تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد ششم، سوره بقره، آيه118

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد ششم، سوره بقره، آيه118

منكران نبوت پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه با كافران و مشركان اعصار پيشين تشابه قلبي و فكري داشتند، جاهلانه خواهان تكلم بي‌واسطه با خداي سبحان بودند آن‌سان كه خودْ كلام الله را بشنوند و چونان پيامبران(عليهم‌السلام) صحيفه و كتاب آسماني را دريافت كنند؛ درخواستي كه نيل انسانهاي نالايق بدان ناممكن است؛ افزون بر اينكه سخن گفتن خدا با آنها و اسماع آنان بي‌اثر است.

و قال الّذين لا يعلمون لولا يكلّمنا الله أو تأتينا ءاية كذلك قال الّذين من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بيّنا الايات لقوم يوقنون (118)

گزيده تفسير
منكران نبوت پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه با كافران و مشركان اعصار پيشين تشابه قلبي و فكري داشتند، جاهلانه خواهان تكلم بي‌واسطه با خداي سبحان بودند آن‌سان كه خودْ كلام الله را بشنوند و چونان پيامبران(عليهم‌السلام) صحيفه و كتاب آسماني را دريافت كنند؛ درخواستي كه نيل انسانهاي نالايق بدان ناممكن است؛ افزون بر اينكه سخن گفتن خدا با آنها و اسماع آنان بي‌اثر است.
خواسته ديگر جاهلان، آمدن نشانه و معجزه‌اي براي تصديق رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بود؛ حال اينكه معجزات فراواني اعم از مقطعي و مستمر فراروي آنان بود؛ آياتي كه دلالت آنها بيّن و روشن است اهل يقين را در استدلال و استنباط معارف وحياني كفايت مي‌كرد، ليكن آن جاهلان مشرك، در پي بهانه بودند، نه بيّنه.
337

تفسير

تناسب آيات
اين آيه نيز همانند آيات پيشين، از زشتيها و جهالتهاي يهود 1 ، يا نصارا 2 ، يا مشركان 3 سخن مي‌گويد و پس از آنكه در آيات قبل به جهالتشان در امر توحيد و مسئله اتّخاذ ولد براي‌خداوند سبحان،اشاره شد در اين آيه (به قرينه آيه بعد؛ ﴿إنّا أرسلناك بالحق… ﴾) از عناد و لجاجشان در امر نبوّت سخن به ميان آمده است.
سپس براي اشاره به لجاج‌آميز بودن درخواست آنان و نيز براي تسلّي رسول مكرّم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌گويد: اين نحو بهانه‌گيري و عناد به آنان اختصاص ندارد و در ميان پيشينيان نيز كساني بودند كه در برابر فرستاده‌هاي خدا اين‌گونه بهانه مي‌آوردند و خواهان تحقق معجزه‌اي بودند كه خود آن را پيشنهاد مي‌كردند. مراد از ﴿الذين من قبلهم﴾ كساني چون بني‌اسرائيل‌اند كه با تعبير ﴿أرنا الله جهرة) 4 از موسي(عليه‌السلام) رؤيت آشكاراي خدا را طلب مي‌كردند و نظير نصارا كه درخواست نزول مائده آسماني مي‌كردند تا مطمئن شوند كه حضرت مسيح صادق است؛ ﴿…هل يستطيع ربّك أن ينزّل علينا مائدةً من السماء… ) 5 در پايان آيه و در پاسخ به خواسته عنادآميز و جاهلانه آنان مي‌فرمايد: تقاضاي آنان براي پي‏بردن به واقعيت نيست؛ زيرا آيات و معجزات نازل‏شده‌اي كه حقّانيت رسالت تو را به اثبات برساند و جايي براي انكار و ريب طالبان يقين و
^ 1 – ـ اين قول از ابن عباس نقل شده است.
^ 2 – ـ اين قول به مجاهد نسبت داده شده و طبري آن را ترجيح داده؛ چنان‌كه در نظر وي مقصود از «الذين لايعلمون»، يهود است.(جامع‌البيان، ج1، ص562).
^ 3 – ـ چنان‌كه مختار مجاهد و قتاده است.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 153.
^ 5 – ـ سوره مائده، آيات 112 ـ 113.

338

حقيقت‌جويان باقي نگذارد كم نيست؛ ﴿قدبيّنّا الايات لقوم يوقنون﴾.
حاصل اينكه پيام آيه، نقدپندار جاهلانه مشركان و تنظير آن به زعم آفل يهودان و ترسايان و بيان تشابه و تماثل دلهاي قاسي و تهي آنان است.

بهانه جويي منكران نبوت
پس از بيان توحيد در آيات قبل، مسئله نبوت مطرح است كه آيه مورد بحث به آن پرداخته، چنين مي‌فرمايد: منكران نبوت معترضانه به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌گفتند: اگر نبوت حق است و تو به واقع پيامبري، همان خدا در تأييد رسالت تو با ما نيز سخن بگويد تا ما باور كرده، ايمان بياوريم 1 و اگر خدا با ما سخن نمي‌گويد پس معجزه‌اي بيايد كه بر پيامبري تو دلالت كند؛ ﴿و قال الّذين لا يعلمون لولا يكلّمنا الله أو تأتينا ءَاية﴾. ممكن است هر دو مطلب را يك گروه گفته باشند يا هر يك از آنها را گروهي خاص گفته باشند.
^ 1 – ـ مقصود بهانه‌جويان يهود و ترسا و مشركان از تكلم خدا همانا تكلم ويژه است وگرنه تكليم عمومي خداي سبحان براي همگان حاصل است به طوري كه عموم مردم مخاطبان الهي‌اند. براي پذيرش خطاب خدا صفاي ضمير لازم است كه با آمدن علم زلال صحنه دل آرام و خنك گردد و از نوسان و اضطراب برهد و به آرامش و طمأنينه برسد و كوثر آن را بچشد بلكه بنوشد و جان او از رنج عطش نجات يابد. چنين حالي را يقين گويند؛ زيرا علم ممكن است گاهي نافع باشد و ممكن است گاهي نفع نرساند «ربّ عالمٍ قد قَتَلَه جَهْلُه وعلمه معه لاينفعه» (نهج‌البلاغه، حكمت 107) و اما يقين همان‌طور كه شيخ طوسي فرموده (تفسير تبيان، ج1، ص436) و امين‌الاسلام طبرسي آن را ارائه كرده است(مجمع‌البيان، ج2 1، ص369) عبارت از علمي است كه با آن صَدْرِ عالِم خنك مي‌شود؛ ازاين‌رو گفته مي‌شود: «وَجَدْتُ بَرْدَ اليقين» و گفته نمي‌شود: «وَجَدْتُ بَرْدَ العلمِ»؛ هرچند گاهي استيقان حاصل است و كار يقين مزبور را نمي‌كند؛ مانند: «وجَحَدوا بها و استيقنتها أنفسهم» (سوره نمل، آيه 14).
339

كلمه «لولا» در اين آيه براي تحضيض و بدين معناست كه چرا خدا با ما سخن نمي‌گويد يا چرا آيه‌اي نمي‌آيد؟ البته آمدن آيه به اين است كه پيامبر آن را بياورد؛ ﴿لولا يأتينا باية) 1
خداي سبحان درباره محال بودن پيشنهاد نخست، به سبب بداهت، سخني نگفته و به آنچه در آيات پيشين گذشت بسنده كرده است، امّا به پيشنهاد دوم كه امري ممكن است پاسخ مثبت مي‌دهد؛ چنان كه در پاسخ سخن ديگر آنان در اين باره: يا خدا را ببينيم يا فرشتگان را؛ ﴿لولا أُنزل علينا الملائكة أو نري ربّنا) 2 از جواب محال به بداهت آن گذشت و به درخواست ممكن آنها جواب داد؛ يعني از رؤيت خداي سبحان كه ممكن نيست به ديگر آياتي كه گذشت اكتفا فرمود امّا درباره ديدن فرشتگان كه در شرايط ويژه ممكن است، چنين فرمود: روزي مي‌رسد كه آنان فرشتگان را مي‌بينند، امّا در آن روز بشارتي براي تبهكاران نخواهد بود؛ ﴿يوم يرون الملائكة لا بُشري يومئذٍ للمجرمين و يقولون حجراً محجوراً) 3
گاهي خواسته منكران نبوت چنين بيان شده كه مي‌خواستند به ايشان نيز همانند پيامبران پيشين صحيفه آسماني داده شود؛ ﴿بل يريد كلّ امري‏ءٍ منهم أن‏يؤتي صُحفاً منشّرة) 4 و همچون موساي كليم(عليه‌السلام) خداي سبحان با آنها تكلّم كند و آنان كلام خدا را بشنوند؛ حال اينكه گفت‌وگو با خداي سبحان براي هر انساني ممكن نيست و هر كسي لايق شنيدن كلام خدا نيست؛ سخن و كلام
^ 1 – ـ سوره طه، آيه 133.
^ 2 – ـ سوره فرقان، آيه 21.
^ 3 – ـ سوره فرقان، آيه 22.
^ 4 – ـ سوره مدّثر، آيه 52.

340

خاص الهي ويژه انبيا و اوليا(عليهم‌السلام) است؛ ﴿قالوا لن نؤمن حتّي نؤتي مثل ما أُوتي رسل الله الله أعلم حيث يجعل رسالته) 1
خداي سبحان خواسته دوم منكران نبوت، يعني آمدن آيه و معجزه را اين‌گونه پاسخ مي‌دهد كه ما مكرر براي آنها آيات را نازل كرديم و هر سوره‌اي كه نازل مي‌كنيم معجزه است؛ از اين رو گذشته از معجزات مقطعي و موسمي و تكويني، معجزه‌هاي مستمرّي نيز فرا روي آنهاست؛ ﴿أولم يكفهم أنّا أنزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم) 2 آنان چنانچه در اعجاز و آيه بودن قرآن ترديد دارند مانندي براي آن بياورند؛ ﴿فليأتوا بحديث مثله) 3
حاصل اينكه اوّلاً، آنان كه خواهان شنيدن بي‌واسطه كلام الهي بوده و نيز پيشنهاد آمدن معجزه را مي‌دادند، نه شايستگي گفت‌وگوي با خدا را دارند و نه اگر كلام الهي را بشنوند به آن ايمان مي‌آورند. از طرف خداي سبحان قصور و عجزي براي سخن گفتن با آنها و اسماع آنان نيست، ليكن آنها بر فرض شنيدن ايمان نمي‌آورند؛ ﴿إنّ شرّ الدّواب عند الله الصمّ البكم الّذين لا يعقلون٭ و لو علم الله فيهم خيراً لأسمعهم و لو أسمعهم لتولّوا و هم معرضون) 4 آنان بهانه‌جويي مي‌كردند، نه اينكه خواهان معجزه و بيّنه باشند. گواه آن اينكه هرگاه آيه و معجزه‌اي نيز نازل مي‌شد مي‌گفتند: ما ايمان نمي‌آوريم مگر آنگاه كه آيه مستقيماً برخود ما نازل شود و آنچه به پيامبران داده شد، به ما هم داده شود؛ ﴿و إذا جاءتهم ءَايةٌ قالوا لن نؤمن حتّي نُؤتي مثل ما أُوتي رسل الله﴾.
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 124.
^ 2 – ـ سوره عنكبوت، آيه 51.
^ 3 – ـ سوره طور، آيه 34.
^ 4 – ـ سوره انفال، آيات 22 ـ 23.
341

بنابراين، اگر خداوند فرشتگان را نيز بر آنان نازل كند، همچنين مردگان را زنده كند و فرشتگان و مردگان رو در رو با آنان سخن بگويند، آنها ايمان نمي‌آورند، مگر آنكه خداوند بخواهد و خواستن خداوند حكيمانه است و در مورد حكمت و صواب تعلق مي‌گيرد، ليكن بسياري از آنان نادان‌اند و از اين معارف عميق طرفي نمي‌بندند؛ ﴿و لو أنّنا نزّلنا إليهم الملائكة و كلّمهم الموتي و حشرنا عليهم كلَّ شي‏ء قُبُلاً ما كانوا ليؤمنوا إلّا أن يشاء الله و لكن أكثرهم يجهلون) 1 و خداي سبحان مي‌داند چه كسي شايسته دريافت كتاب و كلام و آيه و معجزه الهي است: ﴿الله أعلم حيث يجعل رسالته) 2
ثانياً، اينكه گفتند: معجزه‌اي بيايد؛ ﴿أو تأتينا ءَاية﴾ اين پيشنهاد مشئوم اهانت به قرآن كريم است؛ زيرا قرآن معجزه‌اي دائمي است كه در همه عبادات و شئون فردي و جمعي آنان ظهور دارد؛ ﴿أولم يكفهم أنّا أنزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم﴾ 3 ؛ازاين‌رو خداي سبحان در چهار مرحله با آنان درباره قرآن تحدّي كرد: مرحله نخست، تحدّي به اصل قرآن است؛ بدون تحديد به رقم و عدد مخصوص؛ ﴿فليأتوا بحديث مثله) 4 دوم تحدّي به ده سوره است؛ ﴿فأتوا بعشر سُوَر مثله) 5 سوم تحدّي به يك سوره كه آورنده آن اُمّي باشد؛ ﴿و إن كنتم في ريب ممّا نزّلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله) 6 يعني «بسورة صادرة من مثل الأمّي». چهارم اينكه، نه يك امّي بلكه همه دانشمندان شما
^ 1 – ـ سوره انعام، آيه 111.
^ 2 – ـ سوره انعام، آيه 124.
^ 3 – ـ سوره عنكبوت، آيه 51.
^ 4 – ـ سوره طور، آيه 34.
^ 5 – ـ سوره هود، آيه 13.
^ 6 – ـ سوره بقره، آيه 23.

342

جمع شده و يك سوره بياورند؛ ﴿فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون‌الله) 1
قرآن براي اهل ايمان و انديشه، معجزه است: ﴿إنّ في ذلك لرحمة و ذكري لقوم يؤمنون) 2 بهانه‌جويان لجوج، چنانچه قبلاً گذشت، اين معجزه مستمر الهي را شعر، كهانت، اسطوره و مانند آن دانسته، معجزه‌اي ديگر طلب كردند و در برابر اين تحدّي خداوند كه فرمود: شما اگر درباره قرآن شك داريد، كتابي مانند آن بياوريد: ﴿لئن اجتمعت الإنس و الجنّ علي أن يأتوا بمثل هذا القرءَان لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً٭ و لقد صرّفنا للناس في هذا القرءَان من كلّ مثل فأبي أكثر النّاس إلاّ كُفوراً) 3 گفتند: تا از زمين چشمه‌اي نجوشاني يا… هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد؛ ﴿لن نؤمن لك حتّي تفجر لنا من الأرض ينبوعاً٭ أو تكون لك جنّة من نخيل و عنب فتفجّر الأنهار خلالها تفجيراً٭ أو تسقط السماء كما زعمت علينا كسفاً أو تأتي بالله و الملائكة قبيلاً٭ أو يكون لك بيت من زخرف أو ترقي في السماء و لن نؤمن لرقيّك حتّي تنزّل علينا كتاباً نقرؤه) 4
رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) در پاسخ اين‌گونه بهانه‌جوييها مي‌فرمود: من مبعوث نشدم تا روزانه برابر پيشنهادهاي واهي شما اوضاع عالم را دگرگون كرده، روزي كوهها را از جاي خود منتقل و سرزمين ناهموار را مسطّح كرده، با جوشاندن چشمه‌ها آن را مستعد كشاورزي كنم و روزي ديگر پس از برداشت محصول و به هنگام
^ 1 – ـ سوره يونس، آيه 38. اين آيه شريفه، قيد «علي عبدنا» را ندارد.
^ 2 – ـ سوره عنكبوت، آيه 51.
^ 3 – ـ سوره إسراء، آيات 88 ـ 89.
^ 4 – ـ سوره إسراء، آيات 90 ـ 93.
343

ساختمان سازي، براي تسهيل در حمل و نقل مصالح ساختماني آن كوهها را نزديك آورم؛ ﴿سبحان ربّي هل كنت إلاّ بشراً رسولاً) 1 معجزه را بايد خداي سبحان عطا كند و او نيز عطا كرده است؛ ﴿و قالوا لولا أُنزل عليه ءَايات من ربّه قل إنّما الايات عند الله و إنّما أنا نذيرٌ مبين٭ أولم يكفهم أنّا أنزلنا عليك الكتاب يتلي عليهم إنّ في ذلك لرحمةً و ذكري لقوم يؤمنون) 2

تشابه فكري كافران
خداي سبحان در آيه مورد بحث از منكران نبوت، از جمله مشركان به ﴿الّذين لا يعلمون﴾ تعبير مي‌كند. مفاد اين تعبير از باب مشعر به عليت بودن تعليق حكم بر وصف، اين است كه اين پيشنهاد جاهلانه و غيرعلمي است.
گروهي كه از آنان با تعبير ﴿الّذين لا يعلمون﴾ ياد شده در برابر اهل كتاب قرار دارند و مرادْ مشركان هستند؛ چنان كه در آيه شريفه ﴿و قالت اليهود ليست النصاري علي شي‏ء و قالت النصاري ليست اليهود علي شي‏ء و هم يتلون الكتاب كذلك قال الّذين لا يعلمون مثل قولهم) 3 نيز اين دو فرقه در برابر هم ذكر شده‌اند. خداوند در آيه 113 به مقتضاي آن مقام، نخست سخن اهل‏كتاب را بازگو كرده، سپس مي‌فرمايد: مشركان نيز همين سخن اهل كتاب را مي‌گفتند؛ امّا در آيه مورد بحث به اقتضاي اين مقام، نخست سخن مشركان را نقل كرده، آنگاه ديگران را به آنها ملحق كرده، مي‌فرمايد: كساني كه پيش از اينان بودند نيز چنين سخني داشتند؛ ﴿كذلك قال الّذين من قبلهم مثل
^ 1 – ـ سوره إسراء، آيه 93.
^ 2 – ـ سوره عنكبوت، آيات 50 ـ 51.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 113.

ت
344

قولهم﴾. البته محتمل است مراد از اين پيشينيانْ مشركان معاصر انبياي گذشته باشند، نه اهل كتاب و چون برخي از پيروان اديان و ملل و نحل مختلف در ساحت وحي الهي چنين بهانه‌جويي را داشتند معلوم مي‌شود منشأ مشترك دروني داشتند، نه بيروني و قراردادي. و آن منشأ مشترك دروني، تشابه دلهاي آنهاست؛ ﴿تشابهت قلوبهم﴾ و وجه شباهت دلهاي آنان همان است كه در آيات ﴿في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً) 1 ﴿ختم الله علي قلوبهم) 2 ﴿لهم قلوب لايفقهون بها) 3 و ﴿وجَعَلنا علي قلوبهم أكنّة أن يفقهوه) 4 و… بيان شده است.
قلب قاسي، بيمار، مختوم عليه، مطبوع و در حجاب، سخني قاسيانه و بيمارانه دارد؛ چنان‌كه مبسوطاً بازگو شد. آنان اگر قبل از تماميّت حجت و نزول وحي و آمدن پيامبر عذاب مي‌شدند معترضانه مي‌گفتند: ﴿لولا أرسلت إلينا رسولاً فنتّبع ءَاياتك من قبل أن نذّل ونخزي) 5 و پس از كمال دين و تمام نعمت و آمدن دين خداپسند بهانه‌گيرانه مي‌گويند: ﴿لولا يكلّمنا الله أو تأتينا آيه… ﴾. تنها اهل يقين‌اند كه منتظر آمدن فرمان الهي‌اند و به‏مجرّد رسيدن آن به ايمان جانحه و امتثال جارحه مبادرت مي‌ورزند.
خداي سبحان در سوره «ذاريات»، تشابه قلبي و فكري آنان را چنين بيان كرده است: گويا در طول تاريخ، اينان به يكديگر توصيه مي‌كردند كه انبيا(عليهم‌السلام) را به جادوگري و جنون و مانند آن متهم كنند؛ ﴿ما أتي الّذين من قبلهم
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 7.
^ 3 – ـ سوره اعراف، آيه 179.
^ 4 – ـ سوره اسراء، آيه 46.
^ 5 – ـ سوره طه، آيه 134.

ت
345

من‏رسول إلاّ قالوا ساحرٌ أو مجنون٭ أتواصَوْا به) 1 اين، تشابه قلبي است، نه تواصي يا توطئه؛ چنان كه خداي سبحان نيز «تواصي» را با استفهام انكاري ذكر مي‌كند و آنگاه با اثبات طغيان، آن را منتفي دانسته، مي‌فرمايد: ﴿بل هم قوم طاغون) 2 و همين وحدت رويّه و سنخيّت مسموم است كه مصحّح جمله معروف «الكفر ملّة واحدة» است 3. امّا درباره تشابه قلوب در آيه مورد بحث به صراحت مي‌فرمايد: ﴿تشابهت قلوبهم﴾؛ يعني تفكر انسانهاي مادي و طبيعت‌زده كه در برابر وحي حاكي از ماوراي طبيعت مي‌ايستند، واقعاً يكسان است؛ نه اين كه «گويا» چنين است. كسي كه طبيعي و براساس اصالةالحسّ مي‌انديشد، به ماوراي طبيعت ايمان نمي‌آورد؛ ازاين‌رو هر معجزه‌اي را بر سحر و شعبده حمل مي‌كند يا اسطوره مي‌پندارد.
غرض آنكه، طغواي انديشه و طغيان انگيزه جامع منحوس و مشئوم مشركان كهن و مدرن و نادانان وَثَني و دانايان يهود و ترساست. ممكن است سياق يا سِباق آيه طبق شأن نزول منقول از برخي مفسران موهم اختصاص به گروه خاص باشد ليكن تدبّر تام در آن موجبِ اطمينان به جامع‌نگري قرآن و تعميم منظر آن است. بنابراين، آنچه را ابوجعفر طبري فرمود كه مضمون آيه خاص است، نه عام 4 ، صائب نيست.

پاسخ به بهانه‌جويي منكران
اثر منحوس «جهل علمي» و «جهالت عملي» اجلاي حقيقت از صحنه معرفت
^ 1 – ـ سوره ذاريات، آيات 52 ـ 53.
^ 2 – ـ سوره ذاريات، آيه 53.
^ 3 – ـ المنار، ج1، ص440.
^ 4 – ـ جامع‌البيان، ج1، ص407.
346

و ايمان است و ثمر شيرين علم و عقل جلاي واقعيت و جلب آن در ساحت عقيدت و عبادت است آنچه بهره اهل استدلال و نيز آل شهود مي‌شود ﴿إذا تليت عليهم ءَاياته زادتهم إيماناً) 1 و آنچه دامنگير اهل جهل و آل جمود مي‌گردد ﴿ولا يزيد الظالمين إلّاخساراً) 2 است؛ ازاين‌رو اگر كتاب محسوسي هم نازل گردد آن را سحر روشن مي‌پندارند؛ ﴿ولو نزلنا عليك كتاباً في قرطاس فلمسوه بأيديهم لقال الذين كفروا إن هذا إلّاسحرٌ مبينٌ) 3 در برابر هر معجزه‌اي مقاومت مي‌كنند و صبر مذموم را صبر محمود انگاشته و بر منهج منسوخ و شريعت مهدوم اصرار مي‌ورزند؛ ﴿و لئن أتيت الذين أُوتوا الكتاب بكل ءَايةٍ ماتبعوا قبلتك) 4
آنچه درباره اسلام واقع شده است ادامه تحجّر مذموم و تعصّب خام يهود و ترسا بود كه قبل از آمدن قرآن نسبت به يكديگر روا مي‌داشتند؛ ﴿وقالت اليهود ليست النصاري علي شي‏ء وقالت النصاري ليست اليهود علي‏شي‏ء… ) 5
با اين تحليل، معلوم مي‌شود كه مسئول پيش از پرداختن به مطلب مسئول‏عنه و پاسخ دادن آن، بايد به كيفيّت سؤال و صلاح و طلاح سائل بپردازد كه آيا وي در صدد نيل به حقيقت است يا در پي دستاويز و بهانه است.
^ 1 – ـ سوره انفال، آيه 2.
^ 2 – ـ سوره اسراء، آيه 82.
^ 3 – ـ سوره انعام، آيه 7.
^ 4 – ـ سوره بقره، آيه 145.
^ 5 – ـ سوره بقره، آيه 113.

347

قرآن حكيم همين منهج معقول و مقبول را معمول داشته، و از خبث نهاد سائلان پرده برمي‌دارد و منشأ اين‌گونه درخواستهاي واهي را جهل و جهالت يادشده مي‌داند و درباره پيشنهاد نزول آيه و آمدن علامت مي‌فرمايد: ﴿قد بيّنا الآيات﴾، يعني نه تنها آيه بلكه آيات متعدد را فرو فرستاديم و آنها را بيان كرديم و معناي «تبيين آيه» به اجمال اين است كه اگر آيه نظير عصا و يد بيضا باشد نيازمند تحرير علمي است و اگر آيه از سنخ قرآن و از صنف معجزات علمي باشد معناي تبيين آيه‌هاي بَيّن نظير «ضَيِّق فم الركيّه» است؛ يعني آنها را در هنگام حدوث و نزول به صورت روشن و شفاف فرستاديم؛ مانند: سبحان من صغر البَعُوضَ وكَبَّر الفيلَ 1 ؛ يعني منزه است خدايي كه پشه را كوچك و فيل را بزرگ آفريد، نه آنكه پس از آفريدن آنها يكي را كوچك و ديگري را بزرگ كرده باشد و بَيّن بودن آيات نازل به معناي بَيّن بالذات و بديهي بالاصل نيست وگرنه محتاج به نزول از آسمان غيب به زمين شهادت نبود، بلكه مقصود آن است كه دعوي نظري بايد به برهان مشفوع باشد و برهان يا از بديهي تشكيل مي‌شود و يا به بديهي ختم مي‌شود و پس از اختتام به بديهي آن مطلب نظري مبيّن مي‌گردد كه در حكم بَيّن است. درخواست دليل بعد از آن لجاجت است و روش قرآن حكيم نيز همين است؛ ازاين‌رو از اين‌گروه لجوج و عنود در آيه ﴿وتنذر به قوماً لُدّاً) 2 به عنوان «لَدود» ياد مي‌كند.
بيّن و روشن بودن آيات الهي در جاي ديگر چنين بيان شده است؛ ﴿تتلي عليهم ءَاياتنا بيّنات) 3 ﴿جاءتهم ءَاياتنا مبصرة) 4 آيه بيّن و مُبصِر، يعني آيه
^ 1 – ـ روح‌المعاني، ج1، ص583.
^ 2 – ـ سوره مريم، آيه 97.
^ 3 – ـ سوره يونس، آيه 15.
^ 4 – ـ سوره نمل، آيه 13.
348

روشن آيه‌اي است كه هيچ شبهه‌اي در آيه بودن آن نباشد. البته ميان آيات الهي در اين جهت فرقي نيست و اگر فرقي هست در ناحيه قابل است، نه فاعل.
خداي سبحان آيه را براي همه مردم نازل كرده؛ ﴿شهر رمضان الّذي أنزل فيه القرءَان هدي للنّاس و بيّنات من الهدي و الفرقان) 1 امّا تنها خِرَدورزان و اهل يقين از آن بهره مي‌برند؛ ﴿قد بيّنا الايات لقوم يوقنون﴾، نه اينكه تنها براي اهل يقين نازل شده باشد.
بنابراين، خداوند تنها براي موعظه يا تسليت پيامبرص، به اينكه در گذشته نيز مستكبراني بوده‌اند، نفرمود: ﴿قد بينّا الايات﴾، بلكه با اين بيان به كساني كه خواهان معجزه بودند پاسخ داد كه: ما روزانه معجزه و آيه روشن مي‌فرستيم ؛ البته لازم نيست كه آيه و معجزه، هماره از قبيل جوشش آب از سنگ و مانند آن باشد، بلكه تعليم كتاب و سنّت كه از راه عادي حاصل نمي‌شود نيز معجزه است. غرض آنكه، آنان پيشنهاد آمدن آيه داشتند، در حالي كه خداوند آيات فراواني را نازل كرده، كه دلالت آنها بَيّن و روشن است.

اشارات و لطايف

1. پيامد جهل علمي و جهالت عملي منكران نبوت
مهم‌ترين حجاب معرفتْ جهل علمي است كه حسّ و تجربه گرايي‌ مادي از آن است و سخت‌ترين سدّ ايمانْ جهالت عملي است كه تعصب خام نيز از اين است.
قرآن حكيم كه ضمن اعطاي آيات تكويني و ايتاي آن، به تبيين و تحليل
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 185.
349

عقلي و علمي آنها مبادرت مي‌كند و آيات تدويني را به طور بَيّن و شفاف نازل مي‌كند كه نيازي به تبيين بعد از نزول ندارد، راز توقع بيجاي مشركان امّي را ناداني آنان اعلام مي‌دارد و رمز ناداني آنان را حسّ‌گرايي و تجربه‌مَداري مي‌داند. اينان چون غير از موجود طبيعي محسوس چيزي را ادراك نمي‌كردند درباره رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) يا پيامبران ديگر چنين مي‌گفتند: ﴿هل هذا إلّا بشر مثلكم أفتأتون السحر وأنتم تبصرون) 1 ﴿ما هذا إلّابشر مثلكم يريد أن يتفضّل عليكم) 2 ﴿ما هذا إلّابشر مثلكم يأكل مما تأكلون منه) 3 و از آن جهت كه خود را مانند پيامبرْ بشر محسوس مي‌دانستند و از طرفي قانون «حكم‌الأمثال فيما يجوز وفيما لايجوز واحد» به فهم بسياري از مردم نزديك است، خود را مستحق دريافت چيزي مي‌دانستند كه پيامبر مدّعي تلقّي آن است.
قرآن حكيم با تقسيم موجود به مجرد و مادّي و توزيع معرفت به حسّي و عقلي و وحياني، آنان را به معرفت‌شناسي صحيح و هستي‌شناسي ناب هدايت كرد. آنگاه بيان داشت كه پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) هرچند از نظر بدن محسوس همانند آنهاست و آنان نيز همسان جسم طبيعي پيامبرند اما روح مجرد وحي ياب پيامبر در مرحله‌اي از كمال وجودي به سر مي‌برد كه شايسته دريافت كلامي الهي و لايق نزول كتاب خداست و اين لياقت و قابليّت در آنان نيست؛ پس آنها به طور مطلق همسان رسول اكرم نيستند تا بگويند: «حكم‌الأمثال… واحد» و به آنها تفهيم كرد كه آن مرحله وجودي كه در آن تماثل موجود است وحي‌يابي حاصل نيست و آن مرحله وجودي كه ويژه وحي‌يابي است در آن تماثل نيست.
مانع ديگري كه مشترك بين امّيها و اهل كتاب بود همانا جهالت عملي و
^ 1 – ـ سوره انبياء، آيه 3.
^ 2 – ـ سوره مؤمنون، آيه 24.
^ 3 – ـ سوره مؤمنون، آيه 33.
350

تعصّب خام است؛ كسي كه مي‌داند و به علم خود عمل نمي‌كند محجوب خودخواهي است و برنامه مشئوم مشترك آنها جمود بر باورهاي قبلي و تحجّر نسبت به پندارهاي پيشين است.
نموداري از آن در اصرار وَثَنيها بر حفظ بت‌پرستي منحوس خويش است. قرآن كريم در اين‌باره چنين فرموده است: ﴿وانطلق الملاء منهم أن امشوا واصبروا علي آلهتكم إنّ هذا لشي‏ءٌ يُراد) 1 اين صبر مذموم كه در برابر صبر محمود قرار دارد همان ركود و سنگوارگي متعصّبان وثني و يهود و ترساست. گرچه اين آيه راجع به بت‌پرستان است، ولي ملاك آن در همه گروههاي يادشده جاري است.

2. محروميت كافران از شنيدن كلام تشريفي خدا
خداي سبحان در قيامت با بسياري از انسانها سخن مي‌گويد و به همه مي‌نگرد؛ ﴿بكلّ شي‏ء بصير) 2 ليكن هرگز با كافران سخن نمي‌گويد و به آنان نمي‌نگرد؛ ﴿لا يكلّمهم الله و لاينظر إليهم) 3
كافر، كلامهاي تشريفي خدا را، كه سبب برخورداري از شرافت خاص است نمي‌شنود. امّا كلام توهيني و تحقيري ﴿اخسئوا فيها و لا تكلّمون) 4 را مي‌شنود.
خداي سبحان در آخرت با مؤمن به قدر ظرفيت ايمان وي سخن مي‌گويد
^ 1 – ـ سوره ص، آيه 6.
^ 2 – ـ سوره ملك، آيه 19.
^ 3 – ـ سوره آل عمران، آيه 77.
^ 4 – ـ سوره مؤمنون، آيه 108.
351

و او كلام تكريمي خدا را مي‌شنود. همچنين با نظر تشريفي به او مي‌نگرد و او نظر عنايي خداوند را نسبت به خود مي‌يابد. امّا كافر كلام خدا را نمي‌شنود و خدا به او نظري ندارد؛ زيرا مؤمن در نهاد خود چشم حق‌بين و گوش حق‌شنو داشت و در قيامت كه ظرف ظهور حق است مي‌تواند با چشم دل و گوش جان خود، به مقدار امكان، جمال حق و وجه خاص خدا را زيارت كند و كلام الهي را بشنود؛ ﴿وجوه يومئذٍ ناضرة٭ إلي ربّها ناظرة) 1 امّا كافري كه چشم نهاني و گوش دروني خود را با گناه بست و به حقيقت كور و كر بود در قيامت سخن خدا را نمي‌شنود و جمال او را نمي‌بيند؛ اگرچه قهر الهي را مي‌بيند و كلام قهرآميز وي را مي‌شنود. حشر كافر به گونه‌اي است كه دوزخ و آتش آن را مي‌بيند امّا بهشت و نعمت آن را نمي‌بيند. او كور مطلق نيست ليكن چشمي كه لايق و قادر به ديدن بهشت و جمال الهي باشد ندارد و سخن او؛ ﴿ربّ لم حشرتني أعمي و قد كنت بصيراً) 2 بدين معناست كه «چرا مرا كور محشور كردي كه رحمت و جمال تو را نبينم»، وگرنه وي شهيق جهنّم را مي‌شنود و شعله و لهيب آن را مي‌بيند و مي‌گويد: ﴿ربّنا أبصَرنا و سمعنا) 3 آيات الهي و كلام حق در دنيا مستور و پوشيده نبود، ليكن او عمداً آن را نديد و نشنيد؛ زيرا چشم و گوش دل او براي ديدن و شنيدن حق بر اثر تداوم تباهي كور و كر شد؛ ﴿لا تعمي الأبصار و لكن تعمي القلوب الّتي في الصدور) 4 چشم و گوش چنين تبهكاري در خدمت معصيت، مانند نگاه به نامحرم و شنيدن غيبت و آهنگ و نغمه حرام و مانند آن بود و او بر اثر اطاعت نكردن، چشم و
^ 1 – ـ سوره قيامت، آيات 22 ـ 23.
^ 2 – ـ سوره طه، آيه 125.
^ 3 – ـ سوره سجده، آيه 12.
^ 4 – ـ سوره حجّ، آيه 46.

352

گوش دروني پيدا نكرد.
غرض آنكه، كافر در دنيا نسبت به باطلْ بصير و سميع و نسبت به حق اعمي و اَصمّ است و در قيامت كه ظرف ظهور حق است و جا براي باطل نيست، آن وضع منعكس مي‌شود. او كه در زمان تجارت نجات‌بخش، چشم حق بين فراهم نكرده در معاد كور است، ليكن همانند كور ظاهري نيست كه هيچ چيز را نبيند؛ كور ظاهري، نه راه را مي‌بيند و نه چاه را؛ چنان كه كرِ ظاهري نيز نه موعظه را مي‌شنود و نه غيبت را، ليكن كافر محصول كارهاي حرام و باطل خود را كه شعله و شهيق و زفير جهنّم است مي‌بيند و مي‌شنود.
خلاصه اينكه، سراسر عالم كلمات و اَنظار الهي است و كلامي كه شنيدن آن لذّت‏بخش است و نظري كه دريافت آن شرف مي‌بخشد تنها از آنِ مؤمنان است. خداي سبحان با اولياي خود كلام مخصوص و با ديگر مؤمنان مراحل نازل تكلّم را دارد و در قيامت با آنان سخن مي‌گويد و آنان نيز به مقدار امكان به لقاي رحمت خاص حق مي‌رسند. امّا كافران نه موردنظر خداوند و نه مورد كلام اويند و در آخرت بهره‌اي از شنيدن و ديدن ندارند، كه يكي از بهترين بهره‌هاي اخروي شنيدن كلام حق و دريافت نظر تشريفي اوست؛ ﴿أولئك لاخلاق لهم في الاخرة و لا يكلّمهم الله و لا ينظر إليهم يوم القيامة و لا يزكّيهم و لهم عذابٌ‌اليم) 1

3. الهامهاي خير، كلام خداست
در بحث تفسيري گذشت كه كلام خاص خداوند ويژه پيامبران و اولياي معصوم(عليهم‌السلام) است و شنيدن چنان كلامي تنها مقدور انسانهاي والا و وارسته
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 77.

353

است.
خاطرات رباني و الهامهاي خير نيز كلام حق است كه خداي سبحان آن را نسبت به مؤمنان روا مي‌دارد؛ مثلاً تصميم ناگهاني بر انجام كاري خير، كلام خداست كه فرشته‌اي مأمور القاي آن در قلب مؤمن شده است. هيچ خاطره‌اي، خير يا شر، خود به خود پديد نمي‌آيد.
ظهور هر خاطره خيري در قلب مؤمن، اثر درودي است كه خدا و فرشتگان بر او مي‌فرستند تا او را نوراني كنند؛ ﴿هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات إلي‌النّور) 1 بنابراين، اگر خاطره علمي صائب يا انجام كاري خير به ذهن انسان خطور كرد يا از لغزشي محفوظ ماند و خطري از او دور شد نمي‌تواند آن را صرفاً به سوابق خوب و زحمت خويشتن مستند كند. مستند ساختن دستيابي به نيكي يا مصونيت از شرّ، به كارهاي نيك پيشين به طوري كه سهمي براي امداد غيبي نباشد نشان مي‌دهد صاحب چنين پنداري، گويا خود را طلبكار مي‌داند؛ حال اينكه كوشش صالح هركسي در حدّ تتميم نصاب قبول و فراهم‏كردن زمينه قابلي است و كار اساسي در اختيار مبدأ فاعلي است. خاطره علمي يا عملي خوب، موجودي است مخلوق و ناگزير نيازمند خالق است و چون خير است به دست خداي سبحان است. خداي سبحان با اين گونه الهامات و خاطرات خير با مؤمن سخن مي‌گويد. به طوري كه آنچه اكنون انديشه است و صورت علمي دارد، يا انگيزه است و صورت ارادي دارد گرچه به لحاظ تحليل مفهومي كلام خداست ولي در قيامت وجود عيني يافته، مشهود و روشن‌تر شده و به طور شفاف «كلام الله» مي‌شود.
^ 1 – ـ سوره احزاب، آيه 43.
354

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *