سخنرانی مکتوب| حجت الاسلام و المسلمین ماندگاری _ شب دوازدهم ماه رمضان 95

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانان مرتبط با هیات / حجت الاسلام محمد مهدی ماندگاری / سخنرانی مکتوب| حجت الاسلام و المسلمین ماندگاری _ شب دوازدهم ماه رمضان 95

شرط اول ارتباط با خدا و ولیّ خدا و ارتباط با کلام خدا و ارتباط با خانه ی خدا، هر چیزی که منتسب به خدا است، شرط ارتباط ما با او طهارت است، از این آیه ی قرآن هم درس گرفتیم که «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» هر چه پاک تر باشی ارتباطت بیشتر است و الا این سفره پهن است، کسانی که پاکی نداشته باشند

«بسم الله الرحمن الرحیم»

طهارت شرط اول ارتباط با خدا و ولی او

شب قبل اشاره کردیم که همه ی مشکل ما در ارتباط با خدا و در ارتباط با ولیّ خدا یعنی حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا له الفداه) به عنوان قرآن ناطق، در ارتباط با قرآن صامت نداشتن تطهیر کامل ما است، طهارت کامل ما است، این مقدمه ای است که اگر ان شاءالله توفیق شد در این شب ها بعد از بیان شرط اول که استغفار است، شرایط ارتباط با خدا را بیان کنیم.

شرط اول ارتباط با خدا و ولیّ خدا و ارتباط با کلام خدا و ارتباط با خانه ی خدا، هر چیزی که منتسب به خدا است، شرط ارتباط ما با او طهارت است، از این آیه ی قرآن هم درس گرفتیم که «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» هر چه پاک تر باشی ارتباطت بیشتر است و الا این سفره پهن است، کسانی که پاکی نداشته باشند خودشان را محروم کرده اند. من مثال عینی که می توانم بزنم این است، کسانی که دندان پزشکی رفتند، آمپولی که می زنند، زبان آدم بی حس می شود، وقتی بی حس شد نه ترشی می فهمد، نه شوری می فهمد، نه شیرینی می فهمد، طعم نمی فهمد، اشکال برای غذا نیست، اشکال برای دهان است. کسانی که روحشان نا پاک است طعم نماز را نمی فهمند، اشکال برای نماز نیست؛ طعم حرم را نمی فهمند، طعم قرآن را نمی فهمند. یک آقایی، خیلی ساده دیشب به من گفت حاج آقا در نماز ببخشید خمیازه می کشیم اشکال دارد؟ گفتم نه اشکال ندارد، فقط موقع فیلم سینمایی چرا خمیازه نمی کشید؟! طعم فیلم سینمایی و سریال را می فهمی، طعم نماز را نمی فهمی، این غصه ندارد؟! این گریه ندارد؟! از این سفره، خودم، خودم را محروم کردم، لذا بحث دیشبم را با یک عنوان قشنگ تری امشب دارم می گویم، هر کسی می خواهد از خودش محرومیت زدایی کند بیاید اهل استغفار بشود، ما هم استغفار دائمی نیاز داریم

استغفار سه مرتبه دارد:

 1- خدایا گناه کردم، استغفار می کنم پاکم کن.

 2- خدایا حقی را درست ادا نکردم، (این غیر از معصیت است)، تکلیفم را درست انجام ندادم، نمازم را محکم نخواندم، استغفار می کنم.

 3- خدایا حق تو را ادا نکردم. چه کسی در عالم است که بیاید بگوید خدایا حق تو را ادا نکردیم! امام سجاد (علیه السلام) ضجه می زند که خدایا من حق تو را ادا نکردم، من را ببخش.

همه ی ما این داستان امام حسن مجتبی (علیه السلام) را شنیده ایم، امام حسن محتبی(علیه السلام) وقتی آماده می شدند برای نماز می دیدند که رنگ حضرت دارد می پرد، دست و پایشان دارد می لرزد، راوی می گوید به حضرت گفتم آقا کسالتی دارید؟ مشکلی پیش آمده؟ نه، پس چه شده است آقا؟ فرمودند نمی دانی در مقابل چه عظمتی می خواهی بایستی؟! بعد من این روایت را اینطور ترجمه کردم، گفتم آی جوان ها از دور به کوه نگاه می کنیم خودمان را یک سر و گردن بلند تر از کوه می بینیم، برای کوه قیافه هم می آوریم، ولی همینکه من به کوه نزدیک می شوم، من کوچک می شوم و کوه بزرگ می شود، پای قله ی دماوند پنج هزار و هفتصد متری که می ایستم دیگر برای یک متر و نیم قد خودت هم قدی قائل نیستم، می گویم آی کوه، خجالت می کشم بگویم توهم قد داری من هم قد دارم؛ امام حسن مجتبی(علیه السلام) پای کوه عظمت الهی رسیده است دست و پایش می لرزد، من و امثال من از دور داریم نگاه می کنیم برای خدا هم قیافه می گیریم؛ این هم یک مدل استغفار است.

بعد از زیارت امام رضا(علیه السلام) در مفاتیح یک دعایی داریم، دعای استغفار است اصلا              «أَسْتَغْفِرُكَ اسْتِغْفَارَ حَيَاءٍ» خدایا به خاطر بی حیائی هایم استغفار می کنم، بخاطر بی ادبی هایم استغفار می کنم. اگر قرار است خودمان را پاک کنیم و هیچ کس بهتر از خودمان هم نمی تواند ما را پاک کند، ابزار است، امشب می خواهم ابزارش را بگویم، گفتیم شش شرط دارد، دو تا از آن ها را دیشب گفتیم.

هر نعمتی را نگاه می کنم باید یک استغفار بکنم

 یکی از آن ها این بود که انسان اعتراف بکند به خطای خودش، با این سه مرتبه ای که برای استغفار گفتم کسی نیست که دیگر بی اعتراف بماند، یا گناه کردم، یا حق واجب را ادا نکردم یا حق خالق را ادا نکردم؛ حتما نیاز به استغفار داریم. من یک شوخی هم کردم، گفتم پیامبر که هیچ الگناه بود، دائم الاستغفار بود، ما که دائم المعصیت هستیم، هیچ الاستغفار هستیم.  بحث استغفار یک بحثی است که اگر درست بفهمیم، حس می کنیم دائما به آن احتیاج داریم، بلند می شوم می نشینم، هر نعمتی را نگاه می کنم باید یک استغفار بکنم، چون حق این نعمت را ادا نکردم؛ خدایا یازده روز از ماه رمضان گذشت حقش را ادا نکردم، خدایا آمدم حرم سیدالکریم حقش را ادا نکردم، خدایا امروز جمعه بود، خبر دارید امروز غروب آقایمان از همه بیشتر دلش گرفته بود؟

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی     چه ناله ها که در گلو رسوب شد نیامدی  خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن               خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی. غروب که می شود بخاطر همین دل بچه شیعه می گیرد، چون آقایمان می گوید خدایا امروز هم گذشت فرجم نیامد، چه کسی باید استغفار کند؟! آقا قرار بود ما سفره را آماده کنیم، من بارها غروب جمعه می گویم مردم یک مهمان قرار بود امروز بیاید، نیامد، آدرس را گم کرده است؟ نه، پشیمان شده است؟ نه، دوست ندارد بیاید؟ نه، پس چی؟ ما سفره را آماده نکرده بودیم.

یک روایتی را یک وقتی در حرم امام رضا(علیه السلام) خواندم، یک پیر مردی آمد جلو می زد در صورتش، گفت حاج آقا می شود دیگر این روایت را نخوانی؟ گفتم خب روایت است دیگه؛ شما امشب تشنه بخوابی تا سحر چهار پنج بار بلند می شوی دنبال آب می گردی، امام زمان (ارواحنا له الفداه) فرمودند اگر شیعیان ما به اندازه ی یک لیوان آب منتظر ما بودند ما می آمدیم. چند بار نصفه شب بلند شدم سرم را به دیوار بگذارم بگویم «یا ایها العزیز! مَسَّنا و اهلنا الضُر» دارم می میرم آقا، نمی خواهی بیای؟.

شروط استغفار

1- (اعتراف به گناه). شرط اول استغفار این است که من محضر خدا اعتراف کنم، فراری نشوم «وَلا یُمکِنُ الفرارُ مِن حُکومَتِک» مگر می توانم فرار کنم؟! کجا بروم که تو من را نبینی؟! کج بروم که حکومت تو نباشد؟!. یکی از علما در حرم حضرت امیر بود، در صحن بود، جمعیت زیاد بود، دید یک نفر وارد صحن شد، همه برای او کوچه باز می کنند، یک مشتی، پهلوانی، گنده ای، زور داری، گفتم این چه کسی است؟ گفتند به او می گویند عبد فرّار، همه را فراری می دهد، خیلی زور دارد، قلدر است همه از دست او فرار می کنند؛ همه ی مردم رفتند عقب ولی این عالم ربّانی تکان نخورد، این عبد فرّار دید همه از او ترسیدند الا این آقای شیخ، رسید، شیخ به او یک نگاهی کرد، به او گفت اسم تو چیست؟ آن هم با قیافه گفت عبد فرّار، همه را فراری دادم، تو چرا فرار نکردی؟ ایشان یک جمله ای به او گفت به قول ما موتورش را پیاده کرد، فرمود تو که همه را فراری دادی، خودت از دست خدا و پیامبر می توانی فرار کنی؟! یک لحظه فکر کرد؛ (چقدر خوب است که آدم همه ی وجود را با گناه خیس نکند، یک گوشه را خشک بگذارد که اگر یک اهل دلی، یک جرقه ای زد همه ی وجودش آتش بگیرد. داستان حر را که دیشب گفتم، همه ی شما را بهم ریخت، یک گوشه ی وجودش را نگه داشته بود، آن هم ادب به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بود)، تا این جمله را عبد فرار شنید، یک لحظه سرش را پایین انداخت گفت نه، قدرت فرار از دست خدا و پیامبر را ندارم، سرش را انداخت پایین و از حرم رفت بیرون؛ می گویند آدم شد. ما ها باید باور کنیم که از خدا و پیامبر راه فراری نداریم، از خدا و پیامبر که هیچ از حضرت ازرائیل هم راه فرار نداریم، از قبر هم راه فراری نداریم، محاصره هستم، از کدامش می توانم فرار کنم؟!

2- شرط دوم اعتراف به بزرگی خدا بود. شرط اول را گذاشتن که جای دیگری نروم، بروم در خانه ی خدا اعتراف کنم، شرط دوم را گذاشتن که خجالت نکشم. حالا آمدی پیش خدا اشکالی ندارد سرت را بالا بگیر؛ امام حسین(علیه السلام) هم به حر فرمودند سرت را بالا بگیر در خانه ی کریم آمده ای. این دعای سحر خیلی به آدم امید می دهد. امام بزرگوار ما که مربی همه ی ما بود، دیوانه ی این دعای سحر بود «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ رَحْمَتِک بِاوْسَعِها وَ کلُّ رَحْمَتِک واسِعَة ، اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُکَ بِرَحْمَتِکَ کُلِّها» هی دارد اسماء الهی را با آن زیبایی، اوصاف الهی را با آن زیبایی می گوید که آدم به قول ما مشتری می شود.

3- شرط سوم ادب استغفار است.

پس شرط اول آدرس است، شرط دوم امیدواری است، برای خدا بگو، خدا آغوشش را برایت باز کرده است، اصلا هر استغفار و توبه ی ما دوتا توبه ی خدا را می خواهد، اول خدا در را باز کرده که من در بزنم، ما تو را دادیم پای آمدن، ما تو را دادیم دست در زدن، توبه را ما یاد آدم داده ایم، خدا اول در را باز کرده که تو توانسته ای در بزنی و الا خدا به حضرت موسی فرمود بعضی ها را عذاب کنم چه کار می کنم، عرض چه کار می کنی خدای من؟ خدا فرمود یک کاری می کنم که توفیق بردن اسم من را نداشته باشد، انقدر مشغولش می کنم به دنیا که تا یک نصف شب در مغازه باشد اصلا یاد نمازش هم نیوفتد، این عذاب است، با همه حرف می زند، با آن کسی که باید حرف بزند، نمی زند. شرط سوم ادب توبه و استغفار است، «اخبات»، اخبات یعنی خودت، خودت را بشکن. از بچگی هم ما یاد داریم که بچه زرنگ وقتی مادر از خانه بیرونش می کند، می آید خودش را می اندازد روی پاهای مادر، مادر کوچکت هستم، مادر ذلیلت هستم، من را ببخش دیگه؛ ادب توبه این است که گردن کلفتی نکنی، خودت را بشکن. «وَاَنَا عَبْدُكَ الضَّعيـفُ الـذَّليـلُ الْحَقيـرُ الْمِسْكيـنُ الْمُسْتَكينُ»، فدایت بشوم یا علی، اگر تو یادمان نداده بودی، چطور با خدا حرف می زدیم! حضرت یادمان داده است که چطور با خدا حرف بزنیم؛ خدایا من کوچک هستم، از خودم عُرضه ای ندارم، مگر من چقدر هستم در این عالم! خودت را بشکن، رئیس هستی، وزیر هستی، وکیل هستی، هر کسی هستی، در خانه ی خدا هیچ چیز نیستی. به یکی از علما گفتند می شود خودتان را معرفی کنید فرمود من هیچ ابن هیچ هستم، یک مقدار جلوتر رفت، گفت من هیچ ابن هیچ ابن هیچ هستم، بابا و اجداد من هم هیچ بودند، من کسی نیستم. فدای امام بزرگوارمان بشوم به شهید رجایی چقدر یاد داد کوچک شدن را، آقای رجایی خب رئیس جمهور شده بود، رئیس جمهوری خیلی پر سر و صدا است، اولین مقام اجرایی مملکت است، امام فرمود آقای رجایی شما رئیس جمهور ایران شدید، ایران یک قطعه ی قاره ی آسیا است، قاره ی آسیا یک قطعه ی کره ی زمین است، کره ی زمین یک قطعه ی منظومه ی شمسی است، منظومه ی شمسی یک قطعه ی کهکشان راه شیری است، کهکشان راه شیری تازه یکی از مخلوقات خدا است، تو رئیس جمهور هیچ شدی؛ خبری نیست، باد نکن. آی همه ی رئیس ها، آی همه ی مدیر کل ها، آی همه ی امیر ها، آی همه ی مسئولین، آی همه ی آن هایی که ثروتی دارید، قدرتی دارید، ریاستی دارید، در خانه خدا همه ی ما هیچ ابن هیچ هستیم؛ خودت را بشکن. اصلا اینجا هر چه بشکند قیمتش می رود، ولی هر کسی    در خانه ی خدا بیشتر بشکند قیمت پیدا می کند. یک روز برای ورزشکار ها صحبت می کردم، والیبالیست و بسکت بالیست بودند، گفتم ورزشکارها شما هی می پرید قدتان بلند شود، ولی من یک بچه هایی را سراغ دارم هی افتادند روی زمین تا خدا بلندشان کند، گفتند کی؟ گفتم بچه هایی که در شلمچه و طلائیه در خون خودشان غلتیدند، انقدر افتادند روی زمین، انقدر سجده کردند، انقدر صورت هایشان را روی خاک گذاشتند، حالا خدا بلندشان کرده است، گمنام هایشان هم می آیند غوغاست، خودشان را شکستند، برای همین نماز را خدا انقدر دوست دارد، چون در نماز هفده رکعت است، سی و چهار مرتبه تو بینی ات را جلوی خدا به خاک می مالی، برای همین مستحب است که یک مهر هم برای پیشانی ات باشد، خدایا سی و چهار مرتبه بینی ام را جلوی تو به خاک مالیدم که اعلام کنم من هیچ هستم. استغفار ادب می خواهد. خدا فقط می خواهد من و شما خودمان را جلویش بشکنیم، شیطان همه ی بیچاره گی اش برای این بود که خودش را نشکست، خدا انقدر دوست دارد که ما خودمان را بشکنیم؛ اصلا برای خدا قیافه نگیریدا. شرط استغفار این است « وَ أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الذَّلِیلُ الْحَقِیرُ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ لَا یَمْلِکُ لِنَفْسِهِ ضَرّاً وَ لَا نَفْعَاً ، وَ لَا مَوْتاً وَ لَاحَیَاةً، وَلَا نُشُوراً» هیچ کدام از این ها دست من نیست.

از یکی از بزرگان پرسیدند ملائک هم می خندند؟ گفتند بله، کی می خندند؟ گفتند وقتی که همه ی دنیا می خواهند یک کسی را عزیز کنند خدا می خواهد ذلیلش کند و یا بر عکس؛ دست خدا است«بِيَدِكَ لا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي» همه چیزم دست تو است، پس خودت را بشکن می خواهی معذرت خواهی کنی، قیافه نگیر. این ادب استغفار است.

4- شرط چهارم احد استغفار است، یعنی قول بدهم که عوض بشوم، آیه ی قرآن هم وعده داده است، آیه ی 70 سوره ی فرقان «فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» تو قول بده که عوض بشوی من هم قول می دهم پرونده ات را عوض کنم. امروز می روند کلی پول می دهند یک کلمه را در پرونده عوض کنند، بابا تو بیا با خدا رفیق بشو خود خدا درست می کند؛ این احد استغفار است. از اعتکاف حرم امام رضا(علیه السلام) می آمد بیرون، مثل ابر بهار گریه می کرد، قربانت بشوم برای چه گریه می کنی؟ گفت حاج آقا می دانم خدا توبه ام را پذیرفت، امام رضا واسطه شد پذیرفت، ولی من الان بروم دوباره می افتم به گناه، برای چه؟ شغلم آلوده به گناه است، گفتم خب قربانت بشوم شغلت را عوض کن. یکی می گوید رفیق هایم من را به گناه می اندازند خب رفیقت را عوض کن، تو که می دانی مسیر گناه چی است باید مسیرت را عوض کنی، احد ببند؛ خدا فرموده است که تو عوض بشو من پرونده ات را عوض می کنم، شصت سال گناه کردی، آقا حر یک صبح تا ظهر عوض شد خدا پرونده یک عمر حر را عوض کرد، حر روز تاسوعا ملعون است، حر روز عاشورا چه است؟ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى “اَصْحابِ الْحُسَيْنِ”.

برای زندانی ها سخنرانی کردم، به زندانی ها گفتم می خواهید یک نامه بنویسید من بدهم به مسئولین قضایی؟ همه شروع کردن به آماده شدن که نامه بنویسند، گفتم راستی یک سوال بپرسم، گفتند چه است؟ گفتم که خدا بزرگ تر است یا مسئولین قضایی؟ گفتند خدا، گفتم پس بیایید به خدا نامه بنویسیم؛ به خدا قول بدهیم که دیگر گناه نمی کنیم. احد استغفار این است که عوض بشوم.

5- شرط پنجم، شرط استغفار است: شرط استغفار این است که قول بدهم که جبران کنم، نماز نخواندم، شروع کنم نماز قضاهایم را بخوانم، روزه هایم را نگرفتم قضاهایش را بگیرم تا حالا راجع به کفّاره هایش یک فکری بشود، خمس ندادم، بدهم، مال مردم را ضایع کردم بروم بدهم.

6- شرط ششم، واسطه ی استغفار: فرزندان یعقوب گناهان بزرگی کردند، یوسف فروختند، دروغ گفتند، یوسف را در چاه انداختند، ولی وقتی خواستند توبه کنند، آیه 97 سوره ی یوسف «یَآ أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ»، آمدند پیش بابایشان، بابا تو پیش خدا آبرو داری، تو واسطه ی استغفار ما بشو. مردم اگر ما امروز بخواهیم بگوییم یا ابانا باید به چه کسی بگوییم؟ «یَآ أَبَانَا یا صاحب الزمان اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَاطِئِینَ» اگر مهدی فاطمه در این شب های ماه رمضان یک دستی برای من و شما بالا کند، برای من و شما یک استغفار کند خدا استغفار مهدی را رد نمی کند؛ استغفار مهدی فاطمه هم شرط دارد، خود حضرت فرمودند هر کسی روضه جدم را بخواند من برای او دعا می کنم؛ اگر می خواهیم آقایمان برایمان استغفار کند: سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد سر برادر زینب، حسین آرام جانم  حسین روح و روانم. دو جمله از مناجات امیرالمومنین را بگویم «مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغَنِیُّ وَاَ نَا الْفَقیرُ وَهَلْ یَرْحَمُ الْفَقیرَ اِلا الْغَنِیُّ مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الرَّبُّ و انَا الْمَرْبُوبُ» خدا تو مربی من هستی من هم باید تربیت بشوم، من خبط کردم تو باید من را درستم کنی «وَهَلْ یَرْحَمُ الْمَرْبُوبَ اِلا الرَّبُّ مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنْتَ الْغَفُورُ وَ اَنَا الْمُذْنِبُ » تو ببخشش من گناه می کنم «وَ هَلْ یَرْحَمُ الْمُذْنِبَ اِلا الْغَفُورُ» به ناله های زینب کبری، به اشک امام زمان الهی العفو.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *