ya-emam-reza

رضایت مندی – ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / امام رضا (علیه السلام) / رضایت مندی – ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام

اگر راضی بودیم برضای الهی و اهل بیت علیهم السلام قطعا به آرامش در زندگی خواهیم رسید، و در واقع یکی از اسباب آرامش ما این است که ما از خدا و ائمه معصومین علیهم السلام راضی باشیم و آنها هم از ما راضی باشند.

رضایت مندی – سخنرانی شهادت امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام فرمودند : مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحیَی فیه أمْرُنا، لَمْ یَمُتْ قَلبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوبُ هرکس در مجلسی بنشیند که در آن مجلس کلام و گفتار و امر ما احیاء میشود دلش در آن روزی که همه دل ها می میرند، نمی میرد. [1]

در واقع حضرت جواب شبهه امروز را میدهند که برخی ادعا میکنند با نشست و کنفرانس میشود محرم و صفر را گرامیداشت که حضرت می فرمایند تو جلسه بنشینید یعنی جلسه و نشستن دور هم موضوعیت دارد و یا برخی می گویند ما سی دی و نوار و از تلویزیون گوش می کنیم ؛ باید گفت یک خصوصیتی در این نشستن هست که در این حالت ها اتفاق نمی افتد هرچند نوار و تلویزیون و .. را نفی نمی کنیم ولی حضور در جلسه چیز دیگری محسوب می شود، لذا فرمودند جلس  مجلسا و همچنین جوابیست برای کسانیکه می گویند مجالس سیدالشهداء زیاد شده و باعث می شود کشور را به افسردگی بکشاند حضرت می فرمایند، نه تنها افسردگی در کار نیست بلکه باعث نشاط و زنده شدن دل می شود. خدایا روز بروز به باشکوه تر برگزار شدن این مجالس اهل بیت علیهم السلام بیافزای!!!

شخصی است بنام يونس بن عبدالرحمن که درسال ۲۰۸قمری می زیسته وی امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را ملاقات کرده و از امام کاظم و امام رضا (علیهما السلام) روایت کرده است. او همچنین وکیل امام رضا علیه السلام بود.

بنابر روایتی امام رضا علیه السلام سه بار بهشت را برای او ضمانت کرده است. وی ۵۴ حج به جای آورد که آخرین آن‌ها به نیابت از امام رضا علیه السلام بود. یونس آثار مکتوب بسیاری از خود برجای گذاشته است.

امام رضا علیه السلام می‌فرماید: يونس براي ائمه زمان خودش مانند سلمان براي پيامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود؛ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ فِي زَمَانِهِ كَسَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ فِي زَمَانِهِ[2]، سي جلد كتاب دارد. امام جواد (علیه السلام ) یکی از کتاب‌هایش را از ابتدا تا انتها ورق می‌زدند، و برای هر صفحه، برای او طلب رحمت می‌کردند؛ فَجَعَلَ يَتَصَفَّحُهُ وَرَقَةً وَرَقَةً، حَتَّى أَتَى عَلَيْهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ، وَ جَعَلَ يَقُولُ: رَحِمَ اللَّهُ يُونُسَ، رَحِمَ اللَّهُ يُونُسَ، رَحِمَ اللَّهُ يُونُس‏؛ [3]اما از برخی روایات اینطور معلوم می‌شود که غريب بود و مردم او را دوست نداشتند.

عن جَعْفَرِ بْنِ عِيسَى، قَالَ، كُنَّا عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام ) وَ عِنْدَهُ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، فَأَوْمَى أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام ) إِلَى يُونُسَ: ادْخُلِ الْبَيْتَ! فَإِذَا بَيْتٌ مُسْبَلٌ عَلَيْهِ سِتْرٌ، وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَحَرَّكَ حَتَّى تُؤْذَنَ لَكَ! فَدَخَلَ الْبَصْرِيُّونَ وَ أَكْثَرُوا مِنَ الْوَقِيعَةِ وَ الْقَوْلِ فِي يُونُسَ، وَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام ) مُطْرِقٌ، حَتَّى لَمَّا أَكْثَرُوا وَ قَامُوا فَوَدَّعُوا وَ خَرَجُوا: فَأَذِنَ لِيُونُسَ بِالْخُرُوجِ، فَخَرَجَ بَاكِياً فَقَالَ: جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ إِنِّي أُحَامِي عَنْ هَذِهِ الْمَقَالَةِ وَ هَذِهِ حَالِي عِنْدَ أَصْحَابِي!.[4]

در روایت آمده است که: روزي یونس ميهمان امام رضا علیه السلام بود. عده‌اي از اهل بصره نزد حضرت آمدند و اجازۀ ورود خواستند. امام رضا علیه السلام از يونس خواستند كه در اتاق مجاور بماند، آن عده بعد از احوالپرسي شروع به بدگويي از يونس كردند و امام رضا(علیه السلام ) سرشان را به زير انداخته بودند و چيزي نمي‌فرمودند. چراکه حتي اين مقدار ظرفيت نداشتند كه امام در نزد آنان از يونس دفاع كنند. بعد كه آن افراد رفتند، حضرت، يونس را صدا زدند. يونس گريه مي‌كرد و مي‌گفت: آقا مي‌بينيد اینها که از شیعیان هستند، با من چه مي‌كنند؟

فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام ) يَا يُونُسُ وَ مَا عَلَيْكَ مِمَّا يَقُولُونَ إِذَا كَانَ إِمَامُكَ عَنْكَ رَاضِياً! يَا يُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ، وَ اتْرُكْهُمْ مِمَّا لَا يَعْرِفُونَ، كَأَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تُكَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِي عَرْشِهِ، يَا يُونُسُ وَ مَا عَلَيْكَ أَنْ لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ الْيُمْنَى دُرَّةٌ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ بَعْرَةٌ، أَوْ بَعْرَةٌ فَقَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ، هَلْ يَنْفَعُكَ ذَلِكَ شَيْئاً فَقُلْتُ لَا، فَقَالَ: هَكَذَا أَنْتَ يَا يُونُسُ، إِذْ كُنْتَ عَلَى الصَّوَابِ وَ كَانَ إِمَامُكَ عَنْكَ رَاضِياً لَمْ يَضُرَّكَ مَا قَالَ النَّاسُ[5]

امام رضا علیه السلام فرمودند: چه اشكالي دارد؟ وقتي كه امام تو از تو راضي است. بگذار هر چه مي‌خواهند، بگويند. بعد حضرت به یونس فرمودند: اگر در دست راست تو مرواریدی باشد، و مردم بگویند: پشگل است، یا پشگلی در دست تو باشد، و مردم بگویند مروارید است، آیا تو را سودی می‌رساند؟ یونس گفت: خیر. حضرت فرمودند: وضع تو هم اینگونه است. وقتی تو بر راه صحیح هستی، و امامت از تو راضی است، سخن مردم ضرری به تو نمی‌زند.

رضایت مندی - ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام
رضایت مندی – ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام

اقناع اندیشه

بله مقام رضایت یکی از مقام‌هایی است که بندگان خالص شاخص خداوند به این مقام می‌رسند.

اهمیت و جایگاه ویژه‌ای که فضیلتی مانند رضایت از خداوند و رضایت از اهل بیت در پی دارد، با دیگر فضایل قابل مقایسه نیست. همۀ خوبی‌های انسان یک طرف، همۀ اطاعت‌هایی که انسان از خداوند متعال دارد و همۀ امر و نهی‌هایی که اجرا می‌کند، یک طرف، راضی بودن به قضاء الهی شدن هم یک طرف.

مشهورترین لقب امام هشتم «رضا» است. درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادی و… بودند، ولی برای هر یک به مناسبتی لقب به خصوص تعیین گشته است.

چه کسی و چرا امام هشتم را به این لقب ملقب نموده است؟ این لقب چه پیامی برای دوستداران امام هشتم دارد؟ چگونه می‌توان این لقب را در خود نهادینه ساخت؟

ابونصر بزنطی ـ رضوان‌الله تعالی علیه ـ می‌گوید: به امام جواد علیه‌السلام گفتم: گروهی از مخالفان شما می‌گویند: مأمون، لقب رضا را به پدرت داده است! زیرا او به ولایت‌عهدی راضی شد.

امام جواد علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند، دروغ گفته و گناهکار شده‌اند. پدرم را خدای تعالی رضا لقب داده است؛ زیرا که او به خداوندی خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضی بود.

گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آری. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شده است؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وی راضی شدند و چنین چیزی برای پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید.[6]

ناگفته نماند: مخالفان خواسته‌اند از این طریق نقصی بر آن حضرت فراهم آوردند، ولی چنانکه مرور شد این لقب از جانب خدا بوده است

بله شب شهادت پاره تن پیامبر حضرت علی ابن موسی الرضا انچیزی که مهم است اینست که ما دنبال مقام رضایت خدا و رضایت اهل بیت علیهم السلام باشیم و ان شالله در نهایت رضایت خود شخص از زندگی را در برخواهد داشت، و این رضایت طبق فرموده امام رضا علیه السلام جزء ارکان ایمان محسوب میشود آنجائیکه فرمودند:

أَلاْيمانُ أَرْبَعَةُ أَرْكان: أَلتَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْليمُ لاَمْرِاللّهِ، وَ التَّفْويضُ إِلَى اللّهِ.

ايمان چهار ركن دارد: 1ـ توكّل بر خدا 2ـ رضا به قضاى خدا 3ـ تسليم به امر خدا4ـ واگذاشتن كار به خدا.

رضا در لغت از (ر ض ی) به صورت ناقص یائی، و یا از (ر ض و) به صورت ناقص واوی است

و در هر صورت در مقابل خشم است[7] و برخی آن را به معنای موافقت با میل و خواسته انسان دانسته‌اند[8]

و در اصطلاح معنایی جدا از معنای لغوی ندارد و در میان عامه مردم به معنای موافقت دل با عملی از اعمال است، بدون اینکه ناراحت شود و احساس تضادی کند، مثلا می‌گویند: فلانی به فلان امر راضی شد یعنی موافقت کرد و از آن امتناع نورزید و این رضایت به صرف کراهت نداشتن حاصل می‌شود، و لازم نیست که دوست هم داشته باشد.

بنابراین، «رضا» ضدّ سخط است و عبارت است از ترك اعتراض بر مقدّرات الهیه در باطن و ظاهر، قولاً و فعلاً[9]

اجازه بدید برای اینکه بتوانیم بحث را کاربردی تر جلو ببریم چند نکته در مورد رضا عرض کنم؛

  1. در معنای رضا تعقب بعد از فعل در نظر گرفته شده است یعنی باید فعل یا چیزی واقع شود و سپس نسبت به آن فعل یا چیز رضایت قرار بگیرد.[10]
  2. رضا” یکی از اوصاف صاحبان شعور و اراده است و برای غیر صاحبان شعور به کار نمی‌رود؛ مثلا هیچ وقت نمی‌گوییم این سنگ از من راضی است.
  3. رضا و خشنودی همواره به اوصاف و افعال مربوط می‌شود، نه به ذوات، مثلا می‌گوییم من از اوصاف و افعال فلانی راضیم و نمی‌گوییم من از این گل راضی هستم و اگر گاهی می‌بینیم که به ذوات هم مربوط می‌شود، حتما عنایتی در کار هست و بالاخره برگشتش باز به همان معنی می‌شود، مانند آیه:
    وَ لَنْ تَرْضی‌ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصاری؛[11] هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد.
    که هر چند عدم رضایت یهود و نصاری را مربوط به شخص رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کرده، ولی می‌دانیم که منظور رفتار رسول خداست، و معنایش این است که یهود و نصاری هرگز از رفتار تو راضی نمی‌شوند مگر آن که چنین و چنان کنی.

رضا یعنی انسان به آنچه خداوند برای او مقدر می‌کند راضی باشد، مومنان حقیقی هم خود از خدا راضی هستند هم آنها از خدا راضی هستند، این باید برای ما مهم باشد که خداوند و اولیاء الهی از ما راضی باشند. اگر این اتفاق بیافتد دیگر انسان به هیچ چیز و هیچ کس نیازی ندارد،

یک مرتاض هندی به آیة الله انصاری همدانی گفته بود که می خواهم طی الارض را به شما بیاموزم ؛ ایشان فرموده بود : ما طی الارض لازم نداریم؛ ما بهترش را داریم ؛ ما توحید داریم . یعنی همه عالم زیر پای اهل توحید است. بله عارف حقیقی ، موحد حقیقی است و همه عالم زیر پای اهل توحید است.

چرا باید دنبال رضایت خدا و اهل بیت بود؛ چون او غنی بالذات است و بما نیاز ندارد و ما فقیر الی الله هستیم و محتاج او هستیم ، ولی متاسفانه امروزه برخی دنبال این هستند که ما باید ناز کنیم و خدا باید دنبال راضی کردن ما باشد.

مرحوم دولابی می فرماید: خدا بی نیاز مطلق است. او باید ناز کند و ما باید نیاز نشان بدهیم. او باید ناز کند و ما باید نازش را بخریم اما خدا برعکس عمل می کند، ما ناز می کنیم و خدا ناز ما را می خرد، ما نیازمند نوازشیم، خدا نوازش می کند.

چرا باید دنبال رضایت خدا و اهل بیت بود؛ چون خدا عاشق بنده مومن خودش هست و هیچ موقع عاشق بد معشوقش را نمی خواهد. هر چند که آن مطلب سختی و مشکلات و در بار داشته باشد.

از جمله نجواهاى خداوند با موسى بن عمران اين بود: يا موسى ، ما خَلَقتُ خَلقا هُو أحَبُّ إلَيَّ مِن عَبديَ المؤمنِ ، و إنّي إنّما أبتَليهِ لِما هُو خَيرٌ لَهُ ، و أنا أعلَمُ بما يُصلِحُ عَبدي ، و لْيَصبِرْ على بَلائي و لْيَشكُرْ نَعمائي و ليَرضَ بقَضائي ، أكتُبْهُ في الصِّدِّيقِينَ عِندي .[12]  

امام صادق عليه السلام : اى موسى! هيچ مخلوقى نيافريدم كه نزد من محبوبتر از بنده مؤمنم باشد. او را به بلا گرفتار مى سازم؛ زيرا كه اين برايش بهتر است و من بهتر مى دانم چه چيز بنده ام را مى سازد. پس بايد بر بلاى من شكيبا باشد و نعمتهايم را سپاس گزارد و به قضاى من خشنود باشد، تا او را از صدّيقان نزد خود بنويسم.

چرا باید دنبال رضایت خدا و اهل بیت بود: چون مؤمن در فکر خیر است؛ نه لذّت حسّی و سود دنیایی. البته این خیر گاهی لذیذ و نافع و گاهی تلخ و زیانبار است؛ اگر نسبت به حسّ و طبیعت بررسی شود، برای ذائقه و نیز از نظر منافع مادّی، لذیذ و سود آور نیست، ولی عقل آن را خیر می داند. از این بالاتر، گاهی برخی از کارها، نه تنها برای ذائقه و حسّ، لذّت و از لحاظ مسائل مادّی، سودی ندارد، بلکه عقل هم در تشخیص خیر بودن او “راجل” و درمانده است؛

 امّا وحی که اشراف بر عقل دارد و معلّم آن است و آن را شکوفا و دفینه های آن را آشکار و شکفته‌تر می کند، به عقل می فهماند که فلان کار خیر است و آنگاه عقل، خیر بودن آن را می فهمد و می پذیرد و دستور انجام آن را به بدن صادر می‌کند.

در قرآن کریم آمده است که باید معیار کارها، خیر باشد و لذّت و سود ظاهری نباشد و خیر را هم باید وحی بیان کند:

عَسی أن تکرَهوا شَیئاً وهو خیرٌ لکم وَعسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم[13]

چه بسا شما چیزی را دوست دارید، از این جهت که به ذائقه شما گواراست یا به منافع مادّی شما لطمه ای وارد نمی کند، بلکه اثر مثبتی هم نسبت به آن دارد؛ ولی در حقیقت آن چیز به حال شما ضرر دارد و خیر نیست.

از این آیه کریمه، معلوم می شود حقیقت ما را همان جان و فطرت تأمین می کند و بدن و منافع بدنی، ابزاری بیش نیست.

رضایت مندی - ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام
رضایت مندی – ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام

احساس

روایت شده است که جابر بن عبد الله انصارى رضى الله عنه در اواخر عمرش به ضعف پیرى و ناتوانى مبتلا شده بود. امام باقر علیه السّلام به دیدنش رفت و احوالش را پرسید، جابر گفت: من در حالى هستم که پیرى را بر جوانى و مرض را بر سلامت و مرگ را بر زندگى ترجیح مى دهم. امام باقر علیه السّلام فرمود اى جابر! من این چنین نیستم که چیزى را بر چیز دیگر ترجیح دهم، پس اگر خدا مرا پیر کند پیرى را دوست دارم و اگر جوان قرار دهد جوانى را دوست دارم و اگر مرا مریض کند مرض را دوست دارم و اگر شفایم دهد شفا و سلامت را دوست مى دارم و اگر بمیراند مردن را دوست مى دارم و اگر زنده نگه دارد زندگى را دوست مى دارم خلاصه آن چه را که خداوند بخواهد تسلیم او هستم.[14]

بابا طاهر چقدر متن روایات را زیبا به شعر سروده:

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

حالا اگر راضی بودیم برضای الهی و اهل بیت علیهم السلام قطعا به آرامش در زندگی خواهیم رسید، و در واقع یکی از اسباب آرامش ما این است که ما از خدا و ائمه معصومین علیهم السلام راضی باشیم و آنها هم از ما راضی باشند.

چراکه این افراد با رضایتی که از خداوند دارند انرژی مثبت را به خود و دیگران انتقال می‌دهند و همین امر سبب زندگی خوب برای آنها می‌شود، اما کسانی که همواره در حال ناله و یاس و عدم رضایت قرار دارند انرژی منفی را منتقل می‌کنند.

روزی حضرت موسی ـ علیه السلام ـ عرض کرد: خدایا بهترین خلق خود که ترا عبادت و بندگی می‌کند به من معرفی کن. خداوند وحی نمود: (ای موسی!) بر ساحل دریا برو، و آن شخص را خواهی یافت. موسی به آن مکان رسید، مردی را یافت که به مرض جذام و پیسی مبتلا بود، و همواره خداوند را تسبیح می‌کرد.

موسی ـ علیه السلام ـ از جبرئیل پرسید: آن مردی که بهترین خلق است، کجاست؟ گفت: همین مرد مریض است، الان من مأمورم چشم‌های او را بگیرم تو گوش بده چه می‌گوید. به اشاره جبرئیل دو چشم آن مرد بیرون آمد و بر صورتش افتاد.

مرد نابینا گفت: بارالها! تو خواستی از چشم بهره‌مندم کردی و اینک خواستی که آن را از من بگیری، ای کسی که به من نیکی می‌کنی و صله می‌رسانی!

موسی ـ علیه السلام ـ نزد آن فرد رفت و فرمود: ای بنده خدا! من مردی مستجاب الدعوه هستم، اگر دوست داری دعا کنم تا خدا دیده‌گانت را به تو برگرداند؟

گفت: نمی‌خواهم، زیرا خدا نابینایی را برایم خواسته و من راضی به رضای او هستم.

حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: شنیدم می‌گفتی: ای نیکو کننده و صله رساننده! منظورت از این جملات چه بود؟ گفت: در این آبادی غیر از من، کسی خدا را نمی‌شناسد و یا پرسش نمی‌کند (چه نیکی و صله‌ای بالاتر از این که خدا مرا با خود آشنا کرده است.)

موسی ـ علیه السلام ـ شگفت‌زده شد و گفت: این عابدترین خلق خدا در دنیاست [15] چرا که راضی به رضای خداست.

یکی از اوصاف حضرت زینب سلام الله علیها همین رضایت او نسبت به خداوند است، گفت: در بالاترین فجایع و بلایا ایشان نسبت به خداوند رضایت داشتند، حضرت محبتی بر خداوند داشتند که در کربلا با آن همه بلا گفتند من جز زیبایی ندیدم

شب عاشورا وقتی حضرت زینب سلام الله علیها وداع امام حسین علیه السلام را شنیدند از هوش رفتند با این حال روز یازدهم وقتی امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند، فرمودند: خداوندا این اندک قربانی را از ما بپذیر،  این سخن حضرت چنان بزرگ است که همه عقلا و بزرگان درباره آن شگفت‌زده ماندند. این رضایت حضرت زینب سلام الله علیها از خدا را نشان می‌دهد.

زندگی امام رضا علیه السلام گواه روشنی از پذیرش عالمانه قضا و قدر الهی و رضایتمندی بدان بوده است. آن حضرت همان طوری که خود اهل رضایت به رضای الهی بود، دیگران را نیز بدان دعوت می‌کرد و می‌فرمود: بهترین بندگان کسانی هستند که اهل مقام رضا هستند. در روایت است که: سُئِلَ عَلَيْهِ السَّلامُ عَنْ خِيارِ الْعبادِ؟ از امام رضا علیه السلام دربـاره بهتـریـن بنـدگـان سـوال شـد. فـرمـودند:

فَقالَ(عليه السلام):أَلَّذينَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَكَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ.

فرمود: آنان كه هر گاه نيكى كنند خوشحال شوند، و هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شكر گزارند و هر گاه بلا بينند صبر كنند، و هر گاه خشم كنند درگذرند.

آنان که هر گاه نیکـى کنند خـوشحال شوند و هرگاه بدى کنند آمرزش خـواهند و هر گاه عطا شـوند شکرگزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند و هرگاه خشم کنند در گذرند.[16]

در یک کلام بهترین بندگان خدا کسی هست که راضی برضای الهی هست و رضایت خدا و اهل بیت را بر رضایت خودشان ترجیح می دهند.

رفتارسازی

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید.

یکی از راه های رسیدن به رضایت خدا و اهل بیت علیهم السلام اینست که ما معرفتمان به خدا و حضرات معصومین بالاتر برود مثلا امام رضا علیه السلام می فرمایند:

اگر ما خدا را حکیم و مهربان و قادر و توانا می دانیم پس باید هرآنچه از طرف او بما می رسد برای ما زیبا باشد و البته باید مواظب باشیم که آن مطلب ناخوشایند ربطی به کم کاری ما نداشته باشد چرا که برخی اوقات بخاطر کاستی ما آن مطلب به ما می رسد. البته ما از معرفت اماممان عاجز هستیم چه برسد به خدا.

امام هشتم علیه السلام در مورد مقام امام فرمود: ان الامامة اجلّ قدرا، و اعظم شأنا، و اعلی مکانا، و امنع جانبا، و ابعد غورا من ان یبلغها الناس بقولهم او ینالوا بآرائهم او یقیموا اماما باختیارهم . ان الامامة خص الله عزّوجلّ بها ابراهیم الخلیل علیه السلام بعد النبوة و الخلة مرتبة ثالثة و فضیلة شرفه بها و اشاد بها ذکره فقال انی جاعلک للناس اماما [17]

همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالی تر، و مکانش منیع تر، و ژرفای آن عمیق تر از آن است که مردم با عقل و اندیشه خود به آن برسند، یا با انتخاب و آراء خویش به آن برسند و امامی را نصب کنند . براستی امامت [مقامی است] که خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خلیل الهی) در مرحله سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد و فضیلتی است که او را به آن شرفیاب نمود و به وسیله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستی تو را امام مردم قرار دادم.

و همچنین فرمودند: الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئة . . . الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق والام البرة . . . الامام امین الله فی خلقه و حجته علی عباده و خلیفته فی بلاده و الداعی الی الله و الذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب و المبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم[18]

امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده و خورشیدی است فروزنده . . . امام همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نیکو است . . . امام امین خدا در میان مردم، حجت او بر بندگانش، خلیفه او در زمین و دعوت کننده به سوی خدا و دفاع کننده از حریم الهی است . امام از گناهان پاک و [از عیب] به دور است . به علم مخصوص گشته و به حلم علامت یافته است.

گر بیابم صد دهان و این چنین          تنگ آید در بیان آن امین

این قدر هم گر نگویم ای سند     شیشه دل از ضعیفی بشکند

قطعا این امام مهربان و بالاتر از ایشان خدای مهربان که خالق این امام مهربان محسوب می شود هر چه برای من و تو بخواهند خیر و بنفع ماست که همان رضای الهی محسوب می شود.

خدا شناس اینطوری برخورد میکند، امام سجاد علیه السلام مریض بودند و یا بمشکلی خورده بودند ببینید چطور با خدا مناجات می کند؛

اَللَّهُمَّ لَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِيهِ مِنْ سَلاَمَةِ بَدَنِي ، وَ لَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى مَا أَحْدَثْتَ بِي مِنْ عِلَّةٍ فِي جَسَدِي فَمَا أَدْرِي، يَا إِلَهِي، أَيُّ اَلْحَالَيْنِ أَحَقُّ بِالشُّكْرِ لَكَ، وَ أَيُّ اَلْوَقْتَيْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَكَ أَ وَقْتُ اَلصِّحَّةِ اَلَّتِي هَنَّأْتَنِي فِيهَا طَيِّبَاتِ رِزْقِكَ، وَ نَشَّطْتَنِي بِهَا لاِبْتِغَاءِ مَرْضَاتِكَ وَ فَضْلِكَ، وَ قَوَّيْتَنِي مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ مِنْ طَاعَتِكَ أَمْ وَقْتُ اَلْعِلَّةِ اَلَّتِي مَحَّصْتَنِي بِهَا، وَ اَلنِّعَمِ اَلَّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا، تَخْفِيفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَيَّ ظَهْرِي مِنَ اَلْخَطِيئَاتِ، وَ تَطْهِيراً لِمَا اِنْغَمَسْتُ فِيهِ مِنَ اَلسَّيِّئَاتِ، وَ تَنْبِيهاً لِتَنَاوُلِ اَلتَّوْبَةِ،[19]

اى خداوند،حمد باد تو را، به سبب آن مايه از تندرستى كه همچنان از آن برخوردارم .و نيز حمد باد تو را به سبب اين بيمارى كه در تن من پديد آورده‌اى. اى خداوند، ندانم كدام يك از اين دو حالت سزاوارتر به سپاسگزارى توست و كدام يك از اين دو وقت به شكر تو اولى است، آيا آن روزگاران تندرستى كه مرا از نعم پاكيزه و گواراى خود روزى من ساختى و به طلب خشنودى و فضل خويش به تلاش وا مى‌داشتى و براى فرمانبردارى خود توفيق مى‌دادى و نيرو مى‌بخشيدى، يا اكنون كه بيمارم و مرا به اين بيمارى آزموده‌اى و اين دردها را چونان نعمتى بر من ارمغان داشته‌اى،تا بار گناهانم را كه بر پشتم سنگينى مى‌كند سبك گردانى و از گناهانى كه در آن غرقه گشته‌ام پاكيزه سازى و مرا به توبه هشدار دهى

حضرت حال مریضی را حمد می کنند و بالاتر می فرمایند شاید این حالت برام از سلامتی بیشتر باشد این می شود راضی به مقدرات الهی بودن.

در عصر ما امام خمینی رضوان‌الله‌ تعالی علیه  چون خدا را می شناسد و به او اعتماد کامل دارد. در ماجرای شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، امام پس از اطلاع از ماجرا می‌فرماید: انا لله و انا الیه راجعون و کسی گریه امام را در شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی نمی‌بیند، در حالی که حاج آقا مصطفی امید امام بود و امام امید داشت که از خادمان بزرگ اسلام شود.

رضایت مندی - ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام
رضایت مندی – ویژۀ شهادت امام رضا علیه السلام

یک راهکار عملی و مصداقی برای اینکه بتوانیم راضی برضای باری تعالی باشیم این است که آخر دعای ابوحمزه که فوق العاده است را در قنوت های نماز و یا در سجده آخر نمازهایمان بخوانیم آنجا که می فرماید:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ إِيمَانا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِي وَ يَقِينا حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ يُصِيبَنِي  إِلا مَا كَتَبْتَ لِي وَ رَضِّنِي مِنَ الْعَيْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ

خدايا ايمانى از تو مي‏ خواهم كه دلم با آن همراه شود و  باوری كه بدانم هرگز چيزى به من نمي رسد،مگر آنچه كه تو برايم ثبت كردى‏ و مرا از زندگى به آنچه كه نصيبم فرمودى خشنود بدار، اى مهربان‏ ترين مهربانان.

اما شب شهادت  امام رضا علیه‌السلام  از رضا و رضایت گفتیم. خوب است در درگاه آن امام رئوف آرزویی داشته باشیم؛ آرزویی که نجات بخش است: 

آرزویم نه به دل، باغ بهشت و حور است                   نه مرا جنت و فردوس برین، منظور است

یا غریب الغربا پاره قلب زهرا – سلام الله علیها-             خواهشم خواهش سلمانی نیشابور است

هنگامی‌که امام رضا علیه السلام به سمت مرو می‌آمدند بعد از نیشابور به کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد. بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباط‌گیری مردم با امام را نمی‌دادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا علیه السلام شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا علیه‌السلام خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش مو‌های امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت می‌کرد که یک لحظه فکر کرد: «ای کاش از امام تقاضای اجرت کند» تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا علیه السلام با اشاره به سنگی که به‌وسیله آن قیچی خود را تیز می‌کرد آن را تبدیل به طلا کردند. این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من اجرت دنیوی نمی‌خواهم من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذرانده‌ام؛ من پیراهنی از شما می‌خواهم که با آن نماز خوانده‌اید و عبادت خدا را کرده‌اید تا کفنم باشد و خداوند به‌واسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.

امام رضا علیه السلام دستور دادند که یکی از لباس‌هایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولا! من از سکرات موت می‌ترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.

پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمی‌گیریم.

(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم برنمی‌دارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیه‌السلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت فرموده است.)

روزی اطرافیان حضرت دیدند امام رضا علیه السلام فرمودند: «لبیک لبیک لبیک» و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد [20]

ذکر مصیبت

میان کوچه عبای مطهرش افتاد

ز درد، بال و پری زد ولی پرش افتاد

دوباره کوچه ی باریک و سنگ های زمین

مواظب است نیفتد، نه آخرش افتاد

نهاده است به دیوار شانه هایش را

اگر چه تکیه زده باز پیکرش افتاد

بلند شد به سرِ زانویش زمین نخورَد

چه کرده زهر که این بار با سرش افتاد

الهی برات بمیرم آقا، اباصلت میگه: شمردم پنجاه مرتبه توی این مسیر کوچیک، از کاخ مأمون تا حجره ی امام رضا چند قدم بیشتر راه نبود، پنجاه مرتبه هی رو زمین افتاد،گاهی صدا میزنه:وای مادرم، گاهی دست رو جیگر میذاره، صدا میزنه: آی جیگرم

نشد صدا بزند یک نفس جوادش را             که زهر آمد و بر جان حنجرش افتاد

حضرت معصومه سلام الله علیها خیلی آرزو داشت، بیاد بالای بدن برادر، باید بگیم: بی بی خوشبحالت نرسیدی، حداقل یه قدم از زینب عقب تری، هر چند اگه می رسیدی خراسان کجا،کربلا کجا، آخه اینجا که دیگه سر داداشت رو نیزه نمی دیدی.

رسید یک طرف ِ حجره بر زمین غلتید                  درست مادر او سمت دیگرش افتاد

نبود تشت به پیشش ولی یقین دارم                    که تکه های جگر در برابرش افتاد

گریست دامنش از پاره ی جگر پر شد                  تا لباسش خون آلود شد یاد ِ کجا افتاد؟

تمام حجره پر از روضه های محسن بود               همین که خانه پر از شعله شد درش افتاد

باید هم امام رضا یاد این روضه باشه، آخه شهادتش با در خونه آتیش زدن مادرش یکی شده…

شکسته شد در و یک ضربه میخ را هل داد                         همین که محسنش افتاد مادرش افتاد

رسید کاسه ی آبی و حسین گفت و حسین                         دوباره لرزه به لب های مضطرش افتاد

دیدن زیر لب داره روضه میخونه:

ای تشنه لب حسین

عشق زینب حسین

بی پیرهن حسین

فرمود امام رضا علیه السلام : یَا ابْنَ شَبِیبٍ: إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ. اى پسر شبیب! اگر خواستی براى چیزى گریه کنى براى امام حسین علیه السلام گریه کن!.. یعنی شب شهادت منِ امام رضا هم بگو:حسین…

پی نوشت:

[1] وسائل الشيعه، جلد ۴۴،‌ صفحه ۲۷۸

[2] (رجال کشی/488)

[3] رجال کشی/484).

[4] (رجال کشی/487

[5] همان

[6] علل الشرایع، ج 2، ص 237، باب 172.

[7] ابن منظور، محمد بن مکرم‌، لسان العرب‌، ج‌۱۴، ص۳۲۴، دار صادر، بیروت‌، سال:۱۴۱۴ ق‌، چاپ:سوم

[8] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم‌، ج‌۴، ص۱۵۲، بنگاه ترجمه و نشر کتاب‌، تهران‌

[9] نراقی، ملااحمد، معراج السعادة، ص۷۴۶.

[10] ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج‌۲۴، ص۲۹، بی مکان، بی تا.

[11] بقره ایه 120

[12] بحار الأنوار : 82/130/10

[13] بقره 216

[14]: اصول کافى، ج ۲، ص ۶۰

[15] سفینه البحار، ج1، ص 524.

[16] تحف‌العقول، ص 445.

[17] محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیة، ترجمه و شرح از سید جواد مصطفوی، ج 1، ص 284 – 285; و ر . ک: علی بن شعبه، تحف العقول، تهران، کتاب فروشی اسلامیة، ترجمه علی اکبر غفاری، ص 460 – 461 .

[18] تحف العقول، ص 464; اصول کافی، صص 286 – 288 .

[19] دعای 15 صحیفه

[20] همای سعادت، همائی واعظ، ص 115.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *