مشکلات پیشِ روی تربیت در دنیای امروز ، پنجم: افزایش رقبای تربیتی، نوشته شده توسط استاد حجة الاسلام و المسلمین عباسی وَلَدی

خانه / آموزش / مشکلات پیشِ روی تربیت در دنیای امروز ، پنجم: افزایش رقبای تربیتی، نوشته شده توسط استاد حجة الاسلام و المسلمین عباسی وَلَدی

بسم الله الرحمن الرحیم

مشکلات را بشناسیم؛ امّا پیش آنها قد، خم نکنیم

مشکلات پیشِ روی تربیت در دنیای امروز

پنجم: افزایش رقبای تربیتی

هر اندازه رقبای تربیت دینی بیشتر می‌شود، نیاز به وقت گذاشتن برای بچّه‌‌ها به وسیلۀ والدین، بیشتر می‌شود.

در گذشته‌های دور، گاهی قرنی می‌گذشت و رقیب جدیدی وارد فضای تربیت نمی‌شد. در گذشته‌های نه چندان دور، دهه‌هایی طی می‌شد تا یک عامل ضدّ تربیتی وارد زندگی ما شود؛ امّا اکنون در سال‌هایی به سر می‌بریم که دائم در حال مشاهدۀ ورود رقبای جدید در عرصۀ تربیت هستیم. فن‌آوری، به سرعت هر چه تمام‌تر، در حال وارد کردن ابزارهای جدید به زندگی ماست که هر کدام از آنها به تنهایی مشکلات و خطرهای بسیاری را در مسیر تربیت ایجاد می‌کنند.

می‌گفت: فکر نمی‌کنی بیش از اندازه، داغ کرده‌ای و مباحث تربیتی را بزرگ کرده‌ای؟ مگر ما خودمان چه‌طور بزرگ شدیم؟ مگر پدران و مادران ما این نکاتی را که شماها امروز می‌گویید، بلد بودند؟ حالا که آنها این نکات را رعایت نکردند، ما دزد و قاچاقچی از آب در آمدیم؟!

گفتم: چند سال داری؟

گفت: ۳۸ سالمه.

گفتم: دوران کودکی و نوجوانی‌ات را یادت هست؟

گفت: کوران جنگ بود.

گفتم: اوّل آن که به نظر من، پدر و مادرهای ما، بسیاری از قواعد تربیتی را به طور ناخودآگاه، اجرا می‌کردند؛ امّا از این هم که بگذریم، در آن زمان، اگر پدر و مادری فرزندش را درست تربیت نمی‌کرد، چه اتّفاقی می‌افتاد؟ چه خطرهایی او را تهدید می‌کرد؟ بگذار برایت بگویم. اگر در آن زمان، پدرم مرا کتک می‌زد و از خانه بیرون می‌انداخت، بیرون که می‌آمدم، درِ خانۀ همسایه، حجلۀ شهادت پسر همسایه را می‌دیدم که همین هفتۀ پیش به شهادت رسیده بود. سرِ کوچه که می‌رفتم، به مسجد می‌رسیدم و روی تابلوی اعلانات مسجد، در کنار اعلامیۀ چند شهید، اطّلاعیۀ ثبت نام برای اعزام به جبهه را می‌دیدم. به مرکز شهر که می‌رفتم، تشییع جنازۀ یک شهید و اعزام رزمنده‌ها با اتوبوس به جبهه را می‌دیدم. مادرها هر کدام در حال خداحافظی با پسرانشان بودند و پدرهای رزمنده هم سرِ فرزندانشان را در آغوش گرفته بودند. بوی اسفند و صدای صلوات‌های پی در پی که برای سلامتی امام و رزمندگان و برای نابودی صدّام و صدّامیان فرستاده می‌شد، فضای خیابان‌ها را پُر کرده بود. در این میان، صدای آهنگران از بلندگویی که روی سقف یک مینی‌بوس گذاشته شده بود، به گوش می‌رسید:

ای لشکر صاحب زمان، آماده باش، آماده باش!

بهر نبردی بی‌امان، آماده باش، آماده باش!

 باید به دنبال راه انحراف می‌گشتم تا منحرف می‌شدم. راهی را که پیدا می‌کردم، چه بود؟ گوش دادن به چند نوار کاست ترانه که از آن طرف آب آمده بود. آن را هم که می‌خواستم تهیّه کنم، باید پول توجیبی یک یا دو ماهم را می‌دادم و می‌خریدم. تازه آن قدر هم وحشت داشتم که تا خرید و فروش انجام می‌گرفت، از شدّت هول و وَلا، چند سالی از عمرم کم می‌شد! این نوارها را کجا باید گوش می‌دادم؟ یک رادیو ضبط زهوار در رفته‌ای داشتیم که پدرم، بالای سر خودش می‌گذاشت و دَم به دقیقه‌، اخبار و سخنرانی و آهنگران و کویتی‌پور گوش می‌داد. مادرم هم صبح‌ها روشنش می‌کرد و برنامۀ خانواده را گوش می‌داد. اگر یک لحظه از کنارشان جدا می‌شد، مثل مادری که بچّه‌‌اش را گم کرده، می‌فهمیدند. تلویزیون که دو شبکه بیشتر نداشت و از وقتی که آن دایرۀ کذایی تبدیل می‌شد به چند ستون رنگی و پس از آن هم گم‌شدگان را نشان می‌داد، می‌دیدیم… تا وقتی که سرود جمهوری اسلامی پخش می‌شد، همان که خیلی طولانی بود و بعد هم عوضش کردند. ویدئو، کالایی کم‌یاب که چه عرض کنم، نایاب بود که برای از ما بهتران بود؛ آن هم که منع قانونی داشت و مثل جنازه، لای پتو می‌پیچیدند و این خانه به آن خانه می‌بردند. تازه اگر هم ویدئو داشتی، فیلمش از کجا پیدا می‌شد؟ فیلمش هم که پیدا می‌شد، چه‌قدر بود؟ یک فیلم نود دقیقه‌ای به اندازۀ یک کتاب حجیم بود. شاید کسی با هزار زور و زحمت، توانسته بود مجلّه‌ای را از زمان شاه نگه ‌دارد و یا این که از آن طرف آب بیاورد. این مجلّه هم می‌توانست نوجوان را منحرف کند؛ امّا در چند خانه از این عکس‌ها و مجلّه‌ها پیدا می‌شد؟ فضا برای ارتباط دختر و پسر، چه اندازه مهیّا بود؟ اگر پسری می‌خواست دختری را به اصطلاح خودش تور کند، چه‌قدر باید دمِ مدرسه می‌ایستاد و به دنبالش می‌رفت و گوشۀ خلوتی پیدا می‌کرد و چند دقیقه‌ای با او صحبت می‌کرد. تازه دلش خوش می‌شد که با یک دختر، حرف زده! البته نباید فراموش کرد که این ارتباط، در صورتی بود که این دو بتوانند با زرنگی هر چه تمام، از تیررس خانواده و مدرسه و گشت ثارالله و جُندالله و کمیته، در امان بمانند. مدرن‌ترین راه ارتباطی دخترها و پسرها، نامه بود که باید آن را جلوی پای یکدیگر می‌انداختند و یا این که در جایی که در قرار قبلی گذاشته بودند، مخفی می‌کردند و هر روز هم به آن جا سر می‌زدند که شاید طرف، نامه‌ای گذاشته باشد. در بسیاری از محلّه‌ها، یک یا دو خانه تلفن داشتند که اگر صاحب‌خانه اهل کرَم بود، خانه‌اش تلفن‌خانه و پسر خانه هم پیغامبر می‌شد. «برو به کبری خانم بگو که مادرش زنگ زده». مادر کبری خانم هم رفته بود در این باجه‌های زرد رنگ تلفن، با یک مُشت دو ریالی و پنج ریالی و ده ریالی که باید پشت سرِ هم در دهان تلفن می‌انداخت و شکمش را پُر می‌کرد تا بتواند چند کلامی با دخترش حرف بزند. تازه اگر دستگاه تلفن از آن حرام‌خورها بود، چند سکّه را می‌خورد و مادر کبری خانم را سرِ کار می‌گذاشت! حالا در این وضعیّت، مگر می‌شد پسر زنگ بزند به این صاحب‌خانه و بگوید که با دختر همسایه‌تان کار دارم؟! وضعیّت خیابان‌ها هم که پاستوریزۀ پاستوریزه بود. در آن زمان، بی‌حجاب به کسی می‌گفتند که به قول آن روزی‌ها، کمی فُکُلش را از زیر روسری بیرون می‌گذاشت و با مانتویی که تا یک وجبی زمین می‌رسید، بیرون می‌آمد. کمی هم لَب و لُپش را سرخ می‌کرد!

آخرش که از منحرف شدن ناامید می‌شدم، می‌رفتم مسجد و پایگاه که بوی معنویت می‌داد. گاهی وقت‌ها هم در پایگاه، فیلم‌های «بورس‌لی» را با این آپارات‌ها نشان می‌دادند. چند حلقه فیلم، یک فیلم سینمایی می‌شد که از بس این طرف و آن طرف نشانش داده بودند، کیفیتش پایین آمده بود. گاهی که زن و دختری در فیلم می‌آمد که کمی آستینش کوتاه بود، تنظیم لنز آپارات را به هم می‌زدند تا فیلم، تار شود.

امّا امروز اگر پدر و مادر با منِ نوجوان بدرفتاری کرده، مرا از خود برانند، چه اتّفاقی می‌افتد؟ آیا امروز باید به دنبال راه انحراف گشت؟ یا این که هزاران راه انحرافی، مانند قارچ در مقابل هر نوجوان و جوانی سبز شده است؟ امروز برای منحرف شدن، نیازی به کوچه و خیابان نیست. در خانه‌ای که در یک اتاقش مادر، سجّاده‌ای پهن کرده و با خدا مناجات می‌کند، در اتاق دیگرش، فرزندی نشسته و با دوستان جنس مخالفش در اینترنت، چَت می‌کند و با عدّه‌ای دیگر هم پیامک‌بازی می‌کند. کافی است یک دوربین به رایانه‌اش وصل کند و با هر کسی در هر کجایی از این دنیا، ارتباط تصویری برقرار کند. اگر تلفن همراهش هم از نسل هوشمندان باشد، به راحتی این ارتباط تصویری برقرار می‌شود. پس دیگر نیازی به نوشتن نامه نیست. برای دیدن یک فیلم مستهجن و دیدن هزاران عکس مبتذل، هیچ زحمتی لازم نیست؛ یک سی دی یا دی وی دی با ارزان‌ترین قیمت ممکن. بلوتوث، یکی دیگر از راه‌های انتشار این فیلم‌ها و عکس‌هاست. دیگر زمان گوش دادن به نوار کاست هم گذشته است. در یک لوح فشرده، ساعت‌ها آهنگ جور و واجور هست. یک ام پی تری (mp3) هم که داشته باشی، می‌توانی صدها ساعت از این آهنگ‌ها را در آن بریزی و صبح تا شب با آن خوش باشی! ام پی فور (mp4) که باشد، می‌توانی با کمترین زحمت، فیلم هم ببینی. ماهواره، کار را برای همه راحت کرده است. هر فیلمی برای هر ذائقه‌ای در هر زمان از شبانه‌روز. راستی اوضاع کوچه و خیابان چه‌طور است؟ آیا بدحجاب‌های ما، تنها به گذاشتن کمی فُکُلْ، بسنده می‌کنند؟ از اوضاع ارتباط دختر و پسر، خبر داری؟! … .

گفت: نمی‌دانم چه بگویم.

من هم بیش از این، چیزی نگفتم.

برگرفته از کتاب من دیگر ما ، جلد اول ، بخش اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *