یک اربعین شعر | گزیده ای از اشعار ویژه اربعین حسینی 

خانه / پیشنهاد ویژه / یک اربعین شعر | گزیده ای از اشعار ویژه اربعین حسینی 

بخش شعر بخش ویژه‌ای است که در آن بر اساس معیارهای انتخاب شعر فاخر، اشعاری به تشخیص استاد سید محمد مهدی حسینی چهره نام آشنای شعر آیینی کشورمان گزینش و تقدیم حضور مداحان و مخاطبان ارجمند پایگاه اطلاع رسانی هیات می‌شود.

یک اربعین شعر – گزیده ای از اشعار ویژه اربعین حسینی

پایگاه اطلاع رسانی هیات: یک اربعین شعر – گزیده ای از اشعار ویژه اربعین حسینی  ، مطلع این بخش را با گزیده‌ای از بیانات امام خامنه‌ای حفظه‌الله در دیدار جمعی از شاعران و اهالی فرهنگ و ادب می‌آراییم:

«پدیده‌ی شعر یکی از معجزات آفرینش است، یکی از معجزات عالم خلقت همین پدیده‌ی شعر است؛ مثل خود بیان، بیان هم یکی از برترین معجزات پروردگار در عالم آفرینش است. اینکه شما قادر هستید که ذهنیّت خودتان را، صُوَر ذهنی خودتان را به کسی منتقل کنید با قالب کلمات، در قالب الفاظ، این خیلی حادثه‌ی مهمّی است، خیلی پدیده‌ی بزرگی است. خب ما چون عادت کرده‌ایم، به عظمتش توجّه نمی‌کنیم؛ این خیلی از ساخت خورشید و ماه و ستارگان و این چیزهایی که خدای متعال به آنها قسم می‌خورد بالاتر است؛ لذاست می‌فرماید: “اَلرَّحمٰن، عَلَّمَ القُرءان، خَلَقَ الاِنسان، عَلَّمَهُ البَیان” اوّلین چیزی که خدای متعال بعد از اصل خلقت، در مورد خلقت انسان بیان می‌کند، تعلیم بیان است؛ بیان معجزه‌ی آفرینش است. در اقسام بیان، شعر این خصوصیّت را دارد که از جمال و زیبایی برخوردار است. هر بیانی زیبا نیست؛ معجزه است، مهم است امّا زیبایی در شعر است». 1398/02/30

یک اربعین شعر - گزیده ای از اشعار ویژه اربعین حسینی 
یک اربعین شعر – گزیده ای از اشعار ویژه اربعین حسینی 

در ادامه این مجموعه اشعار که در شماره 123 نشریه هیات منتشر شده است تقدیم شما همراهان همیشگی سایت هیات می گردد.

بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود

مگو که هیچ به دریا نمی‌شود پیوست
اگر که رود نبود و اگر زلال نبود

تمام قاعده‌ها را شکست در هم عشق!
بزرگ و کوچکی آنجا به سن و سال نبود

در آن شلوغی اگر گم‌شدن بلد بودی
خیال یافتن خویشتن محال نبود…

نمی­رسید به پابوس آسمان آنجا

کبوتری که علیل  و شکسته‌بال نبود

قسم به آبلۀ پا و اشک شوقِ سلام
که رنج راه، کم از لذت وصال نبود

در آن مسیر دلم بس که یاد زینب کرد
به چشم هر چه می‌آمد به‌جز جمال نبود

زمین چه داشت اگر این طریق و جاده نبود؟
زمان چه داشت اگر این زمانِ سال نبود؟

کسی نگفت چرا پاسخ سؤالم را
چه بود آن سفر آیا؟ اگر خیال نبود

نشد که شرح دهم حال بی‌مثالم را
که این دو خط غزل من، زبان حال نبود

سید جواد میرصفی

 

این محبت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
این‌که می‌کشد مرا به‌سوی تو چه جذبه­ای است
حال‌وروز عاشقان همیشه این‌چنینی است
تاول شکفته زیر پای زائر تو را
بوسه می‌زنم که موسم ستاره چینی است
کاش تاولی به‌پای زائر تو می‌شدم
تا نوازشم کنی که اوج نازنینی است
از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن
مثل اشک‌های الغدیری امینی است
کربلا چه قرن‌ها بر او گذشته و هنوز
از معلمان مهربان درس دینی است!
از کلاس عقل تا کلاس آخر جنون
سطری از کتاب إن قَطعتُموا یمینی است
عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق
این صدای پای زائران اربعینی است

مهدی جهاندار

 

مگیر از زائرانت لحظه‌ای فیض زیارت را

مبند این‌گونه بر یاران خود راه سعادت را

گدایانت به شوق وصل می‌آیند و می­گویند

مگیر ای شاه از ما پاپتی­ها این محبت را

نجف تا کربلا عشق است موکب موکبش رحمت

خدا بخشیده انگاری به خدامت سخاوت را

چنان گرد تو می‌آیند خلق‌الله از هر سو

تداعی می‌کند هر اربعین روز قیامت را

تو با هفتادودو یارت به روی نیزه‌ها رفتی

و آوردی کنار خویش هفتادودو ملت را

اگر داغی به پا دارند تاول نیست می­دانم

زمین بوسیده در هر گام پای زائرانت را

سید محمدحسین حسینی

 

ای فروغت چلچراغ محفلم یک اربعیـــــن

دولت وصل تو را من مایلم یک اربعیــــن

ای گل صد برگ زهرا از شقایق‌ها بپرس

داغ هجرانت چه کـرده با دلم یک اربعیــــن

خرمن صبر مرا آتش نزد هرچند ریخت

شعلۀ غم‌ها شرر بر حاصلم یک اربعیـــن

از جدایی‌ها مجال شکوه کی پیدا کنم

من که با یاد تو از خود غافلم یک اربعیـــن

از مدینه تا مدینه می‌روم پرچم به دوش

خطبه‌خوان عشق در هر منزلم یک اربعیــــن

موج طوفان بلا کرده است برگردان مرا

در دل دریا و دور از ساحلم یک اربعیــــــن

از همان روزی که یک دامن گُلم بر باد رفت

آتش افتاده است بر آب و گِلم یک اربعیـــــن

محو شد رنگ تبسم از لبم در این سفر

سفرۀ غم‌های عالم شد دلم یک اربعیــــــن

نذر رگ‌های گلویت بوسه‌ها دارم ز شوق

ورنه هرگز حل نمی‌شد مشکلــم یک اربعیــــن

ای سرت خورشید روشن، نیزه‌داران شاهدند

با خیالت در طواف کاملم یک اربعیــــــن

محمدجواد غفورزاده

 

دلم چو تیغ برهنه است روبه­روی نیامش
که بوی سوختن خیمه می‌رسد به مشامش
سلام می‌کنم از دور و می‌رسم به حریمی
که ابر و باد و مه و مهر می‌دهند سلامش
قدم گذاشته‌ام چون نسیم تا بکشاند
مرا کشاکش طوفانی ِ پیاده‌نظامش
برای دیدن زیبایی‌اش گریسته‌ام من
که روی عرش نی افتاده است ماه تمامش
نگاه می‌کنم از گوشه‌ای که چشم خودم نیست
به جاده‌ای که گره می‌زند مرا به مقامش
به هیئت صلوات ایستاده صاحب موکب
غم حسین چکیده­ست از میان کلامش
نگاه کن به سرافرازی سپیدۀ بی‌سر
به شرم  ظلمت و آن آفتاب بر سر بامش
به رنگ هرولۀ موج‌ها بدل شده اینک
مسیر رد شدن عاشقان صبح قیامش
پل صراط من انگشت اوست گرچه بریده
بهشت سینۀ معصوم اوست گرچه دریده

مرتضی حیدری آل­کثیر

 

جابر تو دیده‌ای گل حیدر حسین را

بر روی شانه‌های پیمبر حسین را

جابر شنیده‌ای که اَنا مِن حسین گفت

بوسید بارها روی منبر حسین را

ای دیدۀ سپید به‌سوی که می‌روی

پیراهنی نمانده که آخر حسین را…

جابر نبوده‌ای که ببینی به کربلا

چون آیۀ مقطّعه بی‌سر حسین را

پهلوگرفته کشتی و از دور دیده‌اند

در قتلگاه پهلوی مادر حسین را

حالا بیا ببین که قدم‌ها به گُل نشست

این دشت اربعین سراسر حسین را

زهرا سپه کار

 

هنوز چشم من از این فراق گریان است

به سینه داغ غریبی همیشه پنهان است

دوباره زمزمه رفتن رفیقان شد

هوای چشم من امشب ستاره‌باران است

به یاد قافله­ای از کبوتران غریب

حوالی حرمت بال و پر فراوان است

به سمت قبلۀ خورشید می‌رود این موج

که نسل عاشق ما از تبار طوفان است

علم به دوش نسیم از کجا رسیده چنین

که مثل شط دل او بی‌قرار باران است

چقدر رنج که احلی من العسل شده‌اند

حسین لطف کند مشکلات آسان است

رسانده قطره خودش را به قلب اقیانوس

به جزر و مد کدامین قمر شتابان است

چهل غروب پر از روزهای دل‌تنگی

میان بغض مسافر همیشه پنهان است

وزید عطر حرم حس سیب سرخ غریب

نوید لحظه دیدار حضرت جانان است (روان نیست)

ز مشرق نفحاتش طلوع کرده غزل

که انتهای زمان در عمود پایان است

الهام نجمی

 

دهۀ دوم صفر آمد در گلو آه آتشین افتاد

قافله پشت قافله راهی در دلم شور اربعین افتاد

بی‌قرارم دوباره می‌بینم هق‌هق بی‌امان یاران را

می‌شود با جنون لیلایی طی کنم وسعت بیابان را

مرزها بی‌قرار و حیران‌اند سینه‌چاکان کاروان شده‌اند

چون پیاده سر سفر دارند همه پیرها جوان شده‌اند

می‌روم پا به پای آن محمل که جهان گرم منبرش شده است

می‌نشینم کنار آن مادر که دلش تنگ اصغرش شده است

در دل موکب عطش با سوز نوحه می‌خوانم و پریشانم

روضه‌ها می‌کشد مرا اینجا کربلایی شدم نمی‌دانم

فاطمه نانی زاد

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *