جریان شناسی انقلاب اسلامی ، جناب آقای دکتر جوانی

خانه / آموزش / جریان شناسی انقلاب اسلامی ، جناب آقای دکتر جوانی

اعوذ بالله من الشيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

جريان شناسي سياسي در تاريخ معاصر ايران

دکتر جوانی
دکتر جوانی

موضوع بحث جريان شناسي سياسي در تاريخ معاصر ايران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب است ، گرچه فرصت محدود است و اين بحث اگر بخواهد حقش ادا بشود جلسات متعددي را طلب مي کند.

در اين جلسه من سعي مي کنم يک تصوير و يک نماي کلي از مبحث جريان شناسي سياسي در ايران را خدمت عزيزان ارائه بکنم . قطعا عزيزان علاقه مند دنبال کرده اند يا دنبال خواهند کرد . در اين زمينه کتاب هاي قابل توجهي نوشته شده بعضي به اجمال و بعضي به تفصيل که قابل استفاده است. 

يکي از کتاب هايي که به تفصيل برخي از گروه ها و جريان هاي فکري و سياسي وخصوصا جريان هاي فرهنگي را بعد از انقلاب اسلامي به نگارش در آورده کتابي است با عنوان جريان شناسي فرهنگي پس از انقلاب اسلامي که جمعي از محققين و پژوهشگران کار کردند زير نظر آقاي مصطفي مير سليم  کتاب ارزشمندي است.

دو جلد جريان شناسي سياسي مذهبي ايران را داريم از شهريور 20 به بعد که به مسائل به شکل دقيق مي پردازد ، نوشته آقاي رسول جعفريان ، از افرادي است که به تاريخ اسلام يک تسلطي دارد و آثاري در تاريخ معاصر دارد ، اشراف دارد ، کارهايي را کرده ، از جمله اين کتابشان که قابل توجه است .

گرچه هر کتابي که نوشته مي شود ممکن است بخش هايي از آن مورد نقد ديگران هم واقع بشود .

عزيزاني که در قم هستند وعلاقه مند هستند يک کتاب کوچک آقاي قنبري و دکتر مظفري از محققين پژوهشگاه امام جعفر صادق عليه السلام منتشر کرده اند ، کتابي است که جريان هاي سياسي تاريخ معاصر را بررسي کرده .

معاونت سياسي سپاه هم يک کتاب را تحت عنوان جريان شناسي سياسي منتشر کرده .

آقاي دارابي يک کتابي نوشته اند سياست مداران فيضيه  که جريان هاي سياسي مذهبي خصوصا در جريان اسلامي را مورد بحث قرار داده اند و طيف بندي ها و جناح بندي ها را آورده اند .

چون فرصت کم است بيشتر اشاره نمي کنم.

مي خواهم يک تصويري را از مبحث جريان شناسي سياسي خدمت دوستان تقديم بکنم .

مراد از جريان شناسي چيست؟

اساسا وقتي که مي گوييم جريان شناسي سياسي مراد و منظور ما چيست ؟

اولين نکته اي که اشاره بکنم بحث جريان شناسي سياسي يا جبهه شناسي سياسي از لوازم داشتن بصيرت سياسي است .   يعني اگر کسي بخواهد داراي بصيرت سياسي باشد حتما بايد يک شناختي نسبت به جريانات و گروه ها و جناح ها و تشکل ها واحزاب سياسي داشته باشد .

نمي توانيم بدون اينکه شناخت را در مورد اين گروه ها و جريان ها و افراد و احزاب داشته باشيم داراي بصيرت لازم باشيم .

جامعه اگر بخواهد حفظ بشود و بقاء پيدا بکند و به عنوان جامعه از آن ياد بشود حتما بايد سياسي باشد.

کلمه سياسي را نمي توان از جامعه گرفت و او را تصور کرد ، يعني جامعه غير سياسي قابل تصور نيست ؛

چرا ؟  

به مفهوم سياست برمي گردد و منظور سياست ؛

اينکه جامعه بايد سياسي شود منظور چيست ؟

تعريف و موضوع علم سياست

منظور اين است که برخوردار باشد از يک قدرتي که به او قدرت سياسي گفته مي شود و کار اين قدرت ، مديريت و اداره اين جامعه است .

اگرجامعه مديريت و اداره نشود بهم مي ريزد و هرج و مرج ايجاد مي شود .

از همين روي مولا اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايند: (لابدّ للناس من امير برّ او فاجر)  

اين کلام بيانگر همين معني است که هيچ چاره اي نيست جز وجود يک امير و فرمانروا . حالا اينکه اين امير و فرمانروا بر و نيکوکار باشد يا فاسق و فاجر باشد بحث ديگري است ولي اصلش لازم است.  

فلذا امروز همه عقلا مي گويند جامعه بايد سياسي باشد ، لذا اينجا علم سياست براساس يک ضرورت و نياز شکل مي گيرد.

موضوع علم سياست را به شکل هاي مختلف بيان مي دارند.

الف – عده اي موضوع علم سياست را قدرت مي دانند.  

ب – عده ديگر سياست را در مفهوم کلي و کلان خودش آيين مملکت داري و اداره جامعه مي دانند.

فلذا مي توان در يک کلمه کوتاه گفت سياست  به معناي اداره کلان جامعه است .

در اينجا است که انديشه ها و نظريات و آراء و مکاتب سياسي در خصوص اين امر ضروري براي جامعه بشري شکل مي گيرد.

فلاسفه سياسي ظهور پيدا مي کنند وآراء و انديشه هاي خودشان را مطرح مي کنند .

در تاريخ ما با مجموعه اي از فلاسفه سياسي از قبل از ميلاد آشنا مي شويم تا به امروز ، مکتب هاي سياسي مختلف شکل مي گيرد براي پاسخ به يک نياز .

علت پيدايش تفاوت در انديشه هاي سياسي

اما چرا اين انديشه هاي سياسي و مکاتب سياسي متفاوت است. 

به دليل اينکه شناخت ها از انسان و جامعه انساني و هستي متفاوت است . 

افرادي که صاحب نظر مي شوند و ارئه ديدگاه مي کنند و يک نظريه سياسي را مطرح مي کنند ، چون براساس شناخت خودشان اين مطلب را مطرح مي کنند ، هرگاه بين اين افراد ، شناخت ها متفاوت بود ديدگاه ها و نظريات متفاوت مي شود. 

اينکه چه حکومتي خوب است و جامعه به کجا بايد برود و چه قوانيني مناسب براي اداره جامعه است و اينکه اين قوانين  سرمنشأ و سرچشمه اش بايد کجا باشد و رهبران خوب چه رهبراني هستند و چگونه بايد انتخاب بشوند و اساسا مردم چه حقوقي دارند و حکومت در قبال مردم چه وظيفه هايي را دارد و مردم بالعکس ؟   

اينجا است که مجموعه اي از  مباحث مطرح مي شود و همين طور با رفتن جوامع به سمت پيچيدگي و پيدا شدن نيازهاي جديد ، موضوعات مختلف هم کم کم شکل مي گيرد تا جايي که امروزه بحث آزادي و دمکراسي و حقوق بشر و مشارکت و انتخابات و .. مطرح مي شود.

لذا در جامعه با يک عنواني مواجه مي شويم تحت عنوان حوزه قدرت سياسي . چون جامعه اي که سياسي مي شود از حکومت ، دولت و حاکميت برخوردار مي شود . قدرت سياسي در اختيار دولت و حاکميت و دولت مردان و فرمانروايان است .    

اينجا است که در جامعه نسبت به اين حوزه ديدگاه هايي که شکل مي گيرد به مرور زمان در قالب يک جريان فکري سياسي خودنمايي مي کند و مي تواند در يک جامعه چندين نوع جريان فکري سياسي با توجه به نوع نگاه ها پديد بيايد و اين جريان ها با همديگر به رقابت بپردازند .  

لذا وقتي که بحث جريان سياسي را مطرح مي کنيم يعني آن مجموعه اي از احزاب و گروه ها و تشکل ها که داراي يک مباني واحد و اهداف و آرمان مشترک هستند و به حوزه قدرت نگاه مي کنند . 

با اين مقدمات  مي خواهيم ببينيم در تاريخ معاصر ايران از قبل انقلاب تا به امروز چه جريان هاي فکري سياسي وجود داشته اند.

تفاوت جريان سياسي با حزب و گروه

جريان فکري سياسي هم همانطور که اشاره کردم اهم از احزاب است . 

ما در کشور خودمان مثلا مي گوييم جريان اصولگرايان يا جريان اصلاح طلبان ، اما  براي هر کدام از اينها چندين حزب و گروه و تشکل را بر مي شماريم ، به دليل اينکه اين احزاب و گروه ها و تشکل ها با مباني مشترکشان در يک جريان فکري سياسي تعريف مي شوند .

در تاريخ معاصر ايران مي توان از شش جريان فکري سياسي نام برد.

ممکن است که بشود اينها را به شکل ديگري هم دسته بندي کرد و تعدادش را کمتر کرد ، اما براي اينکه بتوان يک مقداري راحت تر در موردشان سخن گفت جريان هاي سياسي را به شش گروه مي شود تقسيم کرد.

براي اينکه مسائل امروز را در اين حوزه بتوانيم به خوبي تجزيه و تحليل بکنيم بايد يک نگاهي به اين پيشينه و تاريخچه داشته باشيم ، نمي توان به عنوان مثال آنچه که در حوزه جريان هاي سياسي الآن در کشور ما مطرح است را بدون پيشينه اش مورد مطالعه قرار بدهيم.

همين چندي قبل که سالگرد فوت بازرگان بود ، برخي از روزنامه هاي دوم خرداد به تعريف و تمجيد از بازرگان پرداختند. يکي از روزنامه ها يکي از جملاتش اين بود که دولت يازدهم خاستگاهش افکار و انديشه هاي بازرگان است .

اگر کسي با بازرگان و نهضت آزادي و تفکر اين جريان آشنا باشد ، اين را خيلي راحت مي گيرد و يک شناختي نسبت به ماهيت اين دولت پيدا مي کند.

لذا جريان هاي فکري سياسي را با يک نگاه خطي و طولي بايد مورد توجه قرار داد  تا بتوان يک گروهي را که اعلان موجوديت مي کند و خاستگاه خودش را مطرح مي کند ، خيلي سريع به افکار و انديشه ها و آرمان ها و اهدافش پي برد.

شش جريان سياسي در کشور ما

اين شش جريان عبارت استند از:

  • جريان اسلامي
  • جريان سلطنت
  • جريان چپ مارکسيستي
  • جريان ملّي گراي ليبرال
  • جريان التقاط
  • جريان روشنفکري

در مورد هرکدام از اين شش جريان چهار موضوع را حداقل بايد مورد بحث قرار بدهيم

  • تعريف هر کدام
  • تاريخچه
  • مباني فکري نظري
  • احزاب و گروه ها و تشکل هاي هر کدام و مواضع و عملکرد ها

من يک اشاره اجمالي در ابتدا به آن سه محور مي کنم تعريف و تاريخچه و مباني  و بحث بعدي را سعي مي کنم يک مروري روي آنها داشته باشم.

الف : جريان اسلامي

جريان اسلامي قوي ترين جريان تاريخ معاصر ما است که توانست انقلاب اسلامي را هم شکل بدهد و چهار دهه است که نظام جمهوري اسلامي را اين جريان دارد مديريت مي کند.

جريان اسلامي يا ديني يا مذهبي از نظر ايدئولوژيک ريشه اش در اسلام است ، تاريخچه اش در ظهور اسلام و به شبه جزيره و در دوره خليفه دوم و ورود به ايران برمي گردد.

در اين جريان مي شود به نکات کليدي اشاره کرد که مباني و انديشه هايش را در مجموع تشکيل مي دهد ، گرچه جريان اسلامي امروزه خود به طيف ها و جناح ها و گرايش هاي مختلف تقسيم شده و امروز وقتي مي گوييم جريان اسلامي ، اين معادل يک حزب سياسي نيست که يک مجموعه منسجم باشد.

در اين جريان امروزه ما طيف هايي از نيروها را با تعريفي که مي شود کرد مي بينيم . خود اسلام را حضرت امام مي فرمايند که اسلام ناب و اسلام آمريکايي . يعني در اين جريان اسلامي امروزه ممکن است بعضي از گروه ها و تشکل ها و طيف ها و آدم ها اساس رفتار و رويکردهايشان منطبق با اسلام آمريکايي باشد .

مباني فکري جريان اسلامي

اما مختصات کلي جريان اسلامي و مباني فکري و نظري اش را مي شود در اين کليدواژه ها خلاصه کرد:

  1. وحدت و پيوند دين وسياست                                                                                           شايد کلمه پيوند کلمه درستي نباشد که شما بگوييد دين و سياست پيوند دارد . چون اگر اين را بگوييم يعني سياست يک امري است و دين امر ديگري . شايد عبارت صحيح هماني باشد که از مرحوم مدرس نقل مي شود که ديانت ما عين سياست ما و سياست ما عين ديانت ماست . يا آن عبارت که حضرت امام مي فرمايند که والله اسلام همه اش سياست است . چون که اسلام ديني است براي هدايت ،و سياست هم يک امر هدايتي است براي مديريت کلان جامعه .
  2. توحيد و خدا محوري
  3. نبوت
  4. معاد
  5. امامت
  6. عدالت
  7. مهدويت
  8. مرجعيت و ولايت فقيه
  9. اسلام فقاهتي
  10. استبداد ستيزي
  11. استعمار ستيزي
  12. آزادي خواهي
  13. پيوند اسلام و روحانيت

اينها کليد واژه هاي اين بحث است که هر کدام جاي سخن خودش را دارد.

ب : جريان سلطنت

اين جريان به لحاظ فکري ريشه در تاريخ باستان ايران دارد ، اعتقاد به نظام سلطنت ، يک نظام موروثي ، يک خاندان و قدرت را از آنِ آن خاندان به شکل موروثي مي داند.

هدف جريان سلطنت ، حفظ و تقويت نظام موروثي است.

در ايران يک تاريخ 2500 ساله دارند ، که افتخار شاه ايران هم اين بود ، که ما يک چنين تاريخي را داريم ، که قبل از اسلام ، اين تفکر و انديشه در ايران حاکم بود . در دوره خليفه دوم ايران به اسلام مي پيوندد و در قلمرو خلافت اسلامي در مي آيد . تا اينکه با تضعيف شدن خلافت اسلامي و شکل گيري حاکمان محلي و رقابت هاي دروني در جهان اسلام در دوره صفويه ، ايران از خلافت اسلامي جدا مي شود و يک يکپارچگي و دولت ملي شکل مي گيرد . آن مقطع هم ، مقطعي است که رقابت ها بين صفويه و امپراتوري عثماني وجود دارد و جنگ هايي شکل مي گيرد . ولي در نهايت از دوره صفويه به بعد ، ايران از دايره خلافت اسلامي جدا مي شود و صفويه پايه گذار يک دولت ملي در ايران مي شوند و ارتباط ويژه علماي شيعه با پادشاهان صفوي باعث مي شود که ايران پايگاه تشيع بشود و مذهب تشيع در ايران از جايگاه ويژه اي برخوردار باشد که آنچه که امروزه ما شاهدش هستيم بخش قابل توجهي اش بر مي گردد به تلاش ها و زحماتي که علماي شيعي از اين مقطع به بعد متحمل شده اند .

مباني فکري جريان سلطنت

مباني فکري اين جريان را مي توان:

  1. شاه محوري
  2. شاه را ظل الله دانستن
  3. وفاداري به نظام سلطنت
  4. باستان ستايي
  5. و متأسفانه نوعي پست شمردن مردم و مردم را به چشم رعيت و نوکر نگاه کردن و شاه و شاهزادگان  اين خانواده را در يک جايگاه ويژه ديدن   
  6. نوعي سکولاريزم بر اين تفکر و انديشه حاکم است چون در نظام هاي سلطنتي ، دين در اداره جامعه هيچ نقشي ندارد
  7. نوعي غرب زدگي و وابستگي

ج : جريان چپ مارکسيستي

در تاريخ ما يک جايگاه ويژه و خاصي را دارد و از اواخر دوره قاجار تا پيروزي انقلاب و برخي از مسائل سال هاي بعد از انقلاب هم متأثر از اين جريان است و همين الآن هم که سوسياليزم به موزه تاريخ سپرده شده ، ما در داخل کشور در حوزه هاي فرهنگي و دانشگاه ها آثاري را مي بينيم که همچنان متأثر از افکار و انديشه هاي افراد اين مجموعه است.

اين جريان که در تاريخ معاصر شکل مي گيرد از نظر ايدئولوژيک متأثر از افکار افرادي چون مارکس و انگلس آلماني است که در اروپا در يک مقطعي از زمان ، اين افراد نظرياتي را براي حل معضلات و مشکلات مطرح کردند.

مشکلات چه بود؟    

شکاف هاي طبقاتي بود که شکل گرفته بود و جامعه به دو قطب سرمايه داران و کارگران و مستضعفين و محرومان تقسيم شده بود .   

اين جريان خاستگاهش اروپاي غربي است به ويژه در آلمان و انگلستان ، گرچه که اولين انقلابي که با اين تفکرات رخ داد در روسيه تزاري (انقلاب بولشويک ها) بود ، اما خاستگاه در خود آلمان و انگليس بود.

کساني که معتقد به راه حل هاي جنگ گرايانه هستند و رفع محروميت ها و تبعيض ها و پر کردن فاصله هاي طبقاتي و به قدرت رساندن کارگران و طبقات مستضعف ، اينها پيرو افکار مارکس هستند .

مارکس در واقع يک تحليل تاريخي خاصي را ارئه مي کند و يک نوع نگاه خاصي را هم به انسان دارد .

 کلا ماوراءالطبيعه را نفي مي کند ، نفي معاد و آخرت ، اساسا دين را منکر مي شود ، دين را ساخته و پرداخته حاکمان و دولت مردان مي داند و مي گويد آنچه که در جامعه اين وضعيت را ايجاد کرده ابزارهاي توليد و امکانات توليد است.   و معتقد به يک نوع جبر تاريخي است که بر اساس اين جبر تاريخي مي گويد در نهايت اين توده ها در قالب کارگران هستند که به قدرت مي رسند و آينده از آن سوسياليزم است ، اين تفکر و انديشه بطلانش اثبات شده و با فروپاشي بلوک شرق مشخص شد که تا چه اندازه تحليل هايي که اين جريان ارائه مي کرده ناصحيح است.

جريان چپ مارکسيستي براساس رهبران انقلاب ها و کساني که در گوشه و کنار جهان توانستند يک موجي را ايجاد بکنند تقسيم بندي مي شوند به:

الف – مارکسيسم لنينيسم

ب – مارکسيسيم مائوئيسم

ج- چپ نو

اين دسته بندي ها به نوع نگاه هايشان در پيشبرد اهداف و آرمان ها بر مي گردد.

مباني فکري مارکسيسم

مباني فکري اين جريان را مي شود در شش مورد خلاصه کرد:

  1. ماترياليست ديالکتيک که به يک نوعي بر ماده گرايي تأکيد دارد 
  2. کلا امور معنوي را نفي مي کند
  3. اساسا به هيچ نوع وجودي براي ماوراء ماده اعتقاد ندارد بر همين اساس نفي خدا و دين ومذهب و خالق را مي کند
  4. به زندگي اشتراکي تأکيد دارد و مي گويد اساسا اين بحث مالکيت وادعاي مالک بودن است که منشأ همه مشکلات است و اگر ما بخواهيم اين تضادها و اين اختلاف طبقات را برداريم بايد صورت مسئله را يعني مالکيت را کلا برداريم لذا زندگي اشتراکي و مالکيت عمومي [را مطرح مي کند]
  5. مي گويد که دولت بايد به نيابت از همه اداره کننده باشد و همه بايد در همه چيز مشترک باشند     
  6. زير بنا را اقتصاد مي داند و مي گويد اين اقتصاد است که شکل دهنده به همه چيز مي باشد

د : جريان ملّي گرا (ناسيوناليزم)

ريشه در افکاري دارد که در غرب شکل گرفت و تأکيدش بر زادگاه و وطن است ، نوعي وطن گرايي و وطن دوستي .

البته در آموزه هاي ديني حب وطن جايگاه خودش را دارد ، اما در اين جا يک نوع اصالت را به بحث مليت مي دهد و در عرصه سياسي ، ملي گرايي مي شود يک شاخص و معيار و ملاک و در قالب يک مکتب درمي آيد.

(nation يا ملّت)  يعني آنچه که در حوزه هاي مختلف تعيين کننده مي شود بحث ملت است . ملّت ها از همديگر جدا مي شوند ، دولت هاي ملي شکل مي گيرند و هرملتي براساس منافع خودش با ويژگي هاي خاصي که دارد بايد رفتار و عمل بکند.

برهمين اساس امروزه دولت هاي ملي ، منافع ملي ، امنيت ملي ، اين ملي ها مي شود شاخص هرچيزي .

ديگر در اينجا بحث دين و مذهب جايگاهي ندارد.

تاريخچه اين تفکر و انديشه بر مي گردد به قرن 16 و آغاز ناسيوناليزم  .    

در يک دوره اي حاکميت کليسا را در غرب داريم و کليسا بر کل کشورهاي اروپايي يک نوع سيطره اي دارد . اتفاقاتي در غرب مي افتد و در نهايت با توجه به رنسانس و رفروماسيون ، جنگ هاي مذهبي و حرکت هاي محلي عليه حاکميت کليسا شکل مي گيرد و اينجا است که اگر زماني اروپايي ها ، همه خود را مسيحي مي دانستند در اينجا بحث آلماني و فرانسوي و هلندي  و.. مطرح مي شود و مليت شکل مي گيرد و دولت هاي ملي اينگونه پديد مي آيند. درحالي که قبلا همه در يک نوع قلمروي وجود داشتند مثل خود بحث اسلام در يک دوره اي خلافت بود ولي وقتي که ناسيوناليزم وارد شد ، مي بينيد که نتيجه اش تشکيل دولت هاي ملي مي شود با ماهيت عراقي ، کويتي ، قطري ، بحريني ، سوري ، مصري ،  اردني ، ايراني. 

يعني ناسيوناليزم از غرب مي آيد و در نهايت در جهان اسلام يک چنين کارکردي را دارد.

مباني فکري ناسيوناليزم

از لحاظ مباني فکري پيچيدگي خاصي ندارد:

  1. تفاخر ملي يا وطن پرستي
  2. باستان ستايي
  3. تأکيد بر ميراث تاريخي و مشترکات تاريخي
  4. بيگانه ستيزي . وقتي مليت مي شود ملاک و معيار ، خارج از اين مليت مي شود بيگانه ،و خودي و غير خودي با اين مرز تعيين مي شود.
  5. ايرانيت را به جاي اسلاميت مي داند. هويت ايراني را از هر جهت از هويت اسلامي جدا مي داند و ترجيح را بر او مي دهد .
  6. در نگاه به حکومت نوعي سکولاريزم را مي پذيرد و در همين راستا ، ملي گرايي در ايران سلطنت را مي پذيرد . يعني ما گروه ها و جريان هاي اين مجموعه را که مورد توجه قرار مي دهيم ، مي بينيم که تضاد اصلي و ماهوي با نظام سلطنت در ايران را ندارند بلکه به نوعي به اصلاحات اعتقاد داشتند.

و: جريان التقاطي

جريان التقاطي يک جريان مستقل نيست . التقاط از لَقَطَ و برچيدن و گرفتن و جداجدا کردن گرفته مي شود . يعني جريان هايي که به يک نوعي از مکاتب مختلف قسمت هايي را مي گيرند ترکيب مي کنند يک انديشه جديد را بوجود مي آورند.

در تاريخ ايران سه نوع التقاط را مي بينيم :

   الف : کساني که اسلام را با مارکسيسم با هم قاطي کردند

   ب : کساني که اسلام را با ناسيوناليزم يا ليبراليزم ترکيب کردند

   ج: کساني که ناسيوناليزم را با مارکسيسم قاطي کردند

ي :  جريان روشنفکري

در تاريخ معاصر ما از اين عنوان زياد ياد مي شود  . 

اگر بخواهيم جريان روشنفکري را برسي بکنيم مي بينيم که در واقع در همه اين جريان ها ديده مي شود ولي خودش به عنوان يک جريان مستقل نيست .

برهمين اساس مي توان دو شاخه اصلي را در جريان روشنفکري مطرح کرد :

     الف : جريان روشنفکري ديني

     ب : جريان روشنفکري غير ديني

روشنفکر در تاريخ معاصر ايران از مقطع مشروطه به بعد با طرح منورالفکرها در تاريخ ايران مطرح شد .

منورالفکرها يعني کساني که داراي فکر باز و روشن بودند ، در مقابل بسته فکرها و کساني که اهل تفکر و انديشه نيستند.

که در اينجا يک معناي مثبتي را پيدا مي کند يعني کسي که فکر باز دارد ، در واقع مي توان گفت که به لحاظ ادبيات ديني در ادبيات ديني ما کسي که خوب فکر مي کند و مسئله را خوب مي فهمد به او مي گويند انساني که بصيرت نافذ دارد ، مي شود روشنفکر. مي توان به اين معني هم در نظر گرفت که اين معني معناي مثبت است .

اما ما يک جريان هايي را داريم که به عنوان روشنفکر شکل مي گيرند که عمدتا در جريان هاي التقاطي ديده مي شوند ، در جريان هاي ملي گرا و ليبرال هم ديده مي شوند ، در جريان مذهبي هم ديده مي شوند . مثلا از شهيد مطهري به عنوان يک روشنفکر ديني ياد مي کنند.

شاخه هاي روشنفکري در ايران

شاخه هاي مختلف جريان روشنفکري را در ايران مي شود اينگونه توضيح داد :

  1. جريان روشنفکري صحيح ديني که اسلام ناب را دنبال کرده و تبليغ و ترويج مي کند .
  2. جريان روشنفکري التقاطي ديني که اسلام مدرن را مطرح مي کند و اسلام را با چيز هاي ديگر قاطي مي کند.
  3. جريان روشنفکر لائيک يا سکولار
  4. جريان روشنفکر الحادي

سکولار با الحادي فرق مي کند ، جريان سکولار دين را قبول مي کند (سکولاريزم هاي مسلمان) اما آن را دخالت در مملکت داري و اداره کشور نمي دهد .

تاريخچه احزاب و گروه ها و مواضع و عملکرد آنها

بحث بعدي تاريخچه احزاب و گروه ها و تشکل ها و مواضع و عملکرد است.

چون بحث اصلي ما وضعيت و مقطع فعلي است گذشته را يک اشاره اجمالي مي کنيم

هر کدام از اين جريان ها را مي شود در سه مقطع مورد مطالعه قرار داد :   

  1. تاريخ معاصر ايران اوج گيري مسائل سياسي اش از اواخر دوره قاجار است که نقطه اوجش مي شود دوره مشروطه .
  2. دوره پهلوي اول و دوم . دوره پهلوي اول مختصات خاصي را دارد و پهلوي دوم هم به همين صورت . در دوره پهلوي دوم از دهه چهل ، مبارزات سياسي جريان هاي سياسي خصوصا جريان اسلامي وارد يک فضاي جديد و نهايتا منتهي به انقلاب اسلامي مي شود.
  3. انقلاب اسلامي.

در دوره قبل از انقلاب جرياني که حاکم است جريان سلطنت است . همانطور که اشاره کرديم جريان سلطنت يک جريان ريشه دار تاريخي و ماندگار بوده است.  

با انقلاب اسلامي است که اين جريان به طور کلي از سرزمين ما ريشه کن مي شود و اساسا دوره هم دوره پايان نظام هاي سلطنتي و دودماني و خانداني است و امروزه روند تحولات به گونه اي است که طي دو يا سه دهه آينده ديگر معلوم نيست که در منطقه پيراموني ما هم خبري از اين آل ها باشد.

جريان اسلامي در تاريخ معاصر ما اولين کارکرد ممتازش در فعاليت سياسي براي ايجاد تغيير و دگرگوني در شرايط جامعه به دوره مشروطه بر مي گردد .

اشاره کرديم که جريان هاي سياسي جريان هايي هستند که نگاه دارند به جامعه اي که بايد در آن بهبود ايجاد بشود و وضعيت بايد تغيير بکند.

در دوره قاجار شرايط سختي بر ايران پديد مي آيد تبعيض و فساد و ظلم و ستم و استبداد داخلي و استعمار خارجي .

اينجا است که ما براي اولين بار شاهد يک حرکتي از علما و روحانيت هستيم . مبارزه عليه ظلم و ستم و حاکميت.     

اشاره کرديم که در دوره صفويه علما در کنار پادشاه به تبليغ و ترويج دين و ساخت مملکت پرداختند . يعني يک نوع همراهي را ما مي بينيم بعد از اينکه ايران از دايره خلافت جدا مي شود . عمدتا تضادي را ميان حکومت و دربار و پادشاه با روحانيت و علما نمي بينيم .

اما از اواسط صفويه يک اتفاقي مي افتد در ايران وآن هم اين است که نفوذ خارجي در ايران شروع مي شود.

 اگر اين سؤال بشود که پس چرا در دوره صفويه يک نوع همراهي وجود دارد ، به دليل اين است که خود پادشاهان هم به دنبال ساخت ايران و اصلاح امور بودند و به تبليغ دين کمک مي کردند و در يک تعامل سازنده ياري مي کردند. 

استبداد داخلي و استعمار خارجي  و شروع مبارزات     

اما از اواسط صفويه نفوذ بيگانه شروع مي شود ، در دوره قاجار اين نفوذ به حد اعلي مي رسد به گونه اي که حاکمان بي لياقت فاسد و وابسته روي کار مي آيند .

اينجا است که مبارزه شروع مي شود با پيشتازي علما و روحانيت ، جريان هاي ديگر هم وارد عرصه مبارزه مي شوند . جريان چپ مارکسيست در قالب گروه ها ، جريان ملي گرا و جريان روشنفکر ، کساني که در غرب درس خوانده اند و برگشته اند .

نکته اي قابل توجه است که در مقطع مشروطه و اين مبارزات روحانيت به دو دسته تقسيم مي شوند:

دسته بندي هايي که امروز ما مي بينيم مثلا جامعه مدرسين را مي بينيم در کنارش مجمع محققين ، يا جامعه روحانيت در يک مقطعي مجمع روحانيون از آن انشعاب پيدا مي کند و يک دوگانگي و يک نوع دسته بندي در بين جريان اسلامي و مذهبي مشاهده مي شود . در خود شکل گيري مبارزات جدي عليه استبداد و استعمار هم مي بينيم که اين دسته بندي به وجود مي آيد . به گونه اي که مهمترين تشکل جريان اسلامي در کشور ما به لحاظ تاريخچه و پيشينه خود روحانيت است.

يعني اگر اساسا بخواهيم بگوئيم که کدام تشکل در جريان اسلامي بيشترين سابقه را دارد و از قدمت بالايي برخودار است يا اولين کساني که در جريان اسلامي کار تشکيلاتي کردند چه کساني هستند ، همين نهاد روحانيت است . نهادي که سابقه شکل گيري اش به دوران خود ائمه عليهم السلام بر مي گردد و تاريخ خودش را در جهان اسلام دارد.

در مقطعي که مبارزات شروع مي شود ، نظام سلطنتي ،  پادشاه تام الاختيار ، دربار همه کاره ، موج آزادي خواهي که به سمت ايران مي آيد مشروطه خواهي هم در ايران شکل مي گيرد .

مشروطه يا مشروعه ؟

انقلاب مشروطه يا نهضت مشروطه اين مشروطه اش همين است که ما به دنبال اين هستيم که بايد در ايران مجلس باشد ، قانون گذاري بشود ، نظارت باشد . يعني آن سلطنت مشروط بشود و قيد بخورد و از آن حالت مطلق بودن در بيايد و پادشاه و درباريان هرچه به ذهنشان رسيد انجام ندهند . مشروطه با اين معني است.

ما شاهد شکل گيري دو جناح در روحانيت هستيم که اين دو جناح زمينه مداخله و نفوذ جريان هاي ديگر را فراهم مي کنند ، يعني کساني که اعتقادي هم به اسلام و علما نداشتند همين دو دستگي و انشعاب ، موجب نفوذ آنها مي شود.

چراکه اختلاف در حکم يک شکاف روي زمين است که اين آب وقتي جاري مي شود به آنجايي که شکاف است ورود پيدا مي کند و از هردو طرف مي خورد و اين اختلاف و شکاف و فاصله را عميق مي کند.

دو جناح شکل مي گيرند :

  1. اکثريت مشروطه خواه
  2. اقليت مشروعه خواه

در رأس اقليت مشروعه خواه در ايران شيخ فضل الله نوري است و از مراجع بزرگي که از اين حرکت پشتيباني مي کنند آيت الله سيد کاظم يزدي در نجف است.

در اکثريت مشروطه خواه دو چهره برجسته آيت الله بهبهاني و آيت الله طباطبايي هستند و از علماي نجف هم کساني که اين تفکر را پشتيباني مي کنند آخوند خراساني و آيت الله نائيني.

مشروطه خواهان براين تصور بودند که مي شود بين اسلام و مشروطيت و سلطنت جمع ايجاد کرد و يک نوع خوشبيني را نسبت به برخي از گروه ها وجريان هاي روشنفکرداشتند.

اما مشروعه خواهان تأکيد داشتند بر اينکه بايد حتما بر مجلسي که شکل مي گيرد و قوانيني که گذرانده مي شود اسلام حاکم باشد و نبايد اموري بر خلاف شرع به وجود بيايد.

نه اينکه مشروطه خواهان مخالف مشروع و شرعي بودن باشند ، بلکه تأکيدي بر اين مطلب نداشتند و احساس نگراني نداشتند . حوادث بعدي نشان داد که حساسيت ها و دقت نظرهاي شيخ فضل الله نوري بسيار بسيار بجا بوده است.  

مانند الآن که برخي از علما آن حساسيت را که بايد داشته باشند ندارند و بعدها مشخص مي شود که چگونه ديگران اينها را بازي داده اند .

دو حزب شکل مي گيرد در اين مقطع :

  1. دمکرات
  2. اعتدال

حزب دموکرات را عمدتا روشنفکران دارند و حزب اعتدال را روحانيت مشروطه خواه تشکيل مي دهند.

در حزب اعتدال که هدفش هم تقويت مشروطه است 13 نفر از علما و روحانيون عضويت پيدا مي کنند.

که در نهايت با شکست مشروطه و به دار رفتن شيخ فضل الله نوري جريان اسلامي يک نوع سرخوردگي را پيدا مي کند ، چون بعد از اينکه شيخ فضل الله به بالاي دار رفت شخصيت هاي ديگر مشروطه خواه مثل طباطبائي و بهبهاني هم سرنوشت هاي مشابهي به شکل ديگري را پيدا کردند و مشخص شد که بيگانگان و انگليسي ها از طريق روشنفکران و جريان هاي غرب گرا ، چگونه جريان مذهبي را که مي توانستند سرنوشت ملت ايران را به دست بگيرد اينگونه از صحنه خارج کردند.

پس از مشروطه

در مقطع بعد از مشروطه استبداد صغير و استبداد کبير را داريم ، کودتاي رضاخاني را داريم که با شکل گيري کودتاي رضاخاني باز روحانيت به يک نوعي دو گروه مي شود يعني در قبال جريان سلطنت رضاخاني هم روحانيت انسجام و يکپارچگي لازم را ندارد . برخي از علمايي که در نجف هستند با حرکتي که رضاخان شروع کرده موافق هستند ، علتش هم اين است که ايران وارد هرج و مرج و ناامني و يک نوع بهم ريختگي شده و رضاخان آمده و مدعي اين است که مي خواهد امنيت را بر قرار بکند . 

لذا عمدتا کساني که حمايت مي کردند با نگاه به وضع موجود و اينکه اين وضع بايد پايان پيدا بکند حمايت مي کردند.

اما برخي از شخصيت ها از همان ابتدا با به قدرت رسيدن رضاخان مخالف بودند ، چون مي دانستند که اين حرکت انتهايش چه خواهد بود و بيگانه پشت سر رضاخان ايستاده ، که نمونه برجسته اش آيت الله مدرس است .

آيت الله مدرس از قاجار و احمد شاه دل خوشي نداشتند اما مي دانستند که رضاخاني که دارد از سوي انگليسي ها مي آيد وضعيتي به مراتب بدتر از قاجار را در ايران پديد مي آورد .

موقعي که رضاخان طرح جمهوري را مطرح کرد باز يک عده موافق و يک عده مخالف بودند که اين هم بر مي گردد به آن برداشت هاي متفاوتي که وجود داشت .

موضع شش جريان سياسي نسبت به رضاخان

سؤال

آن شش گروه اصلي که فرموديد موضعشان نسبت به رضاخان چه بود ؟

جواب

جريان روشنفکري با کمک انگليس رضاخان را به قدرت رساندند.

جريان چپ موضع مثبتي را خيلي ندارد چون تحت تأثير شوروي است.

در جريان هاي ملي هم بايد به سراغ تشکل ها و آدم هايشان برويم .

اما جريان اسلامي در مجموع مخالف اين وضع است اما در اين انتقاد وضعيتي که شکل گرفته و هرج و مرج و ناامني باعث مي شود که افرادي براي رهايي از اين وضعيت يک حمايتي را بکنند و افرادي به شدت نگران از نقشه شيطاني انگليسي ها باشند.

جالب است آن جريان روشنفکري که در مشروطه سهم بالايي داشت و مقابله کرد با مشروعه خواهان اين جريان در به قدرت رساندن رضاخان سهم بالايي دارد. مثل سيد ضياء و امثالهم که عمدتا در روزنامه هاي آن مقطع جايگاه ويژه اي را داشتند و از حقوق و مجلس و مردم و آزادي دم مي زنند ، اما در شکل دهي به استبداد رضاخاني هم سهم بالايي را دارند .

زمينه اعدام شيخ فضل الله

سؤال

چه طور مي شود شيخ فضل الله اعدام مي شود و مرجعيت از اعدامش حمايت کرده ؟

جواب

 فضايي که در آن مقطع شکل مي گيرد و مراجع را که نسبت به جريان روشنفکري خوشبين هستند و دقت نظر شيخ فضل الله را ندارند ، نسبت به شيخ فضل الله بدبين مي کند و شيخ فضل الله را خطاب قرار مي دهند که شما يک نوع تک روي داريد مي کنيد و اختلاف ايجاد مي کنيد .اين فضا که به وجود مي آيد باعث مي شود که در نهايت شيخ فضل الله به عنوان سد راه تلقي بشود .البته شيخ فضل الله هم ظاهرا آن طوري که اطرافيان نگران بودند احساس نگراني خيلي زيادي نداشت چون در برخي از اسناد هست که برخي از اطرافيان دغدغه و نگراني داشتند پيش ايشان رفتند و به ايشان گفتند خيلي عليه شما دارد جو سازي مي شود.  

من اگر بخواهم يک مثالي بزنم عزيزاني که سال هاي اول انقلاب يادشان است  فضايي که در دوران دولت موقت و بعد در دوره بني صدر شکل گرفت عليه شخصيت هاي طراز اول انقلاب و ياران امام خصوصا سه شخصيت مطرح آن مقطع آيت الله بهشتي ، حضرت آقا و هاشمي ، حتي برخي اين عبارت را به کار بردند که مرگ بر سه مفسدين ، يعني فضاسازي که آن مقطع اين جريان غرب گراي وابسته داشت و خيلي راحت اين اتهامات را وارد مي کردند اينگونه بود.

از اين جنس اتهامات عليه شيخ فضل الله روا داشته شد تا جايي که فرزند شيخ هم عليه ايشان شد واينجا بود که يک حکمي را هم گرفتند از شيخ زنجاني نامي و شيخ فضل الله را براساس اين حکم به بالاي دار بردند و مردم سوت و کف زدند.

دو سه ماه گذشت و مردم متوجه شدند آنکه طرفدار واقعي مردم و مدافع آزادي و حقوق مردم بوده شيخ فضل الله نوري بود .

به نظر مي رسد در بحبوحه اين اتفاق ، خيلي ها متوجه شدند که عجيب ضربه اي به جريان اسلامي با شهادت شيخ فضل الله وارد شده است.

دوران پهلوي اول ، استبداد رضاخاني

در دوره اي که رضاخان مي آيد يک استبداد خاصي حاکم مي شود و روحانيت مبارزات خاص خودش را دارد.

اما با رفتن رضاخان از ايران دوره جديدي از مبارزات شروع مي شود و جريان اسلامي پا مي گيرد .

ما در دوره رضاخان به دليل استبداد رضاخاني حتي مي ديديم که مدارس [علميه] هم تعطيل مي شود ، به روحانيت اجازه فعاليت داده نمي شود ، کشف حجاب مي شود ، برخورد هاي خيلي جدي و خشن و سرکوب هاي بي حد و حصر مي شود .

آزادي تشکل ها پس از شهريور 20

اما شهريور 20 و اشغال ايران و رفتن رضاخان يک فضايي را در ايران فراهم مي کند که در اين فضا تشکل ها و جريان ها و گروه ها فعال بشوند يعني يکي از دوره هاي شروع جدي فعاليت هاي جريان ها و تشکل ها و گروه ها و شکل گيري تشکل ها از شهريور 20 است به بعد که فضاي خاصي در ايران شکل مي گيرد.

مبارزات از شهريور 20 در دو محور شروع مي شود ، يعني جريان اسلامي مهم ترين مبارزاتش در اين دو محور است

  1. مبارزه با انحرافات فکري و عملي برجاي مانده                                                                  چون در دوره رضاخان به شدت افکار و انديشه هاي انحرافي در ايران رواج پيدا مي کند . جريان روشنفکر کارکردش اينجا مشخص مي شود ، کمک مي کند رضاخان بيايد و حاکم شود . رضاخان از يک طرف با جريان ديني و مذهبي برخورد مي کند و از طرف ديگر زمينه براي ترويج افکار و انديشه هاي انحرافي باز مي شود.
  2. مبارزه با افراد و مکتب ها                                                                                        افرادي مثل کسروي ، حکمي زاده و .. که اينها مطالبي را منتشر و جامعه را دچار ابهام کرده بودند و پايه گذار انحرافات شده بودند . در اين مقطع علما فرصتي را پيدا مي کنند که ما آثار زيادي را در اين مقطع داريم از جمله حضرت امام کشف الاسرار را مي نويسند در پاسخ به اسرار هزار ساله حکمي زاده و کاري که شهيد مطهري انجام مي دهند در کنار علامه طباطبائي در مقابله با افکار و انديشه هاي مارکسيستي و سوسياليستي (اصول فلسفه و روش رئاليسم )

تشکل هاي ايجاد شده پس از شهريور 20

تشکل هاي زيادي در اين مقطع شکل مي گيرد من فقط نام مي برم :

الف – جريانات اسلامي

  1. جمعيت فدائيان اسلام 1322  آقاي قنات آبادي
  2. انجمن تبليغات اسلامي 1321 آقاي دکتر عطاءالله شهاب پور کرمانشاهي
  3. کانون نشر حقايق اسلامي محمد تقي شريعتي
  4. اتحاديه مسلمين 1325  مهدي سراج انصاري ( از علماي معروف و مبارز آذربايجان )
  5. انجمن حجتيه شيخ محمود حلبي  1332 
  6. جمعيت فدائيان اسلام 1322  آقاي نواب
  7. قيام 15 خرداد و نهضت حضرت امام که اولين تشکلي که شکل مي گيرد و تا امروز پايدار است هيئت هاي مؤتلفه است ، که امروز حزب مؤتلفه را داريم . اينها از فعالان مساجد در تهران بودند که در نهايت وقتي با امام ديدار مي کنند امام به آنها سفارش با هم بودن را مي کنند و اين هيئت هاي سه گانه با همديگر يک ائتلافي را تشکيل مي دهند که مي شود هيئت هاي مؤتلفه که اين سه هيئت :                                                                                                  1- يک هيئتي در مسجد امين الدوله بوده که شهيد مهدي عراقي و آقاي عسگراولادي وآقاي هاشم اماني گردانندگان اين هيئت بودند.                                                                                                                                           2- هيئتي در مسجد شيخ علي تهران که آقاي صادق اماني و آقاي لاجوردي گردانندگان اين هيئت بودند.                                    3- و يک هيئتي هم بوده که معروف بوده به گروه اصفهاني ها که آقاي علاءالدين ميرمحمد صادقي و آقاي بادامچيان گردانندگان اين هيئت بودند .                                                                                                                                در نهايت اين هيئت ها هيئت مؤتلفه را تشکيل دادند.
  8. حزب ملل اسلامي
  9. در ادامه اينها هفت گروه از جوان هاي مبارز تشکيل مي شود که بعد از انقلاب سازمان مجاهدين اسلامي را به وجود مي آورند که برخي از شخصيت هاي مطرح و به نام که در اين سالها نقش آفرين بودند در حوزه هاي گوناگون سياسي کشور و افراد و عناصر فعال در اين گروه هاي هفت گانه هستند که اينها با رژيم طاغوت مبارزه مي کنند و مرتبط هم هستند و در جريان اسلامي هم تعريف مي شوند : 1- گروه منصورون                                                                                                                                                    2- گروه امت واحده                                                                                                                                               3-گروه فلاح                                                                                                                                                                     4- گروه توحيدي بدر                                                                                                                                                                    5- گروه توحيدي صبر                                                                                                                                                                     6- گروه  موحدين                                                                                                                                                                     7- گروه فلق
  10. در سالهاي بعد از نهضت حضرت امام جامعه مدرسين قم شکل مي گيرد.
  11. در سال 1356جامعه روحانيت مبارز تهران به عنوان يک تشکل شکل مي گيرد.

 سير فعاليت هاي مقام معظم رهبري پيش از انقلاب

سؤال

سير تحولات مبارزاتي و حزبي رهبر عزيزمان و آقاي  رفسنجاني  را يک مقدار توضيح بفرماييد ؟

جواب

حضرت آقا از شخصيت هاي برجسته اي هستند که در نهضت حضرت امام جايگاه خاصي را دارند و مبارزاتي را دارند و اساسا ارتباطشان با امام هم به گونه اي است که تمام تأييد ها را نسبت به ايشان به دنبال دارد .

سؤال

قبل از پيوستن به نهضت حضرت امام را مي خواهم بدانم که چه فعاليت هايي را داشته اند ؟

جواب

کتاب هايي در اين زمينه نوشته شده ، ايشان محل رجوع نيروهاي انقلابي هستند و طلبه اي که در مشهد درس مي خوانند ، مدتي به قم مي آيند ، مشکلاتي براي پدر و خانواده شان پيش مي آيد ، دوباره به مشهد برمي گردند و در آنجا درسشان را ادامه مي دهند . ولي يک روحاني کاملا مبارز و انقلابي ، به همين دليل نيروهاي ارزشمندي اطراف ايشان جمع مي شوند به گونه اي که برخي از کساني که امروزه در کشور از مسئوليت هاي بسيار بسيار بالايي برخوردار هستند تربيت شدگان و کساني هستند که پاي درس ايشان بودند و اينها از شخصيت ارزشمند ايشان در آن دوران مبارزه تعريف مي کنند.

مثلا آقاي فيروزآبادي که رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح است از شاگردهاي پاي درس حضرت آقا بودند.   

حضرت آقا درس هاي تفسير قرآن داشتند و مبارزه را ترويج و تبليغ مي کردند ، يعني در واقع يک عنصر به تمام معني مبارز و انقلابي بودند.

به همين دليل دستگير مي شوند و زندان مي روند ، تبعيد مي شوند ، که خود تبعيد حضرت آقا به برخي از مناطق کشور از جمله در استان سيستان و بلوچستان خودش جاي بحث دارد.

يک کتابي است به نام شرح اسم  که خود کتاب را حضرت آقا ديدند يک اشکالاتي را بر آن وارد کرده بودند ، اصلاحاتي انجام شد تا کتاب در نهايت منتشر شد .اين کتاب به تفصيل زندگي حضرت آقا را مي آورد و شايد بتوان گفت که کتابي برتر از اين نباشد در شرح زندگي آقا از قبل از انقلاب . خوبي اين کتاب به اين است که رفته کار کرده مطالعه کرده و تا توانسته مطالبش را مستند کند که قابل روايت باشد.

سؤال

اشکالاتي را که حضرت آقا کرده بودند مال بعد از اين چاپي که الآن است يا قبلش؟

جواب

کتاب چاپ شده بود بعد حضرت آقا ديده بودند و يک نکاتي را فرموده بودند و قرار شد که کتاب جمع بشود اصلاح بشود . يک داستان هاي اين طوري دارد اين کتاب ولي اينکه همه آنچه که مورد نظر حضرت آقا بوده اعمال شد يا نه را خبر ندارم    ولي کتاب جمع شد واصلاحاتي انجام شد و مجدد چاپ شد.

چون فرصت بسيار محدود است اگر بخواهم جريان سلطنت و روشنفکري و جريان هاي ملي و ليبرال را يک مروري بکنم و به احزاب و گروه ها و تشکل هايشان از دوره قبل از انقلاب به اين طرف بپردازم قطعا نمي توانيم به مباحث الآن يک ورودي را داشته باشيم در حالي که لازم است بيشتر به مسائل فعلي بپردازيم.

جريان هاي مارکسيستي ، جريان هاي ملي گرا و ليبرال

چند نکته را اشاره مي کنم بعد وضعيت جريان اسلامي را و اتفاقاتي را که بعد از انقلاب افتاد را خدمت شما تقديم مي کنم.

مبارزاتي را که حضرت امام شروع مي کنند در واقع به گونه اي است که در سالهاي پاياني رژيم گذشته همه گروه ها و جريان ها به يک نوعي با نهضت و انقلاب حضرت امام همراه مي شوند .

جريان هاي مارکسيستي ، جريان هاي ملي گرا ، ليبرال .گرچه بعضي ها در اين مبارزات اعتقاد به ساقط کردن رژيم نداشتند و زماني که شاه پذيرفته بود که اصلاحاتي را انجام بدهد افرادي مثل جريان هاي ملي يا نهضت آزادي ها اين آمادگي را داشتند و حتي دنبال اين بودند که امام را هم متقاعد بکنند .

از جمله آن سفري که بازرگان به فرانسه دارد و از حضرت امام درخواست مي کند که شما از اين تأکيد بر اينکه شاه بايد برود صرف نظر بکنيد  شاه را نمي شود بيرون کرد ، شاه پذيرفته از طريق اصلاحات سلطنت بکند نه حکومت.

که امام مي فرمايند کار شاه ديگر تمام است.

نوع حاکميت بعد از نظام پادشاهي

انقلاب که پيروز مي شود جريان هايي که با امام همراه يا همسو بودند يا بعضا نيمه همراه بودند و ديدگاه هاي ديگري را داشتند بعد از پيروزي انقلاب اولين مسئله اي که خودش را نشان مي دهد اين است که با فرو ريختن رژيم طاغوت ما چه نوع نظام و حکومتي را داشته باشيم ؟

در نظام سياسي جديد ايران دين از چه جايگاهي برخوردار است ؟

روحانيت چه نقشي را ايفا مي کند ؟

سهم اين گروه ها و جريان هايي که در اين سالها در صحنه بوده اند چگونه خواهد بود؟

بسياري از اين مسائلي که ما در اين 36 سال داشتيم و الآن هم داريم به همين مسأله بر مي گردد.

جريان هاي ملي گرا و ليبرال که اساسا اعتقادي به نظام و حکومت ديني نداشتند ، جريان چپ گرا هم همچنين ، جريان سلطنت هم که اساسا مقابل جريان انقلاب قرار دارد . لذا برخي از جريان ها از همان ابتدا با جريان انقلاب و نهاد ها و ارگان ها مبارزه را شروع مي کنند .

بعضي ها مخالفت هايي را شروع مي کنند و در تلاش هستند که در ساختارهايي که مي خواهد شکل بگيرد يک سهم بالايي را داشته باشند .

حضرت امام موفق مي شوند با تأکيد بر جمهوري اسلامي نه يک کلمه بيشتر يا کمتر و با حمايت توده هاي مردم و اعتمادي که مردم به ايشان در موضع مرجعيت و ولايت داشتند مردم با 98.2% به جمهوري اسلامي رأي بدهند.

بروز اختلافات جريان ها پس از انقلاب

اما شرايط به گونه اي است که دولت موقت شکل مي گيرد يک دولتي از عناصر به ظاهر مسلمان و مؤمن و متدين ولي متعلق به جريان هاي ليبرال و جريان هاي ملي گرا که اعتقادي به نظام ديني و حکومت ديني و حکومت اسلامي ندارند.

اينجا است که اولين اختلافات بين جريان هاي انقلابي که معتقد به اسلامي فقاهتي (پياده سازي اسلام واداره کشور بر اساس اسلام) است پيدا مي شود .

چون آن سياستي که اشاره کرديم به معناي مديريت کلان جامعه بر اساس انديشه هاي حضرت امام که در قالب حکومت اسلامي يا نظريه ولايت فقيه تدوين شده براين نکته تأکيد دارد که جامعه در تمامي امور بر اساس اسلام اداره شود ، رهبري را اسلام مشخص کرده ، قانون را اسلام مشخص کرده .

با اين نگاه در زمينه مسائل اقتصادي ، سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي ، نظامي ، سياست خارجي و داخلي در همه موارد بايد ببينيم اسلام چه به ما مي گويد.

با انقلاب اسلامي همان نگاهي که شيخ فضل الله نوري دارد اينجا ديگر به مرحله اعلاي خودش رسيده که بايد بر اساس دين عمل کرد.

اين اعتقاد را روشنفکرهاي غرب گرا و جريان هاي ليبرال و ملي گرا و سوسياليست هاي چپ گرا ندارند. لذا اولين معضل و مشکل نيروهاي اسلامي و معتقد اين جريان ها مي شوند . اما از عجايب اين است که اولين دولت ما دولت مهندس مهدي بازرگان هم که به پيشنهاد برخي از افراد با حکم امام منصوب مي شود ، آن هم اين اعتقاد را ندارد و چالش ها و نزاع ها و رقابت ها و مخالفت ها اينجا شروع مي شود

حضرت امام در يک جايي مي فرمايند که عده اي از اينها (دولت موقت) آمدند پيش من تا مجلس خبرگان رهبري را پيشنهاد داشتند منحل بشود که من گفتم که شماها چه کاره هستيد که مي گوييد مجلس خبرگان بايد منحل بشود .

چرا اينها پيش امام رفته بودند ؟

چون به خوبي مي دانستند اين قانون اساسي با اين مفاد اگر نهايي و تصويب بشود در آينده اينها جايي در اداره کشور نخواهند داشت ، مخصوصا وقتي که مباحثي مثل مبحث ولايت فقيه مطرح مي شود.

اولين رئيس جمهور هم بني صدر را داريم که تعلق خاطر به جريان اسلامي ندارد .

جريان هاي ملي گرا و ليبرال  و چپ و سوسياليست در نهايت با پشتوانه ملت و همراهيشان با حضرت امام از گردونه حذف مي شوند.

اختلاف در درون جريان اسلامي

از سال 61 به بعد تقريبا ديگر در نهادها و ارگان ها جرياني که حضور در حاکميت دارد جريان ديني و مذهبي و اسلامي است.

اما امروز که در دهه چهارم هستيم در يک دسته بندي مي گوييم جناح جريان اصولگرا و جريان اصلاح طلب يا الآن مي بينيم جريان اعتدال.

وقتي اينها را توصيف مي کنيم مي بينيم به يک جاي ديگر مي رسد .

يعني درحالي که جريان جريان اسلامي بود که آمد و به قدرت رسيد و ساير جريان ها را از صحنه حذف کرد چه اتفاقاتي در اين سالها افتاد که ما امروز وقتي که جريان دولت را داريم که شعار اعتدال را دارد اين جريان اعتدال با پيشينه اي که آدم هايش دارند آيا مي شود در جريان اسلامي قرارداده شوند يا نه ؟ 

حضرت امام آمدند جريان اسلام را با توصيفي که فرمودند يک دسته بندي رويش انجام دادند که کار را براي ما راحت تر مي کند ، چون امام يک عبارتي را دارند در صدر وصيت نامه شان مي فرمايند که در صدر اسلام بيشترين ضربه را به اسلام با نام اسلام زدند ، بيشترين ضربه را به قرآن با نام قرآن زدند. 

اين شايد به اين معني باشد که درآينده مردم مراقب باشند که ممکن است بيشترين ضربه به انقلاب با نام انقلاب بخورد ، بيشترين ضربه به ولايت با نام ولايت بخورد ، بيشترين ضربه هم به امام به نام امام بخورد.

چون اسلام و انقلاب و ولايت يک امر جا افتاده شد ، همانطور که در صدراسلام وقتي اسلام و قرآن جا افتاد ديگر با قرآن نمي شود مقابله کرد مگر اينکه تحريفي صورت بگيرد .

تشکل هاي جريان هاي اسلامي بعد از انقلاب

وقتي که انقلاب پيروز مي شود يک انسجامي را در جريان اسلامي داريم . جريان اسلامي که حالا داراي تشکل هم است و از حالت کلي که داشته خارج شده اگر جريان اسلامي در ابتدا نهاد اصلي اش روحانيت بود حالا انقلاب که شده ما يک چنين تشکل هايي را در جامعه مي بينيم:

   1-جامعه روحانيت مبارز  برخي از علما و روحانيون در تهران  که اهل مبارزه بودند و مبارزات مردم را مديريت مي کردند در سال 1356 اعلان تشکل کردند

   2-جامعه مدرسين

   3-جمعيت مؤتلفه  

   4-آن هفت گروه هم مي آيند و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را در سال 1358 تشکيل مي دهند ، يک سازمان بسيار قوي و توانمند ، چون عناصري که در اين سازمان جمع مي شوند کساني هستند که در شهرها واستان هاي مختلف بودند ، آدم هاي انقلابي هستند و با روحانيت ارتباط داشتند و فعاليت هاي نيمه مخفي و تشکيلاتي را هم داشتند .

   5-يک تشکل بزرگ و فراگيري شکل مي گيرد به نام حزب جمهوري اسلامي

شخصيت هايي مثل مقام معظم رهبري ، شهيد بهشتي ، آقاي موسوي اردبيلي ، آقاي باهنر ، آقاي رفسنجاني اينها حزب جمهوري اسلامي را تشکيل مي دهند .

فلسفه تشکيل اين حزب هم اين بود که انقلاب پيروز شده و ما داريم نظام سازي مي کنيم ، جمهوري اسلامي هم نياز به کادر دارد ، ما دولت و مجلس مي خواهيم ، انتخابات داريم ، بدون انتخابات که نمي شود وارد قدرت شد و براي ورود به انتخابات رقابت بايد وجود داشته باشد ، ما نياز به آدم و کار تشکيلاتي داريم ، يعني نگاه شهيد بهشتي از قبل از انقلاب هم همين بود ، بعد از انقلاب اين نگاه پر رنگ شد که بدون کار تشکيلاتي از اين به بعد نمي شود مبارزه را به جلو برد.

لذا اينجا است که بزرگترين حزب در تاريخ ايران بعد از انقلاب اسلامي شکل مي گيرد که تا همين الآن هم مي شود گفت که حزب جمهوري بزرگترين حزب است ، چون بعد از انقلاب است و شخصيت هاي تشکيل دهنده اش افراد برجسته اي هستند و يک اعتمادي در سراسر کشور دارد از ائمه جمعه و جماعات و خيلي ازعلما به آنها اعتماد دارند ، در تمام استان ها دفتر و نمايندگي دارند ويک حزب سراسري را شکل مي دهند.

   6-انجمن هاي اسلامي در دانشگاه ها شکل مي گيرند . قبل از انقلاب هم تعدادي وجود داشتند با پيشنهاد و توصيه امام اينها با هم وحدت مي کنند و دفتر تحکيم وحدت را شکل مي دهند.

تا زماني که دولت موقت است و بني صدر و جريان هاي ليبرال و ملي گرا و جريان هاي منافقين هستند و درگيري وجود دارد يک انسجامي در بين اين مجموعه ها وجود دارد.

اختلاف بين تشکل هاي جريان اسلامي 

اما وقتي که دولت موقت ساقط مي شود و بني صدر فرار مي کند و منافقين بعضي هايشان از کشور خارج مي شوند و در واقع جريان مذهبي ديگر رقيبي را در صحنه ندارد ، ما شاهد پيدايش اختلاف سليقه ها در درون تشکل هاي جريان اسلامي مي شويم .

مجموعه اي از  مسائل مطرح مي شود ، تا آن مقطع هم حکومت اسلامي و حکومت ديني و ولايت فقيه و رهبري امام مطرح بود، اما حالا مملکت داري مي خواهد شروع بشود . مسائل يکي يکي خودشان را نشان مي دهند . اينجا است که در اثر اختلاف سليقه ها دو ديدگاه ايجاد مي شود که اين دو ديد گاه کم کم در زمان خود حضرت امام مبناي شکل گيري دو جناح در جريان اسلامي مي شود . جناحي که معروف شد به جناح چپ و جناحي که معروف شد به جناح راست و همين دسته بندي بود که بعد از حضرت امام و در سال 76 با تغييراتي شد جبهه دوم خرداد و با تغييراتي جريان اصول گرا شکل گرفت .

يعني اگر مي گوييم جناح چپ يا راست ، اگرمي گوييم اصول گرا و اصلاح طلب ، اگر امروزه بحث اعتدال مطرح است ، اينها همه در جريان اسلامي است ، بايد ديد که اين اختلافات مبنايش چه بوده ؟ آيا به سمت اصول ومباني رفته يا نرفته ؟     آيا امروز بايد از جريان اصلاحات نگران بود يا نه  ؟      

آنجايي که بحث جريان اسلامي و جريان ليبرال است جريان فاسد مشخص است . آنجايي که بحث جريان اسلامي و جريان چپ مارکسيستي مطرح است يا جريان ملي گرا يا جريان روشنفکرغرب گرا مطرح است حد فاصل و مرز بندي ها مشخص است . اما جناح اصلاح طلب و اصول گرا به چه صورت  ؟   

آيا دو جناح از يک جريان هستند يا در واقع الآن ديگر دو تا جريان شده اند؟

چون جريان ها مباني فکريشان با هم متفاوت است ، اما جناح ها مي توانند داراي مباني فکري يکساني باشند اما دو تا سليقه باشند ، مثلا بگوييم که در جامعه مدرسين دو تا طيف فکري و جناح فکري وجود دارد ، مباني يکي است اما در نگاه به مسائل يک تفاوت هايي با همديگر پيدا مي کنند .

عمدتا اختلافاتي که شکل گرفت در موضوع بند جيم قانون زمين شهري بود ، در مورد قانون کار بود ، در بحث تعاوني ها و مسائل مربوط به توليد بود ، در بحث حدود و ثغور مالکيت بود ، در بحث حدود و ثغور اختيارات دولت و نقشي که دولت بايد در امر اداره جامعه و زندگي مردم و ميزان دخالتش داشته باشد بود .

يعني در واقع تا قبل از اينکه حکومت اسلامي تشکيل بشود جريان هاي اسلامي بر سر اين مسائل اختلاف نداشتند ، اما وقتي که حکومت تشکيل شد و حالا بايد جامعه اداره شود اينجا است که اين مسائل يکي يکي خودش را نشان مي دهد .

انشعابات در احزاب

الف : در حزب جمهوري اسلامي دو طيف نيرو به وجود مي آيد . اين حزب که در سال 1358 تشکيل شده بود به دليل اختلافاتي که ذکر کردم در نهايت با مکاتبه اي که صورت مي گيرد حضرت امام موافقت با انحلالش دارند ، البته قبل از اينکه نامه بنويسند يک برداشتي را از نگاه امام داشتند . چون تقريبا در خيلي از شهر ها محل اختلاف و دو دستگي شده بود ، در حالي که حزب جمهوري اسلامي در تلاش بود که نيروهاي انقلاب و معتقدين و وفادار به نظام ولايي را منسجم بکند ، اما در يک مقطعي خود محل اختلاف شده بود .

نگاه امام به کار تشکيلاتي

 سؤال

آيا اين آسيبي که به اين حزب خورده بود يا بعضي ها مي گويند امام اصلا يک چنين مدلي را ( حزب گرايي ) در پيشبرد سياسي مملکت صلاح نمي دانست ؟

جواب

الآن يک مقدار قضاوت کردن در اين مورد سخت است که بگوييم امام با تحزّب به معناي کار تشکيلاتي مخالف بودند .

امام نگاهشان در شيوه مبارزه در قبل از انقلاب مشخص است ، معتقد بودند به کار فراگير مردمي ،و با برخي از تشکل ها که کار زيرزميني و مبارزه مسلحانه مي کردند خيلي همراه نبودند ، ولي با اساس کار تشکيلاتي مخالف نبودند . اما آنجايي که کار تشکيلاتي خود به خود محل نزاع و اختلاف مي شد قطعا امام با اين مسئله مخالف بودند. 

دليلش هم اين است : حزب جمهوري اسلامي سال 58 تشکيل مي شود و در سال 66 منحل مي شود ، سالهاي سال اين حزب فعال است ، لذا از فرمايشات امام برداشت نمي شود که امام با اساس کار تشکيلاتي مخالف هستند ، کما اينکه وقتي از جامعه روحانيت ، مجمع روحانيون مبارز جدا شد و يک تشکل جديدي را شکل داد ، امام باز آن تشکل را هم مورد حمايت قرار دادند ، امام با اختلاف ، با رويارويي و تفرقه مخالف بودند.

ب : در سازمان مجاهدين سه گروه به وجود مي آيند :

    سازمان مجاهدين يکي از مجموعه هاي فعال است که خود اينها مي روند و از امام درخواست نماينده مي کنند ،  براي تشکل ها خيلي ارزش بود که امام به لحاظ جايگاه موقعيت و مرتبه اي که داشتند در مجموعه شان نماينده داشته باشد . وقتي که امام نماينده اي را در سازمان مجاهدين گذاشتند ،عناصر اصلي سازمان مجاهدين چهره هاي کليدي همان 7 گروه هستند ولي در گذر زمان تغيير و تحولاتي رخ مي دهد:  

  1. جناح طرفدار آيت الله راستي . يک جناح شکل مي گيرند جناحي که معتقد بودند که ما در کشور اسلامي هستيم ولي فقيه حاکم است و همه چيز مشروعيتش را از ولي فقيه مي گيرد . حالا هم که در سازمان مجاهدين امام نماينده دارد ، مباحثي که پيش مي آيد آنهايي را مورد اختلاف نظر است نماينده امام آيت الله راستي کاشاني نظري که دارد رأي نماينده امام حاکم است .
  2. يک عده جناح مخالف مي شوند . مي گويند ايشان نماينده امام است که مطلع باشد ، نظري هم اگر داشت بدهد ولي سازمان به هر جمع بندي رسيد بايد عمل بشود.
  3. يک عده هم جناح ميانه بودند که به دليل اختلافاتي که پيدا شد و شديد شد خواستار منحل شدن سازمان شدند.

سازمان در سال 1365 منحل مي شود گرچه آن  طيفي که اعتماد به رأي سازمان داشتند در سال 1370 سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران را دو مرتبه شکل مي دهند (مثل :عرب سرخي ، بهزاد نبوي ، محسن آرمين ، تاج زاده )   يعني سازمان مجاهدين انقلاب فعلي که البته بعد از قضاياي فتنه 88 از سوي دادگاه منحل اعلام شد ، آن سازمان مجاهدين اوليه نيست ، آن سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي اوليه قيد ايران را نداشت ، همان 7 گروه بودند که اين اختلافات در بين آنها بوجود آمد .

چگونگي بوجود آمدن جناح راست و چپ در ايران

سؤال

سران تفکر چپ و راست چه کساني بودند ؟

جواب

جناح راست و چپ مبناي شکل گيري اش عمدتا در نوع نگاه ها به حوزه نقش آفريني دولت در امور کشور به ويژه در بحث اقتصاد بوده است . برهمين اساس هم جناح چپ و راست با اين عناوين نام گذاري شدند که جناح راست را مي گفتند کساني که در واقع معتقد به نوعي اقتصاد باز و آزاد و سرمايه داري هستند و معتقد هستند نبايد دولت خيلي در مسائل اقتصادي دخالت داشته باشد.

در نقطه مقابل جناح چپ آن کساني بودند که معتقد بودند دولت بايد در مسائل اقتصادي ورود جدي داشته باشد و کنترل و محدود بکند و نبايد جلوي رشد سرمايه گذاري را باز بگذاريم و به يک نوعي به اقتصاد دولتي گرايش داشتند .

منشأ پيدايش جناح چپ و راست

چون در مجلس فرانسه دو نگاه در همين حوزه شکل گرفت و طرفداران اقتصاد دولتي که گرايش سوسياليستي و چپ داشتند و چپ مجلس مي نشستند و کساني که معتقد به اقتصاد ليبرال و سرمايه داري و اقتصاد آزاد بودند و راست مجلس مي نشستند ، در مجلس فرانسه به جناح چپ و راست معروف شدند .  

در کشور ما هم با توجه به نوع نگاه ، اين نامگذاري آمد روي آقايان ، يک عده شدند جناح راست و يک عده ديگر جناح چپ .

بعد وقتي که انشعاب ايجاد شد در جامعه روحانيت و افرادي جدا شدند و مجمع روحانيون را شکل دادند ، اينها شدند پرچم داران جناح چپ ، چون طرفداران دولت و اقتصاد دولتي بودند.    

و آنهايي که در جامعه روحانيت ماندند شدند جناح راست و چون جامعه مدرسين با جامعه روحانيت همراه و همسو بود ، عمدتا چهره هاي برجسته جناح راست کساني بودند که در جامعه مدرسين و در جامعه روحانيت مبارز بودند و اينجا است که بايد نقش برخي از جريان هاي انحرافي در اين نوع ادبيات سازي مشخص شود .

چرا؟

اسلام ناب محمدي و اسلام آمريکايي

چون حضرت امام در اين مقطع اسلام ناب و اسلام آمريکايي را مطرح مي کنند ، در بحث اسلام ناب ، اسلام پا برهنه گان و اسلام  فقرا ، بحث جنگ فقر و غنا و اسلام محرومين و از آن طرف اسلام سرمايه داران و اسلام مرفهين بي درد را مطرح مي کنند.

با اين نوع دسته بندي کار به جايي مي رسد که کم کم گفته مي شود جناح راست اسلامش اسلام آمريکايي است و جناح چپ اسلامش اسلام ناب است.

در حالي که حضرت امام هر دو جناح را تأييد و حمايت مي کنند ، همه را معتقد به اسلام و انقلاب معرفي مي کنند ولي يک شيطنت هايي شروع مي شود که بخشي ريشه در هوا و هوس ها و نفسانيات و قدرت گرايي دارد و بخشي هم شيطنت گروه هايي است که مي خواهند آب را گل آلود بکنند و اختلاف ايجاد بکنند تا موقعيت خودشان را تثبيث بکنند .  

شب نامه هايي که پخش مي شود ، اتهام هايي که زده مي شود ، از جمله باند مهدي هاشمي که نقش بالايي را در اين نوع اختلاف افکني و ايجاد تفرقه بين نيروهاي انقلاب دارد.

کساني که زماني در کنار هم بودند با هم بودند و امام را در مبارزه ياري مي کردند اينگونه دسته بندي مي شوند.

جريان مجلس سوم و اوجگيري اختلافات و اتهامات

با انتخابات مجلس سوم مواجه مي شويم که اين انتخابات رقابت درون جرياني را ميان جريان اسلامي تشديد مي کند.

در انتخابات قبلي اين جريان اسلامي ، رقيب ملي گرا و نهضت آزادي و جبهه ملي را دارد ، جريان هاي چپ فعال اند  ، روشنفکرها هستند ، جريان هاي قوم گرا فعال هستند ،اما آنها که از صحنه خارج مي شوند اين رقابت مي آيد در درون جريان اسلامي .  

 اما با چه پوششي؟

با پوشش اختلاف نگاه ها، تا جايي که در انتخابات مجلس سوم به صراحت تبليغاتي عليه جامعه روحانيت مبارز تهران و جامعه مدرسين و گروه هاي همسو (جمعيت مؤتلفه )صورت مي گيرد و اينها متهم مي شوند که اسلامشان اسلام آمريکايي است و خودشان خط امامي هستند.

همين نوع تبليغات باعث مي شود که مجلس سوم اکثريت در اختيار جناح چپ قرار بگيرد و کروبي (يکي از چهره هاي برجسته و معروف جناح چپ و از عناصر تشکيل دهنده مجمع روحانيون مبارز ) رئيس اين مجلس مي شود.

افرادي که در کنار اين افراد ديده مي شوند مثل موسوي خوئيني ها (از چهره هاي برجسته ) ،اسد الله بيات ، محتشمي پور     و..

از اين طرف مثل ناطق نوري (جامعه روحانيت ) و افرادي از جامعه مدرسين چهره هاي برجسته اي مثل آيت الله يزدي که وقتي در آن مقطع در تهران کانديدا مي شود رأي نمي آورد ، يعني کسي که مورد تأييد جامعه روحانيت و مدرسين وگروه هاي همسو است در آن فضاي اتهام اسلام آمريکايي رأي نمي آورد ، چون اين اتهام بر اينها مي چسبد .

ريشه اختلاف ؛ موضوع  نقش دولت در اقتصاد

سؤال

آن جرياني که عليه آقاي بهشتي هم بود مربوط به همين قضيه بود ؟

جواب

آنها که اول انقلاب بودند ، آيت الله بهشتي که در سال 61 شهيد شدند . در آن مقطع جريان هاي روشنفکر و غرب گرا  اينها را متهم مي کردند به انحصار گرايي و اقتدارگرايي. آن موقع اين اختلافات به اين صورت ظهور و بروز پيدا نکرده بود .آن جريان ها چون نمي خواستند جريان مذهبي و ديني و پيروان امام در قدرت باشند به انحصار گرايي و قدرت گرايي متهم مي کردند . اينها مال دوره رقابت جريان اسلامي و جريان هاي ليبرال و ملي گرا و روشنفکر غرب گرا بود . آنها که از صحنه خارج مي شوند خود به خود رقابت  مي آيد بين اينها ، يعني حزب جمهوري اسلامي از درون ، جامعه روحانيت مبارز از درون ، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي از درون ، دفتر تحکيم وحدت از درون ، تمام اين تشکل ها از درون تحت تأثير آن نگاه که مي گويد دولت چقدر بايد نقش داشته باشد قرار مي گيرند.

آنهايي که طرفدار دولت مير حسين موسوي شدند معتقد بودند دولت بايد در اقتصاد اين دخالت ها را داشته باشد و کساني که معتقد بودند اين نوع دخالت ها اقتصاد کشور را با مشکل مواجه مي کند و با قوانين اسلام مخالف است اينها متهم مي شدند به اينکه اسلامشان اسلام آمريکايي است.

بعد مي گفتند که طرفدار خط امام واقعي ما هستيم ، چون اينها روي اقتصاد دولتي تأکيد داشتند و مي گفتند دولت براي تأمين حقوق محرومين و مستضعفين و پا برهنه ها بايد به نفع اينها ، به ضرر سرمايه دارها  دخالت بکند .

 مواضع آقاي هاشمي

سؤال

در اين قصه آقاي هاشمي کدام طرف بود ؟

جواب

آقاي هاشمي عضو جامعه روحانيت مبارز بود و همچنان هم هست و مثل بعضي ها از جامعه روحانيت مبارز خارج نشد و به مجمع روحانيون مبارز بپيوندد ، اما در عمل رفتار و مواضعشان به گونه اي بود که کم کم ديدگاه هايشان از آنچه که جامعه روحانيت و جامعه مدرسين تصميم مي گرفتند زاويه گرفت و در عمل همراه و همسو با آن جريان شد.

گرچه در گذر زمان اتفاقات خاصي رخ مي دهد که اشاره خواهم کرد.

سؤال

علت اين زاويه گرفتن ايشان چه بوده؟

جواب

جامعه روحانيت مبارز تأکيدش در موضوعات مختلف برخط امام بود و بعد هم بر خط مقام معظم رهبري ،اما رفسنجاني در برخي از موضوعات خود را صاحب يک نوع نگاه و نظر مي دانست و در بعضي مسائل هم به نوعي تفاوت ديدگاه با ديدگاه هاي حضرت امام و مقام معظم رهبري دارد.

مقام معظم رهبري بعد از قضاياي 88 با صراحت اين موضوع را اشاره کردند که ايشان در انقلاب اين سهم و نقش و جايگاه را داشته اما فرمودند که بين ديدگاه هاي من و ايشان در برخي از موضوعات اختلاف نظر و اختلاف ديدگاه وجود دارد.

اما آنچه که بيشتر به نظر مي رسد که بايد مد نظر قرار بگيرد ، خلق و خو و روحياتي است که باعث مي شود يک فردي که يک ديدگاهي دارد در تکاپو باشد که اين ديدگاه بايد در اداره کشور نقش اول را ايفا بکند .

اين مسئله در اينجا خيلي پر رنگ است ، تا جايي که ايشان خود از تلاش ها و اقداماتي که در تأثيرگذاري بر حضرت امام داشت مي گويد.

از جمله آن بحث نامه چند صفحه اي که در اواخر عمر حضرت امام که مي گويد من نوشتم و چند تا موضوع را براي حضرت امام بيان کردم از جمله رابطه با آمريکا را که خيلي نامه قابل توجهي است.

در زماني که امام ديدگاه هايشان در بحث آمريکا کاملا مشخص است ، معلوم مي شود که ايشان ديدگاه هاي حضرت امام را اساسا قبول ندارد و نه تنها قبول ندارد بلکه در نقطه مقابل در تلاش است و مي گويد ما بايد برويم با آمريکا رابطه را اصلاح و برقرار بکنيم.

پس اين بحث مال الآن نيست آن موقع هم بوده و ايشان همچنان هم بر همين اساس معتقد است که ما بايد به هر حال با آمريکا مسائلمان را حل بکنيم.

اقدام عملي امام در زدودن اتهام اسلام امريکايي از جناح راست

وقتي که انتخابات مجلس سوم انجام مي گيرد و در فضاي سياسي خاصي هم اين انتخابات به نتيجه مي رسد و جناح چپ اکثريت مجلس را به عنوان خط امامي به دست مي گيرد . حضرت امام با يک اقداماتي روي اين نگاه اساسا خط باطل مي کشند ، از جمله منصوب کردن آيت الله يزدي به عنوان يکي از فقهاي شوراي نگهبان.

اينها جزء آن شاخصه ها و آن ملاک ها است ، چون آقاي يزدي از چهره هاي برجسته ليست تهران بود که متهم بودند اين ليست به اسلام آمريکايي ، ديگر نمي توان گفت اسلامي که خود حضرت امام به اسلام ناب و آمريکايي تقسيم کردند حالا خود امام مي آيند يکي از فقهاي شوراي نگهبان را يک فردي مي گذارند که اسلامش آمريکايي باشد و اين نشان مي دهد که آن خط ، يک خط انحرافي و سياسي و تبليغي براي بهره برداري در انتخابات بوده است.

موضع جناح چپ در مورد رهبري بعد از امام

حضرت امام از دنيا مي روند .

اينجا يک جناح چپ و راستي شکل گرفته ، جناح چپ و مجموعه آدم هايي که در آن هستند ادعاي خط امامي مي کنند و طرف مقابل خودشان جامعه مدرسين و جامعه روحانيت مبارز را اسلامش آمريکايي و مقابل خط امامي دانند.

حالا بحث در اين است که رهبر چه کسي باشد ؟

مجموعه مسائل مي گذرد در نهايت مقام معظم رهبري در خبرگان رهبري انتخاب مي شوند.

اما مقام معظم رهبري از نظر جناح چپ يک فردي است که در جناح راست تعريف مي شود و متأسفانه از همان ابتدا جناح چپ نسبت به مقام معظم رهبري موضع خوبي را اتخاذ نمي کنند .

در حالي که در زمان امام ، بيش از همه دم از ولايت و امام مي زدند ، بحث ولايت مطلقه فقيه را و همه چيز را مشروعيتش را به امام و تصميمات امام مي دانستند .

بر اساس نظريه ولايت فقيه کسي که اين اعتقاد را دارد ، الآن ولي فقيه جديد که آمد بايد با همين نگاه با او بيعت کرد و به استقبال او رفت ، او را همراهي کرد ، او را حمايت و پشتيباني کرد و مشروعيت کارهاي خود را با نظر و رضايت او مورد سنجش قرار داد. 

اين اتفاق نيفتاد .

نه تنها اين اتفاق نيفتاد ، بلکه جناح چپ بنا را کم کم بر کارشکني و عدم همراهي و زير سؤال بردن گذاشتند .

در آن مجلس سوم و موضع گيري هايي که شد ، خدا رحمت کند موضع گيري هايي که مرحوم آقاي آذري قمي داشتند(جناح راست اما بعضي اوقات موضع گيري هاي چپ)  آقاي خلخالي داشتند(جناح چپ) افرادي مثل خود کروبي و موضع گيري هايي که کردند . اينها در تاريخ ثبت شده است.

يک نکته اي را که مطرح کردند اين است که بعد از امام دوره امام زدايي شروع شده است.

آيت الله صانعي در يک مقطعي در دستگاه قضايي بودند ، آيت الله اردبيلي در دستگاه قضا بودند ، آقاي کروبي در بنياد شهيد بود . حضرت آقا بنا را بر اين داشتند که همه اينها در کارها حضور داشته باشند ، ولي اخباري را که آن موقع داشتيم و اينها الآن هم بعضا مکتوب است اين است که کناره گيري مي کردند ، همراهي و پشتيباني نمي کردند و کار خودشان را اينطوري در فضاي جامعه مطرح مي کردند که کنار گذاشته شده اند و اين را هم به عنوان نشانه هايي از شروع شدن امام زدايي در جامعه مي دانستند .

تا اينکه انتخابات مجلس چهارم و پنجم پيش آمد و شرايط تغيير کرد.

انضمام چپ ها با ليبرال ها و روشنفکرها

يک اتفاقي در اين مقطع مي افتد و آن اينکه جريان جناح چپ مدعي خط امام که دوران پس از امام را بر وفق مراد خودش نمي بيند و نگاهش به ولايت و رهبري به اين صورت است کم کم مي رود به سمت نوعي همگرا شدن با جريان هاي ملي و ليبرال و روشنفکر و غربگرا مي رود و اين مسئله ، زمينه را براي احياي کساني که در سالهاي اول انقلاب با ضربه شصت امام منزوي شده بودند فراهم مي کند . يعني اگر جريان اسلامي متحد و منسجم عمل کرد و جريان هاي ملي گرا و غرب گرا و ليبرال و روشنفکر ها را منزوي کرد و خود امام هم در اين قضيه جديت بالايي را داشتند چون حضرت امام در تبيين هايشان مشخص است که بيشترين نگراني را حضرت امام از ميان جريان هاي فکري سياسي داخل کشور نسبت به جريان ليبرال دارند، صحبت هاي حضرت امام در مورد نهضت آزادي ها ، پاسخ نامه محتشمي پور در بحث نهضت آزادي ، حضرت امام معتقد بودند چون اينها دم از اسلام مي زنند ولي اسلام را بد فهميده اند اگر بيايند مردم را به انحراف مي کشانند و آمريکا را مجدد بر مي گردانند . با همين نگاه بود که امام اينها را از صحنه منزوي کردند و اجازه بازگشت به اينها را ندادند .

در بحث منتظري هم آن نامه اي که امام مي نويسند بسيار بسيار قابل توجه است    .

چون اين نامه (6/1) بيان کننده يک واقعيت تلخ است و آن هم اينکه جريان هاي منافق و ليبرال و سکولار و روشنفکرهاي غرب گرا که اعتقادي به نظام ديني و حکومت اسلامي و ولايت فقيه ندارند اطراف منتظري با واسطه ها آمدند و حلقه زدند. بر همين اساس است که امام مي نويسند از آنجا که روشن شده شما بعد از من کشور و انقلاب را به ليبرال ها و ملي گرا ها و از کانال آنها به منافقين مي دهيد ديگر صلاحيت رهبري را نداريد . جالب است باندي که منتظري را در اين بي راهه قرار داد ( باند مهدي هاشمي ) اگر بررسي بکنيد نقش بالايي را در آن جناح چپ و راست و متهم سازي جناح راست به اسلام آمريکايي دارد .

آن نکاتي که حضرت امام دارند که مي فرمايند من در ميان شما باشم يا نباشم نگذاريد اين انقلاب به دست نا اهلان بيفتد ، اين نا اهلان را امام در يک عبارت ديگري تفسير مي فرمايند که من تا زنده هستم نخواهم گذاشت که انقلاب به دست ليبرال ها بيافتد . مشخص است که نگراني امام از ناحيه ليبرال ها و جريان روشنفکر غرب گرا و نهضت آزادي و جبهه ملي است .

جبهه دوم خرداد

بعد از حضرت امام اين جريان به سمت جبران کردن کمبود خودش در نداشتن پايگاه اجتماعي و فاصله گرفتن از ولايت مي رود . براي جبران کردن متمايل به سمت جريان هاي ملي و ليبرال و روشنفکر و .. مي شود و اين بهترين فرصت براي بازگشت آنها مي شود.

اين ابتدا در انتخابات مجلس پنجم خود را نشان مي دهد و در نهايت در انتخابات سال 76.

دوم خرداد سال 1376.

در واقع کانديدايي که در دوم خرداد رأي آورد عضو مجمع روحانيوين مبارز است  ، چهره اي که پشت سرش مي آيند و فعال مي شوند خوئيني ها است ، عناصر مجمع روحانيون هستند ، اما خاتمي يک مرتبه يک شعاري را مطرح مي کند :

جامعه مدني ، توسعه سياسي و در نهايت اصلاحات

در اينجا آن جناح چپ ديگر عنوان جناح چپ را از دست مي دهد و مي شود محلي که مجموعه اي از نيروهاي سياسي آمده اند و يک مجموعه تشکيل داده اند و اسمش را گذاشتند جبهه دوم خرداد ، در ادامه اينها اسم اين جبهه را گذاشتند اصلاحات .

اينجا يک سؤال مطرح است که آيا جبهه دوم خرداد و اصلاحات معادل جبهه چپ زمان امام است ؟

بايد ديد که در زمان امام اينها روي چه چيزهايي تأکيد داشتند ؟ چه شعارهايي را داشتند ؟ چه حرف هايي را داشتند ؟ حالا چه حرف هايي را دارند؟

مي بينيم که اساسا تفاوت از زمين تا آسمان است.

علت اين تحول و استحاله در جريان چپ

يک تحول فکري و يک استحاله اي رخ مي دهد . يک نوع تجديد نظري رخ مي دهد . اينجا ديگر نمي توان گفت که اين جناح چپ که در زمان حضرت امام است محور جريان اصلاحات باشد .

البته اينکه چرا اين اتفاق افتاد مي گويند که در مورد افراد بايد تحقيق کرد .

          1- بعضي ها مي گفتند که اينها در زمان امام باور داشتند بعد اين نگاهشان عوض شد.

           2- جنگ و مسائل پس از جنگ تأثير گذاشت.

           3- بعضي هم مي گويند زمان امام هم اينها اعتقادي به مسئله ولايت فقيه و حکومت ديني نداشتند .

فرصت طلبانه امام را همراهي کردند و دنبال اين بودند که به نام امام موقعيت خودشان را در جامعه تثبيت بکنند و مسائل را بگذارند براي بعد از زمان حضرت امام . اينجا است که طبيعتا وقتي که جناح چپ و راست به هم مي ريزد و جبهه دوم خرداد شکل مي گيرد ، اين جبهه ساختار شکني و عبور از اصول را پيشه خود قرار مي دهد .

يک سري شعارها مطرح مي شود که عمدتا از جنس شعارهاي جريان روشنفکري در عصر مشروطه است :

مردم

حقوق مردم

آزادي

آزادي مدني

و طرف مقابل متهم مي شود به اينکه نقطه مقابل است که حقوق مردم را بر نمي تابد و قانون را قبول ندارد و آزادي ها را قبول ندارد و به نوعي دنبال اقتدار گرايي و سلطه بر مردم و جامعه است.

نگاهي به انتخابات 76

خاتمي را فراموش نکنيد 20 ميليون رأي آورد ، ناطق 7 ميليون .

اينها بلافاصله شروع کردند به طرح اين مسئله که رأي ناطق نوري رأي ولي فقيه است .

چرا؟

چون برخي از گروه هايي که از ناطق حمايت کرده بودند اينطور وانمود مي کردند که نظر مقام معظم رهبري روي ناطق است . در حالي که  خيلي از مردم که اين را نمي دانستند ،از طرفي هم خاتمي يک چهره اي را داشت که منتصب به يک جناحي بود که زمان امام بيش از همه دم از امام مي زدند. لذا من خودم خيلي جاها تست کردم سؤال مي کردم مي گفتند که اينجا مردم به خاتمي رأي مي دهند چون او را خط امامي تر نسبت به ناطق مي بينند .

اما عملکرد جريان دوم خرداد را که ملاحظه مي کنيم مي بينيم عملکردي است که در تکاپو و در تلاش است تحت عنوان اصلاحات در کشور سکولاريزم را حاکم بکند.

دقيقا در نقطه مقابل خط امام ، اما جالب است بحث امام هم همچنان مطرح است !

ادعاي اصلاح طلبان در پيروي از خط امام حسين

کما اينکه در همين ماه هاي گذشته وقتي بحث اصلاحات و احياي جريان اصلاحات مطرح مي شود ، افرادي مثل منتجب نيا (حزب اعتماد ملي) مثل عارف ، زارع فومني (دبير کل جبهه مردمي اصلاحات) اينها مي گفتند که ما افتخارمان است که اصلاح طلب هستيم               .

چرا؟ چون پرچمدار واقعي اصلاحات در تاريخ حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام هستند.

اين خيلي نکته مهمي است .  اين مال ايام محرم و صفر همين سال جاري است که اصلاحات را از جنس اصلاحات امام حسين عليه السلام مي دانند .

اما اصلاحاتي که مطرح شد يک نوع تغيير در مسير انقلاب و مقابله با نظام و رهبري و در نهايت حذف ولايت فقيه يا خنثي سازي و تشريفاتي کردن ولايت فقيه است . کدها ، مدارک و اسناد بسيار زيادي وجود دارد . وقتي اينها گفتند جامعه مدني نمونه توسعه يافته يک جامعه مدني را جوامع غربي معرفي کردند . وقتي شعار اصلاحات را مطرح کردند  (در سال 79 در اجلاس برلين ) که افرادي مثل کديور و يوسفي اشکوري و مهرانگيز کار و شهلا و اکبر گنجي شرکت کردند اينها با صراحت ، مطالبي را عنوان کردند که در نتيجه اش غرب باور کرد که آمادگي براي تغيير در ايران وجود دارد.

لذا اين جريان در ايران ابتدا با جريان هاي ليبرال و ملي گرا و روشنفکر و غرب گرا همراه شد و وقتي که در قدرت وارد شد از سال 77 به بعد رفت به سمت غرب و يک تعامل و ارتباطي هم بين اين جريان در داخل با جريان غرب به وجود آمد .

جريان اصول گرايي

طبيعي است که در اينجا در مقابل اينها جريان اسلامي ناب و واقعي بايد يک اقدامي داشته باشد.    

در اينجا با رهنمود هاي مقام معظم رهبري يک حرکتي شکل مي گيرد در قالب وفاق نيروهاي انقلاب و شوراي هماهنگي و درنهايت يک جرياني به نام جريان اصول گرا شکل مي گيرد.

جريان اصول گرا با عنوان اصول گرايي ريشه اش بر مي گردد به اين حرکتي که به عنوان جبهه دوم خرداد شکل گرفت و هدف راهبردي اش عبور از اصول بود .

اصول گرايي و پايبندي به اصول ، يک جريان فکري سياسي تاريخي است . اما چه شد که در سالهاي 77 به بعد يک تشکلي در کشور ما اين عنوان را پيدا کرد ؟ دليلش اين است که مجموعه اي از گروه ها و تشکل ها و افراد و احزاب که تا پيش از اين عنوان جناح چپ را داشتند با يک انتخابات جبهه دوم خرداد و اصلاحات را با رويکرد عبور از اصول تشکيل مي دهند .

اصول در اينجا چيست؟

  1. اسلام ناب
  2. قانون اساسي
  3. امام
  4. ولايت فقيه
  5. رهبري به عنوان ولي فقيه

جريان اصلاحات و تلاش براي عبور از اصول

جريان اصلاحات مي خواست به شکل هاي مختلف از اينها عبور بکند . جالب است يک سندي وجود دارد ، مصاحبه اکبر گنجي با مجله تاکس اشپيگل آلمان در 79 که اينها به عنوان اصلاحات وقتي مورد سؤال واقع مي شوند مي گويد اصلاحات در ايران ، در نهايت به جدايي دين از سياست ختم مي شود در حالي که اساس نگاه جريان اسلامي و مذهبي يگانگي دين و سياست بود.

اين جريان از اسلام دم مي زند ولي به دنبال اين است که به نام اسلام ، انقلاب را از مسير اصلي خودش که اسلامي و ديني است جدا بکند . با اين نگاه است که اکبر گنجي مي گويد اصلاحات در نهايت خميني را به تاريخ مي سپارد . جالب است مجله اشپيگل آلمان هم همين جمله خميني به موزه تاريخ مي رود را تيتر کرد . با استناد به حرف هايي که اينها به عنوان اصلاح طلب در برلين گفتند و خصوصا مصاحبه اي که اکبر گنجي کرد ، امروز ما بايد اينها را باز خواني بکنيم  و براي مردم بيان بکنيم که آن آقايي که مدعي مي شود رهبر اصلاحات امام حسين است و دم از امام مي زند نسبتش با آنچه که اکبر گنجي آن موقع مطرح کرده چيست ؟  

جالب است که آن موقع اکبر گنجي هيچ مورد خطاب و عتاب قرار نمي گيرد ، وقتي هم که وارد ايران مي شود و دستگير و زنداني مي شود ، مورد حمايت اين جريان اصلاحات قرار مي گيرد و پشتيباني مي شود و از زندان که آزاد مي شود از او استقبال مي کنند تا اينکه امروزه در بدترين وضعيت در خارج از کشور قرار دارد.

در نهايت ما مي بينيم که آنچه که جريان دوم خرداد دنبال کرد همان مباحثي بود که در مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوري زمان رفسنجاني با مسئوليت موسوي خوئيني ها دنبال شده بود . بحث حلقه کيان و نظريات افرادي مثل سروش و بشيريه و..

از دوم خرداد به بعد چالش اصلي نظام جمهوري اسلامي اين جريان شد و در واقع ما با يک نفاق بسيار پيچيده مواجه مي شويم .

آن دوره را جريان هاي اسلامي و ديني مديريت مي کنند و از آن عبور مي کنيم . انتخابات شوراهاي 81 ، مجلس هفتم7 در سال 82 و نهايتا انتخابات رياست جمهوري سال 84 آقاي احمدي نژاد و اين جريان از قدرت خارج مي شود .

اما نکته اي که اينجا ملاحظه مي شود اين است که اين جرياني که اين مسير را طي کرده اين استعداد را پيدا کرده که براي تحقق منويات خودش دست به هر کاري بزند . غرب هم مشکلش با نظام ما همين ديني بودنش است . اين جريان هم آمادگي اين را دارد که دين را از صحنه خارج بکند (يک نوع سکولاريزم ديني)

فتنه 88

در اينجا مقدمات فتنه 88 پي ريزي مي شود و در سال 88  آن فتنه به پا مي شود که اساس اين فتنه در واقع پاره کردن اتصال مستحکم بين امت با امام است .

از کارکردهاي اصلي جريان اصلاحات که به اين نفاق پيچيده دچار شده ، نشانه رفتن اتصال امت با امام در يک هماهنگي و تعامل فراگير و کامل با بيگانگان و غرب و تمامي اپوزسيون و جريان هاي ضد انقلاب است .

در سال 88 همه براي مقابله به صحنه مي آيند ولي نه مشارکت نه مجاهدين نه مجمع روحانيون نه کروبي و خاتمي و موسوي و.. هيچ کدام نسبت به اين قضايا اعتراض نمي کنند بلکه اعتراضشان به نظام و نهادها و ارگان ها و کساني که مي خواهند امنيت و نظم کشور را حفظ بکنند است.

آن اعتراض ، نکته کليدي اش تقلب در انتخابات بود . تقلب در واقع رمز فاسد نشان دادن نظام ديني است ، يعني نظام اين تقلب را مرتکب شده .

اعتدال و آرزوي بازگشت اصلاحات

88 را پشت سر مي گذاريم در نهايت 92 انتخابات صورت مي گيرد و ما امروزه شاهد شکل گيري زمينه ها  و بسترهاي بازگشت مجدد جريان اصلاحات به صحنه هستيم ، منتهي تحت شعار اعتدال

الآن دو تا جبهه و جريان مي شود ترسيم کرد :

  1. جريان وفادار و مؤمن به انقلاب اسلامي با همان قرائت حضرت امام و پرچم داري ولايت
  2. جريان غير وفادار و غير معتقد به آرمان هاي انقلاب

که اينها نامگذاري ها مي شود که بگوييم جريان اصول گرا و اصلاحات و..

اين بحث اعتدال هم در عمل يک گفتمان نيست و عمدتا يک شعار براي انتخابات بود.

چرا؟ چرا که آن چيزي که دارد دنبال مي شود عمدتا برگرفته از همان تفکرات و انديشه هاي اصلاح طلبان است و چيز جديدي ديده نمي شود . به عنوان مثال در حوزه فرهنگ و هنر، در بحث کتاب و موسيقي و فيلم و سينما و تئاتر ، چيزي که الآن دارد دنبال مي شود همان تفکرات و انديشه هاي زمان اصلاحات و دوران خاتمي و دوران ارشاد مهاجراني است .

در حوزه سياست خارجي هم اگر آن موقع بحث تنش زدايي و گفتگوي تمدن ها بود ، الآن هم به نوعي اين مسئله دارد مطرح مي شود که راه نجات کشور در همگرايي و همراه شدن با غرب است .

در بحث نيروهاي ارزشي در سال 76 بسيجي ها را چماق به دستان شبه نظامي وغير منطقي و خشونت گرا مي گفتند ، الآن هم افراطي و .. يعني در واقع ادبيات همان ادبيات است که دوم خرداد که هيچ بلکه درعصر مشروطه مطرح بوده ، همان ادبياتي که شيخ فضل الله را ترور شخصيت کردند امروز هم همين ادبيات دارد در داخل کشور مطرح مي شود .

نقش احمدي نژاد در انتخابات 92

سؤال

نقش اشتباهات آقاي احمدي نژاد خصوصا در دوره دوم در اين رويکرد مردم و رأي دادن به اعتدال چه بوده ؟

جواب

اينکه چه شد جريان ارزشي اصول گرا که با اقبال مردم خصوصا بعد از فتنه 88 مواجه شده بود پيروز نشد ، مجموعي از دلايل را دارد که قطعا در اين دلايل بعضي ها معتقدند اشتباهات آقاي احمدي نژاد وزنش يک وزن بالايي است و اگر آقاي احمدي نژاد اينگونه رفتار نمي کرد و اين اشتباهات را مرتکب نمي شد شايد امروز موقعيت نيروهاي ارزشي متفاوت از الآن بود .آقاي احمدي نژاد در فضاي اصول گرايي با تأکيد بر شعارهاي ارزشي آمد کارهاي خوبي را دولت اول انجام داد . در دولت ايشان آدم هاي بسيار خوبي حضور پيدا کردند ، اساسا يک نوع تحول درعرصه مديريت رخ داد ، نوع نگاه به مردم و خدمات و عدالت و مجموعي از کارها ، واقعا کارهاي خوبي شکل گرفت . اما کم کم برخي از مسائل به وجود آمد: 

  1. خود آقاي احمدي نژاد يک نوع صف بندي هايي را در درون جريان ارزشي و اصول گرا ايجاد کرد
  2. بحث حلقه انحرافي و جريان انحراف
  3. آن عجب و غروري که ايشان پيدا کرد تا جايي که از سرباز ولايت خود را در جايگاه ديگري پنداشت
  4. خانه نشيني و برخي از مسائل
  5. و در نهايت رفتارهاي مغاير قانون
  6. و حمايت و دفاع از کساني که متهم بودند و بايد رسيدگي مي شد

اينها يکي يکي ضربه زد . اينها يک مطلب بود که امروز هم مي بينيد که وقتي پرونده رحيمي حکمش جاري مي شود طرف مقابل سعي مي کند بگويد اين نتيجه اصول گرايي است در حالي که اصول گرايان بيشترين انتقاد را داشتند ، شکايت کردند و پيگيري هم کردند .

دلايل ديگر شکست اصول گرايان

از جمله دلايل ديگر:

  1. بحث اختلاف خود اصول گرايان
  2. تفرقه
  3. تعدد کانديدا ها
  4. رقابت هاي ناصحيح که بين کانديدا ها شکل گرفت

هوشمندي در انتخاب روحاني

از آن طرف هم طرف مقابل نيامد يک چهره اصلاح طلب را بياورد . آقاي روحاني را هوشمندانه آوردند . ايشان همچنان عضو جامعه روحانيت مبارز تهران است . آقاي روحاني روحاني است و به عنوان يک چهره دوم خردادي شناخته شده نيست . روحاني کسي است که در سال 78 که فتنه کوي دانشگاه رخ داد آن سخنراني آنچناني را کرد . لذا با چهره اي آمدند که يک سري پيچيدگي هايي را دارد . اين طور نيست که ما بگوييم مردم يک مرتبه به سمت اينها رفتند.

نگاه سياسي به پيگيري مفاسد اقتصادي

سؤال

جريان پرونده آقاي رحيمي در صدا و سيما هم خيلي مشکوک است  انگار مي خواهد بزرگنمايي کند؟

جواب

اگر مبارزه با فساد با صبر و حوصله جدي گرفته شود نتيجه اش به نفع انقلاب است . مشکل الآن اين است که گروه هاي سياسي به مقابله با فساد نگاه سياسي مي کنند ، اگر مال گروه رقيب باشد فساد است ولي اگر مال گروه خودشان باشد نه.

مثلا در بحث پرونده مهدي هاشمي ،رسانه هاي دوم خردادي مي گويند اين پرونده سياسي است و براي برخورد با آقاي رفسنجاني است ، کما اينکه آقاي احمدي نژاد بحث آقاي رحيمي را مي گفت برخورد با دولت من است . در حالي که ما بايد اين را جا بياندازيم که فساد بد است از ناحيه هر کسي که باشد و بايد قوه قضائيه محکم برخورد بکند و با هيچکس هم تعارفي  نداشته باشد .

التهاب اقتصادي اواخر دولت دهم

سؤال

علت التهاب هايي که در دو سال آخر آقاي احمدي نژاد در زمينه اقتصادي رخ داد چه بود ؟

جواب

 در سالهاي پاياني آقاي احمدي نژاد با تحريم ها مواجه مي شويم  و درآمد هاي نفتي ما به شدت تحت تأثير قرار گرفت . فروش نفت با مشکل مواجه مي شود آقاي احمدي نژاد طرح هدفمندي يارانه ها را که دنبال مي کند ، اگرچه از يک جهت خوب بود و به نوعي توزيع پول بين مردم خصوصا اقشار کم درآمد بود اما به دليل اينکه اين پول از طريق آزادسازي حامل هاي انرژي تماما تأمين نشد و ازمنابع ديگر تأمين شد و در بحث هدفمندي ، توليد يارانه اش را نگرفت آسيب ديد . يعني هم توليد آسيب ديد و هم نقدينگي بالا رفت.

بالأخره وقتي که يک خانواده ده نفره در ماه 400 هزار تومان پول مي گيرد خود به خود نقدينگي درجامعه بالا مي رود ، قدرت خريد هم بالا مي رود ، توليد هم که آسيب ديده بود .

سؤال

الآن توليد دارد يارانه اش را مي گيرد ولي اوضاع توليد فوق العاده خراب است ؟

جواب

به هر حال ما درآمد هاي ارزيمان به شدت پايين آمد وغير از آن ، آن پولي هم که داشتيم سيستم بانکي قفل شد ، توليد آسيب ديد ، هزينه هاي توليد بالا رفت ، الآن بر صنعت ما فشارهايي که آمده و آن هدفمندي هم که يکي از طرح ها بود.

براي تحول اقتصادي چندين کار در چندين حوزه بايد انجام مي گرفت . خيلي از اين کارها صورت نگرفت .  

اقتصاد تابع يک سري معادلات و قوانين و مقررات است . اقتصاد ما دچار رکود شد . هزينه توليد بالا رفت .    

اشتباه دولت روحاني در گره زدن اقتصاد به مذاکرات

دولت روحاني يک اشتباه راهبردي کرد و آن هم اينکه حل اين مسئله را به مذاکره و برداشته شدن فشارها از بيرون گره زد.   

مشکلي که ما امروز در حوزه اقتصاد داريم اين است که طرف خارجي بر ما فشار مي آورد تا ما را از حرکت باز دارد . يک نگاه در داخل راه حل مشکل را برداشتن آن فشار و باز کردن درب هاي مملکت بر روي سرمايه گذاران خارجي مي بيند و اين بزرگترين اشتباهي است که اين دولت دارد مرتکب مي شود . لذا الآن برخي از ظرفيت ها معطل و برخي از کارهايي که بايد انجام بگيرد انجام نمي گيرد . 

 چون حضرت آقا مي فرمايند استحکام سخت دروني قدرت و توجه به ظرفيت هاي داخلي ، رفتن به سراغ راهکارهاي ديگر .

امروز آقاي روحاني هر جا صحبت مي کند  سخن از يک اميد به آينده و حل مي شود و درست مي شود و توافق مي شود و … مي کند . اين نگاه الآن به سمت بيرون است.

سؤال

اينکه حضرت آقا مي فرمايند جذب حداکثري دفع حداقلي  آيا در بين مسؤلين کسي بوده که به دامن انقلاب بازگشت داشته باشد مثلا آقاي محسن رضايي . از توجيهاتي که دادگستري برخورد سفت و سختي نمي کند اين است که نگاه رهبري و نظام روي جذب حداکثري است ؟

تأثير سياست جذب حداکثري در جلوگيري از بحران داخلي

جواب

اين سياست مقام معظم رهبري تا الآن جواب داده ، چون اگر بنابراين بود که در زمان خودش با افرادي که زاويه گرفتند و خطاها واشتباهاتي را مرتکب شدند برخوردي صورت مي گرفت شايد حوزه هاي کشور به راحتي به مرحله تعادل بر نمي گشت .

مثلا اگر خاتمي دستگير مي شد يا موسوي و کروبي محاکمه و مجازات مي شدند يا برخي از آقايان که در جايگاه هاي بالا قرار دارند به دليل مواضع و ديدگاه هايشان از آن جايگاه ها خارج مي شدند ، اساسا ممکن بود با يک بحران داخلي مواجه مي شديم .پس سياست جذب اکثري و دفع حداقلي از تشديد بحران در داخل جلوگيري کرد .

اساسا اگر قبل از فتنه 88 با برخي از آقايان برخورد مي شد شايد اصلا توجيهي هم نداشت . فتنه 88 آمد و اين نگاه الآن پيدا شده که چرا برخورد نشده؟     

راز انتخاب موسوي براي نامزدي رياست جمهوري

سازمان مجاهدين سال 87 کنگره مي گذارد و مي گويد که اصلاح طلبان بايد با گزينه اي وارد عرصه رقابت هاي انتخاباتي بشوند که رد صلاحيتش از سوي نظام هزينه بردار باشد.

يعني اگر موسوي رد صلاحيت مي شد ما آدم هاي کف خيابان را داشتيم .

فراموش نکنيد موسوي وقتي آمد [در] قم بغل برخي از علما باز شد و همديگر را در آغوش گرفتند ، برخي از خانواده شهدا برخي از مردم ، چون موسوي تا سال 88 همچنان يک چهره ناشناخته براي برخي از مردم است و شايد اکثر مردم  و اکثر خواص شناخت کافي نداشتند .

خدا رحمت کند آقاي مهدوي کني را در همان مقطع انتخابات گفته بودند که موسوي مشکل ايجاد مي کند .

در حالي که وقتي که موسوي مي خواست وارد بشود براي رفع دغدغه افرادي مثل آيت الله مهدوي کني گفته بود که مثلا اگر من زماني با رهبري فعلي اختلاف ديدگاه داشتم به خاطر اين بود که من نخست وزير بودم ، ايشان رئيس جمهور بود ، اما الآن ايشون ولي فقيه است و من رئيس جمهور هم که بشوم باز ايشان ولي فقيه هستند ، مملکت که ولي فقيه دارد بن بست ندارد . شرعا و عقلا و عرفا تبعيت از ايشان بر من واجب است !

در حالي که تقلبي که ايشان مطرح کرد اساسا ولايت را نشانه رفت بود . اما ايشان در موقعيتي قرار داشت که فکر مي کرد اين تير به هدف اصابت مي کند و وقتي هم اصابت کرد ديگر هر اتفاقي که مي خواهد بيفتد ، ما پيروز مي مانيم .

موسوي صبح روز شنبه 23خرداد 88 در اولين بيانيه اي که صادر کرد ضمن اشاره به تقلب و اينکه شعبده بازي شده يک سؤالي را مطرح کرد و آن اينکه مردم به دنبال آن هستند که بدانند که اين شعبده بازي و تقلب بزرگ با نظر کداميک از مقامات عالي انجام شده ؟

منظور کيست ؟

يکي از کساني که زمينه را فراهم کرد که اين نوع مباحث مطرح بشود در نظام ولايي ، چون پيش فرض جا افتادن تقلب بايد اين باشد که ما بپذيريم نظام ولايي هم اين کارها را مي کند ، همان نظام ولايي که مي گوييم از شروط ولي فقيه عدالت است  .

ريشه فتنه 88 در چه بود 

بعضي مي گويند که اين حوادث و فتنه که رخ داد ريشه اش در مناظرات و بداخلاقي ها و صحبت هاي آقاي احمدي نژاد داشت . لذا اگر قرار است که موسوي و کروبي محاکمه بشوند بايد احمدي نژاد هم محاکمه بشود ، چون دو طرف فتنه به پا کردند .در حالي که اساسا اين نظريه باطل است و قابل دفاع و قابل اثبات نيست .

سناريوي تقلب از سال قبل نوشته شده بود يکي از کساني که براي جا افتادن مسئله تقلب زمينه سازي کرد آقاي رفسنجاني است

رفسنجاني در مراسم 30 سالگرد قانون گذاري در ايران مباحثي را مطرح کرد و نوعي سخن مي گويد که گويا مردم نگران هستند  رأيي که در صندوق مي اندازند طور ديگري خوانده شود (اين را داشته باشيد)

 سال 84 رفسنجاني کسي بود که انتخابات را برنتابيد و رياست آقاي جمهوري احمدي نژاد را قبول  نکرد ، تبريک نگفت و مي گفت که اين کشور در مسير ديگري به حرکت در آمده و بايد وضعيت اصلاح بشود .

اما در اسفند 87 يعني 4 ماه قبل از انتخابات رفسنجاني يک مصاحبه و صحبتي با جوانان دانشگاه آزاد -ظاهرا شاخه دانشجويي حزب مشارکت- دارد که روزنامه اعتماد اسفند سال 87 اين سخنان را درج کرد (يعني سخن محفلي و شنيده اي نيست چيزي است که در روزنامه آمده است)

ايشان آنجا يک جمله عجيبي مي گويد ، همان بحث هاي انتخابات و مردم و سلامت انتخابات و ..

مي گويد که  بر فرض که مصلحت در اين باشد که اين فرد رئيس جمهور باشد و مصلحت نباشد ديگري رئيس جمهور باشد ( بحث مصلحت را مطرح مي کند ) راهش جابجايي آراء نيست !!!

از اين حرف چه مي فهميد ؟

الآن اين آمريکايي ها و اروپايي ها  و غربي ها در پاسخ ما که مي گوييم فتواي رهبري اين است مي گويند بله ما با فقه شيعه آشنا هستيم شما در آينده مي گوئيد مصلحت اقتضا مي کند که ما بمب اتم هم داشته باشيم !

همين مسئله باعث شد که کم کم جوان ها بيايند کف خيابان و بگويند : اگر تقلب نشه ، ميرحسين رئيس جمهور ميشه .

و با همين نگاه است که عفت مرعشي روز جمعه در حسينيه شماره دو جماران که رأي مي دهد مي گويد ببينيد رأي من ميرحسين است اگر تقلب نشود ايشان رئيس جمهور است . جالب است مي پرسند که اگر تقلب شد چي؟ مي گويد مردم بريزند در خيابان !

لذا اين بحث جا انداختن تقلب يک زمينه ها و مقدماتي را دارد .

سؤال

من در انتخابات ناظر بودم و ديدم که رأي فردي را نشمردند .

جواب

ممکن است در شعبه اي در مسجدي 4 نفر باشند و شيطنت بکنند رأي يک نفر را نشمارند ، ولي يک موقع است شما مي گوييد اين مجريان در شعبه ها اين کار را کردند و يک موقع است که مي گوييد نظام به صورت سيستمي اين کار را کرده . اين دوتا بحث است .

در اينجا راهش را قانون اين گذاشته که افرادي که کانديدا هستند و به نتيجه اعتراض دارند با شواهد و قرائن به شوراي نگهبان شکايت کنند و شوراي نگهبان هم بازنگري کند و اين کار را هم کردند . در کل دنيا هم همين است.

اما در سال 88 اصلا داستان چيز ديگري بود ، يک موقع افرادي از سر دلسوزي اشتباهي اينچنين را مرتکب مي شوند که قابل دفاع هم نيست ، يک موقع است که نظام متهم مي شود که ده يازده ميليون رأي را جابجا کرده !

آقاي رفسنجاني بارها و بارها در نظام ما با انتخابات وارد قدرت شده ، اما در سال 88 مجموعه اي از عوامل که با ايشان بودند را بسيج کرد که آقاي احمدي نژاد رأي نياورد .

ما نبايد اينها را با هم قاطي بکنيم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *