والفجر 10 حلقه وصل سردار به معبود

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / والفجر 10 حلقه وصل سردار به معبود

هنگامی که از کنار یک مجروح می‌گذشت شنید که می‌گفت: ماسک! ماسکم را پیدا کنید! «حسین» نگاهی به اطراف انداخت و ماسکی ندید. ماسک خودش را برداشت و به صورت او بست و خود چفیه‌ای بر دهان بست. تلاش دوستان برای خیس کردن چفیه نتیجه‌ای نداد و حسین تسلیم محض خدا شد.

 تاریخچه زندگانی و خاطرات پاسدار جاویدالاثر «حسین املاکی» فرمانده لشکر 16 قدس سپاه گیلان

حضور در دفاع مقدس

حسین قبلاً همراه تعدادی از دوستانش به سر پل ذهاب رفته بود و بعد از آن هم در چند عملیات دیگر همچون شیا کوه، ثامن الائمه، فتح المبین و بیت المقدس شرکت کرده بود. حالا نوبت به عملیات رمضان رسیده بود که با عنایت الهی و کمک دوستان دیگرش توانستند باری دیگر نمایندگان خوبی برای استان خود و لشکر 25 کربلا باشند. درخشش حسین و دوستانش در عملیات رمضان باعث شد تا آقای مرتضی قربانی – فرمانده وقت در لشکر 25 کربلا- تعدادی از نیروهای خاص را برای آموزش های تخصصی انتخاب کند.

در این میان حسین و چندی از دوستانش برای آموزش در واحد اطلاعات عملیات برگزیده شدند و آموزش های سختی را پشت سر گذاشتند. پس از مدتی حضور در منطقه حسین مسئول یک تیم اطلاعاتی شد و کم کم به چهره ای سرشناس در لشکر تبدیل شد. عملکرد موفق حسین و تیمش در عملیات محرم و خیبر موجب شد تا آقا مرتضی قربانی، حسین را به عنوان مسئول عملیات تیپ 1 برگزیند. بعد از پایان عملیات والفجر 1 بلافاصله حسین برای شناسایی عملیاتی دیگر دستور گرفت.

حسین همراه سید مهدی نقیبی راد، ابوالقاسمی، حسین پور، قمی و آرامی نژاد وارد منطقه عمومی مریوان شدند. چند هزار پا از مقر خود فاصله گرفته بودند و محبور بودند شب را میان دشمنان سپری کنند. به فرمان حسین میان دو تپه جا گرفتند و نوبتی تا صبح نگهبانی دادند. بعد از نماز صبح چند دموکرات از بالای تپه عبور می کردند که با نقشه حسین به دام افتادند و به عنوان اسیر با خود به مقرّ بازگرداندند.

لشکر قدس

بعد از عملیات والفجر 6 و اتفاقاتی که افتاد، حسین املاکی و تعدادی از دوستان گیلانی اش که جایگاهی خاص در لشکر 25 کربلا داشتند همچون مهدی خوش‌سیرت و حسن رضوانخواه به فکر تشکیل تیپ مستقلی از گیلانیان بودند. تلاش های بی وقفه آنان در عملیات های بدر و قدس 1 و 2 مسئولین سپاه را هم به این خواسته راضی کرد و رسماً تیپ قدس با مأموریت های درون مرزی و برون مرزی در کردستان و آذربایجان استقلال یافت. گردانهای کمیل، حمزه و میثم را تشکیل دادند و در عملیات والفجر 9 موفقیت‌هایی به ثبت رساندند. این مقدمه ای بود تا بلافاصله به لشکر 52 قدس گیلان ارتقاء یابند. فرماندهی تیپ یکم به حسین املاکی و تیپ 2 به مهدی خوش‌سیرت سپرده شد. سردار همدانی اولین فرمانده لشکر قدس بود. عملیات کربلای 2 در منطقه عمومی حاج عمران اولین تجربه لشکر 52 قدس بود.

سردارانی چون حاج محمود قلی پور، سید محمد محمدنژاد، محمدجواد گلستانی، غلامرضا قبادی و حسن رضوانخواه در این عملیات آسمانی شدند.

عملیات کربلای 5

حسین در عملیات کربلای 5 علاوه بر فرماندهی تیپ یکم، فرمانده محور عملیات در جزیره بوارین شد تا از این طریق نیروهایش را به شهرک دوئیجی عراق بکشاند. ساعتی نگذشته بود که شهرک دوئیجی را محاصره کردند و تا عمق شهرک نفوذ نمودند. سایر لشکرها هم موفق شدند مواضع مورد نظر را فتح و به نزدیکی بصره برسند. عصر همان روز برادر کوچکترش حسن به سختی زخمی شد. پیش از غروب، حاج ابراهیم کشاورز شهید شد. حسین هم در منطقه جفیر از ناحیه چانه و فک به شدت زخمی شد.

عملیات نصر 4

پیش از عملیات نصر 4 آقای علی عبدالهی فرمانده لشکر 52 قدس شد و آزادی عمل برای حسین و مهدی خوش سیرت زیادتر شد. غروب پیش از عملیات مهدی برای نیروها سخنرانی کرد و نیمه های شب بود که از زیر قرآن عازم شدند. در همان ابتدای کار ارتفاعات ژاژیله را تصرف کردند و به سمت شهر ماووت حرکت کردند. در کشاکش حملات و موفقیت ها خبر شهادت مهدی خوش سیرت و مرتضی گرامی و زخمی شدن وحید رزاقی به حسین رسید و چشمان حسین به شدت بارانی شد.

حال فرماندهی تمام محور ها به دوش حسین افتاده بود و با تلاش و دویدن‌های بی امان او و سایر دوستانش موفقیت بزرگی رقم خورد. فشار روحی زیادی با رفتن مهدی خوش سیرت به حسین املاکی وارد شده بود. او یاران بسیاری از دست داده بود و جای خالیشان سخت او را می آزارد. همچنین با رفتن مهدی، او رسما ًجانشین لشکر هم بود و کارهای زیادی را می بایست به سر انجام می‌رساند.

عملیات والفجر 10

همزمان با عید مبعث 25 اسفند 66 عملیات والفجر 10 شروع شد. در اولین ساعات بامداد،  تا 12 کیلومتری شمال خرمال پیشروی کردند و روستاهای گچینه بالا، میرسور، رستم بیگ، گروپ، دکون، گچینه پایین، محمدخوج و شیوه مورا آزاد و پاکسازی شدند. ادامه حرکت به سمت راه ارتباطی حلبچه، خرمال و سید صادق بود. روز بعد شهر خرمال آزاد شد و در مجموع 250 کیلومتر مربع از خاک عراق به دست نیروهای ایرانی افتاد. شب دوم عملیات کماندوهای عراقی مستقر در ارتفاعات پوشیده از برف سورن، 2200 و 2300 از میان برداشته شدند و جاده ی خرمال- ملاویس ادامه ی مسیر بود تا آزادسازی 20 روستا در حاشیه ی دریاچه ی بندیجان محقق شود. تصرف شهر دوجیله پایان عملیات در دومین روز بود که با پشتیبانی هوانیروز محقق شد. در مرحله سوم شهرهای حلبچه، طویله و بیاره در دستور کار بود که با آزادسازی حلبچه؛ عراق به دلیل نگرانی از کاهش فاصله رزمندگان اسلام با بغداد دست به استفاده از سلاح شیمیایی زد. شهر حلبچه به دلیل همکاری و استقبال مردم آن از رزمندگان ایرانی، توسط ارتش عراق بمباران شیمیایی شد. 5000 نفر از مردم در این شهر جان خود را از دست دادند.

در ادامه ی عملیات والفجر 10، در نهمین شب از فروردین سال 67، محمد اصغریخواه به شهادت رسید و به توصیه قبلی اش، نیروها به پیشروی ادامه دادند. صبح روز بعد حسین املاکی طبق عادت معهود، بعد از دیدن گردان های حمزه و یا رسول به یاری گردان کمیل رفت. در دامنه پایین بانی بنوک، شاهد درگیری شدید نیروها و شهادت تعداد زیادی از رزمندگان بود. سراغ اصغریخواه را گرفت. حق بین که عملاً فرماندهی گردان را بر عهده گرفته بود، پیکر اصغریخواه را به او نشان داد. حسین بر بالین محمد رفت، او را غرق بوسه کرد و زمزمه ی جانسوزی سر داد. در میان آن حجم آتش و تیر دشمن، حسین آرام در کنار اصغریخواه دراز کشید و تا مدتی خوابید. حجم آتش او را بیدار کرد. چندی بعد، حمله هوایی دشمن شروع شد و بلافاصله حسین متوجه بمباران شیمیایی دشمن شد. دستور استفاده از تجهیزات و ماسک شیمیایی صادر کرد و خود نیز ماسک نصب کرد . به عده زیادی از نیروها و مجروحان کمک کرد تا ماسک نصب کنند. مواد شیمیایی خردل و سیانور همه جا را پر کرده بود. حسین دائماً به هر طرف می دوید تا تمام نیروها را اسکان داد و از آسیب پذیری‌شان کاست. هنگامی که از کنار یک مجروح می گذشت شنید که می گفت: ماسک! ماسکم را پیدا کنید! حسین نگاهی به اطراف انداخت و ماسکی ندید. ماسک خودش را برداشت و به صورت او بست و خود چفیه ای بر دهان بست. تلاش دوستان برای خیس کردن چفیه نتیجه ای نداد و حسین تسلیم محض خدا شد.

 امام خامنه ای مد ظله العالی درباره شهید املاکی فرموده‌اند: شهید املاکی شما (جانشین لشکر گیلان) که توی میدان شیمیایی زدند و خودش هم آنجا در معرض شیمیایی بود، بسیجی بغل دستش ماسک نداشت. شهید املاکی ماسک خودش را برداشت، بست به صورت بسیجی همراهش! قهرمان یعنی این! البته هر دو شهید شدند، هم املاکی شهید شد و هم آن بسیجی شهید شد؛ اما این قهرمانی ماند. اینها از بین نمی روند.

منبع: تاشهدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *