تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد چهارم،سوره بقره، آیه 53

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد چهارم،سوره بقره، آیه 53

كتاب و فرقان، نعمت ديگرى است كه خداى سبحان براى هدايت بنى اسرائيل به آنان عا كرد.

آیه 53- و اذ آتینا موسی الکتاب و الفرقان لعلکم تهتدون 

گزيده تفسير 

كتاب و فرقان، نعمت ديگرى است كه خداى سبحان براى هدايت بنى اسرائيل به آنان عا كرد.

كتاب مذكور در اين آيه تورات است. فرقان كه از مواهب الهى است از سنخ فرق محمود و داراى معنايى جامع است و اختصاص به كتاب آسمانى ندارد، بلكه مطلق است و معجزات، براهين عقلى، تجارب حسى و شواهد تام تاريخى نيز مى تواند مصداق آن باشد.

توراتى كه از مصاديق فرقان مذكور در اين آيه است، همانا تورات اصيل و غير محرّف است ؛ زيرا آن كتاب اصيل الهى معصوم و مصون از دسّ و وضع و تحريف مى تواند فارق بين حق و باطل نظرى و حسن و قبيح عملى و منشاء هدايت باشد.

بر اين اساس، چنانچه مخاطب آيه، يهوديان معاصر نزول قرآن باشند، اتصاف تورات به فرقان و نيز اهتداى متمسكان به آن، ناظر به بخش مصون مانده از دسّ و تحريف آن است و با توجه به بشارت هاى اين بخش از تورات درباره دين صلى الله عليه و آله اهتداى يهوديان معاصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله به وسيله تورات در گرو ايمان به آن حضرت است. اين ايمان در حقيقت به دستور تورات است.

تفسير

تناسب آيات

در ادامه يادآورى نعمت هايى كه بر بنى اسرائيل ارزانى شده، مانند نعمت آزادى از ستم آل فرعون، شكافته شدن دريا، مواعده و مهمانى چهل شبه و عفو از گناه شرك، آيه مورد بحث نعمتى ديگر را به بنى اسرائيل يادآور مى شود كه نعمت اعطاى كتاب است ؛ كتابى كه عامل نجات بنى اسرائيل از كوته نظرى هاست و آموختن آن و عمل به آن، مى تواند ضعف ها و خطاهاى گذشته را جبران كند؛ زيرا با تلاوت آن پى مى برند كه خداوند قابل رؤ يت نيست و آنچه قابل رؤ يت است نمى تواند معبود باشد.

بنابراين، نه فرعون مى تواند قابل پرستش باشد و نه گوساله سامرى ؛ چنان كه با تلاوت اين كتاب كه نور و فرقان و جدا كننده حق از باطل است به حق رهنمون شده، ادراك مى كنند كه نه به فرعون مى توان اعتماد كرد و نه به سامرى مى توان استناد كرد.

آنان كه نتوانستند از طريق معجزه و آيت بيّن الهى، بين حق و باطل فرق بگذارند، بايد تدريجا از طريق كتاب و براهين عقلى آن، اين استعداد را پيدا كنند كه حق را از باطل جدا سازند و معبود حقيقى را از دروغين آن تشخيص دهند و بفهمند كه اگر معجزه آيينه اى است حق نما، به استناد تفكّر عقلى است. بر اين اساس، اهل معنا در برابر معجزات علمى و قولى همانند قرآن كريم خاضع ترند تا معجزات عملى و حسّى، و به همين جهت است كه با رشد انسانها چهره معجزه دگرگون مى شود و عصا و يد بيضا، به قرآن فصيح و بليغ ارتقا مى يابد.

بر همين اساس در اين آيه مى فرمايد: به ياد آوريد زمانى را كه به موسى كتاب و فرقان داديم تا شايد هدايت شويد.

مراد از كتاب و فرقان  

مقصود از كتاب همان تورات معهود است ؛ نظير مراد از كتاب در آيه ذلك الكتاب لاريب فيه (969) كه همين قرآن معهود است و مقصود از فرقان چيزى است كه عامل هدايت است ؛ زيرا عنوان اهتدا كه در پايان آيه به صورت حكمت چنين انعامى ياد شده نشان مى دهد كه فرقان معهود اثر راهنمايى دارد. خواه مقصود از فرقان همان تورات باشد يا بخشى كه در درون آن است يا چيزى كه بيرون آن است. در هر سه فرض بايد مايه هدايت باشد.

فرقان كه از مواهب الهى است از سنخ فرق محمود است، نه مذموم ؛ زيرا جدا كردن امّت واحد اسلامى، تفكيك بين انبيا، تجزيه آيات قرآن به قبول بعضى و نكول برخى و تفريق بين زن و شوهر و… مواردى است كه عقل و نقل در مذمت چنين فرقانى هماهنگ است.

آنچه به عنوان عطاى الهى مطرح است فرق ميان حقّ و باطل، صدق و كذب، حجت و شبهه و مانند آن در حكمت نظرى و تفكيك بين حسن و قبيح، عدل و ظلم، وفا و جفا و… در حكمت عملى است و چنين معناى جامعى اختصاص به كتاب آسمانى ندارد.

معجزات و براهين عقلى و تجارب حسى و شواهد تام تاريخى نيز مى تواند در حد خود مصداق آن باشد، از اين رو درباره هارون عليه السلام نيز ايتاى فرقان مطرح شده است: لقد اتينا موسى و هارون الفرقان…(970) و اگر تقوا زمينه جعل فرقان را فراهم مى كند: ان تتّقوا اللّه يجعل لكم فرقانا(971) براى آن است كه فرقان نور انديشه و انگيزه است و از اين رو در هر دو بخش سبب تمايز صدق و كذب نظرى و حسن و قبح عملى خواهد بود.

آنچه در اين باره نقل شده: استفت نفسك (972)؛ اتّقوا فراسة لمؤ من فانه ينظر بنور اللّه (973)؛المؤ من ينظر بنور اللّه… (974) ناظر به همين است.(975)

در بيان مصداق فرقان اقوال متعددى است كه ابوحيان اندلسى دوازده قول را نقل كرده است.(976) طبرى از ابن عباس آورده كه فرقان جامع تورات، انجيل، زبور و قرآن است.(977)

مختار جمعى از مفسران است كه مراد از فرقان همان كتاب است. بر اين مبنا عطف الفرقان به الكتاب از قبيل عطف صفت بر موصوف و از باب اهمييتى كه وصف دارد ؛ نظير آنچه در آيه و لقد(978) اتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء و ذكراللمتقين (979) آمده است كه ضياء و ذكرا دو وصف براى الفرقان يعنى تورات است و اگر عطف وصف بر موصوف روا نباشد، از قبيل عطف صفت بر صفت است ؛ زيرا هر دو يعنى كتاب و فرقان وصف تورات است.

به بيان ديگر، تورات متصف به كتاب شده است ؛ زيرا مجموعه اى از قوانين، معارف، اخلاق و احكام فقهى و حقوقى است و به لحاظ اين كه جدا كننده بين حق و باطل است، موصوف به فرقان شده است. كتاب ناظر به جامعيت تورات است و فرقان اشاره بودن آن بين حق و باطل، صدق و كذب… و به بيان سوم، عطف صفات به يكديگر براى برجسته شدن هر صفتى در ذهن مخاطب است ؛ نظير راءيت الغيث و اليث ؛ باران و شير را ديدم. كنايه از اين مردى ديدم كهع در سخاوت چون باران و در شجاعت چون شير است. از اين رو بين آنها جمع كرده است.

احتمال هاى ديگرى نيز ذكر شده نظير اين كه مراد از فرقان، معجزاتى چون عصا و يد بيضاست كه فارق بين كفر و ايمان است،(980) ليكن تطبيق فرقان بر تورات در برخى آيات، چنان كه گذشت، دليل انحصار نيست. پس در آيه ثم اتينا موسى الكتاب تماما على الذى احسن و تفصيلا لكل شى ء(981) گر چه فرقان به معناى تفصيل حلال و حرام… است، ليكن دليل بر حصر فرقان به اين معنا نيست.

ناسازگارى فرقان با جعل و تحريف

مقصود از فرقان در صورت بر تورات، خواه به نحو عموم يا خصوص، همانا تورات اصيل و غير محرف است كه بر موساى كليم عليه السلام نازل شد ؛ زيرا آن كتاب اصلى الهى معصوم و مصون از دسّ، وضع و تحريف مى تواند فارق بين حق و باطل نظرى و حسن و قبيح عملى باشد و چنين كتابى شايسته اعتصام است تا از آن به عنوان منشاء هدايت استفده شود، و گرنه كتاب مدسوس و محرف نه فرقان است و نه سبب اهتداى ديگران. بنابراين، اگر مخاطب اصلى آيه مورد بحث يهودى هاى عصر حضرت كليم اللّه باشند، امر به اهتدا رواست ؛ چنان كه وصف آن كتاب نازل به فرقان بجاست، و اگر مخاطب آيه يهوديان معاصر نزول قرآن كريم باشند، هر دو مطلب مذبور، يعنى اتصاف تورات به فرقان و اهتداى متمسكان به آن ناظر به آن بخش مصون از دسّ و تحريف است كه از آن قسم در قرآن كريم چنين ياد شده است: فاءتوا بالتورية فاتلوها ان كنتم صادقين.(982)

اما قرآن كريم كه از آن نيز به عنوان فرقان ياد شده است: تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا(983) براى هميشه معصوم و مصون است. از اين رو هم فاروق بودن آن و هم اهتداى متمسكان به آن هماره محفوظ است. حضرت على بن ابى طالب امير المؤ منين عليه السلام در اين باره چنين فرموده است: انزل عليه الكتاب نورا… و فرقانا لا يخمد برهانه (984) سر عدم خمود، ركود، جمود و خاموشى برهان قرآن و دليل آن، خاتميت مطلق ايم وديعه الهى و صيانت آن از هر دسّ و وضع و نزاهت آن از هر تحريف و جعل است.

عامل هدايت

جمله لهلكم تهتدون در ذيل آيه، با توجه به اين كه مخاطب آن، يهود عصر پيامبرند ممكن است اشاره به اين باشد كه اعطاى كتاب و فرقان صرفا براى هدايت شدن و رشد يافتن است، رشدى كه باعث شود شما در دامن وثنيت قرار نگيريد و با توجه به بشارت هاى تورات نسبت به دين محمد بفهميد كه ايمان شما به آن حضرت، در حقيقت، در حقيقت، بازگشت شما به تورات موسى و سبب رجوع شما به اصلى است كه آن جدا شديد و بر سر آن به نزاع پرداختيد.

لطايف و اشارات  

1- اوصاف و اسامى كتب آسمانى 

علوم الهى كه براى تعليم و تزكيه نفوس نازل مى شود و به صورت صحيفه و كتاب در مى آيد و گاهى به عنوان تكيم خدا با بنده خاص نام مى گيرد، اوصاف متعددى دارد كه با در نظر گرفتن آنها اسامى گوناگون براى آنها انتخاب مى شود. عنوانهاى فرقان، قرآن، كلام و كتاب از اين قبيل است. تبيين اوصاف وحى خدا و تحليل اسماى آن در برابر اوصاف خاص و تمايز عناوين ياد شده از يكديگر، بر عهده علوم قرآن است و گوشه اى از آن در برخى تفاسير آمده است.(985)

2- آثار و بركات نعمت كتاب  

ذكر نعمت كتاب در آيه اى جداگانه به سبب آثار و بركات فراوان مادى و معنوى دنيوى و اخروى آن است.

كتاب هاى آسمانى، هم به عنوان فرقان، وسيله شناسايى حق از باطل است: و لقد اتينا موسى و هرون الفرقان…(986)، تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا(987) و هم با عنوان ضياء، هدايت و نور، وسيله روشن شدن راه حركت به سوى مقصد نهايى است: و لقد اتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء(988)، انزلنا اليكم نورا مبينا(989)، انا انزلنا التوريه فيها هدى و نور يحكم بها النبيون…(990)، وقفّينا على اثارهم بعيسى ابن مريم مصدّقا لما يديه من التورية و اتيناه الانجيل فيه هدى و نور.(991)

همچنين كتى آسمانى ذكر است كه انسان را بيدار مى كند و از غفلت و بى خبرى مى رهاند:… و ضياء و ذكرا للمتقين (992)، قد انزل اللّه اليكم ذكرا.(993)

تعبيرهاى فراوان ديگرى مانند شفاء و رحمت و… در قرآن آمده كه بيانگر بركات معنوى كتاب هاى آسمانى است.

از سوى ديگر، عمل به كتاب و اقامه احكام آن در جامعه انسانى، مقدمه و زمينه نازل شدن بركات مادى و معنوى آسمانى و رويش خيرات زمينى معرفى شده است: و لو انهم اءقاموا التورية و الانجيل و ما انزل اليهم من ربّهم لاءكلوا من فوقهم و من تحت اءرجلهم…(994)

جمله لاءكلوا من فوقهم و من تحت اءرجلهم شامل ارزاق معنوى چون علم و معرفت نيز خواهد شد ؛ چنان كه در ذيل آيه فلينظر الانسان الى طعامه (995) از امام صادق عليه السلام نقل شده كه مقصود از طعام علم است و انسان بايد بنگرد كه علم را از چه كسى آن را فرا مى گيرد.(996)

قرآن همان طور كه عمل به كتاب را منشاء بركات مادى و معنوى مى داند سرپيچى از دستورهاى آن را نيز منشاء محروميت از آن بركات و عامل سقوط از انسانيت معرفى مى كند، يعنى هم تبشير و وعده دارد و هم انذار و وعيد؛ چنان كه مى فرمايد: گروهى به جاى حمل تورات و عمل به آن و بهره مندى از نعمت هاى مادى و معنوى آن چونان حمارى باركش ديگرانند: مثل الذين حمّلوا التورية ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار اءسفارا(997). البته اين وعيد مختص يهود تارك تورات نيست، بلكه شامل ترسايان تارك انجيل، و مسلمانان تارك قرآن نيز مى شود؛ به ويژه از اين جهت كه در قسمت وعده و بشارت، هر سه كتاب و هر سه قوم در كنار هم قرار گرفته اند؛ زيرا پس از آيه مربوط به انجيل كه ذكر آن گذشت: وقفّينا على اثارهم بعيسى ابن مريم مصدقا…. مى فرمايد: و انزلنا اليك الكتاب بالحقّ مصدّقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه… (998).و اين قرينه اى است بر اين كه در قسمت وعيد و انذار نيز هر سه كتاب و هر سه ملت، يك حكم دارند.

بحث روايى 

مراد از فرقان 

عن العسكرى عليه السلام: انه لمّا اءكرمهم اللّه بالكتاب و الايمان به ولانقياد له اءوحى اللّه بعد ذلك الى موسى: يا موسى هذا الكتاب قد اءقرّوا به وقد بقى الفرقان فرق ما بين المومنين و الكافرين و المحقّين و المبطلين، فجدّد عليهم العهد به فانى آليت على نفسى قسما حقّا لا اءقبل من اءحد ايمانا ولا عملا الّا مع الايمان به. فقال موسى عليه السلام ما هو يا ربّ؟ قال اللّه عزوجلّ: يا موسى تاءخذ على بنى اسرائيل ان محمّدا خير البشر و سيّد المرسلين و ان اءخاه و وصيّه خير الوصيّين و ان اءولياءه الذين يقيمهم سادة الخلق و ان شيعته المنقادين له المسلّمين له ولاوامره و نواهيه و لخلفائه نجوم الفردوسى الاعلى و ملوك جنان عدن.

قال:فاءخذ عليهم موسى عليه السلام ذلك فمنهم من اعتقده حقّا و منهم من اءعطاه بلسانه دون قلبه فكان المعتقد منهم حقّا يلوح على جبينه نور مبين و من اءعطاه بلسانه دون قلبه ليس له ذلك النّور فذلك الفرقان… ثمّ قال اللّه (عزّوجلّ) (لعلكم تهتدون ) اءى لعلّكم تعلمون ان الذى يشرف به العبد عند اللّه (عزّوجلّ) هو اعتقاد الولاية كما تشرف به اءسلافكم.(999)

اشاره: با اغماض از سند مى توان محتواى حديث مزبور را توجيه كرد؛ زيرا تولى و تبرّى كه از عناصر محورى مكتب اسلام است بدون معرفت علمى و عقل عملى حاصل نمى شود؛ چون دوستى كسى يا دشمنى شخصى، مرهون معرفت به اوست و شخص يا چيزى كه مجهول است ممكن است به جاى دوستى مورد دشمنى قرار بگيرد.

حضرت اميرالمؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام چنين فرمود:الناس اءعداء ما جهلوا(1000)؛ توده مردم، دشمن شخص يا چيزى هستند كه آن را نمى دانند. منشاء عداوت برخى نسبت به خداوند، فرشتگان، انبياء و اوليا: من كان عدوّا للّه و ملئكته و رسله و جبريل و ميكال فان اللّه عدوٌ للكافرين (1001) و نيز نسبت به معارف و اخلاق همان جهل علمى يا جهالت عملى آنان است، بلكه عده اى از مردم بر اثر نشناختن هويت اصيل خويش با خود قهرند و به جاى مهر با خود، نسبت به خويشتن جفا روا مى دارند: ولكن انفسهم يظلمون (1002). بنابراين، شناخت انسانهاى كاملى كه حق مدار و قرآن محورند، باعث مى شود كه به استناد سيرت علمى آنان كه فاروق بين حقّ و باطل است و سنت عملى آنان كه فرقان بين حسن و قبيح است، تولّى و تبرّى جامعه در مجراى صحيح قرار گيرد و اشخاص، گروه ها، اشياو… هر كدام در جايگاه خاص خود قرار گيرند و بين ايمان و كفر، محقّ و مبطل… اشتباه نشود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *