بررسی مدرنیته – جلسه اول – استاد مهدی مشکی

خانه / آموزش / بررسی مدرنیته – جلسه اول – استاد مهدی مشکی

معمولا در اين بحث ها يک وقت مي گويند مدرنيته ، يک وقت مي گويند غرب شناسي .

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

لزوم شناخت نحوه تهاجم غرب به کشورهاي اسلامی

بحث من درباره مدرنيته استمشکی

معمولا در اين بحث ها يک وقت مي گويند مدرنيته ، يک وقت مي گويند غرب شناسي .

در بحث غرب شناسي وقتي که مي خواهيم بحث کنيم ، مي گويند ما 3غرب داريم . چون بايد نسبتمان را با غرب مشخص کنيم . امروز مثلا در بحث هايي که ما راجع به غرب داريم ، شناخت غرب ، تهاجم غرب به کشورهاي اسلامي بايد مشخص کنيم که اصلا نحوه تهاجم غرب به کشورهاي اسلامي چه است و ما چگونه بايد دفاع کنيم . اين يک مثل معروفي است که مي گويند اگر به يک کشوري حمله شد اولا بايد بفهميم از کدام مرزها حمله شده و چگونه بايد دفاع کنيم . مرز را اگر اشتباه بگيريم ، مسلّما شکست مي خوريم .

يکي از مشکلاتي که امروز ما داريم – بعضا با داخلي ها  که چگونه بايد با کشورهاي غربي يا جريان غرب مقابله کنيم – اين است که نمي دانيم که غرب به کدام نقاط ما دارد حمله مي کند وما چگونه بايد دفاع کنيم از کيان کشور و انقلاب ودين .

سه نوع غرب

الف) غرب جغرافيايي

به هر حال وقتي بحث غرب مطرح مي شود مي گويند ما سه غرب داريم :

1-غرب جغرافيايي که مشخص است ودر مقابلش هم شرق جغرافيايي ؛ کشورهاي غربي وشرقي.

اين جريان غرب وشرق از اول بوده ، درگيري ها وجنگ هايي که بين کشورهاي غربي و شرقي بوده .

اگر ما داريم با غرب مي جنگيم فرق مان با کشور مثلا روسيه چيست ؟ او هم دارد با غرب مي جنگد . تفاوتش در چيست ؟ آيا ما از لحاظ جنگي يک هدف داريم ؟ يا فرق مي کنند ؟

ولي ما در بحثمان وارد غرب شناسي به معناي غرب جغرافيايي نمي شويم ، گرچه اين بحث مهم است . اينکه ما بفهميم مردم غرب چگونه فکر مي کنند ، چه جرياناتي در آنجا شکل گرفته ، اينها بحث هاي خوبي است که فعلا به درد بحث ما نمي خورد.

در بحث هاي آب و هوا  و سرزمين و جغرافيا و خاک و محصولات و اينها که در جغرافيا مي خوانند هم بحث خوبي است ، ولي ما فعلا کاري به اين نداريم.

ب) غرب مسيحي

2-بحث دوم غرب مسيحي است .

يعني وقتي مي گويند غرب ، منظور غرب مسيحي است . غرب مسيحي هم در مقابل شرق مسيحي قرار دارد .

معمولا تفکرات کاتوليک ها و پروتستان ها مال مسيحيت غربي است که اصلا خود مسيحيت با مکتب کاتوليک شکل گرفت .

در مقابل شرق مسيحي که بيشتر ارتودکس هستند که از جهت ديني با هم تفاوت دارند مثل تفاوت هايي که بعضا بين شيعه وسني وجود دارد .

سه مکتب مسيحي

سه مکتب عمده در مسيحيت وجود دارد : کاتوليک و پروتستان و ارتدکس .

اين هم يک بحث است که وقتي مي خواهيم با غرب درگير بشويم ، مسيحيت غربي تفاوت هاي زيادي با مسيحيت شرقي دارد، مثلا اين جريان جنگ هاي صليبي ، جريان اينکه فلان کشيش مسيحي قرآن را آتش مي زند و اين گونه موارد بيشتر در مسيحيت غربي اتفاق مي افتد .

اين يک ويژگي است که ارتباط پيدا مي کند هم با مکتب کاتوليک ها و پروتستان ها و هم با خود تفکرات و ساختاري که مردم غرب دارند (بحث مردم شناسي)

گره خوردن مدرنيته با مکتب پروتستان

با اين جهت را هم ما در بحثمان خيلي کار نداريم ، گرچه شناخت مسيحيت غربي در تمدن مدرن بسيار مهم است . اگر بخواهيم وارد بشويم و راجع به مدرنيته  صحبت بکنيم و جريان شکل گيري مدرنيته را مطرح بکنيم ، حتما يکي از بحث هاي مهم ظهور مکتب پروتستان است .

ولي وقتي مسيحيت غربي گفته مي شود منظور درگيري با مسيحيت نيست ، گرچه ما الآن درگيري داريم با مسيحيت (مثلا کليساهاي خانگي)  ولي جهت مورد بحث ما نيست .

يک جهتي در بحث غرب و غرب شناسي وجود دارد که از اينها مهم تر است

ج) غرب مدرن

3-  غرب مدرن يا غربي که تمدن جديدي را ايجاد کرده

وقتي مي گويند مدرنيته منظور يک تمدني است که در غرب شکل گرفته و حدودا از قرن 15 اين تمدن شروع کرد به رشد کردن  . درقرن 18 اين تمدن به بار نشست و تهاجمش را به کشورهاي اسلامي شروع کرد .

حمله ناپلئون به مصر اولين رويارويي غرب مدرن با کشورهاي اسلامي

تقريبا سال 1798 اولين حمله غرب مدرن به حالت نظامي به کشورهاي اسلامي شروع شد که همان حمله ناپلئون به مصر است .  اين اولين جريان تهاجم غرب مدرن است . قبلش غرب به کشورهاي اسلامي تهاجم داشته ، مثل جنگ هاي صليبي ، ولي اين تهاجم همراه با يک تمدن است و مانند جنگ هاي قبلي نيست.

ماهيت جنگ غرب مدرن با ما چه بوده ؟

در اينجا يک سؤال مطرح مي شود که بعد از قرن 18 جنگ ما با غرب چه جنگي شد ؟ آيا جنگ هاي ما با غرب جنگ هاي نظامي بود يا اقتصادي بود ؟ اين دوتا جنگ جنگ معروفي است که در  همه جريان ها وجود دارد   مثلا آمريکا و اروپا با روسيه دارند درگير مي شوند ، اين يک جنگ نظامي است يا اقتصادي؟ اين قبل از جريان مدرن وجود داشت ، بعد ازاين اتفاق افتاد  اولين جنگ هايي که عليه کشورهاي اسلامي اتفاق افتاد (ناپلئون)  جنگ هاي اوليه در حيطه نظامي است . ناپلئون مي آيد مصر را مي گيرد. اين طرف هم در زمان قاجاريه با روسيه تزاري درگير مي شويم که روسيه تزاري هم تقريبا چون نصف بيشترش در غرب هست با تمدن غرب آشنا شده بوده .    اين جنگ هاي نظامي اولين درگيري هاي ما با غرب جديد است ؛ يعني غربي که داراي تمدن جديد است.

تهاجم نظامي مقدمه تسلط تمدني

تهاجمات غرب هم ابتدا به کشورهاي اسلامي نظامي است ، خيلي طبيعي هم هست ، چون اول مي خواهد بيايد سلطه نظامي پيدا کند ، منطقه را بگيرد ، بعد آرام آرام تسلط هاي تمدني پيدا کند . بعد از جنگ نظامي که ما با غرب جديد (غرب تمدن ساز ) پيدا کرديم ، جنگ هاي اقتصادي غرب عليه کشورهاي اسلامي شروع مي شود .

يکپارچه ندانستن غرب اشکال ما در رويارويي با غرب

ما دوره اوليه قاجار (زمان فتحعلي شاه) جنگ هاي نظامي با غرب داشتيم ، علت هم اين بود که ما آمديم غرب يا اين جرياناتي را که دارد به کشورهاي اسلامي حمله مي کند را از هم جدا کرديم (مشکلي که آن موقع بود الآن هم وجود دارد) مثلا زمان فتحعلي شاه گفتيم ما داريم با روسيه تزاري درگير مي شويم از فرانسه مستشار وارد کرديم که کمک ما بکند . فکر کرديم اينها چند تا کشور متمايز از يکديگر هستند ، با انگليس درگير مي شديم از فرانسه کمک مي گرفتيم ، با فرانسه درگير مي شديم ازانگليس کمک مي گرفتيم . اين مشکل ما بود که غرب را يکپارچه نمي دانستيم ،و مدام هم سرمان کلاه مي رفت .

شروع جنگ اقتصادي غرب مدرن در زمان ناصرالدين شاه

در دوره دوم (زمان ناصرالدين شاه) جنگ هاي غرب عليه کشورهاي اسلامي – که ما در خود ايران مي خواهيم بررسي کنيم- جنگ هاي اقتصادي است ، ديگر جنگ نظامي نيست .

در جنگ نظامي مرز مشخص است ، دشمن معلوم است، هم هدف مشخص است و هم دشمن مشخص است . براي همين اتحاد بين  نيروهاي خودي قوي است ، چون مي دانند که بايد دشمن را از مرز بيرون کنند.

مشکل جنگ اقتصادي نداشتن مرزهاي مشخص

اما در جنگ اقتصادي مشکل ما اين بود که مرز خيلي معلوم نيست . با نگاه سازندگي وارد کشورهاي اسلامي شدند . نگفتند ما حمله کرديم مي خواهيم شما را اشغال کنيم و منابعتان را بگيريم . گفتند ما مي خواهيم مملکت شما را بسازيم ،  کشورتان را از لحاظ اقتصادي رشد بدهيم .

در داستان قاجاريه يکي از کارهايي که علماي ما با شاه ها انجام مي دادند سر همين مسائل اقتصادي بود ، مثل قرارداد رويترز ، قرارداد رژي ، جريان تحريم تنباکو . اينها دقيقا قراردادها يا تهاجمات اقتصادي غرب مدرن عليه کشورهاي اسلامي بود تحت پوشش يک نيت خير خواهانه.

در جريان مشروطه وقتي جريان نوز بلژيکي را مطالعه کنيد ، گمرکات کشور دست اين بود . براي چه کل گمرکات يک کشور اسلامي را به يک غربي دادند چرا؟  چون ادعا اين بوده که ما مي خواهيم نظام اقتصادي شما را سامان بدهيم . بعدا آمدند گفتند مي خواهيم برايتان بانک بزنيم . گمرکات را دادند ، شيلات را دادند با يک قيمت و هزينه هاي خيلي کم  ، مثلا کل شيلات کشور در حدود پنجاه سال دست شما باشد بيست هزار ليره به ما بدهيد ، تمام درآمدش هم مال شما باشد . به چه عنوان ؟ به عنوان اينکه ما بلد نيستيم ، ما نمي توانيم خودمان اداره کنيم و بايد اينها بيايند اقتصاد کشور ما را اصلاح بکنند تا ما بتوانيم اقتصاد سالم داشته باشيم . اين جريان تا جايي پيش رفت که زمان احمد شاه مي بينيد که وزير اقتصاد ما يک آمريکايي بود (شوستر) . اين اتفاقات به اين دليل رخ داده که ما تمدن غرب و ويژگي هاي اين تمدن را نشناختيم ، حتي سر بعضي از علماي ما در اين جريان کلاه رفت .

جنگ تمدني ريشه جنگ هاي نظامي – اقتصادي غرب

براي همين ريشه جنگ هاي نظامي- اقتصادي غرب عليه کشورهاي اسلامي برمي گردد به يک جريان خيلي قوي تر و آن جنگ تمدني است . اينکه گفتم ما بايد بدانيم مرز ما با غرب کجاست ، درگيري مان در چيست ، در اينجا مطرح مي شود .

آيا جنگ ما با غرب اقتصادي است ؟ نظامي است ؟ کشورگشايي جغرافيايي است ؟ يا از اين سطح ها خيلي بالاتر است و ما با جريان غرب جنگ تمدني داريم ؟

يعني يک تمدني در غرب شکل گرفته ، اين تمدن ادعا دارد که تمام تمدن هاي ديگر بايد تحت پوشش من در بيايند ، نه تنها تحت پوشش بلکه اصلا تمدنشان بايد مثل تمدن من بشود .

اگر ما گفتيم جنگ ما با غرب يک جنگ نظامي است ، اينکه خيلي ساده است . الآن يک سؤالي که مطرح است اين است که ما با اروپا و آمريکا درگير شديم ، فرضا درسال هاي آينده به يک نوعي کشورهاي اروپايي و آمريکايي را اشغال کرديم يا حداقل کاري کرديم که اينها ديگر حالت استعماري براي کشورها ديگر نداشتند ، جلوي تهاجمشان را گرفتيم ، بالاتر فرضا اصلا خود آمريکا را گرفتيم ، اشغال کرديم . بعد مي خواهيم چه کارکنيم ؟

سؤال اينجا اين است که آيا کار ما تمام شد ؟

هدف انقلاب اسلامي چه بوده است؟

کار انقلاب اسلامي اين بود که ما کشورهاي استعمارگر و ابرقدرت را سر جايشان بنشانيم و کار ما تمام بشود ؟

از لحاظ اقتصادي ،فرهنگي ، نظامي ،تمدني ما هرچه اينها گفتند به آن عمل مي کنيم ، فقط کشورشان را گرفتيم و استعمار نمي شويم . کار انقلاب اسلامي اين است يا کار ديگري داريم ؟

بنابراين ، سؤالي که مطرح مي شود اين است که درگيري ما با غرب جديد نظامي يا اقتصادي يا تمدني است ؟

غرب جديد با ما سر چه دعوا دارد ؟ واگر فهميديم و خواستيم مقابله بکنيم با غرب بايد چه اقداماتي انجام دهيم ؟  جنگ نظامي و اقتصادي خيلي خيلي هزينه و دغدغه اش کمتر از جنگ تمدني است . امام فرموده بودند ما از اشغال و تهاجم نظامي نمي ترسيم ، حتي از تهاجم و تسلط اقتصادي هم نمي ترسيم ، ما از تسلط فرهنگي مي ترسيم ، تسلط فرهنگي بي حجابي نيست ، قسمت ضعيفش آن است .

معناي تسلط فرهنگي

تسلط فرهنگي غرب اين است که من تمام تمدن جديد غرب را بپذيرم و آن را قبول کنم و تمدن خودم را فراموش کنم يا قبول نکنم . اتفاق مهمي که از مشروطه به بعد براي کشورهاي اسلامي افتاد همين بود ؛ يعني تمدن خودمان را يا فراموش کرديم يا بدتر، با آن دشمن شديم .

تا از تمدن اسلامي مي خواهيم حرف بزنيم که مثلا ساختمان هاي ما اينگونه بوده ، لباس ما اينگونه بوده ، زبان ما ،  نوع اداره يا معاش زندگي ما اينگونه بوده ، فورا مي گويند که اينها مال گذشته بوده و حالا جديد شده است.

جمله سيد جمال الگوي اشتباه در رويکرد ما نسبت به غرب

آقاي پناهيان يک سخنراني داشتند سال  81 يا 82 در مشهد ، يک بحث خيلي خوبي ايشان مطرح کردند که ماجنگ مان با غرب تمدني بوده و به جهت اينکه برخي از علماي آن زمان ما متوجه نشدند غفلت کرديم  و مشکلات براي خود مسلمان ها واسلام پيدا شد . ايشان بحثشان اين است که اين عبارتي که سيد جمال مطرح کرده است ، عبارت غلطي است . با همه احترامي که به سيد جمال مي گذاريم و کارهاي مهمي هم سيد جمال انجام داده و دغدغه هاي مهمي هم داشته ، به قول خودش براي رشد و ترقي کشور اسلامي ، اين عبارت ، عبارت اشتباهي است که ايشان گفته بودند در غرب اسلام را ديدم ، مسلمان را نديدم ، در شرق مسلمان ديدم ، اسلام نديدم .

اين جمله به صورت الگو در آمد و تقريبا مي شود گفت پدر کشورهاي اسلامي را در آورد . امروز هم اين را مي گويند .

الگو قرار دادن غرب براي پيشرفت باعث ايجاد مشکلات ماست

اتفاقي که مي افتد اين است که مسئولين کشور ما بعد از انقلاب اسلامي الگويشان براي ساختن کشور ايران اسلامي مي شود غرب.

آيا کشورهاي اسلامي و مسلمان ها مي توانند با تمدن غرب -که يک تمدن سکولار است- زندگي کنند و اسلامي هم بمانند؟

چه تعارضاتي امروز در کشورهاي اسلامي وجود دارد که براي ما لاينحل جلوه مي کند؟

مثلا چه کنيم مردم مقررات را رعايت کنند يا مثلا چرا در غرب مردم پشت خط عابرپياده مي ايستند ولي اينجا نه ؟  چرا قدرت و اقتدار پليس در آنجا بيشتر است ؟

به اين سؤال ها هيچ کسي تا حالا جواب مشخصي نداده . چرا ؟

چون ما به غرب نگاه تمدني نمي کنيم بلکه فقط يک نگاه رفتاري جزئي مي کنيم .

آيا قوانيني که در يک تمدن سکولار ايجاد مي شود و رشد مي کند مي تواند در جامعه اسلامي رشد کند؟

اصلا اينکه ما مي گوييم تمدن ديني داريم يعني چه؟

آيا وقتي که ما مي گوييم تمدن ديني ، يعني براي تمام ساحت هاي زندگي بشر ما حرف داريم ؟ يا اينکه يک تکه را ما مي گوييم و يک تکه را از جاي ديگر مي آوريم؟

تعارضي که در کشورهاي اسلامي اتفاق افتاده همين است .

ما تکه تکه شده ايم ، تکه هاي خيلي نامحسوس . يک تکه از غرب ، يک تکه از اسلام ، يک تکه از شرق بعضا مسيحي . تعارض هم وجود دارد و نمي دانيم چرا تعارض وجود دارد.

روش شناخت ما از غرب خطاست

روش ما براي شناخت تمدن غرب چه روشي بايد باشد؟

ما براي اينکه غرب و تمدن غرب را بشناسيم از يک روشي ورود پيدا کرديم که اين روش خراب است . اصلا غرب را نشان نمي دهد . اين روش هم جزء روش هاي رايج بوده ، الآن هم با همين روش داريم جلو مي رويم . مثلا ما مي خواهيم وجود خدا را اثبات کنيم برويم در آزمايشگاه شيمي .

هدف ما از انقلاب چه بوده است؟

براي همين يکي از سؤالات مهمي که از بعد از جريان انقلاب اسلامي اتفاق افتاد اين بود :

ما انقلاب کرديم که چه کار کنيم؟

امام انقلاب کردند چه کنند ؟

امام وقتي که انقلاب کردند مي دانستند مي خواهند چه کنند يا اينکه يک جرياني شلوغ شد و مردم هم حمايت کردند از امام و امام هم يک سخنراني بکنند برعليه شاه ، بعد هم شاه با ايشان درگير شدند و اين درگيري ادامه پيدا کرد ، يک دفعه شد انقلاب اسلامي و پيروزي آمد.

و اين فقط يک درگيري بود و اگر آنها کوتاه مي آمدند و حرف امام را گوش مي کردند اصلا اين جوري نمي شد

يا اينکه امام از اول مي دانستند مي خواهند چه کاري انجام بدهند و ما هم بايد بدانيم مي خواهيم چه کنيم ؟

اگر به سخنان امام رجوع کنيم مشخص مي شود امام از اول دنبال يک چيزي بودند . اين چيز چه بوده؟

اين جرياني که خدمتتان عرض کردم يک بحثي است که از اول انقلاب بين متصديان کشور وجود داشته و دارد ، که انقلاب اسلامي مي خواهد چه کار بکند؟  و ما در انقلاب اسلامي مي خواهيم چه کنيم؟

چهار نگاه در مورد تمدن اسلامي و ماهيت انقلاب اسلامي

چهار نگاه کلّي اينجا وجود دارد  که به بحث غرب شناسي ما مرتبط است :

الف)انکار تمدن اسلامي

بعضي اصلا منکر تمدن اسلامي هستند  و انقلاب را يک درگيري بين امام و شاه مي دانند ، به عنوان اينکه شاه تحت قيموميت استعمار غرب قرار دارد  مي دانند . ما مي خواهيم اين را کنار بگذاريم و يک نظامي را حاکم کنيم که غرب حکومت نکند ، ظلم وستم نشود . اين نگاه را امثال بازرگان قبل از انقلاب – از اوايلي که امام شروع به نهضت کردند – اين درگيري را با امام داشتند که مي گفتند ما بايد مهندسي اجتماعي بکنيم نه انقلاب ،و ادعا داشتند شاه بايد سلطنت بکند نه حکومت مثلا شبيه انگلستان و..

سلطنت شاه دست خودش باشد ، سر جايش هم باشد ، در کشور هم باشد ، منتهي اداره امور دست ما باشد .

مهندسي اجتماعي يعني اينکه مي گفتند شما که مي خواهيد انقلاب بکنيد يعني زير و رو بکنيد کشور را ، و اين باعث ايجاد هرج و مرج در کشور مي شود و نمي توانيم کشور را اداره کنيم و همه چيز را سر جاي خودش قرار بدهيم و..    و در کشورهايي مثل ايران که از اول سلطنتي بوده ، ما بايد اين سلطنت را حفظش بکنيم ، فقط بياييم بگوييم ما يک پادشاه داريم ، يک نخست وزير .

اينها مسلما نگاه تمدني به اسلام نداشتند و مي گفتند اصلا اسلام تمدن ندارد ، که اين مطلب در کتاب هاي ملي گراها وجود دارد .

ب)دوران تمدن اسلام به سر آمده

به تمدن اسلامي نگاه تاريخي مي کنند و مي گويند اسلام تمدن داشته ، اما دوران اين تمدن سر آمده است.

امثال سروش و روشنفکرها که يک نگاه تاريخي به تمدن اسلامي داشتند و دارند.

مي گويند اين تمدن ، بهترين تمدن هم بوده . سروش سخنراني مي کند که بهترين تمدن، تمدن اسلامي بوده در زمان خودش يعني زمان پيامبر ، اما دوره اين تمدن تمام شد . زماني که تمدن مدرن غرب شکل گرفت نه تنها تمدن اسلامي بلکه هيچ تمدن ديگري نمي تواند در مقابل اين تمدن مقابله کند و ادعا داشته باشد .

نتيجه واحد اين دو نظريه

اين دو نظريه به يک جا منتهي مي شوند که در انقلاب اسلامي فقط يک تحول اجتماعي را بايد ايجاد بکنيم ولي نظام اقتصادي و علمي و فرهنگي نبايد دچار تحول بشود . در ساير کشورها و يا خود کشورهاي غربي اين تمدن غرب چگونه ورود پيدا کرده و دارد اداره مي کند ، همان را ما هم بايد بياوريم و ادامه بدهيم .  فقط بايد ظلم و ستم و.. کنار برود همين

ج)انقلاب اسلامي يک انقلاب جهاني است

اينها مي گويند که ما مي خواهيم استکبار و استثمار و جريان ظلم وستم و بيداد و.. را از کل عالم بکشيم بيرون ، يک جريان اينگونه مي خواهيم انجام دهيم . براي همين در کشورهاي عربي که امروز مي گويند بهار اسلامي (بيداري اسلامي) رخ داده ، مي گويند اين نتيجه انقلاب اسلامي است . و اينها بيدار شده اند و مي خواهند نظام دمکراتيک را به جاي نظام پادشاهي جايگزين کنند و از لحاظ سياسي جامعه و کشورشان را در قالب نظام دمکراتيک اداره بکنند.

اينها انقلاب اسلامي را در همين حد مي بينند و نگاه تمدني ندارند . مي گويند اگر هم ما بگوييم که اسلام تمدن دارد ، تمدنش فقط در حيطه مبارزه برعليه ظلم و ستم است و يک سري قوانين محدود دارد که مي توانيم در کشورها اجرا بکنيم . اما بحث هاي فرهنگي عميق و علمي و حتي روش هاي زندگي مشکلي ندارد . مي گويند اين تمدن غرب با انقلاب اسلامي مشکلش فقط بحث استعمار و استثمار است و يک سري بحث هاي نظام هاي سياسي و اجتماعي، که اينها هم اگر حل بشود ما ديگر مشکلي با غرب نداريم .

اسلامي کردن علوم معنا دارد يا نه؟

اين همان بحثي است که يکي از درگيري هاي ما با روشنفکران اين است که آيا ما مي توانيم علوم را اسلامي کنيم يا اينکه علم اسلامي و غير اسلامي ندارد ، دانشگاه اسلامي معني ندارد ، بانکداري اسلامي معني ندارد ؟ در نظام اقتصادي ، نظام علمي ، نظام روش زندگي همان حرف هاي غرب و تمدن جديد را ما مي پذيريم ، مشکلي با آنها نداريم . يک سري جزئيات است که دين بايد بگويد و ما به آنها عمل مي کنيم ، مردم بايد نماز بخوانند و روزه بگيرند و در همين حد . ديگر چيز خاص ديگري نداريم .

اينها قبول دارند که ما انقلاب اسلامي داريم و اين انقلاب اسلامي جهاني است ، منتهي جهاني بودنش از لحاظ فکري و علمي محدوده دارد ، نگاه تمدني عميق به انقلاب اسلامي ندارند .

د)اسلام يک دين تمدن ساز است

وقتي مي گوييم تمدن ، به اين معني نيست که اسلام محدوده اش در يک سري قوانين فردي و يا اجتماعي است ، قوانين فردي مثل نماز و روزه و..  و قوانين اجتماعي مانند حدود و ديات و قضاوت و..

اسلام فراتر ازاين حرف هاست . وقتي مي گويند اسلام تمدن ساز است يعني اينکه دين براي تمام ساحت هاي زندگي ما حرف دارد و دين فقط به فقه محدود نمي شود . فقه يک بخش از دين است . در مباحث علمي دين حرف براي گفتن دارد .

علوم انساني سکولار در دانشگاه هاي ما

يکي از مباحثي که امروز در کشور ما مطرح است بعد از35 سال که از انقلاب مي گذرد اين است که علوم انساني که در دانشگاه ها خوانده مي شود ، سکولار هستند . الآن 4 سال است که دارند بحث مي کنند که علوم انساني اسلامي چه علومي هستند .

هنوز ما حرف دقيق دشمن نااميد کن نداريم بزنيم ، چرا ؟

چون ما هنوز نمي دانيم که تمدن غرب که علم آورده است ، چگونه تفکراتش را در علم وارد کرده است و رسوخ در علم کرده . نفهميديم ، چون نفهميديم نمي دانيم چه کار کنيم که اين علوم را اسلامي بکنيم . از آن طرف هم کار نکرديم که اگر جهان بيني ما ديني و تمدن ساز است ، چگونه از طريق جهان بيني ديني ، علم توليد مي شود . اين را هم کار نکرديم . چرا؟

نداشتن نگاه تمدني به دين

زيرا ما نگاه تمدني به دينمان نکرديم . وقتي نگاه تمدني نکنيم ، در بحث حکومت اسلامي و اداره جامعه و ايجاد همين علومي که خودشان دارند پدر کشور اسلامي را در مي آورند گير افتاده ايم و نمي دانيم چه کنيم .

آيا اسلام براي افسردگي ، اضطراب ، نوع روش زندگي حرف دارد؟

دخالت روش زندگي و ابزار و علم در دين

آيا ابزاري که من دارم با آنها زندگي مي کنم ، در توحيد من دخالت دارد يا ندارد ؟ آيا روش زندگي من در توحيد من دخالت دارد يا نه؟ اگر ما مي گوييم دين براي تمدن سازي آمده ، دليل مان اين است که چقدر ابزار و روش زندگي در موّحد کردنمان نقش دارند . اگر ما اين را حل کرديم ، آنوقت مي فهميم که اصلا بدون ايجاد تمدن اسلامي و بدون ايجاد ابزارها ، علوم و روش زندگي که مرتبط با توحيد است ، بدون اينها ما نمي توانيم موحد حداکثري درست کنيم . مشکل کشورهاي اسلامي که دچار تعارض شدند اين است که نمي دانند چطور جوان ها را ديندار کنند .

فرآورده هاي تمدن سکولار

امروز مشکل اصلي ما اين است که بدون اينکه متوجه باشيم ، درون زندگي اسلامي مان دچار تمدن سکولار شده ايم .

علم ، ابزار و روش زندگي، فرآورده هاي تمدن سکولارند . يک جريان وقتي به صورت فرآورده دربيايد ديگر خودش را نشان نمي دهد . مانند کباب که يک فرآورده است و ماده اوليه آن مي تواند گوشت گوسفند يا گاو يا شتر يا يک حيوان حرام گوشت باشد ،و شما مي داني که کدام حرام است و کدام حلال ؛ ولي وقتي که اين ماده اوليه چرخ شد و کباب شد و به صورت فرآورده در آمد و يک آشپزي مي خواهد به خورد من و شمايي که ديني هستيم بدهد ، شما ديگر نمي تواني تشخيص بدهي که ماده اوليه آن چه بوده . علم و روش زندگي و ابزارهايي که امروزه ما با آن زندگي مي کنيم ، اينها فرآورده هاي تفکر سکولار هستند ، ولي هيچ نشان نمي دهند که سکولار هستند ، پخته شده ، چرخ شده ، کباب شده ، ما هم داريم مي خوريم .

نگاه کارکردي به فرآورده ها روش غلط شناخت تمدن مدرن

آن بحثي که اول بحثمان مطرح شد که ما مشکلمان با تمدن غرب اين است که روشمان براي شناخت تمدن غرب مشکل دارد همين جاست . ما روشمان چه بوده ؟ گفتيم ببينيم کارکردهايش چه بوده . کارکرد مثبت دارد يا منفي ؛ يعني مثلا من اين غذا را خوردم ، لذت داشت ، اسلام با لذت مخالفت دارد؟ سير شدم يا نشدم ، اسلام با اينکه انسان سير بشود مخالفت دارد ؟ قدرت پيدا کردم، قوي تر شدم يا نشدم ، اسلام با اينکه قدرت بيشتري پيدا کنم مخالفتي دارد ؟ خوب پس مي گويم عيبي ندارد. کجايش را نديدم؟  اين فرآورده وقتي که آمد کجاي من را دارد تحت تأثير قرار مي دهد ، که من نه آنجايي را که دارد تحت تأثير قرار مي گيرد را متوجه مي شوم ، نه اين شيئ را متوجه مي شوم که چه چيزي در آن آورده که من اگر ديدمش صد در صد بگويم من نمي خورم .  هردو براي ما پنهان است .

دين مي گويد که اگر مثلا گوشت خوک را خوردي روحيه اي پيدا مي کني که در همان حيوان وجود دارد . از لحاظ جسمي ممکن است شما هيچ فرقي نکني ، مشکلي هم براي شما ايجاد نشود ، اما از لحاظ روحي مشکل پيدا مي کني (در دراز مدت)

استفاده ما از فرآورده هاي تفکر سکولار و تأثيرات نامحسوس آن

تمدن غرب تمام تفکراتش را به صورت فرآورده به ما مي دهد و داده است.  صد سال از اين جريان گذشته است .  ما از محصولات و فرآورده هاي جهان بيني سکولار داريم استفاده مي کنيم ، بدون اينکه متوجه بشويم اين فرآورده ها مواد خامش اصلا براي ما پذيرفتني نيستند و اينکه اين فرآورده ها دارند کجاها را تحت تأثير قرار مي دهند .   چون هردو پنهان است .

من مي بينم بچه من رفت دانشگاه ، نماز خوان بود، دو سال نگذشته از دانشگاه رفتنش ، مي بينم که يک جور ديگري دارد مي شود . جاهايي که قَدَر هستند از لحاظ ديني ، علم جديد که واردشان مي شود مي بينيم همه دارند از لحاظ ديني شُل مي شوند.  چرا شل شديد شماها؟ شما علم خوانديد کار ديگر که نکرديد!

مشروطه اولين رويارويي ما با تمدن غرب

درگيري اوليه کشورهايي مثل ايران با تمدن مدرن که در سطح يک جريان نهضت اتفاق افتاد مال مشروطه است .

از زمان چهل- پنجاه سال قبل از مشروطه مثلا نوشته هاي فتحعلي آخوند زاده به اين طرف را اگر شما مطالعه کنيد ، مي بيند که يک جرياني دارد آرام آرام وارد کشورهاي اسلامي مي شود به نام جريان غرب زدگي . شفاف نبوده و خيلي هم آرام آمده . اينها هم مي رفتند به غرب نگاه مي کردند (نگاه کارکردي) که نظم دارند ، ماشين دارند ، مردم چگونه زندگي مي کنند و تميز هستند و از اين حرف ها. کشورهاي اسلامي دانشجو مي فرستادند به کشورهاي غربي درس مي خواندند ، وقتي برمي گشتند مروج تمدن غرب مي شدند ، بدون اينکه نگاه عمقي و مبنايي به اين تمدن بکنند. ظاهرش را مي ديدند و قبول مي کردند . و همين باعث شد که امثال سيد جمال بگويد که اسلام آنجاست . ظاهرش ظاهر اسلامي است .

شباهت ظاهري و تفاوت واقعي

اخلاق اسلامي و اخلاق سکولار

اما بحث در اين است که فرق اخلاق اسلامي با اخلاق سکولار در چيست؟

ممکن است در عمل و رفتار شبيه هم باشند ، اما با دو تا مبنا ، که در دراز مدت اينها از هم جدا مي شوند.

نظم اسلامي و نظم سکولار

نظم سکولار با نظم اسلامي، دو نظم هستند نه يک نظم . نظمي که از انسان تعريف مکانيکي دارد (انسان حيوان پيشرفته است , نظريه تکامل داروين)  با نظمي که تعريفش از انسان موجود مختار است ، فرق دارند .

پائولوف در بحث روانشناسي مي گويد که اين چيزي که شما به آن اراده و اختيار در انسان مي گوئيد ، اراده و اختيار نيست . انسان به صورت شرطي عمل مي کند . حالا نظمي که شما در جامعه برقرار مي کنيد اگر براساس ديدگاه انسان مکانيکي و انسان پيشرفته باشد با نظمي که بر اساس انسان مختار و ارادي باشد دو تا نظم است .    امروز در کشور اسلامي ، نظم غربي جاري است و اين نظم نمي سازد با ما ، تعارض پيدا مي کند، درگيري ايجاد مي شود. بعد هم مي گوييم که ما چرا سر خط عابر پياده نمي ايستيم ؟ ريشه را پيدا کنيد

قوانين اسلامي و قوانين سکولار

قوانين اسلامي با قوانين سکولار فرق دارند

اتفاقي که در نهضت مشروطه افتاد

در مشروطه اينها رفتند غرب را ديدند و آمدند ، ترويجش کردند (نگاه کارکردي و ظاهري)  کم کم علمش را هم آوردند. مشروطه جرياني است که مردم وارد صحنه شدند،  در زمان فتحعلي آخوند زاده دانشجويان مي رفتند خارج و مي آمدند ، بعد با روزنامه ها و نوشته ها کاري کردند ، جوري سر مردم را کلاه گذاشتند که مردم هم در صحنه آمدند ، و شد نهضت .

ريشه اختلاف علما در قبال مشروطه

مهمترين مشکلي که در اين نهضت وجود داشت اين بود که بين علماي طراز اول ديني اختلاف به وجود آمد

چون نه جنگ اقتصادي بود ، نه جنگ نظامي که اينها شفاف بفهمند آن طرف دارند چه مي کنند.

… جنگ تمدني فرهنگي بود . جنگ تمدني فرهنگي جنگي است که خودش را شفاف به من نشان نمي دهد بلکه به صورت فرآورده براي من آمده است . خيلي بينش مي خواهد کسي بفهمد .

مرحوم ميرزاي نائيني در دفاع از مشروطه کتاب تنبيه الملّة را مي نويسند و مرحوم شيخ فضل الله نوري در نفي مشروطه مي نويسند اساسش با اسلام ضدّيت دارد . درگيري آنقدر شديد مي شود که مرحوم آخوند خراساني و ميزاي نائيني ، شيخ فضل الله نوري را تحريم اقتصادي مي کنند و مي گويند ديگر کسي حق ندارد به ايشان وجوهات بدهد . شيخ فضل الله چه مي ديدند ؟ تمام مواد خام اين جريان را مي ديدند .

مرحوم طباطبائي و بهبهاني که در تهران بودند دو تا سيد بزرگوار که با شيخ فضل الله درگير شده بودند ، يکي را شهيد مي کنند و ديگري را تبعيد مي کنند .  پسر شيخ فضل الله مي گويد مرحوم بهبهاني بعد از اينکه از تبعيد مي آيد، نيم ساعت کنار من گريه مي کند که پدرت راست مي گفت و درست فهميده بود و ما نفهميده بوديم . تمام شده بود کار از کار گذشته بود سر همه شان کلاه رفته بود .

اين جريان مشروطه چرا اتفاق افتاد؟

دقيقا جريان مشروطه آغاز ورود تمدن غرب به کشور بود که گروهي از علما به ريشه اين تمدن پي بردند و گروهي پي نبردند و همين اختلاف باعث ايجاد مشکلات شد .

علت شکست شيخ فضل الله

امام فرموده بودند زماني که ميرزاي شيرازي تنباکو را تحريم کردند ( چون ميرزاي شيرازي يک شخصيتي بود که مرجعيتش عام بود و کسي قدرت مخالفت با او را نداشت) اگر تک نبود و مرجعيتش محوريت نداشت بسياري از علما بودند که با اين حکم ميرزا مخالفت داشتند ، اما نتوانستند کاري بکنند . اما در زمان مشروطه شيخ فضل الله تنها بود .

شيخ فضل الله حرف هايي زدند که فوق العاده است که بعضي از صحبت هاي ايشان در کتاب ها آمده ولي مي گويند اينها نقل قول است و سندش قوي نيست ، ولي اگر شما مطالعه کنيد مي بينيد شايد سندش قوي نباشد اما شکل و تيپ صحبت ها معلوم است که مال خود شيخ فضل الله است .

دار الفنون محل ورود علم سکولار

حاکم کرمان وقتي با يک سري از علما آمدند نزد شيخ فضل الله و درگيري شد ، گفتند تو چرا از محمد علي شاه حمايت مي کني ؟ شيخ فضل الله گفت شما اين دارالفنون را که تأسيس کرديد ، بي ديني از آنجا شروع شد .    دارالفنون که يک بحث علمي بوده ! امير کبير علم غرب را آورده در دارالفنون تا علم غرب را رواج بدهد و به جاي اينکه دانشجويان ما بروند خارج درس بخوانند ، اينجا درس بخوانند . گفت ريشه اين بي ديني که دارد اتفاق مي افتد مال اين علومي است که شما آورده ايد .

متوجه شده بود که غرب چگونه دارد به صورت فرآوري جهان بيني اش را به خورد ما مي دهد . ولي کار شيخ فضل الله فايده اي نداشت .

به همين دليل يکي از مهمترين بحث ها روش شناخت تمدن غرب است .

ابهام اولين ويژگي مهم تمدن مدرن

اين تمدن چه ويژگي هايي دارد :

اولين ويژگي که مکافات ما با آن پيدا کرديم ابهام اين تمدن است .

واژه و لفظ MODERN  يعني چه؟

اين لفظ در فارسي تقريبا پراستعمال ترين لفظ انگليسي است که معادل هم برايش نگذاشتيم خود اين لفظ را استفاده مي کنيم مدرن .

مدرن يعني چه ؟

پيشرفته ، جديد ، به روز ، امروزي . اينها معناي مدرن نيست .

يک سؤالي که مطرح است اين است که اين لفظ چرا معادل سازي نشده است و اين لفظ با همين شکل آمده در تمام زندگي ما ورود پيدا کرده و ما آن را استعمال مي کنيم ؟

وقتي اين لفظ اينقدر ابهام دارد ، آنوقت تمدني که شما مي گوييد تمدن مدرن ، چقدر ابهامش از اين بيشتر مي شود .

اصلا اين تمدن چگونه شکل گرفت؟

نمي دانيم .

مباني اين تمدن چيست؟

نمي دانيم .

دستاوردهايش چيست؟

همه خوب مي دانند .

زندگي ما تقريبا همه اش دستاوردهاي زندگي مدرن است .

تمدني پنهان در فرآورده ها

اصلا يکي از کارهايي که مدرنيته انجام داده اين است که تمدنش را به صورت فرآورده به ما عرضه کرده ، ماهم چون کاري به مباني آن نداشته ايم ، دنبال رابطه اش هم نرفته ايم ،  قبول کرديم .

بي توجهي ما به گذشته تمدني خودمان

اين ابهام اين تمدن باعث شده کار بدتري اتفاق بيفتد . اينکه ما به گذشته خودمان هم ديگر نگاه تمدني نکنيم و حتي قبولش هم نداريم و داريم از آن فرار مي کنيم .

مثلا وقتي به اصفهان مي رويم و به اين بناها مثلا مسجد امام نگاه مي کنيم ، به اين بناها نگاه تمدني نمي کنيم ، بلکه نگاه تاريخي مي کنيم . اين نگاه تمدني را از خود ما گرفته اند .

طب سنتي ممنوع

از اول انقلاب تا اين اوائل دوران آقاي احمدي نژاد در دانشگاه ها درگيري بود که براي رشته پزشکي فقط دو واحد طب سنتي بگذاريم  ، يعني دانشجويان پزشکي دو واحد هم طب سنتي بخوانند و فقط بفهمند طب سنتي چه بوده است . کسي که مي خواهد پزشکي بخواند صد و سي – چهل واحد مي خواند ، کارشناسي مي گيرد ، سي – چهل واحد مي خواند ارشد مي گيرد ، چند واحد مي خواند دکتري مي گيرد . در تمام اين مثلا دويست واحد ، دو واحد طب سنتي نمي گذاشتند درس بدهند . به طريق اولي قبول نمي کردند ما دانشکده طب سنتي داشته باشيم و طب سنتي رواج پيدا کند .

ابهام مفاهيم مدرن

مفاهيمي که از دل اين تمدن آمده و ما داريم از آن استفاده مي کنيم هم بسيار مشکل دارد ، آنها هم مبهم است . منتهي فرقش در اين است که بعضي از مفاهيمي که از تمدن مدرن آمده است را از لحاظ فارسي معادل سازي کرده ايم  همين .

يعني کل هنر فرهنگستان زبان و ادب فارسي  اين است که مي آيد و براي اينها معادل سازي مي کند که به قول ما فرهنگ ادبياتي مان مشکل پيدا نکند و به فرهنگ هاي ديگرمان کاري ندارد.

مثل واژه توسعه ، پيشرفت ، علوم انساني ، جامعه ، مفاهيمي که بار فرهنگي دارند .

اهميت واژه ها در تمدن سازي

يکي از کارهايي که ما درباره تمدن خودمان بايد انجام بدهيم اين است که ببينيم واژه در جريان فرهنگ سازي چقدر نقش دارد .

مثلا به جاي قشر آسيب پذير جامعه ، واژه مستضعف را قرار دادن .

دو تا واژه هستند ، با هم فرق هم دارند . اصلا در تمدن سکولار مستضعف وجود ندارد قشر آسيب پذير جامعه وجود دارد .

به جاي تکامل ، واژه پيشرفت را قرار بدهيم ،  از لحاظ فکري و فرهنگ سازي هم با هم تفاوت پيدا مي کنند .

به جاي واژه جامعه ، واژه امت را قرار دادن ،

به جاي برادر ، واژه شهروند را قرار دادن ،

ما فرق هاي اينها را نمي دانيم ،  فقط استفاده مي کنيم .

حقوق شهروندي ، ما در اسلام حقوق شهروندي داريم ؟ اصلا شهروند داريم ؟

در اسلام قشر آسيب پذير جامعه داريم ؟

خيلي از اين معادل سازي ها ترجمه معادل غربي است که اين ترجمه ها خودش دارد براي کشور ، فرهنگ مي سازد بدون اينکه متوجه بشويم .

يعني يک موقع ابزار و علم  به صورت فرآورده در مي آيد ، يک وقت يک واژه به صورت فرآورده در مي آيد.

مثال : واژه پيشرفت

يک کتابي است مال سيدني پلار که در بازار هم کمياب است . راجع به نظريه ترقي و پيشرفت در جامعه و تاريخ         يک نظريه است . (progress) يعني پيشرفت (progresism) يعني نظريه اي که اعتقاد به اصالت پيشرفت دارد.   يک کتاب نوشته راجع به اينکه اين واژه پيشرفت چه پشتوانه هاي فکري و فرهنگي داشته که به صورت واژه درآمده . اصلا واژه از لحاظ اثر شبيه يک قرص مي ماند ، در يک قرص مقدار زيادي از مواد فشرده شده ، اما کوهي از مواد است .

پشتوانه بعضي از لغات و واژه ها بسياري از مطالب مهم است که فقط به صورت يک واژه درآمده است .

چقدر شما اين واژه را شنيده ايد؟

اين واژه تقريبا هفتاد – هشتاد سال است آمده و معروف هم شده ، نرخ شاه عباسي پيدا کرده .

غرب پيشرفت کرده ، مسلمان ها عقب مانده اند .

پيشرفت يعني چه؟

عقب ماندگي يعني چه؟

کتاب هاي لغتي داريم که تاريخ ورود واژه را نوشته ، فلان واژه از قرن 18 وارد کتاب هاي لغت شده .

چرا وارد شده؟

يک موقع است يک ابزاري اختراع مي شود و برايش يک اسمي مي گذارند ، ولي اينکه يک واژه ابداع بشود و در فرهنگ بيايد يک حرف ديگري است .

مصرف بهينه و صرفه جويي

مثلا مصرف بهينه .

آقاي ايمني مي خواهد شعار بدهد مي گويد صرفه جويي کم مصرف کردن نيست ، درست مصرف کردن است .       ولي دين در يک جاهايي مي گويد صرفه جويي ، کم مصرف کردن است .

در غرب معني صرفه جويي اين است ، در تمدن اسلامي اين نيست .

در تمدن اسلامي صرفه جويي يعني شما از امکانات حداقل استفاده را بکنيد، اين با مصرف بهينه فرق مي کند .

وقتي آمريکا ، شورولت ساخت افتخار مي کرد که اين ماشين من خيلي مصرفش بالا است ، اما بعد که ديدند ذخاير طبيعي دارد تمام مي شود ، مجبور شدند ماشين هايي بسازند که مصرفشان کم باشد ، اما نه اينکه از لحاظ فکري اين را قبول داشته باشند بلکه چاره اي نداشتند.

مصرف گرايي شاخص توسعه غربي

الآن مصرف گرايي يکي از مهمترين شعارهاي غربي هاست .

سازمان ملل در کشورهاي به قول خودشان درحال توسعه ، وقتي مي خواهد بيلان بدهد که چه کشوري توسعه يافته تر است ، کدام کمتر، مي آيد مقدار مصرف مادي را که اين جامعه دارد ، شاخص قرار مي دهد . اين ملاک توسعه است  که اينها چقدر پول مصرف کرده اند ، چقدر خوردند ، چقدر لباس پاره کردند ، اينها شاخصه هاي توسعه غرب است .

مصرف بهينه که اينها مي گويند يعني اينکه اين لباسي که پوشيدي  مثلا دو بار پوشيدي بيندازي دور .

اصلا مصرف بهينه بايد تعريف بشود .

براي همين است در واژگان غربي واژه قناعت وجود ندارد

قناعت يعني چه ؟ واژگان همه مدرن است ، اصلا قناعت نداريم .

تلازم اين نحوه از توليد با اسراف

نحوه توليدي که غرب آمده تعريف کرده با نحوه مصرفش هماهنگي دارد و نحوه توليد غرب يعني در مصرف اسراف کردن.

ما اگر اسراف را قبول نداريم بايد ببينيم که چگونه بايد توليد بکنيم که اسراف به حداقل برسد .

مصرف ماشيني و شکل توليد ما اين گونه است . وقتي يک کارخانه تأسيس مي شود و ماشين هم وارد مي شود مثلا بايد روزانه 200 تا کت و شلوار درست کند تا اين کارخانه بگردد . اگر اين کت و شلوار را توليد کنم در بازار مصرف نشود چه مي شود ؟ پس بايد تبليغات کنم که مصرف هم بشود . اين نحوه توليد حتما اسراف مي خواهد.

در کشور ما بين سازمان ترافيک  و ايران خودرو و سايپا و.. بحث است که آنها مي گويند اگر ما سالي چقدر ماشين توليد نکنيم کارخانه مي خوابد ، اينهم مي گويد ما ديگر ظرفيت نداريم .

تاريخ مصرف کالاها

اين که امروز روي کالاها تاريخ مصرف مي زنند براساس همين مصرف گرايي است که دور بريزيد .

تاريخ مصرف به اين معني نيست که فاسد شده يا نشده ، بلکه آنقدر توليد زياد شده بايد يک کاري کند که اينها را دور بريزد و دوباره بخرد .

کارت هاي پولي درست مي کنند زمان دار که مثلا 6 ماه فرصت داري خرجش بکني ، مصرف نکني مي سوزد

مي گويند در کشورهاي غربي لامپ کم مصرف استفاده مي کنند ، اسراف نمي کنند .

ريشه اسراف گري ما

درحالي که غربي ها مرکز اسراف هستند ، منتهي چرا ما اين اتفاق برايمان افتاده است ؟ چون ما نمي دانيم مباني مان چيست . از لحاظ عملي يک جوري ما را مصرف گرا دارند بار مي آورند .

سال اولي که ژنراتورهاي برق را در کشور ما وارد کردند ، در تهران اعلام مي کردند که هر چه مي توانيد چراغ روشن کنيد . چون اين انرژي دارد مي آيد ، اگر مصرف نشود اين ژنراتورها آسيب مي بينند . براي همين به مردم مصرف زياد را ترويج کردند ، مردم ياد گرفتند . حالا مي خواهند مردم را برگردانند .

ما اسراف کردن را از غربي ها ياد گرفتيم و قبولش کرديم و به شرق توسعه داديم ، حالا مي گوئيم که چرا اسراف مي کنيم . چون اينجوري عادت کرديم .

چرا در غرب اسراف کمتر است .

در غرب هم اگر جريمه هاي سنگين و ماليات هاي سنگين را بردارند عين ما مصرف مي کنند . در جاهايي که مصرف پايين است به جهت بالا بودن هزينه هاست .

مشکل متفکرين ما با ابهام تمدن مدرن

اين ابهام در مفاهيم آمده است . واژه هاي پيشرفت ، توسعه ، شهروند ، جامعه  نيز همين گونه نياز به  معني کردن دارند .

علما و متفکرين ما در اين ابهام دچار مشکل شدند ، مثل شهيد مطهري .

شهيد مطهري در کتاب آشنايي با علوم اسلامي ، در فلسفه مطرح مي کنند که فلسفه غرب کلا ماهيتا با فلسفه اسلامي تفاوت دارد ، چون فلسفه غرب موضوعش ، روشش ، هدفش اصلا يک چيز ديگر شد به طوري که نمي توانيم اسمي روي آن بگذاريم و در آخر کتاب مي نويسند به جاي اينکه بگوييم فلسفه غرب چيست بايد بگوييم  “نه علم” . هيچ چيز ديگري نمي توانيم بگوييم .

بعد همانجا مطرح مي کنند طب جديد که برخواسته از علم جديد است ، با طب قديم تفاوت ندارد ، کامل شده آن است . معلوم است هنوز شهيد مطهري ، جريان تمدن غرب و مباني آن و طب جديد را متوجه نشده . خوب مطالعه نکرده اند .

در کتاب انسان کامل ، نظريه فرانسيس بيکن را که مطرح مي کنند ، مي گويند اين مرد ماهيت علم را عوض کرد .    ماهيت علم غرب هم با ماهيت علم ديني فرق مي کند . بعد از چند سال شهيد مطهري به اين رسيده است ، تازه ايشان دردانشگاه ها بوده ، مطالعه کرده ، اين حرف ها را شنيده . يکي از مشکلات متفکرين ما اين بوده که به زبان خارجي تسلط نداشته اند ، اينها را وقتي شهيد مطهري مطرح مي کند ، در يک دوراني هنوز مباني و جريان علم مدرن را نفهميده ، در اواخر ايشان فهميده که علم مدرن کلا  با علم ديني فرق مي کند ، تعريف و هدف و موضوعش تفاوت دارد .

تفسير خاتميت بر اثر اثرپذيري از فکر غربي

در بحث تفسير خاتميت چقدر ما اسير تمدن غرب شده ايم . اين اتفاق براي خود شهيد مطهري افتاده ، يک دوره خاتميت را طبق نظر اقبال نقل مي کند که دقيقا نظر کانت از روشنفکري است .

يک دوره مي آيد حرف اقبال را شديدا نقد مي کند و مي گويد اين حرفي که اقبال راجع به خاتميت زده ختم دين است نه ختم نبوت .

جريان مشروطه و موضع علما

چرا اين اتفاق افتاده ؟  عين جريان مشروطه شيخ فضل الله و آخوند خراساني

آخوند خراساني بعد از اينکه مشروطه خواهان پيروز شدند و سر کار آمدند و اتفاقاتي افتاد و ترورهايي شد ، تازه فهميدند که اشتباه کردند ، مي خواستند بيايند ايران که فوت کردند .

خود واژه مشروطه از ابتدا مطرح نبود ، بحث عدالت خانه بود . بعد که در سفارت انگليس تحصن کردند ، اين حرف را زن سفير انداخت به دهان مشروطه خواه ها . گفت شما مشروطه مي خواهيد .

بدون اينکه بفهمند مشروطه چيست ، شعار شد مشروطه . ديگر از عدالت خانه آمد بيرون .

شيخ فضل الله نوري متوجه شد جريان مشروطه انحرافي است  و خودش را کنار کشيد .

اشکال کتاب هاي ما در توضيح مشروطه

امروز هم اگر کتاب هاي تاريخ پيش دانشگاهي را مطالعه کنيد مي بينيد ، همان هايي که اين کتاب را نوشته اند و مثلا ديني فکر کرده اند نتوانستند بفهمانند که مشروطه چه بوده . از بس شلوغ حرف زده اند . يک جا خواسته اند بگويند مشروطه خوب بوده ، يک جا مي گفتند بد بوده . اصلا نمي فهمي بالأخره چه شد . شيخ فضل الله درست بود حرفش يا نه .

از يک طرف مشروطه را نفي مي کند ، ازطرف ديگر مي گويد زماني که کشورهاي بسيار خوب و مترقي مثل ژاپن و دانمارک و اينها مشروطه داشتند ، ايران مشروطه نداشت . از طرف ديگر مي گويند که شيخ فضل الله با مشروطه مخالفت کرد . خوب با چه چيز مشروطه مخالفت کرد ؟ نفس مشروطه بد بود .

موضع شيخ فضل الله

شيخ فضل الله مي گفت اصلا مجلس مي خواهيم چه کار ؟ احکام دين و قوانين جامعه را مراجع تقليد و علما بايد مطرح کنند ، مجلس چه کاره است اين وسط ؟ به همين دليل شوراي نگهبان را گذاشت .

خود مشروطه از چارت مي آيد يعني يک ورق کاغذ که دو نفر اين کاغذ را مي نويسند و امضاء مي کنند و طبق اين قرارداد عمل مي کنند . ديگر کسي خارج از اين کاغذ نمي تواند بر ما حکم براند .

سؤال مي پرسند شما مشروطه را قبول داري يا حکومت استبدادي ؟

ما نه مشروطه را قبول داريم نه حکومت استبدادي ، ما ولايت فقيه را قبول داريم که با آن دو فرق دارد .

استبدادي يعني رأي يک نفر حاکم که نفسانيت را مي خواهد غالب کند بر کشور ، مشروطه يعني حکومتي که هيچ کاري به خدا و دين ندارد .

ما حکومتي را قبول داريم که عالمي مي آيد رأس کار قرار مي گيرد که نفسانيت ندارد و مي خواهد حرف خدا را پياده کند و تشخيص او براي اداره کشور ملاک است ، اين مي شود ولايت فقيه .

به شيخ فضل الله مي گفتند چون تو مشروطه را قبول نداري ، مستبد هستي .

کتاب هاي تاريخ مشروطه هم نمي تواند اين قضيه را حل بکند ، براي همين دانش آموز ما وقتي وارد فضاي دانشگاهي مي شود طرفدار مشروطه مي شود ، چون مي بيند که استبداد ديگر خيلي افتضاح است .

ارتباط مشروطه با مدرنيته

شما اگر مشروطه را بخواهيد بشناسيد ، دقيقا بايد از لحاظ فکري ، تحقيقات راجع به مدرنيته انجام بدهيد که مدرنيته چيست ، بعد ببينيد مدرنيته چگونه ورود پيدا کرد درکشور ما .

يعني از فتحعلي آخوند زاده شروع کنيد حرف هايي که روشن فکر زده بخوانيد ، بعد سرنخ هايي دستتان مي آيد .

شما نمي توانيد به صرف مطالعه تاريخ اکتفا کنيد ، بايد يک مقداري مباني اين جريان دستتان بيايد بعد بتوانيد تصميم گيري بکنيد . کساني که مشروطه را ديدند و معاصر مشروطه بوده اند اينها اگر کتاب هايي را تأييد بکنند خوب است

مثلا امام کتاب کسروي را تأييد مي کنند ، امام مي گويند کسروي تاريخ مشروطه را واقعا درست نوشته است

در کتاب هاي تاريخي يک وقت گزارش است يک وقت تحليل . کسروي گزارش هايش درست است .

لزوم شناخت تمدن مدرن

نتيجه : ما امروز ناچاريم که تمدن مدرن را خوب بشناسيم ، مباني ، باني هايي که اين تمدن را آورده اند . اگر اينها را درست نشناسيم از انقلاب اسلامي نمي توانيم دفاع کنيم حتي در تفسيرمان از دين دچار مشکل مي شويم .

اثر شناخت مدرنيته در تفسير دين

من ديگر وارد اين نشدم که کتاب هاي تفسير ما آيات را با اين جريان ها خواستند هماهنگ بکنند و چه اتفاقاتي افتاده است .

اثر شناخت مدرنيته در ساختن جامعه : قوانين سکولار در جامعه ديني

تعارضاتي که امروز در سطح جامعه ما وجود دارد ، مثلا من مسئول شدم بايد چه کار کنم بي حجابي رفع بشود؟     به نظر بنده بسياري از اين قوانين راهنمايي و رانندگي باعث سکولار کردن مردم ما دارد مي شود و ما مي توانيم در قوانين يک جوري عمل بکنيم که مردم ديني تر بشوند تا سکولارتر . يک وقت شما مي گوييد چاره اي نيست .   ولي مي توانيد کاري کنيد که اين قوانين از لحاظ سکولاريست يک مقداري ضعيف تر بشوند ، بيايند سراغ ديني کردن مردم .

مثال : کنترل هاي دروني و بيروني و مسأله پليس

شما اگر تفسير غيرمکانيکي براي انسان بکنيد و تفسير مختارانه ، کنترل هاي دروني تان بيشتر مي شود يا بيروني ؟

يعني در جامعه اسلامي اگر بگوييم انسان مختار است ، بايد کنترل هاي دروني اش را بيشتر کنم يا بيروني؟

دروني

اما اگر جامعه يا تفکر من نسبت به يک انسان مکانيکي شد ، کنترل دروني لازم تراست يا بيروني؟

بيروني

پليس براي کدام جامعه است ؟ جامعه اي که کنترل بيروني زيادي نياز داشته باشد .

اگر در جامعه اي پليس زياد شد ، اقتدار هم پيدا کرد ، بدانيد که کم کم ذهن ها مي رود به سمت کنترل هاي بيروني.

اين که کجاها کنترل دروني ، کجاها بيروني و کجاها منکر مي شود ، کجا معروف مي شود ، يک حرف ديگر است .   اضطرار يک حرف ديگري است . اما اصل اين مطلب . امروز در جامعه ما کنترل هاي بيروني مدام دارند زياد مي شوند ، به جاي کنترل هاي دروني . اين آرام آرام ما را مي کشاند به تفکرات سکولار .

کنترل دروني يعني انسان تقوايش بيشتر شود ، فرضا صدقه در راه خدا بدهيد ، در صدقه هم بايد نيتت سالم باشد .

ولي در آن طرف جريمه مي گذارند ، کمربند ايمني ببند که تصادف نکني ، مقررات را رعايت کن که تصادف نکني.  مي خواهي قرباني بکن براي ماشينت يا نکن . مي خواهي صدقه بده يا نده . من اصلا به اينها کاري ندارم ، من مي گويم کمربند ببند و سرعتت زياد نشود و..

نمي گوييم اينها غلط يا درست است ، ولي با آن طرف کنترل دروني اصلا کاري نداريم ، صفراست .

اين است که بنده مي گويم قوانين سکولار در جامعه ديني زياد است .

مردم ما ديني فکر مي کنند ديگر  پليس بيايد يک کاري بکند بفهمد مردم چقدر صدقه مي دهند يا چقدر به فقرا کمک مي کنند .

تعارض قوانين سکولار با جامعه ديني

چگونه مي شود که يک قانون سکولار آرام آرام وارد بشود و من متوجه نشوم که چرا جامعه ديني نمي تواند آن را رعايت بکند ؟

مشکلش کجاست ؟ مشکل را حل کنيم .

دائم نگوييم مردم رعايت نکردند ، جريمه را مي کنيم دو برابر،  نشد مي کنيم سه برابر ، نشد چهار برابر . دائما هم از غرب مثال مي آوريم ، غربي ها چه کردند ، ما چه کنيم .  ملا ک همه چيز ما شده غرب .

مشکل اختلاف علما در برخورد با غرب

در جريان انقلاب چقدر با امام مخالفت کردند از علما. همين الآن در دانشگاه ها مي گويند که چرا آقاي فلان و فلان و فلان ولايت فقيه را قبول ندارند ، امام قبول دارد؟

دارند اعلام مي کنند ولايت فقيه را قبول نداريم .

حداقلش اين است که بنده و شما بايد در فضاي خودمان حل بشود که اين وضعيت وجود داشته ، اختلاف بوده ، جدي هم بوده .

اگر در جريان مشروطه بين آخوند خراساني و ميرزاي نائيني و اين طرف شيخ فضل الله و سيد کاظم نجفي يزدي اختلاف نمي افتاد ، اصلا مشروطه اتفاق نمي افتاد .

امام که آمدند و انقلاب را ايجاد کردند ، اول انقلاب علما با امام مخالف هستند ، اواخر جنگ علماي بزرگ ما مخالفت هاي شديد با امام کردند ، منتهي امام درکشور ما مانند ميرزاي شيرازي بودند ، قدرتشان يک جوري بود که همه قبولشان داشتند ،و الا در اواخر جنگ خطراتي داشتيم که…

ولي امام از وسط اين اختلاف علما کشور را سالم نجات دادند

شباهت فتنه 88 با مشروطه

اختلاف هاي عجيب و غريب ؛ اين فتنه 88 که مي بينيد دقيقا درگيري جرياني است شبيه جريان مشروطه . منتهي اينها پيروز نشدند . عين همان جريان است .

در فتنه 88 خواص چه کساني بودند؟

در فتنه 88 مثل مشروطه گروهي از روشنفکران و دانشگاهيان و کساني که دين و تمدن دين را قبول نداشتند و از اول هم پست و مقام در کشور داشتند ، صحنه گردان هاي اصلي بودند . علماي ما بعضا مانند آخوند خراساني و ميرزاي نائيني بودند که با اينها همراه شدند و علماي کمي بودند که شدند شيخ فضل الله . منتهي واقعا معجزه بود که کشور به فنا نرفت .

در زمان خود امام  هم اين فتنه ها اتفاق افتاد ، اصلا فکر نکنيد جريان بني صدر جريان ساده اي بود ، خيلي عجيب غريب بود .

منتهي امام در زمان خودشان مانند ميرزاي شيرازي بودند و کسي نتوانست در مقابلشان قد علم کند .

ولي در فتنه 88 امام نبود ، شاگرد هاي امام بودند که اينها همه خود را با آقا هم طراز مي دانستند .

از اين فتنه ها در زمان امام دو سه بار اتفاق افتاد ، آن هم در سطح مرجعيت ، منتهي چون مردم عجيب مريد امام بودند ، امام حرف آخر را مي زدند و اين خواص نمي توانستند خيلي حرف بزنند .

در اواخر جنگ چرا امام فرمودند -صريح مي گفتند-  که من از خدا مرگم را خواستم که خيانت علما به اسلام را نبينم . فکر مي کنيد منظور امام ، منتظري بود؟

در اواخر جنگ آقايان نامه هايي به امام نوشتند که امام فرمودند نامه هاي اينها با نامه هاي نهضت آزادي که مي گفتند ( تو داري با اين جنگ کشور را به باد مي دهي) هيچ فرقي نداشت يک مقدار فحش اينها بيشتر بود .

وظيفه ما تبيين مزاياي تمدن اسلامي است

من اينها را که گفتم بيشتر براي اين بود که شما راغب بشويد ، اين جريان جديدي که آمده و هيچ چيزش ديني نيست و اگر بخواهيد اين را نفي کنيد با شما مقابله مي کنند را بشناسيد ، شما بياييد تمدن اسلامي را مزايا و خوبي هايش را بگوييد آرام آرام خود مردم جايگزين مي کنند .

به گذشته رجوع کنيد سنت گذشته را احيا کنيد  و ببينيد با مباني ديني سازگارتر هست يا نه .

مثلا تمدن اسلامي زمان امام صادق و امام باقر عليهما السلام ، يعني هارون و مأمون تمدن اسلامي ايجاد کردند .   اينها که عقلشان به تمدن اسلامي نمي رسيده ، اما آن جرياني که مثلا به عنوان ساختمان سازي اسلامي در آن عصر حاکم بوده  ، تمدن اسلامي است  .

معرفي منابع مطالعاتي

1-جهان در سراشيبي سقوط ؛ ترجمه دکتر مسعود بهزاد ، انتشارات سروش ، سال 74

2-دين و نگرش نوين ؛ نوشته استيس ، ترجمه احمد رضا جليلي ، انتشارات حکمت

3-يک کتاب 5 جلدي کوچک است که اين را نهاد با همکاري سازمان ملي جوانان سال 89-90 چاپ کرده و مجموع نويسندگان نوشته اند و هرجلدش يک اسم دارد و در گوشه اين کتاب نوشته داستان تمدن و فرهنگ ، اسم جلد اولش الصاق آسمان به زمين است .  انتشارات پاتوق کتاب

4-بحران دنياي متجدد ، نوشته رنه گنون . دو تا ترجمه دارد يکي دکتر دهشيري که من خيلي نمي پسندم و يک ترجمه جديد شده که مترجمش يادم رفته . اين کتاب مبنايي بحث کرده .

رنه گنون يک متفکر فرانسوي است ، مسيحي کاتوليک بوده ، بعد مسلمان مي شود و در مصر هم فوت مي کند.

5-سير آزادي در اروپا ؛ نوشته جي لاسکي ، ترجمه مقدم مراغه اي . 50 سال پيش ترجمه شده ، انتشارات کتاب هاي جيبي

بررسي آثار چند تن از انديشمندان در مورد تمدن مدرن

سؤال : کتاب فرهنگ و تمدن آقاي ولايتي چه طور است ؟

جواب : نگاه انتقادي به تمدن مدرن ندارند . کتاب هاي تاريخ مشروطه را همين ها در دانشگاه ها و پيش دانشگاهي (تاريخ معاصر) نوشتند و اين مشکلات را ايجاد کردند .

سؤال : کتاب هاي آقاي آويني چه طور؟

جواب : خيلي خوب است . کتاب هاي شهيد آويني و دکتر مددپور که بيشتر در فلسفه هنر کار کرده اند ولي يک جاهايي که راجع به رنسانس و تمدن غرب صحبت کردند حرف هاي خوبي زدند .

سؤال : نظرتان راجع به آقاي عباسي چيست؟

جواب :   از لحاظ شناخت تمدن مدرن تا يک حدودي اينها را قبول دارم ولي در تطبيقشان با دين يک مقداري مشکل دارند ، ولي بحث هاي مدرن را خوب مطرح مي کنند . نقد و گزارششان از تمدن مدرن خوب است  اما يک وقت هايي بحث هاي ديني که مطرح مي کنند با هم اختلاف نظر داريم .

مزيت کتاب دين و نگرش نوين

خوبي کتاب دين و نگرش نوين اين است که آمده يک تاريخ مختصري از قرون وسطي گفته ، اين تفکري که ما راجع به قرون وسطي داريم اصلا اينگونه نبوده ، خيلي خطرناک به ما نشان داده اند . و اينکه آمده تأثير تمدن مدرن را در فلسفه اخلاق و دين قشنگ نشان داده  . يک کار تطبيقي جالبي انجام داده . مثلا نوشته امروز  ما به جاي توسعه هاي اخلاقي  و اين روانشناسي که امروز باب شده به جاي اخلاق آمده مي خواهيم تمام مشکلات بشر را که تفسير مي کنند به اختلال رفتاري با قرص درمانش کنند .

مثلا شما مي گويي من غيبت مي کنم

مي گويد بيا آمپول بزنم خوب بشوي

اين همان بحث تفکر مکانيکي است .

منبع راجع به تمدن اسلامي

سؤال : براي تمدن اسلامي کتاب معرفي کنيد؟

جواب : کتاب زياد است همين آقاي ولايتي يک چنين نگاهي دارد ، اما متاسفانه کتاب خاصي نداريم .

يک کتاب تمدن اسلامي آقاي محمد رضا کاشفي است ، انتشارات فرهنگ و انديشه چاپ کرده ، ولي فقط گزارش دادند که خانه اينگونه بوده ، طب اينگونه بوده ، اما اين نگاه را ندارند که اصلا همين تمدن خوب است .

در شکل خانه سازي اسلامي و غربي ، آيا در خانه سازي اسلامي آهن به کار مي رود يا نه ؟

اين نگاه تمدني مهم است شما بايد يک دور تمدن غرب را خوب بخوانيد و نقدش بکنيد ،  بعد تمدن اسلامي که مي خوانيد به اين جريان نگاه مبنايي بکنيد ، نگوييم که اينها که خانه اينجوري مي ساخته اند ، بلد نبوده اند وحالا بشر پيشرفت کرده و بهتر مي سازد .

اين جوري باشد که بايد در تمدن را تخته کنيم ، اما نگاه علمي بکنيد .

سؤال : نگاهي که آقاي ميرباقري نسبت به فرهنگ اسلامي دارند چگونه است؟

جواب : من در فرهنگستان با مباني معرفت شناسي و فلسفي آقايان اختلاف دارم  ، ولي اينها هم در بحث نقد مدرنيته نسبتا خوب کار کردند ، يعني در ارائه تمدن اسلامي مشکل دارند . مشکل ما همين هاست .

غفلت ما از تمدن قوي گذشته مان

اين آقاي فرشچيان مي گفت من اصفهان که بودم مدرسه که مي خواستم بروم 16-17 سالم بود از اين ميدان امام رد مي شدم مي ديدم هر روز که من رد مي شوم يک خارجي مي آيد اينجا و اين گنبدها واين مغازه ها و .. را نگاه مي کند ، يک بار کنجکاو شدم علت را از او پرسيدم .

گفت من تعجب مي کنم که چند صد سال پيش مهندسين کشور شما که تجهيزات الآن را هم نداشتند چه جوري اينقدر قشنگ قرينه سازي کردند که مو لاي درزش نمي رود .

اينها را اصلا به ما نشان نمي دهند  که ما تمدن داشتيم ، تمدن ما هم خيلي قوي بوده در همه چيز .

[غربي ها] تا جايي که توانستند يک کاري کردند که به ما بفهمانند که ما خوب بوديم ، مارا نگاه کنيد ما خوب کارکرديم ، به گذشته هايتان نگاه نکنيد خراب است .

ما از خودمان فرار کرديم . اينها مشکلات ما است . اگر ما روحانيون و حزب اللهي ها کار نکنيم ، نمي توانيم از يک دانشجو توقع داشته باشيم که به طرف دين بيايد .

عرض کردم چرا در تمدن اسلامي در خانه سازي آهن به کار نمي رفته ؟ چراحمام و مستراح از اتاق ها جدا بوده ؟

چرا به شکل طاق زردي (؟) درست مي کردند ؟ چرا بعضا خانه ها پنجره نداشته ، نور گير فقط داشته است؟

ما راجع به اينها کار علمي نکرديم . فقط گفتيم بله مال قديم بوده ، يعني جديد بهتر است و قديم خراب  .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *