ويژگيهاى اخلاقى عرفانى حضرت آيت الله العظمى بهجت

خانه / اختصاصی هیأت / ويژگيهاى اخلاقى عرفانى حضرت آيت الله العظمى بهجت

اولياى خدا برخلاف عموم مردم كه به ظاهر دنيا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقيقت دنيا مى نگرند، و به فرداى خويش مى پردازند و بدينسان هماره از قيد مطامع گريخته و با صفاى قناعت و ساده زيستى ، روحى سرشار از معنويّت را به دست مى آورند، در حالى كه مردم در انبوه ظلمت هاى غفلت و تشريفات زندگى و آزمنديهاى آن غرق و سرگردانند.

1 – تقوا و خود سازى
چنانكه گذشت ايشان در نوجوانى به ميدان خودسازى گام نهاد، و در فراگيرى علوم و تزكيه نفس چنان جدّى بوده و هستند كه گويا كارى غير از آن ندارند، و همواره در آموزش هاى اخلاقى بر اين نكته اصرار دارند كه تلاشى پيگير و رياضتى فراگير لازم است تا انسان در جبهه ستيز با رذيلتهاى اخلاقى و در جهاد اكبر با هواهاى نفسانى ، سربلند و پيروز گرديده و به سازندگى خويش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپايى دانش و اخلاق بوده و مؤ كّداً به خطر جدايى علم و تزكيه هشدار مى دهند و زيان عالم غير مهذّب و دانش بدون تزكيه را از هر ضرر و زيان ديگرى بيشتر مى دانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقى است كه در همه حال عقربه زندگى و حيات خويش را به سوى خدا چرخانده ، و كوشيده است تا پيوسته در حوزه جاذبه الهى قرار گرفته و به همه چيز و همه كس با ديد خدا خواهى بنگرد.
يكى از مجتهدان بزرگ در اين باره گفته است :
((ايشان را نمى شود گفت آدم با تقوايى است ، بلكه ايشان عين تقوا و مجسّمه تقواست .))(36)
آيت الله شيخ جواد كربلايى مى گويد: ((يكى از آقايان كه كم و بيش ‍ از حالات ايشان مطّلع و از هوادارن ايشان نيز بودند مى گفت : آقا هر شب يا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فكر در مجارى معارف الهى مى گذرانند، و هيچ گاه حاضر نبودند كه وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بيهوده شركت كنند، و كاملاً در مقام احتراز از صحبتهاى بيهوده بوده و وقت رفتن به درس و يا تشرّف به زيارت حضرت امير – روحى فداه – عبايش را بر سر كشيده و بدون التفات و توجه به كسى مى رفتند، كه چند بار خودم نيز مشاهده كردم … ايشان كاملاً كتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان ، و همچنين درباره بيان الطاف خاصّه اى كه حقّ تعالى به ايشان مرحمت فرموده كتوم هستند.))
2 – زهد و ساده زيستى
اولياى خدا برخلاف عموم مردم كه به ظاهر دنيا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقيقت دنيا مى نگرند، و به فرداى خويش مى پردازند و بدينسان هماره از قيد مطامع گريخته و با صفاى قناعت و ساده زيستى ، روحى سرشار از معنويّت را به دست مى آورند، در حالى كه مردم در انبوه ظلمت هاى غفلت و تشريفات زندگى و آزمنديهاى آن غرق و سرگردانند.
آيت الله بهجت نيز از اين دسته اولياى خدا مى باشد. ايشان زاهد عارفى است كه پيوسته بى رغبت به دنيا و آزاده و بى تكلّف زيسته است ، آن بزرگوار از برجسته ترين چهره هاى زاهد و وارسته زمان ماست كه چنان در جاذبه معنويّات قرار گرفته و به حقيقت و باطن دنيا توجّه داشته كه ذرّه اى به تعلّقات و ماديات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلّق پذيرفته آزاد بوده است . او نه تنها چنين انديشيده و از دنيا و مظاهرش گريزان بوده بلكه در عمل و زندگى معيشتى نيز در همين راستا حركت كرده است .
زندگى ساده او در خانه اى قديمى و محقّر در قم ، و مقاومت ايشان در برابر خواسته هاى مكرّر علما و مردم براى تعويض خانه ، گواهى صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است .(37)
آيت الله مصباح در مورد زهد و ساده زيستى ايشان مى گويد: ((آيت الله بهجت منزلى جنب مدرسه حجتيه اجاره كرده بودند، و بعد تغيير منزل دادند و در اوائل خيابان چهار مردان فعلى يك خانه اى اجاره كرده بودند كه ظاهراً دو اتاق بيشتر نداشت ، و در وسط آن اتاقى كه ما خدمت ايشان مى رسيديم پرده اى كشيده شده بود كه پشتش ‍ خانواده شان زندگى مى كردند و ما اين طرف پرده مى نشستيم و از حضور ايشان بهره مند مى شديم . زندگى بسيار ساده و دور از هر گونه تكلف و تواءم با يك عالم نورانيّت و معنويّت …
الا ن نيز خانه ايشان ظرفيت اينكه تعداد زيادى در آن اجتماع بكنند ندارد، و دو سه اتاق كوچك دارد با همان گليمهايى كه از چهل – پنجاه سال پيش داشتند. بعد از مرجعيت نيز منزلشان هيچ تغييرى نكرده ، لذا جاى پذيرايى و ملاقات از بازديد كنندگان كم است ، از اين رو در اعياد و ايّام سوگوارى در مسجد فاطميه جلوس ‍ مى فرمايند، و كسانى كه مى خواهند ايشان را زيارت كنند آنجا خدمتشان مى رسند.))
آيت الله مسعودى نيز مى گويد: ((بارها آمدند براى ايشان خانه بخرند قبول نكردند، من خودم چند مرتبه به ايشان گفتم : آقا! اين منزل خراب است ، از نظر وضع شرعى هم معلوم نيست آدم بتواند اينجا زندگى كند. اصلاً توجهى نكردند)).
3 – عبادت
يكى از عوامل مهم موفّقيت انسان كه مى تواند براى ديگران الگو و راهنما قرار گيرد، تقيّد ايشان به اعمال عبادى و تعبّد ايشان است .
ارتباط استوار آية الله العظمى بهجت با خداوند متعال ، ذكرهاى پى در پى ، به جاى آوردن نوافل ، شب زنده داريهاى كم نظير ايشان بسيار عبرت انگيز است .
سالهاى سال نماز جماعت ايشان از شورانگيزترين ، با صفاترين و روح نوازترين نمازهاى جماعت ايران اسلامى بوده و هست . در اين نماز عالمان وارسته و خداجوى ، بسيارى از طلاب تقوا پيشه ، بسيجيان رزمجو و دلداده خدا، و ديگر قشرهاى مردم شركت مى كردند. اين نماز چنان پر معنويت است كه گاه به ويژه در شبهاى جمعه صداى گريه آيت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگيز نماز گزاران همراه مى شود، و روحها به پرواز در مى آيد و چشمها به اشك مى نشيند، و فضاى دلها نورانى مى گردد. چنين فضاى معنوى و روح نوازى در اين زمان در هيچ نماز جماعتى وجود ندارد. بى جهت نيست كه بسيارى از اوقات در مسجدى كه ايشان نماز جماعت اقامه مى كنند جا براى نماز گزاران تنگ مى گردد و عدّه كثيرى حتى آنان كه مشتاقانه و به اميد كسب فيض از اين نماز پر معنويت ، از راه هاى دور آمده اند مجبور به ترك مسجد مى شوند.(38)
اين نماز همواره مورد توجّه اولياى خدا بوده و هست ، علاّمه طباطبائى قدّس سرّه در آن شركت مى جسته ، و آيت الله بهاء الدينى قدّس سرّه نيز عنايت خاصّى به نماز جماعت ايشان داشته اند. در اين ارتباط آيت الله محمّد حسن احمدى فقيه يزدى خاطره اى را نقل مى كنند كه ذكرش در اينجا مناسب است . وى مى گويد:
((شبهاى ماه رمضان آيت الله بهاء الدينى زودتر از آيت الله بهجت نماز مى خواندند، ايشان خواست يكى از نزيكان را به جايى بفرستد، آن شخص گفت : اگر بروم از نماز شما محروم مى شوم . آقاى بهاء الدينى فرمودند: برو اين كار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقاى بهجت نماز بخوان .))
آقاى مصباح نيز درباره سابقه نماز جماعت دل انگيز ايشان مى گويد: ((آيت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه اى داشتند كه پيش از غروب قدم زنان به سوى صفائيه (كه آن وقتها هنوز در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزديكهاى پل صفائيه ديگر زمين مزروعى بود)، مى رفتند و مقدار زيادى از زمينهاى مزروعى را مى گذشتند و در آنجا مى نشستند و بعد نماز مغرب و عشا را در آن زمينها مى خواندند و بعضى دوستان كه علاقه مند بودند خدمت ايشان مى رسيدند.
يكى از آن دوستان نقل مى كرد: آيت الله بهجت يك شب بعد از نماز فرمودند: ((اگر سلاطين عالم مى دانستند كه انسان در حال عبادت چه لذّتهايى مى برد، هيچ گاه دنبال اين مسائل مادى نمى رفتند…))
وقتى كه اين منزلى را كه اينك در آن اقامت دارند خريدند، چون نزديكتر بود بيشتر دوستان در همين منزل براى نماز خدمتشان مى رسيدند، بعد ايشان را به مسجد فاطميّه دعوت كردند و آنجا محلّ اجتماع كسانى بود كه علاقه مند بودند از نماز ايشان استفاده كنند، و تاكنون همچنان قريب به چهل سال است كه در مسجد فاطميه در سه وقت نماز جماعت اقامه مى كنند، و اخيراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل كرده اند و ديد و بازديدهاى اعياد و ايّام سوگوارى نيز در همان مسجد انجام مى گيرد.))
آيت الله شيخ جواد كربلايى درباره نماز شب و گريه هاى نيمه شب ايشان مى گويد: ((جناب آيت الله بهجت در جدّيت در نماز شب و گريه در نيمه هاى شب مخصوصاً شبهاى جمعه كوشا بودند. يكى از علما و مشاهير به من فرمودند كه : شب جمعه در مدرسه سيد رحمة الله علیه در نجف اشرف در نيمه شب شنيدم كه ايشان با صداى حزين و ناله و گريه در حالى كه سر به سجده گذاشته بود مكرّرَاً به حقّ تعالى عرضه مى داشت :
((إِلهى ! مَنْ لى غَيْرُكَ، أَسْاءَلُهُ كَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى أَمرى ؟!)).
– معبودا! من جز تو چه كسى را دارم كه از او بخواهم رنجورى مرا برطرف كرده و نظرى به امورم نمايد.
4 – زيارت و توسل
آيت اللّه بهجت حتّى با اين سنّ و سال برنامه روزمره خويش را به اين صورت آغاز مى كنند: هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس ‍ حضرت معصومه عليهاالسّلام شرفياب مى گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضريح مطهر مى ايستند و بعد زيارت عاشوراى حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السّلام را قرائت مى كنند.
مؤ لف كتاب انوار الملكوت از قول آيت الله شيخ عباس قوچانى ، وصّى مرحوم ميرزا على آقاى قاضى نقل مى كند كه : ((آيت الله العظمى بهجت بسيار به مسجد سهله مى رفتند و شبها تا صبح به تنهايى در آن جا بيتوته مى كردند. يك شب بسيار تاريك كه چراغى هم در مسجد روشن نبود، در ميانه شب احتياج به تجديد وضو پيدا كرده و براى تطهير و وضو به ناچار مى بايست از مسجد بيرون رفته و در محلّ وضو خانه كه بيرون مسجد در سمت شرقى آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفى در اثر عبور اين مسافت و در ظلمت محض و تنهايى در ايشان پيدا مى شود، به مجرّد اين خوف ناگهان نورى همچون چراغ در پيشاپيش ايشان پديدار مى شود، ايشان با آن نور خارج مى شوند و تطهير نموده و وضو مى گيرند و سپس به جاى خود برمى گردند و در همه اين احوال ، آن نور در برابر ايشان حركت مى كرده تا اينكه به محل خود مى رسند آن نور ناپديد مى شود.))(39)
5 – تواضع و فروتنى
شهرت گريزى ، هوى ستيزى و فروتنى از ديگر ابعاد برجسته شخصيت معنوى ايشان است ؛ با اينكه فقيهى شناخته شده و مجتهدى صاحب نام و از برجستگان حوزه علميّه قم مى باشند، نه تنها تا كسانى كه از ايشان مسّن تر بودند و يا جلوتر بودند، بلكه تا هم دوره ايهاى ايشان در قيد حيات بودند هيچگاه اجازه انتشار توضيح المسائل خود را نمى دادند، تا اينكه با درخواستهاى مكرّر عالمان راضى شدند فتاوايشان به چاپ برسد، با اين حال اكنون نيز به هيچ وجه اجازه نمى دهند رساله شان را از وجوهات شرعيّه چاپ كنند.
و نيز در مجالسى كه از طرف ايشان برگزار مى شده است ، ايشان به خطباى مجالس توصيه مى فرمودند كه : حتى از ذكر نام ايشان در مجلس خود دارى كنند. و اين ، خود دليل اوج هوى ستيزى و هوس پرهيزى اين مرجع بزرگ است .(40)
حاج آقا قدس درباره تواضع و شكسته نفسى ايشان مى گويد: ((روزى با مهمان خودم ، مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ نصر الله لاهوتى به خدمت آقا رفتيم . آقاى لاهوتى گفتند: آقا! من به مشهد مشرّف شده بودم ، كسى از شما انتقاد مى كرد و من عصبانى شدم . آقا فرمودند: در روايات آمده است عالمى را كه رو به دنيا آورد متّهم سازيد. من خيلى ناراحت شدم كه خدايا! اگر زندگى اين آقا رو به دنيا آوردن است ، پس تكليف ما چيست ؟))
6 – سير و سلوك و مقام معنوى
آيت اللّه بهجت در سير و سلوك سابقه دهها ساله دارد، ايشان از شاگردان عارف كامل حضرت آيت اللّه سيّد على آقاى قاضى قدّس سرّه و مورد توجه خاصّ آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانى ، مراحلى را در عرفان سپرى كرده اند.
بعضى از نزديكان مرحوم قاضى مى گفتند:
((از مقامات و مراحلى كه ايشان طى كرده اند اطلاع داريم ، ولى عهدى داريم با ايشان كه به احدى نگوييم .))
و عارف بزرگى چون امام خمينى قدّس سرّه به ايشان عنايتى خاص ‍ داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اوّل انقلاب ، در بيت ايشان حضور يافته و به ديدار يكديگر نايل مى آيند.
مؤ لف كتاب انوارالملكوت نيز در اين باره مى نويسد: ((آيت الله العظمى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى از شاگردان معروف آيت الحق و سند عرفان ، عارف بى بديل مرحوم آقاى حاج ميرزا على آقاى قاضى تبريزى (رضوان الله عليه ) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم ، داراى حالات و مكاشفات غيبيه الهى بوده و در سكوت و مراقبه ، حدّ اعلايى از مراتب را حايز بوده اند.))(41)
و بخاطر همين ويژگى بوده است كه مرحوم آقاى قاضى عنايت خاصى نسبت به ايشان داشت آقا ضياء الدين آملى فرزند آيت الله العظمى حاج شيخ محمد تقى آملى در جلسه درس آيت الله بهجت در حضور ايشان براى حضّار نقل كرده بود كه من به چشم خود ديدم كه مرحوم آقاى ميرزا على آقاى قاضى در نماز به ايشان اقتدا نمودند.
7 – اطّلاع از غيب و ظهور كرامات
حضرت آيت اللّه بهجت از آن دسته اولياى خداست كه برخلاف غالب مردم كه از عالم غيب اطلاعى ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتى رسيده كه مى تواند عوالمى از غيب را مشاهده كند. و شايد كثرت تكرار ذكر ((يا ستّار)) توسّط ايشان در خلوت و جلوت ، و در حال نشستن و برخاستن از اين حقيقت حكايت داشته باشد. آيت اللّه مصباح يزدى در اين باره مى فرمايد:
((به نظر مى رسد ايشان از نظر مراتب عرفانى و كمالات معنوى در مقامى هستند كه غالباً عوالمى از غيب را شاهدند. و چه بسا در آن ، حقايقى از جمله حقيقت بعضى افراد را آشكارا (با ديده دل ) مى بينند، امّا چون خود نمى خواهند افراد را اين چنين ببينند، غالباً ذكر ((يا ستّار)) را تكرار مى كنند و از خداوند مى خواهند آنچه را كه مى بينند بر ايشان پنهان سازد.))(42)
در واقع امثال اين امور از جمله كراماتى محسوب مى شود كه از اولياى خدا صادر مى گردد، و ظهور كرامات رهاوردِ مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس مى باشد، و آيت اللّه بهجت شخصيّتى است كه در طول عمر با قصد خالص و توجّه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازى و تهذيب پرداخته است ، لذا ظهور كرامات و امور خارق العادة از ايشان امرى به دور از ذهن نيست ؛ بلكه افرادى كه با ايشان مصاحبت دارند نمونه هاى آن را بالعيان از ايشان مشاهده مى كنند.
آيت اللّه مصباح با ذكر چند شاهد مثال در اين باره مى گويد: ((كسانى كه ساليان متمادى با آيت اللّه بهجت معاشرت داشتند، گاهى چيزهايى از ايشان مى ديدند كه به اصطلاح ((كرامت )) و امر خارق العاده است ، هر چند طورى برخورد مى كردند كه معلوم نشود امرى كه از ايشان به ظهور پيوسته كاملاً يك امر خارق العاده اى است . كه چند نمونه را بيان مى كنم :
زمانى كه حضرت امام قدّس سرّه در تبعيد به سر مى بردند (گويا در تركيه بودند)، بسيارى از فضلا و بزرگان علاقمند به ايشان ، مورد آزار و اذيّت دستگاه قرار مى گرفتند. و به محض اينكه كلمه اى مى گفتند يا رفتارى از آنها ظاهر مى شد، از منبر بازشان مى داشتند و آنها را جلب مى كردند و مدّتها زندان بودند و به جاهايى مى بردند كه ديگران خبر نداشتند. از جمله يادم مى آيد زمانى آقاى جنّتى تحت تعقيب قرار گرفتند و ايشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بوديم ايشان را خيلى اذيّت كنند. من آمدم خدمت آقاى بهجت (حفظه اللّه تعالى ) و جريان را حضورشان توضيح دادم ، ايشان تاءملى كردند و فرمودند: ((ان شاءاللّه خبر آزادى ايشان را براى من بياوريد)).
اين فرمايش اشاره اى بود به اينكه آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشكلى نخواهد بود، البته اين سخن را ممكن است هر كسى بگويد، امّا فرمايش آقاى بهجت در آن موقعيّت ، مژده اى براى ما بود و ما مطمئن بوديم كه آقا مى دانند كه اين جريان ادامه پيدا نمى كند و مشكلى پيش نمى آيد؛ ولى مواردى هم بود كه مثلاً ما به ايشان عرض مى كرديم براى شخصى دعا بفرماييد، ولى آقا چنين چيزى نمى گفتند و شخص مورد نظر نيز به زودى آزاد نمى شد.
نمونه ديگر:
براى خانواده اى حادثه ناگوارى پيش آمده بود، به اين صورت كه در شب عروسى دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش ‍ دزديده بودند، و كسى اطّلاع نداشت كه عروس را كجا برده اند، شب عروسى بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسى را برگزار كنند و نزديك غروب ديده بودند عروس نيست خيلى نگران شده بودند و جاهايى را كه احتمال مى دادند جستجو كرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خيلى دستپاچه مى شوند، يكى از دوستان ما كه همسايه آنان بود مى گويد: من هيچ چاره اى نديدم ، گفتم : مى روم خدمت آقاى بهجت عرض مى كنم ببينم ايشان چه مى گويند. با شتاب فراوان و ناراحتى آمدم خدمت ايشان و داستان را گفتم . آقا تاءمّلى كردند و به طور خيلى عادى فرمودند: ((برويد حرم ، شايد آمده باشد حرم !))
ايشان بر مى گردد و مطمئن مى شود كه بايد همين كار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطّلاع مى دهد و آنها مى آيند و در بالا سرِ حضرت معصومه عليهاالسّلام عروس را پيدا مى كنند. حالا جريان چه بوده دقيقاً يادم نيست ، ولى هيچ احتمال نمى دادند كه بتوانند او را در چنين موقعيتى پيدا كنند.
نمونه ديگر:
يكى از دوستان مى گفت : خانم من باردار بود و نزديك ماه رمضان مى خواستم به مسافرت بروم . براى خدا حافظى و التماس دعا رفتم خدمت آقاى بهجت . ايشان مرا دعا كردند و فرمودند: ((در اين ماه خدا پسرى به شما عطا خواهد كرد، اسمش را محمّد حسن بگذاريد.)) در حالى كه آقا على الظاهر اصلاً اطلاعى نداشتند كه خانم من حامله است ، و طبعاً راهى براى تشخيص اينكه پسر است يا دختر و در چه تاريخى متولد مى شود نبود. اتفاقاً در شب نيمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتيم .
از اين گونه امور براى ايشان خيلى ظاهر مى شد، امّا ابداً ايشان اظهار نمى كنند و همين ها را هم راضى نيستند جايى نقل بشود، ولى براى اينكه مؤ منين بدانند كه در اين زمان هم خدا به بعضى از بندگانش عنايت دارد و اگر كسانى صادقانه راه بندگى خدا را طى كنند، خدا آنها را راهنمايى مى كند؛ كه :
(وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)(43)
– و حتماً آنان را كه در راهِ ما تلاش و مجاهدت كنند، به راههاى خود هدايت مى كنيم .
راه تكامل و انسانيت بسته نيست و در اين زمان نيز كسانى كه بخواهند راه تقرّب خدا را طى كنند، در سايه عنايات ولى عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و احياناً به دست اين چنين بندگانى كه در بين مردم حضور دارند، مى توانند به مراتبى از كمال و قرب خدا نايل گردند. اينها همه براى ما مى تواند اميد بخش باشد و بر ايمان ما بيفزايد.
اينها حقايق ثابتى است . شوخى نيست ، حقايق عينى است كه وجود دارد و مى توانيم ببينيم و آثارش را درك كنيم و خود را قدرى از شيفتگى به دنيا و زرق و برقهاى آن رها كنيم و بدانيم كه لذّت و خوشى منحصر به لذّتهاى حيوانى و شيطانى نيست . انسان مى تواند به كمالاتى و لذتهايى برسد كه قابل مقايسه با اين لذتهاى مادى نيست ؛ ولى افسوس كه ضعف معرفت و ايمان از يك طرف ، و هجوم عوامل شيطان داخلى و خارجى ، انسانى و جنّى از طرف ديگر آن قدر زياد است كه كمتر به اين گوهرهاى گرانبها توجه مى كنيم .))
آقاى مسعودى نيز در اين باره مى گويد: ((هر كس به خدمت ايشان برسد، اگر توجّه داشته باشد مى بيند كه ايشان درباره جهت خاصّى كه در او (مخاطب ) وجود دارد بحث مى كند. ما وقتى با آقاى مصباح درس ايشان مى رفتيم غالباً پيش از شروع درس درباره امور سياسى يا اقتصادى يا امور معيشتى خودمان بحث مى كرديم ، زيرا آن زمان وضع معيشتى طلاّب (از جمله ما) خوب نبود، وقتى آقا مى آمدند بدون هيچ مقدّمه درست در همين رابطه بحث مى كرد، و ما يقين مى كرديم كه آقا متوجه هست كه ما چه بحث مى كرديم . مثلاً وقتى ما مى گفتيم : چه كار كنيم ؟ وضع زندگى مان بد است ، قرض داريم ، نان شب نداريم . بلافاصله ايشان وقتى مى نشستند مى فرمودند: بله ، طلاّب زمان ما هم وضعشان اينطور بود. نداشتند، گرسنگى مى خوردند، ولى صبر مى كردند. و حكاياتى از زندگى علماى گذشته را در اين رابطه نقل مى كردند.
به ياد دارم روزى با آقاى مصباح گفتگو مى كرديم : ما چيزى نداريم و نمى شود هميشه با نان خالى زندگى كرد. ايشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: يك روز صبح بچّه شيخ مرتضى انصارى قدّس سرّه نزد او آمد و گفت : آقا! ما هيچ خورشتى نداريم ، فقط نان خالى داريم . شيخ فرمود: نان تازه است ، معلوم مى شود كه ايشان تازگى نان را خورشت مى دانسته اند.
با بيان اين مطلب ما يك مقدار آرام مى شديم كه ما حدّاقل همراه نان ، پنير داريم .
آيت الله شيخ جواد كربلايى نيز مى گويد: ((مرحوم آقاى حاج عباس قوچانى كه از شاگردان مرحوم آيت الله آقاى حاج ميرزا على قاضى قدّس سرّه بودند در يك جلسه خصوصى بعد از تعريف و تمجيد بسيار از آيت الله بهجت ، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ايران براى تشرّف به زيارت امام رضاعليه السّلام خدمت آقاى بهجت رسيدم و در جلسه خصوصى بعد از اصرار زياد از ايشان خواستم كه درباره حالات شخصى و الطاف حقّ تعالى نسبت به خودشان و برخى از مكاشفاتشان سخن بگويند. ايشان حدود بيست امر مهمّ الهى و لطف خاصّ الهى را كه حق تعالى به ايشان عطا فرموده بود براى بنده نقل كردند و از من پيمان گرفتند كه به كسى نگويم ، ولى بنده يك مورد را به برخى از رفقا گفتم .
من (كربلايى ) از آقاى قوچانى با اصرار خواستم آن يكى را به بنده بفرمايند. فرمودند: ايشان فرمودند: بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببينم ، مى بينم .
سپس مى فرمودند: بعد از چند سال ديگر بنده به ايران مسافرت كردم و خدمت آيت الله بهجت رسيدم باز در جلسه خصوصى عرض ‍ كردم : آنچه را كه چند سال پيش به بنده فرموديد آيا در قوّه خودش ‍ باقى است ؟ فرمودند: بله .))
يكى از نزديكان آقا مى گويد: ((يك بار به فومن رفته بودم ، يك روز مانده به مراجعت خدمت آقاى اريب ، از علماى فومن رفتم ، ايشان چند سكّه داد و گفت : يكى از اينها را به آيت الله بهجت بده . وقتى برگشتم آن را خدمت آقا دادم . دوباره كه مى خواستم به فومن بروم آيت الله بهجت ، 1000 تومان به من داد و فرمود: اين را با يك واسطه به آقاى اريب بدهيد. آن مقدار پول را بردم به يك بازارى دادم و گفتم : اين را به آقاى اريب بده و نگو چه كسى داده ، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و ديدم خيلى تعجب كرده است . گفتم : چه شد؟ گفت : وقتى اين پول را به آقاى اريب دادم ، گفت : قسمتى از خانه ما خراب شده بود و تعمير كار آمده و گفته بود كه 1000 تومان مى گيرم درست مى كنم . من كه پولى نداشتم ، به تعمير كار گفتم : فعلاً صبر كن . و اينك اين پول درست به اندازه مخارج تعمير خانه است )).
يكى از دوستان روحانى نگارنده مى گويد: ((يكى از بستگان نزديك من به مرض سرطان مبتلى گرديد. اطباء گفتند: حتماً بايد دراسرع وقت تحت عمل جراحى قرار گيرد، در غير اين صورت غدّه سرطانى به جاهاى ديگر بدن نيز سرايت خواهد كرد. متحير مانده بوديم كه چه كنيم ، آيا بيمار را عمل بكنيم يا نه ؟ قرار شد خدمت آيت الله بهجت مراجعه و از ايشان طلب استخاره كنيم .
به محضر ايشان رسيدم و مشكل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم ، آقا استخاره كردند و فرمودند: عمل لازم نيست ، و مبلغى پول دادند كه براى او صدقه بدهيم ، و نيز دستور فرمودند مقدارى آب زمزم را با تربت حضرت سيد الشهداءعليه السّلام مخلوط كرده به قصد شفاء هر روز مقدارى از آن را به مريض بدهيد تا بياشامد، همچنين دستور فرمودند تعداد زيادى از فقرا را اطعام نماييم ، و يا هر چند به مقدار كم به آنان صدقه پرداخت كنيم و ضمناً به فقرا و صدقه گيرندگان بگوييم براى سلامتى بيمار دعا كنند.
بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجراء كرديم و مريضه جهت توسل عازم حرم امام رضاعليه السّلام گرديد و مدّت سه روز در آن حرم شريف به دعا و راز و نياز پرداخت . حالات بسيار روحانى و عجيبى به او دست داد، پس از برگشت ديگر احساس درد نكرد.
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ايشان را در جريان بگذارم و دستورات بعدى را بگيرم ، كه در ميانه راه بين منزل و مسجد آقا را ديدم ناگهان پيش از آنكه سخنى بگويم . آقا پرسيد: حال مريضه شما چطور است ؟ گفتم : الحمدلله و قضاياى مشهد را نقل كردم . آقا فرمودند: به همان دستورات عمل كنيد، و براى امتحان به پزشك مراجعه كنيد.
وقتى مريضه به پزشك مراجعه كرد، پزشك معالج از بيمار با تعجّب مى پرسد: شما كارى كرده ايد يا جايى رفته ايد؟ بيمار مى گويد: چطور؟ دكتر با تعجب مى گويد: خانم ، مرض شما به طور ناباورانه كاهش يافته و هيچ احتياجى به عمل ندارد، و مقدار باقى مانده از غدّه را با دارو حل مى كنيم . هم اكنون الحمدلله مريضه ما بطور كامل شفا يافته و به زندگى خود ادامه مى دهد. آنچه كه براى ما جالب توجه بود استخاره اى بود كه آقا فرمودند و گفتند: نيازى به عمل ندارد.(44)
يكى از طلاب حوزه علميه براى نگارنده مى نويسد: ((بنده در اوان طلبگى كه در تهران مشغول تحصيل بودم ، گاهى براى زيارت به قم مشرف مى شدم ، و بر اساس سفارش اكيد مرحوم پدرم كه مى فرمود هر وقت قم رفتى نزد آيت الله بهجت هم برو، خدمت آقا رسيده و عرض ادبى مى نمودم . روزى پدرم خود پرده از علّت اين سفارش ‍ زياد برداشت و فرمود:
((روزى در مسجد بالاسر واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه عليهاالسّلام چشمانم به جمال دلرباى حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف روشن شد، شرم حضور و عظمت حضرت مانع از آن شد كه مانند عاشقى كه پس از مدّتها به معشوقش رسيده با حضرت معاشقه نمايم ، ولى پس از چند لحظه ديدم درست در همان مكان و نقطه اى كه حضرت را ديده بودم آيت الله بهجت نشسته است .))
اين ديدار را مرحوم ابوى يكى از دلايل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقيه عظيم الشاءن با حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مى دانستند.
هم او مى گويد: پس از رحلت پدرم ديدم در وصيّت نامه ايشان نوشته شده است :
((كتابهايى كه خريده ام در اختيار آن حضرت (ولو به واسطه كسى كه مستقيماً با حضرت ديدار داشته باشد) قرار گيرد. ((شايد)) شيخ محمد تقى بهجت حَشَرَنِى اللّهُ مَعَهُ و اءَلْتَمِسُ مِنْهُ الدُّعاَّءَ)) (كه خداوند مرا با او محشور كند، و از او التماس دعا دارم .) و كلمه ((شايد)) را در پرانتز نوشته بودند.
عين دست خطّ مرحوم ابوى را به خدمت آيت الله بهجت نشان دادم . ايشان فرمود: خوب نوشته شايد. ببريد بدهيد به كسى كه يقين داريد با حضرت ديدار دارد. عرض كردم حالا اگر پيش شما بياوريم آيا قبول مى كنيد؟ در جواب سرى تكان دادند كه حاكى از قبول كردن ايشان بود.
اين حكايت چه بسا بر ارتباط ايشان با حضرت ولى عصر – روحى فداه – دلالت دارد.(45)
علاّمه تهرانى نيز در اين باره مى نويسد: ((روزى يكى از اعاظم علما (حضرت آيت الله حاج شيخ محمّد تقى فومنى رشتى دام ظلّه العالى ) در شهر مقدس مشهد به ديدن حقير آمدند، و در ضمن سخن مطلبى ابراز نمودند كه جز اطّلاع بر سرائر و امور غيبيّه مثاليّه براى آن محملى وجود نداشت .
توضيح آنكه : حقير در شهر شوّال 1413 ه‍ .ق . مبتلا به سكته قلبى شدم و چهار شب در بخش سى سى يو، و نُه شب در بخش عمومى بيمارستان قائم مشهد بسترى بودم تا بحمدالله مرخّص كردند و به منزل آمدم و فعلاً كم و بيش به كارهاى علمى دست به كار گرديده ام .
روزى ايشان همراه با يك نفر از طلاّب به ديدن حقير آمدند، و در منزل ما غير از خود حقير و بنده زاده بزرگ : (حاج سيد محمد صادق ) كسى نبود.
قبل از ابتلاى به بيمارى خداوند توفيق داده بود كه : شبها به تهجّد و قيام ليل اشتغال داشته ولى در بيمارى اين توفيق نبود و پس از مراجعت به منزل با وجود بيدارى قهرى ساعات متوالى در شبها گويا به واسطه عدم همّت و نقصان اهتمام اين امر مهمّ مدّتى طبعاً ترك شده بود.
جناب معظّم له كه به ديدن حقير آمدند پس از مدتى احوال پرسى و تعارفات معموله بدون مقدمه فرمودند:
در ((بحارالانوار)) ديده ام كه : از امام روايت است كه :
((قِيامُ اللَّيْلِ يا صَلوةُ اللَّيْلِ))
(فرمودند: من ترديد دارم و درست به خاطر ندارم ) مَطِيَّةُ اللَّيْلِ: (قيام در شبها – يا نماز در شبها – مركب راهوار شب براى حركت و وصول به مقصود است .)(46)
بنده سكوت كردم و فقط گوش مى دادم ، و گويا اين را ارشاد براى خود نگرفتم و تصميمى براى ادامه نماز شب براى من پيدا نشد.
چون باز از اين طرف و آن طرف سخن به ميان آمد، فرمودند: در ((بحارالانوار)) ديده ام كه : ((قِيامُ اللَّيْلِ يا صَلوةُ اللَّيْلِ مَطِيَّةُ اللَّيْلِ)).
و خداوند در قرآن مى فرمايد:
(اِنَّ ناشِئَةَ اللَّيْلِ هِىَ اَشَدُّ وَطْاً وَ اَقْوَمُ قيلاً.)(47)
– تحقيقاً شب زنده دارى گامى استوارتر [براى توافق زبان با قلب ]، و گفتارى محكمتر به وجود مى آورد.
چون حقير مى دانستم كه : بنده زاده اهل تهجّد است ، متوجه شدم كه اين مطالب بدون مقدمه ايشان براى تنبّه و بيدارى حقير است كه حتّى در حال مرض و كسالت هم نبايد از اين امر مهمّ دست بردارم ، و بدان بى اعتنا نباشم .))(48)
آقاى قدس مى گويد: ((يكى از روحانيون مازندران ، كه اينك رئيس ‍ دادگسترى يكى از استانهاى ايران است ، براى حقير نقل كرد: زمانى كه آيت الله كوهستانى مازندرانى به رحمت ايزدى پيوستند، آقازاده آن مرحوم خدمت آيت الله العظمى بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند: ((آقاى شما كه رحلت نمودند در آن عالم غوغا برپا شد.)) حقير پرسيدم يعنى چه ؟ شخص ناقل فرمودند: بيش از اين نمى دانم .
آقاى خسروشاهى نيز در اين رابطه مى گويد: ((از يكى از طلاّب كه در قيد حيات است شنيدم كه مى گفت : بعد از ازدواج ، خانه اى در قم اجاره كردم ، پس از استقرار در منزل ، از نظر مالى دچار تنگدستى عجيبى شديم تا روزى رسيد كه حتى به اين فكر افتاديم كه غذاى شب را چگونه تهيه كنيم . و در شرايطى بوديم كه نمى توانستيم از كسى قرض بگيريم . از خانه بيرون آمدم و براى زيارت به حرم حضرت معصومه عليهاالسّلام مشرّف شدم ، پس از زيارت و هنگام خداحافظى ديدم كسى از پشت سر مقدارى پول به من داد و گفت : اين بايد به شما برسد. برگشتم ديدم آيت الله العظمى بهجت است . در حالى كه اصلاً به ايشان اظهار نيازى نكرده بودم . شبيه اين قضيّه را از يكى ديگر از طلاّب نيز شنيده ام .
از اينجا به ياد مطلبى افتادم كه آيت الله بهجت مى فرمودند: آيا مى شود مولايمان از ما بى خبر باشد يا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاّب به وظايف خود عمل كنند نگران چيزى نباشند، خود مولا مواظب ما هست . اينطور نيست كه ما را از چشم بيندازد.))
حجة الاسلام والمسلمين علم الهدى نيز مى گويد: ((يكى از طلاّب نقل مى كرد كه سالى براى تبليغ مى خواستم گيلان بروم ، مخارج خانواده را فراهم كردم ولى هزينه راه را نداشتم ناچار به زيارت كريمه اهل بيت حضرت معصومه – سلام الله عليها- مشرّف شدم و گلايه و درد دل كردم ما كه دربست در اختيار شما اهل بيت عليهماالسّلام هستيم و مى خواهيم شريعت جدّتان را تبليغ نماييم ولى كرايه راه نداريم ، بالاخره بعد از زيارت قصد كردم به نماز جماعت حضرت آيت الله بهجت بروم . بعد از شركت در نماز ظهر و عصر، هنگامى كه ايشان مى خواستند بروند، ناگهان به طرف من كه در صف دوّم نشسته بودم اشاره نمودند، من خيال كردم با كسى ديگر كار دارد دوباره اشاره كردند و فرمودند: با تو هستم . بلند شدم و به حضورش رسيدم . فرمودند: پشت سر من بيا.
همراه با عدّه اى در ركاب ايشان رفتيم تا به دم در منزل ايشان رسيديم . فرمودند: اينجا بايست تا من برگردم . داخل منزل تشريف بردند و بعد از چند دقيقه كوتاه برگشتند و دويست تومان پول (كه آن زمان خيلى ارزش داشت ) به من دادند. عرض كردم : چه كنم ؟ فرمود: مگر پول نخواستى ؟ جريان يادم آمد. عرض كردم : اين پول زياد است . فرمود: نه ، چند نفر ديگر هم احتياج دارند آنها را هم تاءمين مى كنى . به هر حال خداحافظى كردم و عازم تهران شدم ، در خيابان چراغ گاز كه ماشين هاى گيلان از آنجا حركت مى كردند ديدم چند نفر از رفقا نيز مى خواهند براى تبليغ به گيلان بروند ولى پول ندارند. گفتم : نگران نباشيد پول رسيده است ، اول رفتيم و نهارى صرف كرديم و بعد سوار ماشين شديم و به محض رسيدن به مقصد آن دويست تومان نيز تمام شد.
باز هم او مى گويد: ((شخصى مى گفت : مى خواستم به حجّ مشرف شوم ، به حضور آيت الله العظمى بهجت رسيدم و عرض كردم : خداوند يك بلائى را از ما دور كرد و آن اينكه در مسافرتى ماشين ما به خاطر سرعت زياد يا اشكال ديگر كاملاً وارونه شد ولى بحمدالله هيچ يك از ما آسيبى نديديم .
حضرت آيت الله فرمودند: بيست سال يا بيست و پنج سال پيش ‍ (ترديد از گوينده است ) نيز چنين گرفتارى براى شما پيش آمد ولى شما جان سالم بدر برديد. بعد يادم آمد كه آقا راست مى فرمايند.(49)))
جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج آقا شوشترى مى فرمودند: ((شخصى خدمت آيت الله بهجت مى رسد و مى گويد: آقا! من اكثر شبها براى نماز شب خواب مى مانم چه كار كنم ؟ دعايى بفرماييد. آقا هم مى فرمايند: چه ساعت دوست دارى بيدار شوى ؟ مى گويد: ساعت سه نصف شب . آقاى بهجت به ايشان مى فرمايند: برو ان شاءالله بيدار مى شويد.))
حاج آقا شوشترى ادامه مى دهد: ((اينك چندين سال است از آن جريان مى گذرد، و آن شخص به من گفت : از آن تاريخ به بعد هر شب سر همان ساعت بيدار مى شوم ، هر چند يك ساعت قبل خوابيده باشم ، و هيچگاه نماز شبم ترك نشده است . و اين از كرامات آيت الله بهجت است .(50)))

8 – اهتمام ويژه به رعايت شرعيات
مهمترين ويژگى كه در اوّلين نگاه از آيت الله بهجت مشاهده مى شود اهتمام ايشان به رعايت آداب شرعى و سيره اهل بيت عليهم السّلام ى باشد.
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد: ((همه علماى اخلاقى شيعه در اينكه راه صحيح تكامل ، راه عبوديّت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا نمى تواند به مقامى برسد، متّفقند. مگر كسانى كه انحرافاتى در فكر و رفتارشان باشد؛ اما بر اهميت دادن به رعايت آداب شرعى و سيره اهل بيت عليهم السّلام همه يكسان نيستند.
حضرت آقاى بهجت (حفظه الله ) هم شخصاً در رعايت آداب شرعى بسيار مقيّد هستند و ريزه كاريهاى خاصّى را در رفتارشان رعايت مى كنند، كه وصف آنها كار دشوارى است .
اينك به عنوان نمونه يك نكته اى را نقل مى كنم شايد اينها در تاريخ بماند و كسانى كه مايل باشند از دستورات شرع پيروى كنند بدانند كه تا كجاها بايد انسان آداب شرعى را رعايت كند.
ملك مختصرى در شمال ، از پدرشان به ايشان به ارث رسيده بود كه محصول برنج داشت و لااقل بخشى از مصرف خانه ايشان از آنجا تاءمين مى شد. ولى وقتى برنج را مى آوردند ايشان مقيّد بودند كه مقدارى از آن (هر چند فرض كنيد چند كيلو را) به همسايگان و دوستان اهداء كنند.
در جريان مبارزات ، مدتى بود كه بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتى نزديكان ما هم درست اطّلاع نداشتند كه من كجا هستم . در اين مدت ايشان يك بار كيسه اى برنج و بار ديگر مبلغى پول (كه البته آن زمان هم خيلى زياد نبود) به منزل ما فرستاده بودند، نكته اينجاست كه مبلغ پول را توسّط آقازاده خود على آقا، و خانم خود ايشان به خانه ما فرستاده بودند و آقازاده شان سر كوچه ايستاده بود و خانم ايشان آن را در منزل ما به خانواده ما داده بودند.
وقتى برگشتم و اين جريان را شنيدم مدّتى متحيّر بودم كه اين چه سرّى بود كه خانمشان تشريف بياورند در منزل ما و اين مبلغ را بدهند. بعد از مدتى به اين نتيجه رسيدم كه يكى از آداب شرعى اين است كه اگر زنى شوهرش مسافرت هست مرد نامحرم در خانه اش ‍ نرود و اگر كارى هست به وسيله خانمى انجام بگيرد.
اين قدر ظرافتها و ريزه كاريها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياى خدا وجود دارد كه فهميدن آنها خود يك علمى مى خواهد، چه رسد به اينكه انسان بتواند دقيقاً آنها را رعايت كند، و همينهاست كه بنده را در بندگى پيش مى برد و پيش خدا عزيز مى كند و به مقامات بلندش مى رساند.
و نصيحت ايشان به كسانى كه از ايشان دستور مى خواهند، رعايت مسلّمات شرع است ، و افرادى كه نصيحتى مى خواهند ايشان تاءكيد مى كنند مسلمات شرع را درست رعايت بكنيد(51) و آن چيزهايى كه مشكوك و مشتبه است در درجه بعد است .
ايشان يك استدلالى در اين زمينه دارند كه بسيار آموزنده است ، و بنده هم از ايشان ياد گرفته ام و گاهى در سخنرانيها يا جاهاى ديگر مطرح مى كنم ، و آن اين است كه :
خداوند كه مى خواهد بندگان را هدايت كند و به كمال برساند، امورى را كه بيشتر در سعادت انسان مؤ ثّر است بيشتر بيان مى كند، لذا ما نيز اگر بخواهيم بفهميم چه چيزهايى موجب سعادت انسان مى شود، بايد ببينيم خداوند بر چه چيزهايى بيشتر تاءكيد كرده است . هر مطلبى كه در قرآن و روايات و كلمات اهل بيت عليهم السّلام و سيره عملى آنها بيشتر مورد توجّه بوده ، معلوم مى شود در تكامل انسان بيشتر مؤ ثر است . از مهمترين آنها اهتمام به نماز است ، اين همه آياتى كه در قرآن درباره نماز آمده است و اين همه رواياتى كه درباره رعايت وقت نماز، حضور قلب در نماز و آداب نماز است شايد در هيچ بابى از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشيم .
ايشان گاهى به عنوان طعن و طنز مى گفتند: ماها براى تكامل مان دنبال يك چيزى مى گرديم كه نه خدا گفته نه پيغمبر و نه امامى …)).
آيت الله شيخ جواد كربلايى نيز در اين باره مى گويد: ((آيت الله العظمى بهجت به بنده با يك آب و تابى مى فرمودند: ((كى بر طبق مسلّمات شرع – مانند: ترك معاصى ، اتيان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جاى خلوت با حضور قلب ، و خلاصه انجام عبادت با شرايط صحّت و شرايط قبول و با محتوا بودن عبادت از حيث اسرار نماز و اسرار ساير عبادات – عمل كرده اى تا نتايج آنها را بيابى ، كه حال از ما دستور العمل براى سير الى الله تعالى مى خواهى ، و گويا منتظرى پيرى از پشت كوه قاف بيايد و تو را راهنمايى كند! آيا اين همه مسلّمات شرع اَطْهَر كافى نيست كه كَما هُوَ حَقُّهُ عمل كنى و به جايى برسى .))
خلاصه بنده از بيان ايشان فهميدم كه سالك بايد كاملاً و از همه جهات مواظب ظواهر شرع مقدّس بوده ، و نسبت به حالات معنوى كتوم باشد مگر از اهلش . و اهل آن اندكند.)) چندى پيش نيز كه بنده در قم درس اخلاق مى گفتم ايشان به من فرمودند: ((آنچه را اهل علم مى فهمند بگو، و ما فوق درك آنها را مگو.))
9 – الگوى رفتارى مجسّم
يكى از ويژگيهاى آيت الله بهجت كه ايشان را از ديگر عالمان ، و بلكه مجتهدان ممتاز مى كند، الگوى رفتارى برگرفته از شيوه معصومين عليهم السّلام است كه گفتار و كردار، اعمّ از نشست و برخاست ، و سخن گفتن و خاموش بودن ، و در نحوه انجام عبادات و راز و نياز با معبود يكتا، و برخوردار با افراد، و … نمايان است . اين ويژگى به گونه اى است كه حتّى هر انسان غافلى را به خدا متوجّه مى كند.
آيت الله مصباح در اين باره مى گويد: ((بنده از سال 1331 كه به قم آمدم با ايشان آشنا شدم ، منزل ايشان جنب مدرسه حجّتيه بود، و تقريباً هر روز آقا را هم در راه و هم در حرم زيارت مى كردم ، چهره نورانى ايشان براى هر بيننده اى جاذبه داشت ، و كيفيّت نشست و برخاست و حركات و سكنات ايشان جلب توجّه مى كرد و نشان مى داد كه ايشان در يك فضاى معنوى خاصى زندگى مى كند و توجه شان به فوق مطالبى است كه ديگران به آن توجه دارند. تقيّد ايشان به عبادات و سحر خيزى و زيارت حضرت معصومه عليهاالسّلام و برنامه هاى متعددى كه هر روز اجرا مى كردند. همگى اولين چيزهايى بود كه هر بيننده اى را به خود متوجه مى كرد، مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند يك الگوى رفتارى براى خودسازى بشناسند و پيروى كنند.
آنچه بر اين عوامل مى افزود توجّهات خاص و نگاه هاى نافذ ايشان بود، گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل يك جاذبه اى كه روح طرف را به خود جذب كند، اثر مى گذاشت .
به هر حال ، اين خصوصيات باعث شد كه كنجكاوى ما تحريك بشود و ببينيم ايشان كيست و چه خصوصيّات و چه ويژگيهايى دارد. از دوستان و آشنايان و كسانى كه احتمال مى داديم با ايشان بيشتر ماءنوس باشند، تحقيق كرديم و براى ما روشن شد كه ايشان هم از نظر علمى و هم از نظر معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتيم گاه گاهى به منزلشان برويم و از نصايحشان استفاده كنيم .))
10 – تلاش براى سير معنوى و تكامل ديگران
حضرت آيت الله حاج شيخ جواد كربلايى براى نگارنده نوشته است : ((سالها قبل از حضرت آيت الله العظمى حاج ابوالقاسم خوئى رحمة الله علیه ، و نيز پيش از ايشان از آيت الله العظمى بهجت مدّ ظله شنيده بودم . كه آقاى خوئى در مبحث “استعمال لفظ در بيش از يك معنى ” فرموده بودند كه اين گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلى و استقلالى در يك استعمال است ، و لذا محال مى باشد.))
ولى آيت الله بهجت در همان سنين جوانى به آيت الله خوئى عرض كرده بودند: ممكن است نفس انسان به مرتبه اى از قّوه برسد كه بتواند بين اين دو لحاظ جمع كند.
در واقع ايشان اين مطلب را بهانه كرده بودند براى انتباه آيت الله خوئى به لزوم تحصيل معارف الهيه و اتّصاف به صفات اولياء الله .
آيت الله خوئى نيز علت عنوان اين مطلب را از ايشان جويا شده بودند. بعد از توضيح آيت اللّه بهجت ، ايشان پرسيده بودند به كى و كجا مراجعه كنم ؟ و آيت الله بهجت ، حضرت آية الحق آقاى سيد على قاضى قدّس سرّه را معرفى كرده بودند.
سپس با وساطت آيت الله بهجت ، جلسه ملاقاتى بين آيت الله قاضى و خوئى در صحن حضرت ابوالفضل عليه السّلام ترتيب مى يابد و يك ساعت و نيم به طول مى انجامد.
آيت الله خوئى بعدها به بنده (كربلايى ) فرمودند: ما تسليم شديم و تحت تاءثير قرار گرفتيم و سخنان ايشان را پذيرفتيم . ايشان برنامه و شرائط ويژه اى ارائه فرمودند؛ كه مى بايست با لباس مخصوص ، ذكر مخصوص و به تعداد مشخصّ تكرار انجام شود، همه شرائط را آماده نمودم و تصميم گرفتم كه ساعت دو بعد از ظهر در جاى مناسب و خلوتى در حرم حضرت على عليه السّلام شروع كنم ، ولى متاءسفانه هنگامى كه تمام شرايط را فراهم كردم و خواستم ذكر را بگويم هر چه فكر كردم آن ذكر به يادم نيامد، ماءيوس شدم و به خود گفتم : ابوالقاسم ! تو را براى اين كار نخواسته اند. آن ذكر اين بود:
((لا إِلهَ إِلاّ هُوَ، وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ))(52)
– معبودى جز او (خدا) نيست ، پس مؤ منان تنها بايد بر خدا توكّل كنند.
آيت الله العظمى سيد عبدالكريم كشميرى كه از شاگردان عارف بى بديل سيد على آقاى قاضى بود مى گويد: ((روزى در نجف اشرف در حرم اميرالمؤ منين عليه السّلام به علّت خستگى از درس و بحث ، با دوستان گرد هم آمده و مشغول گفتگو بوديم كه آيت الله بهجت وارد شد و منتظر شد تا من از آنها فاصله بگيرم ، چون از آنها كمى فاصله گرفتم نزديك من شد و در گوش من چنين زمزمه كرد:
((ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا))(53)
– ما براى بازى و سرگرمى خلق نشده ايم .
اين كلام آتش بر دل من زد و انقلابى درونى در وجود من پديد آورد به گونه اى كه متحيّر و سرگردان شدم و به دنبال حقيقت گشتم ، و پس از آن توفيق راه يابى به محضر پرفيض مرحوم قاضى نصيبم شد.))(54)
آقاى مسعودى نيز در اين باره مى گويد: ((در هر صورت ، ايشان براى عدّه اى امور تربيتى را اجرا مى كردند گاهى به شخصى پيغام مى دادند كه : اين كار را بكن ، يا فلان كار را نكن . يا اين مساءله خوب است كه اين طور باشد.
يك روز به خدمت ايشان رسيدم و عرض كردم : آقا وضع زندگى ما خيلى سخت شده است ، پول نداريم چه كار كنيم ؟ ايشان يك ذكرى به من گفتند كه من آن ذكر را ادامه دادم ، و از آن روز تا به حال هنوز بى پول نشده ايم . ايشان فرمودند: پيش خودت باشد. و من هر روز انجام مى دهم .))
11 – نظم و برنامه ريزى در كارها
يكى از شاگردان آقا مى نويسد: ((حضرت آقا در كارشان دقيق و منظم هستند به عنوان مثال حتى برنامه ريزى كرده اند كه از درِ منزل تا مسجد مشغول فلان ذكر، و بعد از آن ذكر خاصّى را بگويند، تا وقت ايشان ضايع نگردد، و نوافل يوميّه را نيز به همين منوال برنامه ريزى نموده اند.))(55)
يكى از فضلاى قم مى نگارد: روزى نزديك غروب چند دقيقه اى سر كوچه منزل آيت الله بهجت (مدظله ) ايستادم تا همراه ايشان به مسجد بروم ، ولى چون هوا مقدارى تاريك شده بود با خودم گفتم ممكن است ايشان از منزل خارج شده و به مسجد تشريف برده باشند.
لذا به طرف مسجد حركت كردم ولى ديدم هنوز ايشان تشريف نياورده اند. از يكى از دوستان كه همراه من بود خداحافظى كردم و قصدم اين بود كه برگردم و از فرصت استفاده نموده و در فاصله حركت معظّم له تا مسجد پرسشى مطرح كنم .
در فاصله زمانى كه از مسجد مى آمدم سعى كردم پرسشى را در نظر بگيرم چون سؤ ال خاصّى را از پيش در نظر نداشتم .
حقيقت اين بود كه مقصودم از اين مزاحمتها و طرح سؤ الها بيشتر اين بود كه بهانه اى براى سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانى مثل ايشان فراهم كنم ، چرا كه معتقدم نَفَس گرم و مسيحايى اين بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر مى كند، و در فرمايشاتشان يك كلمه و يك نكته ظريف مطرح مى شود كه به انسان نهيب مى زند و فرد را از غفلت خارج مى كند.
خلاصه اين سؤ ال را در نظر آوردم : اينكه در قرآن كريم آمده است كه خداوند ((مُبَّدِّلُ السَّيِّئاتِ بِالْحَسَنات )):(تبديل كننده بديها به خوبيها) است به چه معناست ؟ چگونه ممكن است سيّئه به حسنه تبديل شود؟ وقتى ايشان نزديك شدند، سلام كردم و سپس عرض كردم : حاج آقا سؤ الى داشتم اگر اجازه هست مطرح كنم ؟ ايشان بلافاصله دستشان را به حالت نفى تكان دادند و با لحن تندى فرمودند: ((ابداً! هيچ ! نه وقتش ‍ را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است نماز دير شده و منتظرند! شما هم متوجه باشيد كه سؤ الاتتان از اين جور سؤ الات نباشد. سپس ‍ نگاهى سرتعظيم به سوى حرم حضرت معصومه عليهاالسّلام فرو آورده و سلامى كرده و داخل مسجد شدند!
حقيقت اين بود كه من حسابى به اصطلاح جا خوردم و در برابر اين برخورد معظّم له واقعاً دست و پايم لرزيد. لذا يكى دو قدم عقب كشيدم و به دنبال ايشان وارد مسجد شدم . در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به اين جريان و علت آن و منظور معظّم له فكر مى كردم . بعد از نماز هم در همين زمينه فكر مى كردم .
در مجموع از اين برخورد فهميدم همانطور كه خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است ، به نظر خودم يك احتمال اين بود كه ايشان مى خواستند بفهمانند كه انسان قبل از نماز بايد خود را مهيّاى اقامه آن كند، ذكرى بگويد، توجّهى پيدا كند، و آمادگى روحى و نفسانى براى نماز و سخن گفتن با خدا پيدا كند. خود ايشان نيز در حين آمدن به مسجد مشغول ذكر بودند و بدين وسيله براى نماز مهيّا مى شدند.
احتمال ديگر اين بود كه چون ديدند من از روبروى ايشان مى آيم و به محض ديدن ايشان جلو رفتم سؤ ال را مطرح كردم ، خواستند بفهمانند كه اين كار درستى نيست . البته من از مسجد برگشته بودم و مى خواستم از فرصت استفاده كرده ، و در بين راه از ايشان بهره اى برگيرم .
احتمال سوم اين بود كه ايشان از سؤ ال جور كردن فورى من و آنچه در ضمير من گذشته بود – كه در واقع سؤ ال كردن من چيزى جز بهانه به حرف كشيدن ايشان نبود – خبردار بودند و با اين برخورد از ما فِى الضَّمير من خبر دادند. و البته جاى تعجب ندارد چرا كه خود ايشان به دوستان ما گفته بودند كه در گذشته هر طلبه اى در نجف اشرف كه ((طىّالارض )) نداشت بين طلاب ديگر انگشت نما بود. يعنى اين گونه امور خارق العاده بايستى براى طلبه و علما عادى ، و طبيعى باشد.))(56)
12 – دائم الذكر بودن
حجة الاسلام والمسلمين خسروشاهى مى گويد: ((يكى از خصوصيات بارز آيت الله بهجت دائم الذكر بودن ايشان است .
روزى ايشان هنگام بازگشت پس از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل ، به طلاّبى كه همراه و پشت سر ايشان حركت مى كردند، رو كردند و فرمودند: با من كارى داريد؟ گفتند: نه مى خواهيم همراه حضرتعالى چند قدمى برداريم و همراهى شما نصيب ما بشود. ايشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه اى براى ذكر گفتن دارم ، چون فكر مى كنم شما با من كارى داريد ذكر را متوقّف مى كنم ، و وقتى منزل مى رسم مى بينم برنامه ام كامل انجام نشده است و ناراحت مى شوم .))
13 – انديشيدن پيش از سخن گفتن
نيز آقاى خسرو شاهى مى گويد: ((يكى از ويژگيهاى بارز ايشان آن است كه وقتى مى خواهند مطلبى بفرمايند، علاوه بر رعايت مقتضى حال ، اول فكر مى كنند. حتّى در اين زمينه فكر مى كنند كه مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتى بگويند. تا از سويى كوتاه باشد و از جهتى رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند.))
14 – كتوم بودن
آقاى مصباح در اين باره مى گويد: ((يكى از ويژگيهاى ايشان اين است كه در اظهار مقامات معنوى كتوم هستند، و بسيار نادر اتّفاق مى افتد كه چيزى بگويند و يا به گونه اى رفتار كنند كه شخص متوجه و مطمئن شود كه ايشان يك امر خارق العاده اى را انجام داد، و يا علم خارق العاده اى دارند؛ ولى افرادى كه ارتباط نزديك با ايشان دارند در طول سالها زندگى و معاشرت با ايشان گاهى به نكته هايى برخورد كرده اند كه نشانه هاى قطعى است براى اينكه ايشان قدرتهايى بيش از آنچه ديگران دارند، در اختيارشان است .))
15 – تربيت غيرمستقيم
در اين باره باز آقاى مصباح مى گويد: ((براى اينكه از نكات اخلاقى ايشان استفاده كنيم معمولاً چند دقيقه اى زودتر در جلسه درس ‍ حاضر مى شديم ، و ايشان معمولاً پيش از درس تشريف مى آوردند و در اتاق محل درس جلوس مى فرمودند و به صورتهاى مختلف و غالباً بلكه هميشه بطور غيرمستقيم نصيحت مى كرد. يعنى همين كه مى نشستند يك حديثى مى خواندند، يا يك داستان تاريخى نقل مى كردند، ولى حديث يا ذكر آن داستان تاريخى با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت كه گويى ايشان دارند حالات ما را بيان مى كنند، و به اين صورت نقصهاى موجود در رفتار ما را با نقل حديث يا ذكر داستان و يا جريان تاريخى به ما گوشزد مى كرد.
و اين مطلبى بود كه ساير دوستان نيز بدان اذعان داشتند و مى گفتند: ايشان يك مطالبى مى گويند كه درست منطبق مى شود بر زندگى ما، و با ذكر آن داستان يا حديث مشكلات ما را در زندگى حل مى كنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد مى كنند.
به هر حال روش تربيتى ايشان در برخورد با ديگران به طور مستقيم نبود و نمى گفتند كه اين كار را بكنيد يا نكنيد، يا فلان كار بد را انجام داديد بلكه با ذكر حديث ، جريان تاريخى و داستانى طرف را متوجه نقص كارش مى كردند و به او گوشزد مى كردند كه خودش را اصلاح كند.))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *