دو سال است ازدواج کرده‌ایم؛ امّا انگیزه‌ای برای بچّه‌دار شدن نداریم. اصلاً هدف از بچّه‌دار شدن چیست؟، استاد محسن عباسی وَلَدی

خانه / آموزش / دو سال است ازدواج کرده‌ایم؛ امّا انگیزه‌ای برای بچّه‌دار شدن نداریم. اصلاً هدف از بچّه‌دار شدن چیست؟، استاد محسن عباسی وَلَدی

بسم الله الرحمن الرحیم

هدف از بچّه‌دار شدن

دو سال است ازدواج کرده‌ایم؛ امّا انگیزه‌ای برای بچّه‌دار شدن نداریم. اصلاً هدف از بچّه‌دار شدن چیست؟

اوّل: بچّه‌دار شدن، نیازی غریزی

احساس نیاز به پدر و مادر شدن، نیازی غریزی است که در هر انسانی هست. به صورت طبیعی در همۀ انسان‌ها وقتی به حدّی از رشد می‌رسند، این احساس باید تولید شود. انسان از نظر روحی و روانی، نیاز به پدر شدن یا مادر شدن دارد. زنی که به راحتی زندگی می‌کند، امّا بچه‌دار نمی‌شود، حاضر است پول‌ گزافی خرج کند تا صاحب فرزند شده، مادر شود. این زن وقتی بچّه‌دار می‌شود، درد سرهای زندگی‌اش آغاز می‌شود؛ امّا با وجود این درد سرها باز هم احساس آرامش می‌کند. حالا اگر زنی از این احساس غریزی و روحی محروم است، باید به دنبال ریشۀ آن گشت.

دوم: اصالت رفاه، یکی از دلایل بی‌انگیزگی

گاهی محروم بودن انسان از این احساس، به جهت نگرش اشتباهی است که به بچّه‌دار شدن دارد. در نگاه مادّی‌گرای غربی، اصالت با رفاه است و هر چیزی که با رفاه او منافات داشته باشد، باید کنار برود. مقصود از رفاه هم رفاه مادّی است. فرزند، مانع رفاه است. پس یا باید کنار گذاشته شود و یا باید به قدری از فرزند بسنده کرد که با رفاه، منافات چندانی نداشته باشد. به همین دلیل هم می‌بینیم بسیاری از خانواده‌های رفاه‌طلب، دیر صاحب فرزند می‌شوند و وقتی هم که می‌شوند، تربیت او را به گونه‌ای مدیریت می‌کنند که با رفاه آنان، منافات نداشته باشد. مثلاً به جای این که با او بازی کنند، برای او بازی‌های رایانه‌ای می‌خرند یا او را به مهد کودک می‌فرستند که کمتر مانع رفاه پدر و مادر شود.

متأسّفانه، تفکّر رفاه‌طلب غربی در برخی از ما مسلمانان هم تأثیر گذاشته و نوع نگاه ما را به فرزنددار شدن، تغییر داده است.

سوم: هدف از زندگی و بچّه‌دار شدن

کسی که می‌پرسد: «چرا باید بچّه‌دار شد؟»، باید از او پرسید: چرا زندگی می‌کنی و هدف تو در زندگی چیست؟ کسی که هدفش در زندگی مشخّص نیست، یا به بچّه‌دار شدن فکر نمی‌کند و یا اگر  صاحب فرزند شود، از عهدۀ تربیتش بر نخواهد آمد. مادران و پدرانی که وقت گذاشتن برای کودک را تلف کردن وقت می‌دانند، نمی‌دانند برای چه به دنیا آمده‌اند.

چهارم: نگاه دینی به بچّه‌دار شدن

دین به امور غریزی انسان هم جهت می‌دهد؛ اموری که اگر دستور دین هم نبود، باز به سراغ آنها می‌رفت. از نگاه دینی، احساسات غریزی باید به گونه‌ای مدیریت ‌شوند که انسان در مسیر آفرینش خویش قرار بگیرد.

برای این که بتوانیم تصویر صحیحی از نگاه دین به فرزنددار شدن پیدا کنیم، خوب است به روایات زیر، توجّه کنیم:

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

خانه‌ای که کودکانی در آن نباشد، برکتی در آن نیست.[1]

و همچنین از ایشان نقل شده که فرمود:

بوی فرزند، از بوی بهشت است.[2]

ایشان در حدیث دیگری نیز فرموده:

فرزند بخواهید و آن را [از خداوند] طلب کنید که فرزند، مایۀ روشنیِ چشم و شادیِ دل است.[3]

روایت زیر نیز که از محمّد بن مسلم نقل شده، می‌تواند نقدی بر  نگاه رفاه‌گرایانۀ غربی باشد:

نزد امام صادق علیه السلام نشسته بودم که دیدم یونس بن یعقوب، وارد شد، در حالی که ناله می‌کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: «چه شده که تو را نالان می‌بینم؟»

گفت: کودکی دارم که سراسرِ شب از او اذیّت شدم.

امام علیه السلام فرمود: «ای یونس! پدرم محمّد بن علی علیهماالسلام از پدرانش از جدّم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرد که جبرئیل علیه السلام بر وی فرود آمد، در حالی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام ناله می‌کردند. جبرئیل علیه السلام گفت: ای دوست خدا! چه شده که تو را نالان می‌بینم؟

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «دو کودک داریم که از گریۀ آنان، اذیّت شده‌ایم».

جبرئیل علیه السلام گفت: صبر کن ای محمّد! چرا که به زودی برای این قوم، پیروانی برانگیخته می‌شوند که هر گاه یکی از آنان گریه کند، گریه‌اش تا هفت سالگی «لا إله الّا الله» است و وقتی از هفت سالگی گذشت، گریه‌اش تا بلوغ، آمرزش‌خواهی برای پدر و مادرش است و چون از بلوغ گذشت، هر کار نیکی که انجام دهد، برای پدر و مادرش نیز [پاداشی] خواهد داشت و هر کار ناشایستی انجام دهد، بر عهدۀ پدر و مادر نیست.[4]

همچنین روایاتی که در بارۀ پدر و مادر در مباحث آینده خواهد آمد، نشان از جایگاه رفیع والدین در نزد خداوند دارد که توجّه به آنها در انسان، تأثیرگذار است.

تنها شده بودم با کودک شیرخواره‌ام. در یک لحظه‌، حسّی به من دست داد که احساس کردم او از من خیلی بزرگ‌تر است. همین طور که شیر می‌خورد و از گوشۀ لبش، شیر چکّه می‌کرد، نگاهش را به من دوخته بود. به نظر می‌رسید در نگاهش کوله‌باری از حرف‌ دارد که شنیدنش، حسّ بزرگ‌تر بودن او و کوچک‌تر بودن مرا تقویت می‌کرد. در این چند ماه، الفبای نگاهش را یاد گرفته‌ بودم. حالا می‌توانستم دست و پا شکسته، واژه‌های نگاهش را کنار هم بگذارم و جمله‌های پشت هم ردیف شدۀ نگاه معنادارش را بخوانم. او با نگاهش به من می‌گفت: می‌دانم که خسته‌ات کرده‌ام. صدای گریه و ناله‌ام، مشکل هر روزه‌ات شده. نگاهت به من، فریاد منّت دارد سرِ من. نمی‌دانی اخم‌هایی که از صورتت آویزان می‌شود، چه بلایی سرِ دل من می‌آورد. طوری به من نگاه می‌کنی که گویا تنها من، محتاج تواَم. من قدر کارهایی را که تو برایم می‌کنی، می‌دانم؛ امّا تو تا به حال به بزرگیِ کارهایی که من برای تو می‌کنم، فکر کرده‌ای؟

کمی مردمک چشمم را جا به جا می‌کنم. ابروهایم را بالا می‌برم. در زبان نگاه، این یعنی: کدام کارها؟

او دوباره شروع می‌کند به حرف زدن با چشمانش: همین که من در خانۀ شما هستم، یعنی حضور یک معصوم در خانه. از وجود هر معصوم به اندازۀ گلستانی به وسعت  یک آسمان، بوی خدا می‌آید. حس نمی‌کنی از وقتی که من آمده‌ام، خانه، خداآباد شده؟ بوی خدا در هر خانه‌ای که بیاید، بهشت می‌شود آن خانه. تو مگر برای زندگی، مقصدی بجز خدا می‌توانی داشته باشی؟ خدا مرا که به تو داد، راه رسیدن به خودش را برایت نزدیک کرد. می‌دانی با تحمّل گریه‌های من، چه میان‌بُرهایی برای رسیدن به خدا در مقابلت گشوده می‌شود؟ آرامم که می‌کنی، بُن‌بست‌های این راه را باز می‌کنی. فکر نکن شب‌بیداری‌هایی که برای آرام کردن من وارد زندگی‌ات شده، کمتر از شب‌زنده‌داری‌هایِ گاه‌گاهی است که برای نماز خواندن داری. اگر به اینها فکر کنی، مرا که می‌بینی، یاد خدا می‌افتی، گریه‌های مرا که می‌شنوی، صدای پای خدا به گوشَت می‌رسد، در دلِ شب که بیدار می‌شوی، نور خدا را در دل تاریکی می‌بینی. من آمده‌ام تا در برابر همۀ کارهایی که برایم می‌کنی، خدا را به تو بدهم. بالاتر از خدا هم مزدی هست؟ حالا راستش را بگو. تا به حال این طور در بارۀ من فکر کرده بودی؟

راست می‌گفت. من هم چشمانم را بستم تا دیگر نتواند خجالت را از خطّ نگاهم بخواند.

پنجم: بُعد اجتماعی بچّه‌دار شدن

با توجّه به این که کشور ما بر اساس پیش‌بینی‌ها در سال‌های آینده دچار مشکلات بسیاری در زمینۀ ترکیب جمعیّت خواهد شد، آوردن فرزند، تنها یک مسئلۀ فردی نیست و بدون هیچ مبالغه‌ای باید گفت: امروز بچّه‌دار شدن، یکی از بزرگ‌ترین خدمت‌ها به جامعه است. نگارنده در کتابی جداگانه به نام ایران! جوان بمان! در این باره سخن گفته و دلایل این ادّعا را به تفصیل آورده‌ است. در این جا بخش‌هایی از کتاب یاد شده را  که افق آیندۀ کشور ما را در بحث ترکیب جمعیّت، نشان داده و عواقب سالمندی جامعه را بررسی می‌کند، می‌آوریم.

از جهت ترکیب سنّی، امروز و دیروز و فردای ما، تفاوت فراوانی با هم دارد. در این جا به کمک آمار، نگاهی به آیندۀ ایران می‌اندازیم  تا با نگاهی آینده‌پژوهانه، بتوانیم این تفاوت را درک کنیم.

اگر  ما در دهۀ ۱۳۶۰ شمسی، نگران انفجار جمعیّت بودیم، اکنون باید نگران انفجار سالمندی در دهه‌های آینده باشیم. بنا به دلایلی که در آینده خواهیم گفت، خطر  انفجار سالمندی، کمتر از انفجار جمعیّت نیست.

سالمندی جمعیّت، سه مرحله دارد. در مرحلۀ اوّل، یک جامعه به سوی سالمند شدن پیش می‌رود. در این مرحله، هفت تا چهارده ‌درصد از جمعیّت جامعه در سنّ بالای شصت سال قرار می‌گیرند. در مرحلۀ دوم، بین چهارده تا 21‌ درصد جمعیّت جامعه در سنّ بالای شصت سال قرار می‌گیرند. مرحلۀ سوم، مرحلۀ فوق‌سالمندی یا انفجار سالمندی است که بیش از 21‌درصد از جمعیّت در سنّ بالای شصت سال قرار دارند.

در حال حاضر، جمعیّت ایران، به سرعت به سوی سالمندی پیش می‌رود و در این زمینه، در رتبۀ ششم جهان قرار دارد.[5]

برای این که چهرۀ سالمند کشورمان در آینده‌ای نه چندان دور، به خوبی نمایان شود، آماری را به صورت عددی بیان می‌کنیم.

سازمان ملل بر اساس نتایج سرشماری کشورها، هر چهار سال یک بار، تحوّلات جمعیّتی آنها را در افق‌های زمانی پنجاه ساله بررسی کرده، آن را در سه سناریوی مختلف (حدّ پایین، حدّ متوسّط و حد بالای رشد جمعیّتی) پیش‌بینی می‌‌کند.

بر اساس سناریوی حدّ پایین سازمان ملل ـ که با روند فعلی کاهش میزان باروری کل در کشور همسوست ـ‌ ، جمعیّت ایران از ۷۵ میلیون و یک‌صد و پنجاه هزار نفر در سال 1390 به ۸۷ میلیون و هفت‌صد هزار نفر در سال 1420 خواهد رسید.[6]

بر اساس سناریوی حدّ متوسط، جمعیّت ایران از ۷۵ میلیون و یک‌صد و پنجاه هزار نفر در سال 1390 به ۹۶ میلیون و هشتصد هزار نفر در سال 1420 افزایش خواهد یافت.

سرانجام این که بر اساس سناریوی حدّ بالای سازمان ملل،[7] جمعیّت ایران از ۷۵ میلیون و یک‌صد و پنجاه هزار نفر در سال 1390 به حدود ۱۰۶ میلیون نفر در سال 1۴20 افزایش خواهد یافت.[8]

حالا باید دید بر اساس این سه سناریو، جمعیّت سالمند ما در سال ۱۴۲۰ شمسی، یعنی حدود ۲۶ سال آینده،[9] چه اندازه خواهد بود.

بر اساس سناریوی حدّ پایین در سال 1420، 7/22 درصد از جمعیّت ایران را سالمندان تشکیل خواهند داد که از نظر تعداد، رقمی در حدود بیست میلیون نفر خواهد بود؛ یعنی از هر 4/4 نفر یک نفر، سالمند. با این پیش‌بینی ما در ۲۶ سال آینده، کشوری فوق سالمند هستیم و سالمندی در جامعۀ ما به حدّ انفجار خواهد رسید.

مطابق با سناریوی حدّ متوسّط در سال 1420، جمعیّت بالای شصت سال کشور به  6/20 درصد از جمعیّت، یعنی حدود بیست میلیون نفر می‌رسد. در این صورت، از هر 8/4 نفر، یک نفر، سالمند است. طبق این پیش‌بینی ما در ۲۶ سال آینده، تنها چهار دهمِ درصد با انفجار سالمندی، فاصله خواهیم داشت.

بر اساس سناریوی حدّ بالا در سال 1420، 8/18 درصد جمعیّت کشورمان سالمند هستند؛ یعنی باز هم جمعیّتی در حدود بیست میلیون نفر؛ امّا از هر 3/5 نفر جمعیّت، یک نفر سالمند است.

اگر بخواهیم کمی دور دست‌تر  را نگاه کنیم، باید گفت بر اساس سناریوی حدّ پایین سازمان ملل، جمعیّت ایران در سال 1480، با کاهشی چشمگیر به ۳۱ میلیون نفر خواهد رسید که 47 درصد از این جمعیّت، سالمند خواهد بود![10]

کشور ما هنوز وارد مرحلۀ سالمندی نشده است. از همین رو، عواقب سالمندی برای بسیاری از مردم، ملموس نیست؛ امّا با دقّت در پنج نتیجه‌ای که سالمندیِ هر جامعه در پی خواهد داشت، از همین امروز، می‌توان آیندۀ پُرخطری را که در انتظار ماست، مشاهده کرد.

پی نوشت: 

[1]. نهج الفصاحه، ص374.

[2]. روضة الواعظین، ج2، ص3۶9.

[3]. مکارم الأخلاق، ص 224.

[4]. الکافی، ج۶، ص۵۲.

[5]. ر.ک: جنگ جمعیّتی، ص34.

[6]. این پیش‌بینی، واقع‌بینانه‌ترین سناریو است.

[7]. این پیش‌بینی، خوش‌بینانه‌ترین سناریو است؛ امّا امیدواریم مردم با درک صحیح آیندۀ کشور، فراتر از پیش‌‌بینی‌های سازمان ملل، عمل کنند.

[8]. فصل‌نامۀ علمی پژوهشی معرفت اجتماعی و فرهنگی، سال چهارم، شمارۀ اول، زمستان1391، ص32.

[9]. البته در زمان نوشتن در این کتاب.

[10]. جمعیّت، ص133.

(تا ساحل آرامش ج 1 ص22 تا 24؛استاد محسن عباسی ولدی) 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *