اشعار | ویژه شبهای قدر

اشعار | ویژه شبهای قدر

خانه / اشعار / اشعار | ویژه شبهای قدر

چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم

این زندگی مکثی‌ست ما بین دو تا سجده

استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم

بین جماعت هم نماز ما فرادا بود

 

یارب گناهانم ز من ایمان گرفتند

 ایمان من را راحت و آسان گرفتند

  رودی که دریا را نبیند مرده رود است

  شبهای قدر از من فقط باران گرفتند

در دیگران رکعت به رکعت روح امید

در من فقط دلواپسی ها جان گرفتند

شمشیر نه ،این سبحه ها از من علی را

در سجده با سبحان یا سبحان گرفتند

قرآن به سر می گیرم و فرقی ندارم

با نیزه هایی که به سر قرآن گرفتند

از سر گذشته است آب و دیگر فرصتی نیست

سلول هایم بوی الرحمن گرفتند

 

محسن ناصحی

 

*****************************

باز هم بنده ی تو گریه کنان می آید

بر من این دوریِ آقام گران می آید

همه جا جار زدم صاحبمان می آید

ای أجل صبر کن امّید جهان می آید

آخرش یار سفر کرده می آید از راه

آید از راه شبی منتقم ثارالله

یارب العفو که این بنده ی فرّار آمد

از گنه خسته شد و بر در تو زار آمد

شب قدر است ببین عبد گنهکار آمد

عاشق و در به در حیدر کرار آمد

ای خدا با همه ی جرم و خطا آمده ام

به امید کرم و لطف و عطا آمده ام

معصیت آخرِ سر نان مرا آجر کرد

باید امشب به برت توبه ای همچون حُر کرد

نام حیدر صدف سینه ی ما را دُر کرد

رحمت واسعه اش ظرف مرا هم پر کرد

امشبی را خودِ الله عزادار علیست

هرکه را می نگرم بنده ی دربار علیست

سر او تا دمِ ابرو چه به هم ریخته است

چشمهایش شده کم سو چه به هم ریخته است

دلش از خاطره ی کوچه به هم ریخته است

یاد خونابه ی پهلو چه به هم ریخته است

فکر و ذکرش دم آخر شده زهرای بتول

شکوه ها می برد از امت خود پیش رسول

درد و دل با پسرش کرد دم آخر خود

کربلا جان تو و زینب غم پرور خود

قتلگه دور کن او را تو ز دور و بر خود

و بگو خوب ببندد گره معجر خود

کوفیان در دلشان کینه ی من را دارند

بعد تو شمر و سنان رو به حرم می آرند

 

محمد علی قاسمی

 

 

 

*****************************

 

گم کرده ام به ظلمت شب نور ماه را

حس می کنم بدون تو سختی راه را

تا کی بناست از غم و داغ مُفارقت

هر صبح و شام سر بکشم جام آه را

این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود

یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را

هر هفته ای که می گذرد آه می کشم

طی می کنم بدون تو هر سال و ماه را

ای کعبه ای که خال سیاهت مطاف ماست

روزی نما که بوسه زنم قبله گاه را

آقا اگر چه نوکر خوبی نبوده ایم

از ما مکن دریغ تو نیمه نگاه را

آخر چگونه بی مدد مهربانیت

جبران کنیم این همه عمر تباه را

مقصود ما در این شب احیا فقط تویی

احیا نما تو این دل غرق گناه را

قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده

پروردگار بنده ی بی سر پناه را

شاید به آبروی تو و نام مادرت

بخشد خدا معاصی این روسیاه را

آقا بیا به فرق پُر از خون مرتضی

امشب درآر بنده ی در قعر چاه را

 

محمد فردوسی

 

 

*****************************

 

ما عجیب نیست دعایی نمی رسد

  از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد

  ما تحبس الدعا شده نان شبهه ایم

  آنجا که شبهه است عطایی نمی رسد

پر باز می کنم بپرم،می خورم زمین

بال و پر شکسته به جایی نمی رسد

باید تنم پی سپر دیگری رود

با روزه های ما به نوایی نمی رسد

با دست خالی از چه پل دیگران شوم

دستی که وقف شد به گدایی نمی رسد

ای میزبان فدای تو و سفره چیدنت

آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟

من سالهاست منتظر یک ضمانتم

آخر چرا امام رضایی نمی رسد

از من مخواه پیش از این زندگی کنم

وقتی برات کرب و بلایی نمی رسد

 

علی اکبر لطیفیان

 

*****************************

 

 

در امتحان بندگی اش اشتباه کرد

  برگ سپید دفتر دل را سیاه کرد

  حتی به راز عطر خوش سیب پی نبرد

  در محضر امام زمان هم گناه کرد

بیچاره آن کسی که جوانی خویش را

در راه سرکشی و معاصی تباه کرد

امثال ما مسبب این روضه ها شدند

یک عمر مرتضی سر خود بین چاه کرد

کو رزق گریه؟ دخل دلم خاک می خورد

این کسب را چگونه شود رو به راه کرد؟

با این همه گناه قیامت نمی شود

در چشم های حضرت زهرا نگاه کرد

 

وحید قاسمی

 

 

*****************************

 

دیگر از سوز و نوایم خبری نیست که نیست

دیگر از صدق و صفایم اثری نیست که نیست

در مناجات سحر ادعیه بال و پر ماست

بهر رفتن به سما بال و پری نیست که نیست

سابق از دیدۀ من اشک روان جاری بود

ولی امروز دگر چشم تری نیست که نیست

همه درها به رویم بسته شده جز این در

به جز این باب دگر هیچ دری نیست که نیست

وقت آن است که دیگر تو به دادم برسی

غیر تو در دو جهان دادگری نیست که نیست

روزۀ من تهی است و سپر نفسم نیست

بهر این نفس خرابم سپری نیست که نیست

ظلمت محظ شده قلب من از فعل حرام

ولی افسوس که نور قمری نیست که نیست

به خداوند قسم غیر حسین ابن علی

در جهان اسم سزاوارتری نیست که نیست

تا که در دایره ی رحمت این آقاییم

با نگاه کرم او خطری نیست که نیست

ولی افسوس که در کرببلا می دیدند

بدنش روی زمین بود و سری نیست که نیست

 

حبیب باقر زاده

 

 

*****************************

 

 

در شب قدر که دل پاک و معطر گردد

قلبم از نور خداوند منور گردد

به اجابت برسد حاجت مظلومان و

دل ما مقصد الطاف مکرر گردد

کوری چشم همه داعشیان

مرگ و نابودی کفار مقرر گردد

یک شب جمعه به منظور دفاع از حرمین

سفر کرب و بلا باز میسر گردد

من هم از حضرت حق خواسته ام تا مرگم

در جوار حرمت کاش مقدر گردد

سومین جنگ جهانی شود آغاز اگر

خاطر نوکر اریاب(ع) مکدر گردد…

 

محسن زعفرانیه

 

*****************************

 

 

گوشه چشمی اگر از جانب دلبر برسد

دست من نیز به آن چشمه ی کوثر برسد

اگر از شانه ی من بار گنه بردارید

پای این بنده هم از عرش فراتر برسد

باز هم توبه شکستم! بگذارید فقط

باز هم فرصت یک توبه ی دیگر برسد

همه ی ترس من این است که هنگام گناه

عُمر این بنده ی آلوده به آخر برسد

بس که آلوده ام «أبکی لِخروج نفسی»

وای از آن لحظه ی سختی که اجل سر برسد

خیلی از تنگی و ضیق لحدم می ترسم

وحشت بیشتر آن است که مُنکر برسد

همه ی خواهشم این است که در موقع مرگ

سر این بنده روی دامن حیدر برسد

مطمئنّم که در آن لحظه ی سخت و حسّاس

حضرت فاطمه با آل پیمبر برسد

چادر مادر ما کار خودش را بکند

بگذارید فقط لحظه ی محشر برسد

مثل هر دفعه به ارباب توسّل کردم

حتماً ارباب به داد دل نوکر برسد

مثل یک باز شکاری طرف میدان رفت

قصدش این بود به داد علی اکبر برسد

به روی نیزه ی لشکر، جگرش را می دید

تکه تکه بدن گل پسرش را می دید

 

محمد فردوسی

 

 

*****************************

 

 

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم

ما اهل آن جاییم از این جا باز می‌گردیم

با پای خود سر در نیاوردیم از این اطراف

با پای خود یک روز اما باز می‌گردیم

چون ابرها صحرا به صحرا برد ما را باد

چون رودها صحرا به صحرا باز می‌گردیم

این زندگی مکثی‌ست ما بین دو تا سجده

استغفراللهی بگو، ما باز می‌گردیم

بین جماعت هم نماز ما فرادا بود

عمری ست تنهاییم و تنها باز می‌گردیم(۱)

ما عاقبت “انا الیه راجعون” بر لب

از کوچه بن بست دنیا باز می‌گردیم

 

محمد مهدی سیار

 

*****************************

 

من کیم؟ عبد گنه کار الهی العفو

من کیم؟ بنده ی سربار الهی العفو

منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست

نه که یک مرتبه، بسیار الهی العفو

با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو …

… چیده شد این همه دیوار الهی العفو

من زمین خورده ام و آمده ام توبه کنم …

… با چنین وضع اسفبار الهی العفو

بزنی یا نزنی مال تواَم جان علی

پس بیا رحم کن این بار الهی العفو

چیزی از سوختن من که نصیبت نشود

پس نجاتم بده از نار الهی العفو

مهربانی کن و این بار مرا نیز ببخش

ذوالکرم! حضرت غفّار! الهی العفو

زیر چتر کرمت آمده ام ربّ کریم

با علی ـ حیدر کرّار ـ الهی العفو

ای خدای علی و فاطمه! ای رحمت محض!

می زنم در همه جا جار الهی العفو

ذکر من بعد سلامی به حسین بن علی

می شود لحظه ی افطار: الهی العفو

 

محمد فردوسی

پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *