متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد محسن عبادی وَلَدی در سیزدهمین نشست هم اندیشی سخنرانان مرتبط با هیأت رزمندگان اسلام

متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد محسن عبادی وَلَدی در سیزدهمین نشست هم اندیشی سخنرانان مرتبط با هیأت رزمندگان اسلام

خانه / آموزش / محتوای دوره ها / محتوای دوره ها سخنرانان / متن سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین استاد محسن عبادی وَلَدی در سیزدهمین نشست هم اندیشی سخنرانان مرتبط با هیأت رزمندگان اسلام

تقویت باورهای دینی

حاج آقا عباسی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

1-     موضوع سخن در باب شبهات نیست

من ابتدای صبحت عرض کنم که بنای بحث بنده در این جلسه گفتن دو یا سه نکته ای است که به نظرم می رسد در این دوره و زمانه بسیار بسیار نیاز است همه ی ما به ویژه خود بنده به آن توجه داشته باشیم به ویژه اینکه به صورت مستقیم هم به باورهای مردم ارتباط دارد. اما طعم حرفهای من ممکن است کمی تلخ باشد. من پیشاپیش عذرخواهی می کنم. من مقداری صریح اللهجه هستم و این ممکن است بعضی را اذیت کند ولی فکر می کنم که وظیفه ام هست که این کار را بکنم.

تا می گوییم باورهای دینی مردم، باورهای دینی نسل جوان، امروز سریع ذهن ها به سمت شبهاتی می رود که در فضای مجازی، در کتابها، در مدارس، در دانشگاه ها حتی توسط معلم ها و اساتید ما و حتی معلم های دینی ما القاء می شود و ما هم باید یک پاسخ های بسیار خوب و مفصل و قانع کننده در خور فهم مخاطب داشته باشیم و یک هندسه ی فکری برای مخاطب بسازیم در حوزه ی باورهای دینی که علاوه بر اینکه پاسخ آن شبهات را داده باشیم این هندسه ی فکری دیگر اجازه ندهد فکر اشتباه و شبهه ی عقیدتی ذهن مخاطب ما را درگیر خودش بکند. کاملا درست هم هست. بخشی از کار ما این است. درباره ی این بخش هم حرف زیاد زده شده است و هم دارد کار در خور توجهی انجام می گیرد. هم در حوزه و هم در دانشگاه، به خاطر همین هم من در مورد این نوع برخورد در باورهای دینی نسل نو و مردم صحبت نمی کنم.

  • ملاک ؛میزان ولایتمداری

یکی از نکاتی که طبق روایات ما بسیار بسیار مؤثر است در گرایش مردم به دین، و به صورت مشخص در گرایش مردم به اهل بیت علیهم السلام، در اتصال قلبی مردم به این مکتب، یکی از اصلی ترین عوامل، اتصال ما به اهل بیت علیهم السلام است. ببینید ما هیچ هدفی نداریم، در فرهنگ تربیت دینی جز اینکه مردم را با ولایت اهل بیت علیهم السلام مأنوس کنیم. بنده یکی از انتقاداتی که در جمع های طلبگی می کنم این است که ما در درس امام صادق علیه السلام و پای درس زیارت جامعه نشسته ایم، پای درس علمایی نشسته ایم که کتبی را برای ما گذاشته اند پر از روایاتی که این مفهوم در آن به تواتر معنوی وجود دارد. جامعه ای اگر نماز خوان شود، روزه بگیر بشود، حجاب همه درست بشود، همه منظم باشند، حق هم را رعایت کنند اما ولایت اهل بیت علیهم السلام را نداشته باشند این جامعه جامعه ی رستگاری نیست! مقصد، رساندن مردم به ولایت و ولایتمداری اهل بیت علیهم السلام است. حالا هرچقدر هم اینها تقیدات ظاهری داشته باشند. این جزء چیزهایی نیست که اینجا نیاز به اثبات داشته باشد در جمع شماها. حتما روایاتش را خوانده اید و در مناسبت های مختلف این روایات را برای مردم گفته اید. تربیت فرزند در فرهنگ دینی مقصدش این نیست که من یک فرزند نمازخوان و محجبه تربیت کنم ولی رسیده به سن بیست سالگی هنوز حسش به امیرمؤمنان علی علیه السلام، ارتباط قلبیش با حضرت زهرا سلام الله علیها چندان حس خاص و ارتباط ویژه ای نیست. من الان موفق نشده ام در تربیت! من الان اشتباه رسیده ام به مقصد. ما اگر یک سنگ محک، یک ملاک، یک معیار داشته باشیم برای اینکه باورهای دینی مردم چقدر تحکیم شده است ملاک اصلیش این است که اینها به معنای واقعی کلمه ی ولایتمداری که باز در روایات مطرح شده است به معنای واقعی کلمه ی ولایت مداریش چقدر ولایتمدار شده اند نه اینکه چقدر حسین حسین گو شده اند ها! نه چقدر سینه بزن شده اند ها! جمعیت هیئت های ما نشان دهنده ی میزان ولایتمداری مردم ما نیست. ما نباید گول این را بخوریم. در یک جمعی ده هزار نفر نشسته اند یا پنج هزار نفر، دو هزار نفر پای منبر و روضه ی امام حسین علیه السلام نشسته اند چه تعداد از اینها ولایتمدار شده اند؟!

  • ملاک ولایتمداری ،عمل است

 امام باقر علیه السلام می فرمایند که من درجمع اصحاب و یاران پدرم بودم. پدرم بود من بودم. پدرم به اصحاب فرمود کیست که این گلوله ی آتش را دستش بگیرد و تا خاموش نشده است آن را پایین نیندازد فکاع الناس کلهم همه ترسیدند و عقب کشیدند. من گفتم که من هستم. تا سه بار این را تکرار کردند و کسی  جواب نداد جز من! بعد حضرت فرمودند که ان اهل الفعل قلیل و این را تکرار کردند ما اکثر الوصف و اقل الفعل چقدر توصیف و شعار زیاد است ولی عمل کم است. [1] ولایتمدار نیست که! می آید حسین حسین می گوید می گوییم جوان 18 ساله ات نیاز به ازدواج دارد، حسین حسینش را می گوید، جوانش هم دارد به گناه آلوده می شود می گوید حاج آقا! برو بابا. مگه می شود برای این زن گرفت؟! کارش کو؟ من خودم را هم به زور می چرخانم. می گویم خب امام تو گفته است، ولیّ تو گفته است که اگر کسی به خاطر فقر به خاطر ترس از عیال، ازدواج را ترک کند به خدا سوء ظن پیدا کرده است. جوان فقیر آمد نزد پیامبر صلوات الله علیه و آله و عرض کرد من فقیرم، نگفت نیاز به ازدواج دارم، گفت فقیرم، حضرت فرمودند برو ازدواج کن! این ولیّ تو است. دفعه ی دوم آقا من فقیرم، حضرت فرمودند برو ازدواج بکن. دفعه ی سوم در ذهنم این است که دیگر نیامد. و این روایت اینقدر عجیب غریب است. در روایت دیگر داریم کسی آمد نزد امام باقر علیه السلام و عرض کرد آقا این روایت صحیح است؟! حضرت فرمودند بله صحیح است. خب ولیّ تو می گوید به آیه ی قرآن اعتماد کن که ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و اگر به این اعتماد نکردی به خدا سوء ظن پیدا کرده ای. خب این حسین حسین می گوید ولی حرف ولیّش را قبول ندارد. معلوم است که ولایتش مشکل دارد. این الان به ازدواج در آوردن جوان بیست ساله ای که سربازی نرفته دانشگاه هم نرفته است کار هم ندارد این الان همان گلوله ی آتش است! ملاک و محک، بالا رفتن میزان ولایت ما نسبت به ولایت اهل بیت علیهم السلام است که چشم گفتن قله ی این ولایت مداری است. بر چشم می گذارم و حرفی نمی زنم. هر چه تو بگویی. حکم آنچه تو فرمایی.

  • شیوه دعوت به ولایت اهل بیت

خب چه کنیم تا ولایتمداری مردم قوی بشود من می خواهم وارد آن نکته شوم با یک روایت. من خواهش می کنم اگر دوستان این روایت را نشنیده اند یا حفظ نیستند همین جا حداقل ترجمه اش را بنویسند و بعد روی آن فکر کنند. روایت از امام صادق علیه السلام است خطاب به مفضل می فرماید ای مفضل! قل لشیعتنا کونوا دعاة الینا ای مفضل به شیعیان ما بگو مردم را به سوی ما دعوت کنند. اصلا تبلیغ یعنی دعوت مردم به سوی اهل بیت علیهم السلام. بعضی ها می خواهند ژست توحیدی بگیرند، گاهی اوقات این روشنفکری ها حتی بین هم لباسی های ما هم هست. حالا نمی دانم از کجا این فکرها نفوذ می کند. مقصد اهل بیت علیهم السلام هستند و اصلا توحید از اینجا معنا پیدا می کند این عین روایات ما است. زیارت جامعه می گوید هر کسی به سوی توحید رفت و موحد شد از قِبَل شما است که توحیدش پذیرفته می شود. توحید که بدون ولایت معنا ندارد. خدا را قبول داشته باشد به یگانگی، صفاتش را هم بپذیرد، عبادتش بکند، مظلومانه بین صفا و مروه کشته شود، روایت می گوید جایش در آتش جهنم است! تبلیغ یعنی دعوت مردم به سمت این مقصد. مفضل! دعوت کننده باشید به سوی ما بالکف عن محارم الله و اجتناب معاصیه. شیوه ی دعوت؛ شما حرام مرتکب نشوید، معصیت خدا را نکنید، و اتباع رضوان الله؛ از رضای الهی و آن چیزی که رضای خدا در آن است تبعیت کنید. فانهم اذا کانوا کذلک کان الناس الینا مسارعین. وقتی که شما اینطور باشید، مردم به سرعت به سمت ما می آیند. شاید بشود ادبیاتی به این روایت اشاره کرد که مسارعین که به باب مفاعله رفته است، شاید مقصود همین باشد که یک جوری از هم دیگر سبقت هم می گیرند. خیلی روایتِ دقیقی است. من می خواهم دعوت کنم مردم را به سمت اهل بیت علیهم السلام. دوستان می دانید در فرهنگ روایی ما وقتی شیعه در مقابل ناس قرار می گیرد، این تقابل به معنای این است که منظور از ناس، غیر شیعه است. خیلی این نکته ی مهمی است. اینجا که می فرماید کونوا دعاة الینا بالکف عن محارم الله یعنی غیر شیعیان را. تو به شیعیان ما بگو غیر شیعیان را به سمت ما دعوت کنند به این وسیله؛ تهذیب نفس، دوری از حرام، تبعیت از رضای الهی این خودش به تنهایی یک عامل دعوت است برای کسانی که با این خانواده میانه ای ندارند. چقدر عامل مؤثری است. گاهی اوقات به عنوان درد و دل به دوستان می گویند، در جمع خواهرانی که در هیئت رزمندگان بودند گفتم که گاهی اوقات ماها وقتی می رسیم به اینکه چه کار باید کرد؟ سلیقه هایمان وسط می آید! ما دین داریم، ما قرآن داریم، ما اهل بیت را داریم! بیست نفر دور هم نشسته اند و همه دغدغه مند کارهای فرهنگی، همه درد این وضعیت جامعه را دارند، وقتی بیست ساعت با هم حرف می زنند فقط سلیقه هایشان را می گویند به نظر من به نظر من به نظر من… مگر دین راهبرد ندارد؟ مگر دین راهکار ندارد؟ مگر دین به ما نمی گوید چه کار کنید که مردم به سمت خدا بیایند، به سمت اهل بیت علیهم السلام بیایند؟ این روایت روایتی است که صراحتا دارد می گوید یکی از راه های اصلی دعوت مردم به سمت دین و به سمت لبّ دین و مغز دین که اهل بیت علیهم السلام هستند این است که تو خوب باشی، مهذب باشی.

5-     تهذیب نفس؛ وظیفه جدی برای مبلغان

من واقعا عذر می خواهم که این حرفها را اینجا می زنم، اینها از اندازه ی دهان من خیلی بزرگتر است. ما امروز در حوزه ی علمیه به ویژه در میان مبلغان دینی مثل نان شب محتاج این هستیم که تهذیب نفس را تبدیل به یک اصل کنیم. تهذیب نفس یعنی چی؟ اینکه ما میل به دنیا، میل به گناه در وجودمان کم شود. اینکه ما صفاتی که اهل بیت علیهم السلام در روایاتشان برای پاک کردن وجودمان گفته اند درونمان تجلی پیدا کند. من گاهی اوقات خجالت می کشم این حرفها را بگویم ولی احساس می کنم هرچقدر این خجالت ها زیاد شود این عیبها درون ما می ماند. من هم مثل شما بچه هیتئ هستم، افتخارم هم این است که هیئتی هستم نه اینکه در رادیو و تلویزیون و کتاب و اینها دارم. باور کنید بدون هیچ مبالغه ای می گویم که اگر به اختیار من بگذارند در قیامت که در چه جمعی می خواهی محشور شوی می گویم در جمع روضه خوان های امام حسین علیه السلام. این عقیده ی درونی من است. من در هیئت بزرگ شده ام. اما گاهی اوقات می رویم می بینیم هیئت تمام شده و حاج آقا و مدیر هیئت نشسته اند و به راحتی پشت سر این و آن و مداح صحبت می کنند. به جای اینکه حاج آقا بگوید غیبت؟؟!! حاج آقا هم دوتا چیز رویش می گذارد و می گوید. پشت سر مداح دارند حرف می زنند. خب غیبت حد و حدودش چیست؟

دوستان! ما وقتی می رویم تبلیغ، چقدر دغدغه داریم که به مردم چه بگوییم، باور کنید چند برابرش باید دغدغه داشته باشیم که چطور عمل کنیم. پیغمبر وقتی به پیغمبری مبعوث می شود خدا به او می فرماید قم اللیل الا قلیلا. آقا پیغمبری در چهل سالگی مبعوث شده است، تا آن موقع کلی تهذیب نفس و غار حراء و عبادت و مناجات داشته ولی وقتی رسالت روی دوش تو آمد قم اللیل الا قلیلا. قبل از اینکه دهه ی محرم یا ماه مبارک رمضان برسد منتظریم این ماه برسد، مطلب جمع کنیم تا برای مردم بگوییم ده برابر این باید دغدغه داشته باشیم که خودمان را پاک کنیم. تهذیب نفس در حوزه دارد به حاشیه رانده می شود. خوش آن روزهایی که در همین حوزه ی علمیه ی ما آیت الله مشکینی ای بود، آیت الله میانجی بود، درس اخلاق هایی بود، در درس اخلاق ها اشک و آه و ناله ای بود، طلبه ها می مردند برای اینکه یک نماز شب از آنها ترک بشود، سحر برایشان مهم بود، سحر خیزی برایشان یک اصل بود، مراقبت برای خودشان یک واجب بود، وقتی انسان نفسش را پاک نکند نمی تواند باورهای دینی مردم را با حرف هایش تقویت کند. امام اگر اتفاقی را در این عالم ایجاد کرد، نه فقط به خاطر این بود که یک مجتهد یا یک مرجع تقلید بود یا یک فیلسوف و سیاستمدار بود، بدون تردید اگر کسی بخواهد معمای شخصیت امام را حل کند که در این دوره در عالم این اتفاق بزرگ را ایجاد کرد، اصلی ترین نکته ای که می تواند این معما را حل کند، تهذیب نفس امام بود. حرفش اثر می کرد. چون از دلی بلند شده بود که این دل پر از خدا بود. مردم این را می فهمیدند. من خیلی در دهانم مضمضه کردم این را بگویم یا نگویم دیدم باید بگویم.

6-     لزوم اخلاص برای مبلغ

بعضی آفات دارد بین ماها تبدیل به یک عادت می شود بین بعضی هایمان، من نمی دانم این اخلاصی که اساتید اخلاق جزء اصلی ترین عوامل برای ما معرفی کردند نسبتش چیست؟ یک بار بشنوم، دو بار بشنوم، سه بار بشنوم؟ با یک خاطره برای شما بگویم متوجه بشوید چه می گویم. یک جایی سخنرانی داشتم. این سامانه پیامکی آنها شماره من هم در آن بود. تا هواپیما نشست، من گوشی را روشن کردم دیدم پیامک آمد سخنرانی حجة الاسلام فلانی برای تهیه ی بلیط به فلان جا مراجعه کنید. همان جا زنگ زدم گفتم چه خبر است؟ مگر سینما است؟! کی گفته بلیط بفروشید؟ یک آخوند است، آمده است سخنرانی کار آخوندیش را بکند! گفتند نه حاج آقا بالاخره جلسه هزینه دارد و فلان و… گفتم هزینه داشته باشد این چه ربطی دارد به اینکه بیایید یک جلسه ی سخنرانی یک روحانی را تبدیل کنید به سینما؟! گفتم همین الان پیامک بدهید، از این پیامکتان برگردید و هرکس هم پول داده به او برگردانید. تلفن را قطع کردم رفتم سخنرانی تمام شد، آقایانی که من را دعوت کرده بودند خودشان روحانی بودند! از نهاد بودند. نشستیم به درد و دل گفت حاج آقا فلانی که آمد قید کرد که فلان مبلغ باید به من بدهید. بعد که آمد تمام شد، نشستیم اینجا گفتیم حاج آقا یک شماره حساب بدهید؟ گفت شماره حساب؟ تا چکم را اینجا ندهید از اینجا نمی روم! گفتیم حاج آقا سیستم اداری، فلان بهمان و… من نمی دانم این می خواهد حرفش اثر کند؟ می گوید فلانی را زنگ زدیم برای فلان جا، گفت فلان مبلغ بریزید به حساب در خدمت شما هستم! یعنی چی؟؟!! من نمی فهمم این را. واقعا با این بحث تبلیغ، با این طبیب دوار بطبه، با این ما اسئلکم علیه من اجر، من نمی فهمم اینها یعنی چه؟ بله یک موقعی هست یک کسی یک پولی می دهد من نمی گویم ما قبول نکنیم. به من زنگ می زنند می گویند حاج آقا! فی (مبلغ) چقدر است؟ اصلا کلمه را می بینیند؟ این مصیبت است!! از بس نگفتیم به هم دیگر و از بس تعارف کرده ایم اصلا این عبارات را من شرمنده ام به کار می برم، این عبارات الان هست. گاهی اوقات آدم می شنود اصلا مخش سوت می کشد. بعضی از آقایان که وجهه ای در این مملکت دارند، خطبای کوچکتر از آنها الگو می گیرند می گویند آقا شما بازار را دارید خراب می کنید ها!! مگه بازار است؟!! مگر کاسبی است؟!! اخلاص کجا رفت؟ توکل کجا رفت؟ استدلالاتی هم برای خودشان دارند. من الان بحثم این نیست. چرا فلان جا نمی روی؟ می گوید پول کم می دهند. چرا فلان جا می روی؟ یک جایی من را دعوت کردند هی زنگ روی زنگ گفتم بابا نمی تونم، ولم کنید. آخر آقا پیامک داده که حاج آقا پاکتمان اینقدر هست ها، به حاج آقای فلانی هم این را داده ایم!! چه ذهنیتی ما ایجاد کرده ایم، چقدر با باورهای دینی مردم بازی می شود. من معتقدم این یکی از مسائل اصلی امر به معروف و نهی از منکر است در جامعه ی ما. یا برعکسش در فضای دیگر. رفتیم یک جا، دیدم همینطور غذا می آورند! بابا من یک نفر هستم! چند جور غذا به اندازه ی چند نفر. هی به آنها می گفتم گوش نمی کردند. تا اینکه صاحب مجلس از این بچه های هیئت رزمندگان که شاید بعضی از شما هم بشناسید آمد گفت حاج آقا قصه این است که اینقدر ایراد گرفته اند، که اینها ترسیده اند. چرا گوشتش کم است؟ چرا آبش کم است؟ چرا میوه اش فلان است؟ آن شیوه و رسم تبلیغ پیغمبری مان کجا رفت؟ ما نمی توانیم باورهای مردم را صرفا با حرف درست کنیم.

من در جمع مبلغان سخنرانی می کنم می گویم آقایان! حواستان باشد در نوع برخوردتان با مردم نوع حرفهایی که می زنید، نوع حرفهای بالای منبر نه، تواضع داشته باشید این رسم پیغمبری ما است. کسی آمد استخاره خواست چه اشکالی دارد به جای اینکه بگویید بروید آن قرآن را بیاورید بلند شوید و خودتان قرآن را بیاورید. می دانید به اندازه ی چندتا سخنرانی اثر دارد؟ به جای اینکه مردم کفش شما را جفت کنند شما کفش مردم را جفت کنید. می دانید چقدر اثر دارد. بعد از سخنرانی به من میگوید ما اگر این کار را بکنیم آن چیزی که جلوی دیگران می گذارند جلوی ما نمی گذارند!! یعنی اینقدر وابستگی به دنیا؟!!

7-     نکته دوم: در طرز رفتار ما با دیگران

ببینید این آیه ی 159 سوره ی آل عمران را بنده خیلی خوانده ام هر چه هم که می خوانم می بینم چقدر این آیه جدید است و برای ما تازه است. پیغمبری که ما وصف مملکتش را برای این و آن گفته ایم قرآن به او می فرماید می دانی چرا تو موفق شدی؟ به خاطر این موفق شدی فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک. این آیه قرآن است و سندش هم نیاز به بررسی ندارد. از محکمات هم هست نه متشابهات. نوع رفتار با مردم، طرز برخوردمان با مردم، کونوا دعاة للناس بغیرالسنتکم.. ادامه ی این روایت را که در اصول کافی آمده است کی بلد است؟ لیروا منکم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخیر فان ذلک داعیة. مردم باید ببینند لیروا. از شما چه ببینند؟ ورع، تلاش و کار خیر ببینند. این است که دعوت کننده است فان ذلک داعیة طرز رفتار ما با مردم.

آیت الله انصاری شیرازی که چند وقت پیش از دنیا رفت. من با یکی از مسؤولین حوزه دعوایم شد سر تشییع جنازه ی ایشان. بعد از اینکه ایشان دفن شد گفتم شما برای معرفی ایشان چه کردید؟ این چه سرمایه ای بود که ما از دست دادیم؟ بعضی از طلبه هایمان اصلا یک بار هم اسمش را نشنیده بودند. ایشان قبل از انقلاب می رفتند به فسا برای تبلیغ. سی چهل سال است که از آن موقع گذشته است، هنوز هم که هنوز است جوان هایی که حتی ایشان را یک بار هم ندیده اند اینقدر نوع رفتار ایشان با مردم در این منطقه ویژه بود، که اگر کسی را بخواهند به عنوان امام جمعه یا مبلغ بفرستند آنجا، مردم می گویند اگر مثل آقای انصاری شیرازی است بفرستید. باور کنید پای حرف پیرمردها بنشینید بگویید آقای انصاری شیرازی چند سالی که آمد اینجا برای تبلیغ چه گفت؟ ببینید می توانند 5 دقیقه درباره ی حرفهایی که آقای انصاری شیرازی به آنها گفته صحبت کنند. ولی اگر به آنها بگویید ایشان چطوری بود؟ می گوید نگو که دلم پر از یک عالمه غصه و قصه است از دوری این مرد. دم اذان که می شد می آمد دم مسجد آب می پاشید. مسجد را که می خواستیم بسازیم پاچه ها را بالا می زد می آمد گل می زد. بعد از نماز می آمد کفش های مردم را جفت می کرد و هر کاری هم می کردیم که این کار را نکند می گفت من کی هستم. یک عالمه از این خاطرات.

8-     اثر عمل بیش از حرف است

من نمی گویم نباید حرف زد ولی باور کنید مردم بیش از اینکه حرف های ما یادشان بماند اعمال ما یادشان می ماند. این را باورش کنیم. من دانشگاه شیراز زیاد سخنرانی می رفتم. ولی اینها جمعیت سیال هستند. به دوستمان می گفتم من امسال می خواهم بیایم می خواهم این موضوع را سخنرانی کنم، می خواهم ببینیم این را قبلا صحبت کرده ام یا نه؟ گفت حاج آقا! واقعا شما فکر می کنید ما حرفهای شما را یادمان می ماند؟! این یک واقعیت است؛ خیلی از مردم حرفهای ما از ذهنشان می رود ولی اعمال ما در ذهنشان می ماند و باور کنید همین اعمال است که نگه می دارد. من یک خاطره می گویم و تمامش می کنم.

این را من از زبان علامه جعفری شنیدم. می گفتند در دانشگاه سخنرانی داشتم با دانشجوها ، تمام شد، خسته بودم. از پله های دانشکده پایین آمدم. دم پله ها یک نفر من را گیر انداخت و گفت حاج آقا سؤال دارم. خسته بودم و نمی توانستم بایستم و نمی خواستم هم جواب منفی بدهم. با همان عبا و قبا نشستم روی پله های دانشکده، گفتم بفرما. سؤال کرد، جواب دادم، تمام شد، بلند شدم و رفتم. ایشان می گفتند بیست سال گذشت. یک روز تلفن خانه زنگ زد. گوشی را برداشتم، گفت منزل علامه ی جعفری؟ گفتم بفرمایید. گفت با ایشان کار داشتم. گفتم خودم هستم. گفت حضرت علامه محمدتقی جعفری بیست سال پیش، دانشجو بودم، در دانشگاه آمده بودید سخنرانی، بعد از کلاس آمدید پایین بروید شما را گیر انداختم. از شما سؤالی پرسیدم شما متواضعانه با همان لباس روحانیت روی پله های خاکی دانشکده نشستید و جواب من را دادید. من زنگ زدم به شما که این را بگویم که این حرکت شما بیست سال است که انرژی حرکت من را در زندگی تأمین کرده است. خدا حافظ. یک حرکت انرژی بیست سال حرکت را تأمین می کند. اینها چیزهایی است که باید باور کنیم

9-     خلاصه

من دو نکته را خلاصه بگویم:

اول روی خودمان باید کار کنیم در خلوتمان، کارهایی که ما در خلوتمان می کنیم اگرچه در ارتباط با مردم نباشد، ارتباط ما با امام زمان علیه السلام، نماز شبهایمان، مناجات های سحری ما، ارتباط ما با اهالی خانه مان اینها همه در نوع تأثیر ما در مردم اثر دارد.

دوم وقتی از این خلوت بیرون می آییم و با مردم مواجه می شویم روی تک تک رفتارهایی که با مردم داریم باید حواسمان را جمع کنیم. که گاهی اوقات یک حرکت از ما برابر با ده تا ، بیست تا منبر است و برعکسش یک حرکت نادرست از ما در مواجهه با مردم اثر بیست سی منبر را از بین می برد.

حاج آقای تویسرکانی:

من یک نوجوان 14 ساله بودم در حرم حضرت معصومه بودم یک سؤالی از یکی از مشهورین علما کردم. گفتم چرا در زیارتنامه ی حضرت معصومه می گوید السلام علیک یا بنت الحسن و الحسین حضرت معصومه دختر امام حسن بوده؟ آقا همان جا یک برخورد بدی با من کرد آن آقا و الان هم از مشهورین است. من تا امروز پای سخن این آقا نمی نشینم و از او بدم می آید. به خاطر آن رفتار بدی که با من کرد. و سالها پای درس یک آقایی می رفتم در منزلشان، در این مدت درس، دو زانو جلوی پای من می نشست، آخر هم که می خواستم بیرون بیایم کفشهای من را جلوی من جفت می کرد. مکاسب و لمعه و رسائل را پیش ایشان خواندم، همه اش یادم رفته ولی این کفش جفت کردن ها هنوز یادم هست. البته این آقایی که استاد خصوص بنده بود شاید راضی نباشد اسمش را ببرم، ایشان هم از مشهورین هستند. یعنی اینی که حاج آقای عباسی می فرمایند یک واقعیتی است که متأسفانه خود ما به تأثیر رفتارمان خیلی واقف نیستیم

حاج آقای کشاورز

بسم الله الرحمن الرحیم

بیانات بسیار شیوا بود و روی دغدغه ی بسیار مهمی دست گذاشتند. یک جمله ای من از شهید حاج عبدالله اسکندری از مدافعان حرم که امسال دومین سالگردشان هست، از شهدای شیراز، دستخط خود ایشان را دیده بودم که برای شما می خوانم. می فرمایند اگر خوبان جامعه ی ما خوبتر شوند، بدان جامعه ی ما خوب می شوند. خیلی جمله ی زیبایی است.

اما سؤال این است که راهکار عملی که باید حوزه در پیش بگیرد چیست؟ واقعا همانطور که فرمودید الان درسهای اخلاق بیشتر جنبه های نظری و تئوریکش مطرح است. و درسهای اخلاقی هم که درحوزه هستند فارغ از اینکه استاد اخلاق کیست، همه بزرگوارند و حتما متخلق هستند و حتما قابل استفاده هستند اما سبک ارائه ی مباحث ، انسان را نمی پروارند واقعا. یعنی ارتباط وجود ندارد. حتی شما بعد از درس اخلاق شما دسترسی به استاد اخلاق ندارید که چالش هایی که در ذهنت ایجاد شده است را بتوانی مطرح کنی و آن سبکی که شما فرمودید که جزء آمال و آرزوهای حوزوی ها هست که یک استاد اخلاقی باشد که به تعبیر آیت الله بهاء الدینی رحمة الله علیه جلسه اش ولوله ایجاد کند، شور ایجاد کند، غلیان ایجاد کند، اینگونه اساتید اخلاق متأسفانه الان دیده می شود در حوزه منزوی هستند و گاهی اوقات حتی مورد تهمت هم واقع می شوند. یعنی اگر جلسه ای اینطوری برگزار شد سریع انگ مرید پروری و … زده می شود و اینطور جلسات اخلاق است که می تواند پرورنده و سازنده باشد در حاشیه واقع می شود. من حرفم این است که راهکار عملی چیست که این مسأله بشود دغدغه ی حوزه.

استاد عباسی:

ببینید واقعیتش این سؤال خیلی بزرگتر از اندازه من است. من واقعا آن حرفی که ابتدا زدم نه اینکه از سر شکسته نفسی باشد که این حرفها از یک ضبط صوتی بیرون می آید که زوار در رفته است. ولی به نظر من دو تا مسأله این وسط می تواند ملاحظه شود که بین خود ما ها یک دغدغه ی جمعی بشود. اصل مسأله این است که این دغدغه در وجودمان هیچ وقت کم رنگ نشود. اگر اینطور شد دو تا اتفاق اگر بیفتد به نظر من می تواند مفید باشد. در دورانی که واقعا دورانی است که ما هر چه پیش می رویم می بینیم که اساتید اخلاق از دنیا می روند و جانشینی هم ندارند. ببینید ما یک نماز آیت الله بهجت داشتیم خودش درس اخلاق بود. نگاه به ایشان درس اخلاق بود. آدم می رفت و می آمد و خیلی انرژی می گرفت. خب نیستند دیگه، کی جایش آمده است؟ یکی اینکه دوستانی که با هم دیگر یک قرابت و نزدیکی دارند به ویژه مکانی، بیایید یک جلسات ذکری بگذارید برای خودتان. آیت الله بهجت می گفتند وسائل الشیعه باب کتاب جهاد با نفسش را جزء مطالعات روزمره خود قرار بدهید. ما دور هم که می نشینیم چه حرفی باید با هم بزنیم جز ذکر اهل بیت علیهم السلام؟ ذکر اهل بیت علیهم السلام چیست؟ این است که بیاییم معارفشان را، روایاتی که واقعا به تعبیر امام باقر علیه السلام ان حدیثنا یحی القلوب احادیث ما دلها را زنده می کند و بحث بعدی که وقت نشد بگویم همین بحث بود. این جلسات دور هم نشستن و تبدیل کردن این جلسات را به ذکر دست کم نگیریم. رفیق خوب به تعبیر آیت الله مظاهری (من از خود ایشان شنیدم) می گفتند این استاد اخلاق استاد اخلاقی که می گویند به صورت ویژه این بعد از یک سری طی مراحل است. خود رفیق خوب یک استاد اخلاق است. دور هم که می نشینیم درباره ی چی حرف می زنیم؟

نکته ی دوم:

باز همین آیت الله بهجت از ایشان سؤال کردند آیا در سیر و سلوک محتاج به استاد اخلاق هستیم؟ ایشان فرمودند استاذک علمک اعمل بما تعلم تکف بما لا تعلم استاد تو علم تو است، به آن چیزی که می دانی آنچه نمی دانی برایت کفایت می کند من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم هر کسی به آن چیزی که می داند عمل کند خدا آن چیزی که نمی داند به او می رساند. ما خیلی چیزها را می دانیم ها! در محیط خانواده یکی از چیزهایی که به شدت ماها را مهذب می کند حواس جمع بودن به خانواده است. آقایان می دانید بنده در حوزه ی مشاوره که دارم فعالیت می کنم به صورت طبیعی مشاوره های متعددی به من مراجعه می شود با اینکه الان میزان مشاوره ها را کم کرده ام. یک قشر از مشاوره های من که دردناک است مشاوره با خانواده های کسانی است که در حوزه ی تبلیغ فعال هستند و یکی از دردهای مشترک اینها این است که حاج آقا بالای منبر چیزهایی می گوید ولی در خانه از دستش عاصی هستیم. پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمودند خیرکم خیرکم لاهله و انا خیرکم لاهلی کسی نمی تواند به تهذیب برسد، کسی نمی تواند به معنویت برسد الا اینکه حتما باید برای خانواده اش خوب باشد. یعنی معتقدم ما بسیاری دانسته داریم که نیاز به استاد ندارد، ما به آنها عمل کنیم خدا راه را برای ما باز می کند.

حاج آقا معلمی:

بسم الله الرحمن الرحیم

این همه تأکید درباره ی التزام به ولایت، مقبولی اعمال به ولایت درست است. آیا ما الان در روزگار خودمان منقطع از ولایت هستیم؟ فقط در کلیاتی که از امامان معصوم به ما رسیده است باید پایبند باشیم؟ اگر این است ابراهیم خلیل را خدای رحمن امام معرفی کرد. چرا ابراهیم را عملا در امورات روزمره ی زندگی خودمان امام نمی دانیم؟ اگر منقطع از ولایت هستیم که نقص است، اگر منقطع از ولایت نیستیم استمرار ولایت را متأسفانه کمتر تبیین کرده ایم. کمتر گفته ایم، برای ولایت فقیه، شعار می دهیم، دعا می کنیم، متأسفانه تنها ابعاد سیاسی پیدا کرده است در جامعه ی ما. مراکز علمی ما، دانشگاهی ما، آموزش و پرورش ما نیامده اند ولایت فقیه را تدریس کنند به عنوان یک موضوع در استمرار امامت. حقیقتا این عنوان، مظلوم واقع شده است در جامعه ی ما. ولایت فقیه ریشه ی محکمی دارد. بحث کلامی است. بحث اعتقادی است. در استمرار امامت و ولایت امامتی که مکمل بعثت و نبوت است اما مع ذلک در حوزه ها هم کمتر به صورت علمی به این قضیه توجه شده است. خدا رحمت کند امام راحل را. سال 48 وقتی که ایشان بحث ولایت فقیه را مطرح کرده بود مما منّ الله علیّ که طلبه ی بیست و شش ساله بودم و حضور داشتم ولی در همان ایام در حوزه ی کهن و بزرگ هزار ساله ی نجف، متأسفانه می شنیدیم که فضلایی به ظاهر برجستگانی می گفتند اینها بحثهای خیالی و بحثهای آرمانی و بحثهای ثبوتی است. برای خاطر اینکه حوزه انسی نداشت با بحث ولایت فقیه. اگر واقعا در استمرار مسائل اعتقادی و کلامی امامت، بحث ولایت فقیه هم مطرح می شد، آن گونه با امام برخورد نمی کردند. ولی البته بحمدالله موج ایجاد کردند. و مورد استقبال مخصوصا نسل جوان از طلاب قرار گرفته بود و در پی آن پیروزی انقلاب. من عذر خواهی می کنم برای اینکه جلسه یک تلطیفی پیدا کند روایتی را تقدیم می کنم. از امام صادق سلام الله علیه راجع به اصل ولایت اولیاء خدا است چون در آستانه ی نیمه ی شعبان قرار داریم. ٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِذَا وُلِدَ وَلِيُّ اللَّهِ صَرَخَ إِبْلِيسُ صَرْخَةً يَفْزَعُ لَهَا شَيَاطِينُهُ قَالَ فَقَالَتْ لَهُ يَا سَيِّدَنَا مَا لَكَ صَرَخْتَ هَذِهِ الصَّرْخَةَ قَالَ فَقَالَ وُلِدَ وَلِيُّ اللَّهِ قَالَ فَقَالُوا مَا عَلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ قَالَ إِنَّهُ إِنْ عَاشَ حَتَّى يَبْلُغَ مَبْلَغَ الرِّجَالِ هَدَى اللَّهُ بِهِ قَوْماً كَثِيراً قَالَ فَقَالُوا لَهُ أَ وَ لَا تَأْذَنُ لَنَا فَنَقْتُلَهُ قَالَ لَا فَيَقُولُونَ لَهُ وَ لِمَ وَ أَنْتَ تَكْرَهُهُ قَالَ لِأَنَّ بَقَاءَنَا بِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ فَإِذَا لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ وَلِيٌّ قَامَتِ الْقِيَامَةُ فَصِرْنَا إِلَى النَّارِ فَمَا بَالُنَا نَتَعَجَّلُ إِلَى النَّار

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ‏ لَهُمْ‏ لَاحِق

‏ وظیفه ی امروز ما در برابر این گونه تعبیرات چیست؟

حاج آقا عباسی:

نکته ی اول این که من تمام حرفهای جناب آقای معلمی را قبول دارم و هیچ نقدی نمی کنم. فقط دو تا نکته به عنوان تکمله می خواهم عرض کنم

اولا من معتقدم امروز نمی گویم بیش از آنی که ما به تبیین علمی ولایت فقیه نیاز داریم ولی لااقل به همان اندازه نیاز به تبیین عملی مواضع ولی فقیه داریم. دوستانی که بنده را می شناسند می دانند من در هیچ خط و ربط سیاسی جا نمی گیرم و اصلا آدم سیاسی کاری نیستم، یک نفر را در این مملکت قبول دارم و پای آن هم می ایستم و آن هم مقام معظم رهبری است و با اعتقاد قلبی و سلول های بدنم هست که اعتقاد دارم. منظورم جناحها و خط و ربطها است. و معتقدم تنها تفکری که امروز می تواند جامعه ی ما را نجات دهد تفکر ایشان است بدون تردید. اما خود ماها چقدر به مواضع ایشان آشنا هستیم و چقدر عمل کرده ایم. من درجمع خواهران گفتم ایشان گفتند اقتصاد مقاومتی. این به دولت نگاه می کند، آن یکی به مجلس نگاه می کند و … الان خود شماها در خانه هایتان مگر چایی نمی خورید؟ چند درصدتان چایی هایتان چایی ایرانی است؟ اینکه مطمئنا کیفیتش بهتر از چای خارجی است. چای خارجی یا زهر مار به آن اضافه می کند تا بامزه می شود. کسی نتوانست دست بلند کند. مگر برنج ایرانی نیست، گرانتر است؟ کمتر بخور، نیم دانه اش را بخور. جهاد است دیگر! ایشان می گویند جهاد اقتصادی. چرا می روید برنج خارجی می گیری که پول توی جیب آن طرفی برود و معلوم هم نیست در آن چه خبر است. خب اقتصاد مقاومتی ماییم دیگر! جهیزیه دخترت را گرفتی؟ چرا اینقدر جنس خارجی گرفتی؟ آقا کیفیت جنس ایرانی کم است خب مگر مقام معظم رهبری این را نمی دانند بخر تا زیاد شود، بخر تا کارخانه تعطیل نشود. مگر ایشان سن ازدواج را در سال 92 مشخص نکردند؟ فرمودند مگر جوان 17، 18، 19 ساله ی ما نیاز به اطفاء غریزه ی جنسی ندارد؟ خب چندتا از ماها پسرمان را اگر در این سنین بیاید بگوید زن می خواهم می گوییم باشه برای تو می گیرم؟ طبق آمار بلوغ جنسی به ده سال رسیده. چندتا از ما در این سن بچه مان را طوری تربیت می کنیم که آماده ی تشکیل یک زندگی شود. توصیه ی ایشان است. تبیین عملی. بعد بدانید اگر این تبیین عملی در جامعه انجام بگیرد و بفهمد این جوان اگر در 18، 19، 20 سالگی پدرش برایش زن گرفت برای اینکه رهبرش دستور داده بود. می دانید چه غوغایی از محبت به ولایت فقیه در جامعه برپا می شود. آن چای کار، آن برنج کار، آن کارخانه دار تعطیل نمی شود می گویند چون رهبر دستور داد جنس ایرانی و من رفتم جنس ایرانی خریدم، آن کارگر مشتاق چه عرض کنم، دلداده ی ولی فقیه می شود. حالا یا این تبیین عملی را انجام ندهیم و همه اش تبیین علمی کنیم. می گوید کو نتیجه ی عملی اش؟

نکته ی دوم:

آقای قرائتی بین طلبه ها می گفتند یک بار یک دانشجوی 22 ساله ی اصفهانی آمد نزد من و گفت آقای قرائتی! شما که اینقدر ولایت فقیه ولایت فقیه می کنید قبول دارید که ولایت فقیه کپی ولایت امام زمان علیه السلام است؟ گفت چرا اصل را تقویت نمی کنید که کپی هم تقویت شود. دیدم چه حرف خوبی زد. رفتم نزد مقام معظم رهبری و گفتم یک جوانی به من گفته شما اصل را تقویت کنید تا این کپی تقویت شود. آقا فرمودند بله؛ حرف خوبی است. همان جا استارت مؤسسه مرکز مهدویت خورد.

من باز تأکید می کنم آقای معلمی! حرف شما را صد در صد تأیید می کنم ولی این دو را به عنوان مکمل عرض کردم.

حاج آقای بام افکن:

بسم الله الرحمن الرحیم

من سه نکته ی کوتاه عرض می کنم.

نسبت به بیان اول آقای عباسی که فرمودند جوانها تا احساس نیاز می کنند اینها را ازدواج بدهیم و از هزینه اش نترسیم. من خودم جوانهایی که مراجعه می کنند جرأت نمی کنم به صورت مطلق این را بگویم چون خداوند متعال می فرماید من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا. در کافی حدیث صحیح هست که منظور از ذکر، ذکر لسانی نیست بلکه منظور این است که موقع گناه خدا را فراموش نکنید. اگر این عروسی هایی که با گناه شروع می شود و با گناه ادامه پیدا می کند، اینها رسم هست خب این جوان فردا می رود موقع ازدواج می بیند خدا کفایت نکرد این دینش ضعیف می شود.

آقای عباسی:

مطمئنا بین خطبا اینقدر خلاصه گفتم و الا یک عالمه به جوانها می گویم که حواستان باشد که من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب یعنی حرف شما درست است.

آقای بام افکن :

نکته ی دوم در مورد بحث ترک گناه است و نکته ای که عزیز دلمان فرمودند به نظرم می رسد برای راهکار عملی امروز باید مثل غرب (دانشش را عرض می کنم وگرنه غرب مهم نیست) آمده مثلا ترک اعتیاد برایش سیستم طراحی کرده است، آن اراده ای که شخص ندارد سیستم ان ای (NA)  یا طرف مرتکب مشروبات الکلی معتاد و گرفتار است سیستم طراحی کرده اند ای ای (AA)  مخفف است. اینها می آیند و به فرد کمک می کنند برای تحصیل اراده ای که ندارد. من چندین سال است که در این قضیه تحقیق کرده ام که می شود در دین سیستمی طراحی کنیم در قالب بسیج مساجد یا در حوزه های دیگر یا در جاهایی که خیلی هم خانقاهی نیست ترک گناه. ما می توانیم ترک گناه را تبدیل به سیستم کارآمد بکنیم تربیتی نه تعلیمی. چون ما فقط منبر می رویم که تعلیم است. تربیت نداریم. دستگیری نداریم، منبر زیاد است ولی هیچ کجا دستگیری .. استادهای اخلاق هم امروز فراوان منبر می روند خب فایده ندارد. می شود سیستمی طراحی کرد. من خواهش می کنم اگر اتاق فکر مجموعه ی هیئت رزمندگان می توانند کمک کنند ما خدمتشان برسیم

سومین نکته فرمودند بحث ولایت. در سال 88 بنده دیدم که علمای ما، بزرگان ما، هر کدام یک جهتی دارند. گاهی در مقابل هم دیگر. دیدم این توجیه دینی ندارد! این چه قصه ای است؟ آمدم دیدم در فقه ما و واجبات ما دوتا از فروعات ما بحث تولی و تبری است. یعنی احکام دوستی و دشمنی. گفتم خب این اگر باشد حل می شود. رفتم در کل فقه در این هزار و خرده ای سال هیچ چیزی غیر از روایات و منابع ندیدم که احکام تولی و تبری را گفته باشد. خدمت اساتید رسیدیم گفتیم وارد شوید. گفتند این بحث معارفی است و فقهی نیست. دو سه سال بنده زحمت کشیدم پایان نامه ام را در این قرار دادم اگر این هم که فرموده ی آقای معلمی که این تولی و ولایت پشت سرش ادامه پیدا می کند اگر احکام تولی و تبری در مبلغینی ما اینها را منتشر کنند هیئت رزمندگان می تواند این را سازماندهی کند.

آقای عباسی:

من در مورد نکته ی دوم فقط این را بگویم چون به آن جمعها و حلقه ها اشاره کردند همین اندازه فقط ما اگر یک نگرش درون دینی محض داشته باشیم در این قصه ی ترک گناه مطمئن باشید در منبع کم نمی آوریم. ماه شعبان است نسخه ی اهل بیت علیهم السلام در ترک گناه کاملا مشخص است ولی ما به آن اعتماد نکرده ایم الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک. ببینید نکره در سیاق نفی افاده ی عموم می کند. من هیچ قدرت ندارم که از وادی معصیت منتقل شود الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک. یک زمان ببینید کلام معصوم است تعارف نیست فقط وقتی ما می توانیم از وادی معصیت منتقل شویم (تعبیر انتقال از معصیت را تفسیرش را می سپارم به خود شما) الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک اینکه من با محبت تو بیدار شوم. در ابتدای مناجات محبین هم امام سجاد علیه السلام می فرماید الهی من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا خدایا! کیست که شیرینی محبت تو را بچشد و از تو دور شود و کسی دیگر را جایگزین کند. اگر می خواهیم یک سیستمی طراحی کنیم برای اینکه جوانهای ما از وادی معصیت منتقل شوند همه ی ذهن و فکرمان را باید متمرکز کنیم در این که چه کنیم محبت خدا در دل مردم زیاد شود.

آقای بام افکن:

من روش را عرض کردم. محتوا دینی است

آقای عباسی:

من حرف شما را رد نکردم و گفتم این نکته را هم باید مورد توجه قرار داد

آقای بام افکن:

من خدمت آقای جاودانِ تهران و آقای تحریری در قم رسیدم و این را عرض کردم هر دو بزرگوار تأیید کردند و قول همکاری دادند ولی در عمل خیلی موفق نشدیم خدمتشان برسیم.

حاج آقا حججی:

بخش آخر صحبت حاج آقا که بحث اخلاق و عمل و اخلاص در عمل بود که اشاره کردند بحث پاکت و فی و اینها، چیزی که به ذهنم می رسد، نکته ی مهمی است. یکی بحث تذکر و یادآوری است. چرا این بحث تذکر و یادآوری نیست. یا ما نمی بینیم، ملموس نیست. من بعضی جاها رفته ام مثلا افراد آمده اند رجوع کرده اند گفتند فلانی (یک شخصیت بزرگی که همه ی ما ارادت خدمتش داریم) رفته است جایی دیده برای خیر مقدم نوشته اند حجة الاسلام و المسلین، برگشته که چرا ننوشته اند آیت الله. خب من مجبورم دفاع کنم. گرچه نمی دانم واقعیت دارد یا نه. اما اگر باشد که شما هم اشاره کردید ما چه فکری کرده ایم برای اینکه این را متذکر شویم. گاهی وقتها افراد اینقدر جایگاهشان بزرگ است که مثل من جرأت نمی کنم حتی نزدیک بشوم و بخواهم تذکر اینچنینی بدهم.

گاهی وقتها افراد خودشان هم متوجه نیستند. یک مثال از خودم بزنم. ما منزلمان مرغ و خروس داریم. یک وقت یکی از همسایه ها آمد خیلی با احتیاط گفت که ببخشید حاج آقا! این صدای خروس شما مزاحم است. من گفتم خیلی عذر می خواهم من خودم خیلی لذت می برم وقتی خروس می خواند ولی نمی دانستم مزاحم شما است. چشم. ببینید این اگر نیاید به من بگوید من از کجا بدانم که این رفتاری است که جنبه ی منفی دارد. باز مثال دیگری بگویم. یکی از مداحان به نام هیئت جایی برنامه داشت قبل از مغرب. نزدیک اذان که بود من قبلش به او گفته بودم که به موقع تمام کنید که نماز اول وقت فوت نشود و او قبول کرده بود. اما تا خود اذان خواند و من مدام اشاره کردم و مداح هم من را هم می دید و سر هم تکان می داد. بعد تا تمام شد اذان شروع شد و اقامه بستند من رفتم به او گفتم مرد مؤمن! مگر شما قرار نبود زودتر تمامش کنید؟. گفت به من گفته اند تا اذان ادامه بدهید. گفتم تو خودت متوجه نیستی کسی که تا الان اینجا عرق ریخته، اینطور عزاداری کرده خسته شده الان چطور می خواهد در صف جماعت بیاید، این مگر نمی خواهد برود وضو بگیرد؟ برگشته به من گفته مگر عزادار امام حسین علیه السلام بی وضو به عزاداری می آید. خب این را چه کسی باید به او تذکر دهد

بحث پاکت را بنده اعتقاد دارم که اگر کسی اینطور باشد و اعتقاد داشته باشد این مشرک بالله است. اما بحث دیگری را اشاره کردید بحث پذیرایی هایشان. بعضی بزرگواران یک جایی برای تبلیغ می روند بعد اینقدر اخلاصشان بالا است که وقتی بعد از ایشان من به آنجا می روم می بینم نان و پیاز یا نان و ماست برای من آوردند. من فکر می کنم این دسر است خب استفاده می کنیم می بینیم خبری نیست. اینجا چه کار کنیم؟ حرف بزنیم متهم می شویم، نزنیم باید گرسنگی بخوریم. آدم ضعف بنیه پیدا می کند. من خودم برایم اتفاق افتاده است که سحر از حال رفته ام و زیر سرم رفته ام.

آقای عباسی:

نکته ی اول درباره ی آن تذکر من عین این عبارت را گفتم که از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است. ما امروز به مداح نمی توانیم بگوییم. چرا محرم صد میلیون دویست میلیون مطالبه می کنی؟ چرا چون آنها که روحانی هم هستند مطالبه می کنند. الان هم که مد شده که می گویند به حساب خیریه و اینها می ریزیم. حتما باید تذکر داد. حرفی در این نیست

نکته ی دوم: ببینید آن اتفاقی که شما دارید می گویید واقعا کم است که مردم فقط نان و ماست جلوی ما بگذارند ولی اگر هم گذاشتند من معتقدم باید سکوت کرد حتی اگر به قیمت زیر سرم رفتن باشد. بالاخره ما ها سرباز امام زمان علیه السلام هستیم. میدان میدان جنگ است. گاهی اوقات گفتن یک حرف، یک ذهنیت اشتباه نسبت به روحانیت تولید می کند. حالا من نمی دانم من خودم تا به حال از موقعی که کسی من را نمی شناخت تا الان که رفته ام تبلیغ، یک بار هم نشده کسی جلوی من نان و ماست بگذارد که به ضعف مبتلا شوم، دوستان هم فکر نمی کنم اینطور باشد. به هر حال اگر این طور هم بود مطالبه از مردم به خاطر اشتباهاتی که بعضی ازهم لباسی های ما ایجاد کرده اند به نظر من اشتباه است ولی باز هم الامر الیکم

جمع بندی:

دوستان! من عذر می خواهم که بعضی جاها خیلی صریح صحبت کردم ولی این دو نکته را از باب تذکر از کسی که کوچکتر از شما است و جسارت کرد و این حرف را زد به عنوان نصب العین خودمان این دو نکته را داشته باشیم. باور کنید که اگر این دو نکته یعنی تهذیب نفس و دقت در معاشرت با مردم در جمع مبلغین رعایت شود باور کنید طبق آیات و روایات می تواند یک انقلاب فرهنگی در جامعه ما ایجاد کند.

[1] – عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ أَبِي يَوْماً وَ عِنْدَهُ أَصْحَابُهُ مَنْ مِنْكُمْ تَطِيبُ نَفْسُهُ أَنْ يَأْخُذَ جَمْرَةً فِي كَفِّهِ فَيُمْسِكَهَا حَتَّى تَطْفَأَ قَالَ فَكَاعَ النَّاسُ‏ كُلُّهُمْ‏ وَ نَكَلُوا فَقُمْتُ وَ قُلْتُ يَا أَبَتِ أَ تَأْمُرُ أَنْ أَفْعَلَ فَقَالَ لَيْسَ إِيَّاكَ عَنَيْتُ إِنَّمَا أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ بَلْ إِيَّاهُمْ أَرَدْتُ قَالَ وَ كَرَّرَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ مَا أَكْثَرَ الْوَصْفَ وَ أَقَلَّ الْفِعْلَ إِنَّ أَهْلَ الْفِعْلِ قَلِيلٌ إِنَّ أَهْلَ الْفِعْلِ قَلِيلٌ أَلَا وَ إِنَّا لَنَعْرِفُ أَهْلَ الْفِعْلِ وَ الْوَصْفِ مَعاً وَ مَا كَانَ هَذَا مِنَّا (الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص227)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *