تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 29

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 29

نعمتهاى الهى آيات توحيدى حق است چه براى بهره ورى مادى و تعالى معنوى انسانها آفريده شده و تبيين آنها در قرآن براى دعوت به توحيد و تهذيب است؛ آسمانها و زمين براى انسان آفريده شده و انسان براى آنها نيست. پس كوشش آدمى به هدف رسيدن به نعم زمينى و آسمانى براى او خسارت است.

آیه 29- هو الذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثم استوى الى السماء فسویهن سبع سماوات و هو بكل شىء عليم

گزيده تفسير  

نعمتهاى الهى آيات توحيدى حق است چه براى بهره ورى مادى و تعالى معنوى انسانها آفريده شده و تبيين آنها در قرآن براى دعوت به توحيد و تهذيب است؛ آسمانها و زمين براى انسان آفريده شده و انسان براى آنها نيست. پس كوشش آدمى به هدف رسيدن به نعم زمينى و آسمانى براى او خسارت است.

قرآن كريم در برخى آيات از تسخير زمين و آسمانها هفت گانه براى انسان دارد و در برخى آيات نيز از تسخير و تصرف اعجازآميز اولياى خدا در زمين و آسمانها سخن مى گويد (تسخير خاص) و اين تسخير هرگز به معناى تفويض مستحيل نيست. عدد آسمانها هفت است و اولين آسمان، جايگاه ستارگان ثابت و سيار است و ساير آسمانها در ظاهر قرآن تبيين نشده است. زمينهاى هفت گانه نيز از برخى آيات قرآن قابل استفاده است، گزارش ‍ آفرينش زمين و آنچه در آن است قبل از گزارش تسويه آسمانهاى هفتگانه است، خداوند به هر چيزى داناست.

تفسير 

ثم: ظاهر عطف به ثم تاءخر آفرينش آسمانها از زمين است ليكن در اين آيه كريمه ثم براى افاده تفاوت درجه وجود و نيز تراخى به حسب مقام بيان و گزارش است، نه به حسب وجود و تحقق خارجى و به عبارت ديگر ديگر ثم در اين جا مفيدى ترتيب ذكرى است، نه ترتيب واقعى و مؤ يد آن، آيات سوره مباركه نازعات است كه آفرينش زمين را متاءخر از خلقت آسمانها مى داند: ءاءنتم اءشد خلقا اءم السماء بنيها # رفع سمكها فسويها # واءغطش ليلها و اءخرج ضحيها # والاءرض بعد ذلك دحيها # (1546)

استوى: استوى از ريشه سوى است و معناى محورى ماده سوى توسط همراه با اعتدال است. بنابراين، دو مفهوم توسط و اعتدال با هم در معناى ماده سوى ماءخوذ است ؛ توسط به معناى قرار گرفتن در متن چيزى يا كارى است. پس كسى كه در حاشيه قرار دارد، توسط ندارد. اعتدال هر چيزى در جاى خود واقع شدن و لازم آن زوال هر گونه اضطراب و ناآرامى و رسيدن به آرامش كامل است. پس كسى كه بر كارى تسلط دارد، ليكن در آن آرامش ‍ ندارد، از اعتدال برخوردار نيست ، گرچه در متن كار نيز باشد.

استوى كه از باب افعال و براى مطاوعه است، به معناى گزينش توسط و اعتدال و بهره مند شدن از استقرار تام مطمئن در كار است. (1547)

در قرآن كريم استواء در جوار گوناگونى به كار رفته است ؛ چنانكه درباره فرود آمدن و قرار گرفتن كشتى نوح بر كوه جودى مى فرمايد: و استوت على الجودى (1548) و يا درباره سوار شدن و قرار گرفتن بر پشت مركب مى فرمايد:

و جعل لكم من الفلك و الاءنعام ما تركبون # لتستووا على ظهوره ثم تذكروا نعمه ربكم اذا استويتم عليه # (1549) كه به معناى استقرار تام و كامل همراه با طماءنينه و آرامش و بدون هيچ گونه ضعف، تزلزل، اضطراب و انكسار است. تعبير # ثم استوى على العرش # (1550) يا، # الرحمن على العرش استوى # (1551) نيز كنايه از استيلاى خداى سبحان بر ملك و فرمانرواى است.

الى: استواء، چنانكه راغب گفته، هرگاه با عى متعدى شود به معناى تسلط و استيلاء است ؛ چنانكه درباره استواى خداوند بر عرش بيان شد و هرگاه با الى متعدى شود به معناى رسيدن به چيزى يا توجه، قصد و آهنگ چيزى كردن است. پس تعبير # استوى الى السماء # بدين معناست كه خداى سبحان به آفرينش آسمان پرداخت و آهنگ آفرينش قاصد از مكانى به مكان ديگر و از جهتى به جهت ديگر تحقق نمى يابد، نيست ؛ زيرا خداوند از همه اينها منزه است.

تذكر: براى استواء معانى متعددى ذكر شده كه استفاده برخى از آنها به كمك حرف جر است كه با آن به كار مى رود؛ مانند استوى على شى ء و استوى الى شى ء. ابوحيان هفت معنا كه مبناى اقوال هفتگانه است براى استواء بيان مى كند. طبرى آن را به معناى علو و ارتفاع (1552) و فراء و زمخشرى آن را به معناى اقبال و قصد مى دانند. (1553)

طبرى مى گويد:

شگفت آور از انكار كسى است كه استوا را به معناى علو و ارتفاع نمى داند و سر آن را فرار از محذورى مى داند كه خود پنداشت و آن اين كه اگر در تفسير (استوى الى السماء) بگوييم خداوند علو و ارتفاع يافت، لازم مى آيد كه قبلا در تحت آسمانها بود.

آنگاه در نقد پندار مزبور مى گويد:

اگر استواء را به معناى اقبال بدانيم لازم مى آيد كه قبلا اديار داشت و پس از آن اقبال كرد، و اگر در پاسخ گفته شود مراد اقبال تدبيرى است، ما نيز مى گوييم مراد از علو و ارتفاع، همان علو سلطنت و مالكيت است، نه علو و ارتفاع مكانى.(1554)

فسويهن: سواهن نيز مانند استوى از ريشه سوى است و چون دو مفهوم توسط و اعتدال در معناى محورى ماده سوى ماخوذ است، تسويه به معناى ايجاد توسط و اعتدال در چيزى است، مثلا، تسويه انسان به اين است كه هر عضوى از اعضاى او در جاى خاص خود و به گونه اى كه شايسته ساختار داخلى و هدف خارجى است آفريده شود و تسويه آسمانها به آفرينش شايسته و حساب شده اجزاى گوناگون آن است.(1555)

قرآن كريم ضمن احتجاج بر توحيد و يادآورى نعم الهى در آغاز آيه قبل، به بهترين نعمت كه حيات است اشاره فرمود و سپس در اين آيه نعمتهايى را كه در نظام هستى براى انسانها خلق شده، متذكر مى شود، تا هم انسان را به توحيد دعوت كرده و هم او را مهذب سازد.

دعوت به توحيد از آن جهت است كه همه اين اشيا نشانه هاى الهى است و غير از خدا احدى خالق و مدبّر آنها نيست و امّا تهذيب، با اين بيان است كه همه نعمتهاى زمين و آسمان براى انسان آفريده شده و انسان براى هيچ يك از آنها نيست، بلكه تنها براى عبادت خداست ؛ كسى كه چنين بينشى بهره او شد تجارت سودآورى دارد و اگر صرفا به هدفِ به دست آوردن نعمتها كوشش كند، خود را هدر داده و سرمايه را باخته است.

زمين و هر آنچه بر روى آن و يا در دل آن است، آيات حق است و انسانها مى توانند از آنها بهره ببرند؛ هم مى توانند با تحصيل وسايل رفاهى، بهره مادّى ببرند و هم با مشاهده و مطالعه آيات الهى، به آفريدگار آنها، يعنى خداى سبحان معرفت پيدا كنند. پس جمله مذكور فقط ناظر به بهره هاى مادّى نيست، بلكه اگر انسان از هر چه كه در روى زمين است بهره توحيدى ببرد، به مقصد خلقت خود رسيده است ؛ زيرا انسان و جهان از يكديگر جدا نيست، بلكه هر دو مجموعه اى را تشكيل مى دهد كه هر يك از اجزاى اين مجموعه، براى هدف خاصى آفريده شده است.

كمال زمين و آسمان به اين است كه در خدمت انسان قرار گيرد و كمال انسان در پرستش خداست، گرچه خداى سبحان از هر چيزى حتى از عبادت بشر غنّى محض است. پس آسمانها و زمين براى انسانهاست و انسان براى عبادت و قهرا همه عالم براى عبادت خداست ؛ در جهان به جز خدا حاكمى هستى و جز عبادتِ حقْ عبادتى مطرح نيست. از اين رو خداى سبحان در عين حال كه خلقت آسمانها و زمين را براى بهره ورى انسان طرح مى كند، هدف از آن را نيز كه توحيد و تهذيب نفس انسان است، بازگو مى كند: اللّه الّذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ يتنزّل الامر بينهنّ لتعلموا اءنّ اللّه على كلّ شى ء قدير و اءنّ اللّه قد اءحاط بكلّ شى علما (1556) يعنى، نظام امكانى آفريده شده، تا شما با خداى عليم و قدير آشنا شويد و به بينش توحيدى دست بيابيد؛ چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: والّذى خلق الازواج كلّها و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون # لتستووا على ظهوره ثمّ تذكروا نعمة ربّكم و تقولوا سبحان الّذى سخّر لنا هذا و ما كنّا له مقرنين # و انّا الى ربّنا لمنقلبون (1557) و يا مى فرمايد: كذلك سخرها لكم لتكبّروا اللّه على ما هديكم (1558)

پس هدف از آفرينش نظام كيهانى و تسخير آنها براى انسان، تسبيح و تحميد و تكبير و تهليل است، كه انسان را مهذّب مى كند. ذكر آفرينش ‍ زوجها و پديد آوردن كشتى و ديگر مركبها در اين آيه تمثيل است، نه تعيين. پس هر نعمتى كه خداى سبحان به انسان داده در جهت تعالى معنوى انسان و توحيد و تهذيب اوست و انسان بايد آن را مقدمه ياد خدا و قيامت قرار دهد، گرچه حكم تعبّدى فقهى در اين زمينه نيامده است، امّا ملاك آن وجود دارد؛ يعنى، به ياد نعمت حق و به ياد قيامت بودن عامل تهذيب نفس است.

حاصل اين كه، اگر انسان عمر خود را صرفا براى فراهم كردن اين نعمتها صرف كند، خسارت ديده است ؛ چه رسد به اين كه خود را به اوهام جزئى بفروشد و سرّ اين كه رسول خدا (ص) فرمودند: اگر آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپ من بگذارند، دست از هدف الهى خود برنمى دارم: يا عمّ! واللّه لو وضعوا الشمس فى يمينى والقمر فى يسارى على اءن اءترك هذا الاءمر حتى يظهره اللّه اءو اءهلك فيه ما تركته (1559)، اين است كه كه اگر در برابر از دست دادن عقيده حق ، همه كهكشانها را به كسى بدهند او نيز، خسارت ديده است ؛ چون انسان موجودى ابدى است و نبايد خود را به خورشيدى كه در آينده نزديك يا دور گرفتار تكوير و خاموشى مى شود بفروشد.

انسان و تسخير مخلوقات  

آيه محل بحث، نظير آيات فراوان مربوط به تسخير مخلوقات براى انسان است. پيام اين آيه و نيز پيام آيه 21 و 22 همين سوره آن است كه انسان از همه موجودهاى نظام كيهانى برتر است ؛ زيرا همه آنها براى بهره ورى مادى و معنوى انسان خلق شده است. آيات تسخير دو دسته است: دسته اى و از جمله آيه محل بحث بر تسخير عام و دسته ديگر بر تسخير خاص دلالت دارد.

قرآن كريم درباره تسخير عام مى فرمايد: (قل ءانّكم لتكفرون بالّذى خلق الارض فى يومين و تجعلون له اءندادا ذلك ربّ العالمين و جعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها و قدّر فيها اءقواتها فى اءربعة اءيّام سواءً للسائلين) (1560) ؛ چگونه به خدايى كفر مى ورزيد كه زمين را در دو روز آفريد و براى او نظاير قرار مى دهيد و او پروردگار جهانها و جهانيان است و كوهها را به منزله ميخهايى براى حفظ زمين قرارداد، و در دل كوهها نيز بركتهاى فراوان قرار داد و مواد غذايى شما را در طىّ فصول چهارگانه تنظيم كرد. در آيه ديگر نيز مى فرمايد: خداوند زمام دريا و نهرها و خورشيد و ماه و شب و روز را به دست شما داده است: (وسخّر لكم الفلك لتجرى فى البحر باءمره و سخّر لكم الانهار # و سخّر لكم الشّمس و القمر دائبين وسخّر لكم الّيل و النّهار) (1561) در عين حال كه زمام همه موجودات به دست خداست ؛ چنانكه مى فرمايد: ما به آسمان و زمين گفتيم خواه و ناخواه بياييد: (فقال و للارض ائتيا طوعا اءو كرها قالتا اءتينا طائعين) (1562)

تذكر: پيام آياتى كه دلالت دارد نظام كيهانى براى انسان خلق شده گرچه با پيام روشن آياتى كه دلالت دارد بر اين كه نظام سپهرى مسخر شماست فرق دارد، ليكن آيات دسته اول بعد از توجه به برخى از مبادى مطوى دلالت بر تسخير دارد؛ زيرا معناى آفرينش آنها براى انسان جز اين نيست كه انسان از آنها بهره بردارى كند و بهره ورى از نظام كيهانى بدون تسخير آنها براى بشر ميسور نيست. البته تسخير كننده همان طور كه بازگو شد خداوند است، نه غير او. برخى از مفسران بزرگ همانند ابوجعفر طبرى، تسخير را در تفسير معناى آيه اشراب كرده، چنين گفته اند: همه آنچه در زمين است براى شما آفريد و براى شما مسخّر كرد.(1563)

گاهى نيز قرآن كريم، برخى منافع جزئى اين مسخّرات را بيان مى كند؛ مانند: (والانعام خلقها لكم فيها دفٌ و منافع و منها تاءكلون # و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون # و تحمل اءثقالكم الى بلدلم تكونوا بالغيه الا بشقّ الانفس انّ ربّكم لرؤ ف رحيم) (1564) بر اساس اين آيات، كه بر تسخير عمومى دلالت دارد، انسان مى تواند زمان جهان را به دست گيرد.

اما تسخير خاص (معجزه) را، قرآن كريم مخصوص انبيا و اوليا مى داند؛ چنانكه در جريان موساى كليم (سلام اللّه عليه) و قارون، زمين مورد تسخير قارون و خانه اش را فرو برد: (فخسفنا به وبداره الارض)(1565)، كه اين در حقيقت شقّ الارض است و در جريان صالح پيامبر (سلام اللّه عليه)) نيز كوه مورد تسخير خاص قرار گرفته، شكافته شد و صالح (عليه السلام) ناقه معروف را به اذن خدا از آن بيرون آورد، كه اين در حقيقت شقّ الجَبَل است و همين طور شكافتن دريا در جريان موسى (عليه السلام) با فرعون: (اءن اضرب بعصاك البحر)(1566) كه شقّ البحر است و نيز شكافتن سنگ براى دسترسى اسباط به آب كه شق الحَجَر است (فقلنا اضرب بعصاك الحجر)(1567) و شكافته شدن ماه براى پيامبر اكرم (ص): (وانشقّ القمر)(1568) كه شقّ القَمَر است و همچنين تسخير كوهها و پرندگان براى همراهى با داود (عليه السلام) در تسبيح: (وسخّرنا مع داوود الجبال يسبّحن والطّير و كنّا فاعلين)(1569) و تسخير باد براى سليمان (سلام اللّه عليه)؛ (فسخّرنا الرّيح تجرى باءمره رخاءً حيث اءصاب).(1570)

اينها همه بيانگر موارد تسخير خاص تكوينى و جزو نظام آفرينش عالم است. همان طور كه اصل نبوّت و رسالت جزو نظام آفرينش است و بشر بدون راهنما نيست، اعجاز هم كه لازمه وحى و نبوّت است، جزء نظام آفرينش است و معناى اعجاز خرق عادت اين نظام است، نه خرق امر عقلى، مانند قانون عليّت و معلوليت.

تسخير جهان آفرينش براى انسان، خواه به تسخير مستقيم خداى سبحان باشد و يا زمان آن را به دست انسان داده باشد، با تفويض و قسر و قهر تفاوت دارد. تسخير به اين معنا نيست كه انسان بتواند بر نظام آفرينش قهرا حكومت كند و بتواند اصول حاكم بر آن را تغيير دهد، بلكه مى تواند در محدوده نظام موجود، آسمان و زمين را براى هدف صحيح خويش وسيله قرار دهد و در خدمت خود درآورد.نظامى كه ناظم آن خداست، بى نظمى در آن راه ندارد و اين نظام با حفظ اين شرايط در اختيار انسان ، در طول اراده الهى قرار داده شده است، نه در عرض اختيار خداوند.

تفويض، به اين معنا كه خداى سبحان كار نظام را به انسان واگذار كند، از دو نظر مسحيل است: هم از نظر انسان كه مبداء قابلى است و هم از نظر خداى سبحان كه مبداء فاعلى است ؛ اما از لحاظ مبداء فاعلى براى اين كه ربوبيّت خداى سبحان مطلق است و نامحدود را نمى توان محدود كرد. و اما از طرف مبداء قابلى براى اين كه انسان ذاتا نيازمند است و چيزى را كه ذاتا فقير است، نمى توان غنى كرد و كار او را به خودش واگذار كرد.

قرآن كريم درباره نفى تفويض مى فرمايد: (وسخر لكم الفلك لتجرى فى البحر باءمره)(1571) كه باء در كلمه باءمره، يا براى مصاحبت است، يعنى كشتى در دريا با مصاحبت امر خدا جارى است و يا به معناى ملابست است، يعنى جريان كشتى در پوشش امر خداست، نه اين كه بر اساس تفويض، امر شما حاكم باشد و در جاى ديگر مى فرمايد: (والشّمس ‍ تجرى لمستقرّ لها ذلك تقدير العزير العليم)(1572) پس نظام جهان از طرف خداى سبحان اندازه گيرى شده و بى نظمى به دست احدى در عالم واقع نمى شود: (لاالشّمس ينبغى لها اءن تدرك القمر ولاالّيل سابق النّهار وكلّ فى فلك يسبحون) (1573) غرض آن كه، دو عنصر محورى را در همه شئون بايد حفظ كرد: يكى استقرار نظم علّى و معلولى و ديگرى حصر ناظم در اراده الهى.

آسمانها و زمينهاى هفت گانه 

خداى سبحان آسمانهاى هفتگانه را نيز براى بهره بردارى انسان، مستوى الخلقه آفريد و او با قدرت و علم و حكمت اين نظام را گسترانيده است.

آسمانهاى هفتگانه قرآن، غير از هفت آسمان هيئت پيشينيان است ؛ زيرا آنها اولا قائل به، نُه فلك بودند و ثانيا هفت فلك اول را مركز ستارگان سيّار، مانند شمس و قمر و زهره و عطارد و لفك هشتم را مركز ستاره هاى ثابت و فلك نهم، يعنى اطلس را بى ستاره و آخرين فلك به شمار مى آوردند و از آن به فلك الافلاك و مُعدّل النهار ياد مى كردند، ولى ظاهر قرآن اين است كه همه ستارگان در آسمان اوّل است.

چنانكه مى فرمايد: ما اين ستاره ها را زيور نزديكترين آسمانها به شما قرار داديم: (انّا زيّنا السّماء الدّنيا بزينة الكواكب) (1574) پس در ميان آسمانهاى هفتگانه، آسمانى كه به ما نزديكتر از آسمانهاى ديگر است با كواكب ثابت و سيّار مزيّن است. امّا موقعيت و كيفيّت آسمانهاى ششگانه ديگر در قرآن كريم صريحا بيان نشده است.

گرچه قرآن كريم در آيه محل بحث درباره آسمانها تعبير به هفت آسمان آورده و درباره زمين چنين تعبيرى ندارد، ليكن در جاى ديگر مى فرمايد: (اللّه الّذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهنّ) كه شايد بتوان استفاده كرد كه زمينهاى هفتگانه نيز، در برابر آسمانهاى هفتگانه وجود دارد و زمينهاى هفتگانه، به معناى اقليمهاى هفتگانه، يا طبقات هفتگانه زمين يگانه نيست، بلكه در روايتى از امام رضا (عليه السلام) پرسيدند معنيا (والسّماء ذات الحبك)(1575) چيست ؟ كيف يكون محبوكة ذلك، جعلنا اللّه فدالك ؟ و حضرت در پاسخ ابتدا دست چپ را پهن كرده، فرمودند: اين آسمان است ؛ سپس ‍ دست چپ را بالاى دست راست قرار داده، فرمودند: اين آسمان است ؛ سپس دست چپ را بالاى دست راست قرار داده، فرمودند: بالاى آسمان اول زمين دوم است و بالاى زمين دوم آسمان دوم است و همين طور تا هفت زمين و هفت آسمان: فبسط كفّه اليسرى ثمّ اءوقع اليمنى عليها. فقال: هذه اءرض الدّنيا والسّماء عليها فوقها قبّة والارض الثانية فوق السماء الدّنيا والسّماء الثانية فوقها قبّة والارض الثالثة فوق السماء الثانية والسماء الثالثة فوقها قبّة (1576)

علم فراگير خداوند 

گرچه در آيه 20 سوره بقره، قدرت مطلق خداوند مطرح شد، ليكن تا كنون در اين سوره از علم مطلق خداوند سخنى به ميان نيامده است. قرآن كريم خداوند را به نامهاى عالم، عليم و علاّم معرفى مى كند. گرچه اسماى حسناى سه گانه مزبور دلالت بر ثبوت وصف علم براى خداوند دارد، نه حدوث آن، ليكن كلمات عليم و علاّم خصوصيّت ديگرى را مى فهماند كه واژه عالم از تفهيم آن قاصر است ؛ زيرا عليم مانند علاّم صيغه مبالغه است و وفور علم خدا و احاطه همه جانبه آن به همه اشيا و اشخاص و شئون را مى فهماند؛ يعنى، خداوند نظام كيهانى را برابر با علم كامل در نهايت اتقان و احكام آفريد و به همه ضماير و اسرار و سراير و خلوت و جلوت افراد آگاهى كامل دارد. از انضمام آيه: (اللّه خالق كل شى ء)(1577)، يعنى خداوند آفريدگار همه اشياست و آيه: (اءلا يعلم من خلق)(1578)، آيا آن كه آفريد از مخلوق خود آگاه نيست، استنباط مى شود، كه همه اشيا معلوم خداوند است، خواه بدون واسطه و خواه با واسطه مبادى اختيارى و غير اختيارى آنها. از مجموع آيه محل بحث با آيه 20 همين سوره بقره دو صفت ذاتى خداوند، يعنى عليم و قدير بودن او معلوم مى شود.

لطايف و اشارات  

1– تناسب آيات  

ربوبيت خداوند مسبوق به خالقيت اوست، مهمترين نعمت بعد از آفرينش ‍ انسان پرورش اوست. پرورش انسان كه با نظام كيهانى در ارتباط است به اين است كه خداوند ارزاق مادى و معنوى او را در زمين و آسمان فراهم كند تا ربوبيت الهى درباره انسان ظهور كند. از اين رو بعد از ذكر حيات كه راجع به آفرينش انسان (كان تامّه) است از آفرينش آسمان و زمين كه راجع به پرورش ‍ انسان (كان ناقصه) است سخن به ميان آمد.

تذكّر: نضد مزبور در آيه 21 و 22 همين سوره كاملا مشهود است ؛ زيرا در آيه 21 از آفرينش انسان سخن به ميان آمد و در آيه 22 از پرورش او با آفرينش زمين و آسمان گفتگو شد. گرچه به حسب ظاهر، آفرينش آنچه در زمين است براى تاءمين منافع مادى و معنوى انسان ياد شده و چنين تعبيرى در آيه محل بحث راجع به آفرينش آسمانها مشهود نيست، ليكن پيمان اصلى آيه مزبور اين است كه تسويه آسمانهاى هفتگانه نيز براى تاءمين مصالح انسان است ؛ زيرا از آيات تسخير سپهر چنين برمى آيد كه آنچه در آسمانهاست مانند آنچه در زمين قرار دارد با عنايت الهى مورد تسخير انسان است. آنچه در آيه مورد بحث آمده به مثابه متن است و آنچه در آيات ديگر نظير: (اءنّا صببنا الماء من اءعنابٍ وزرع و نخيلٌ صنوان و غير صنوانٍ يُسقى بماء واحدٍ و نفضّل بعضها على بعضٍ فى الاُكُل انّ فى ذلك لايات لقومٍ يعقلون) (1579) آمده به منزله شرح متن ياد شده است.

2– تقسيم اسماى خداوند 

برخى از منسوبى به علم حقايق سخنى درباره اسماى الهى، به ويژه لفظ هو دارند كه ضمان صدق و حق بودن آن در ذمه قائل آن است. آنان چنين گفتند:

اسماى خداوند سه قسم است: مُظْهَرات، مُضْمَرات، مُسْتَترات ؛ مظهرات فراوان است…. مضمرات چهار است: اءنا، مثل (لا اله الاّ اءنا)(1580) اءنت مثل (لا اله الاّ اءنت سبحانك)(1581) هو، مثل (هو الذى خلق لكم)(1582) نحن، مثل (نحن نقصّ عليك)(1583) لفظ اللّه در بين مظهَرات ، اسم اعظم است. لفظ هو در بين مظهرات و مضمرات ، اسم اعظم است ؛ زيرا ساير اسماء اشتراك غير خدا را تجويز مى كند، اما لفظ هو اسمى از اسماى الهى است كه از كنه ذات مخصوص خبر مى دهد و از هر جهت از كثرت و اشتراك منزّه است ؛ زيرا هنگام اشاره به وسيله هو به ذات هيچ موجود ديگرى به ذهن نمى آيد….

مقرّبان در اين فنّ يا هو را تصحيح كرده اند (يعنى هو را منادا مى دانند) و هو مركّب از دو حرف ها و واو است. ها اصل . و واو زايد است، به دليل آن كه واو در تثنيه و جمع ساقط مى شود؛ مانند: هما، هم . پس اصل هو يك حرف است و بر واحد دلالت دارد.

ابوحيان اندلسى بعد از نقل اين مطلب مى گويد:

… من نه در بامداد غاديه و نه در شامگاه طارقه از اين سنخ مطالب طرفى نبستم ؛ زيرا گفته هاى غريب اينان بر خلاف مبناى اهل لغت و عربيّت است.(1584)

تذكّر: اگر اختلاف در محدوده اصطلاح باشد قابل حلّ است و اگر مطلبى مباين عقل باشد، مردود است و اگر مختلف با آن باشد نه مخالف و مباين، گرچه پذيرفتن آن نيازمند به شهود است، ولى علم آن به اهل آن مردود است، نه خود مطلب.

3– بهره ورى از نعمتها هدف فعل خداست

علت غايى در آفرينش زمين و آسمانها بهره ورى علمى و عملى انسان از آنهاست و اين علت غايى غرض فعل است، نه غرض فاعل. خداى سبحان از آن جهت كه غنىّ محض است، كارى نمى كند، تا با آن كار به هدف خاصى برسد؛ چون در اين صورت در ذات او نقص لازم مى آيد؛ اما از آن جهت كه حكيم است، كارهاى او آميخته با مصلحت و منفعت است. بنابراين، فعل الهى هدف دارد و اگر انسانها از زمين و آسمانها استفاده درست نكنند، چنين نيست كه خداوند به مقصد نرسيده باشد، بلكه انسان بهره صحيح نبرده است.

4– برداشت حكم فقهى از آيه 

فخر رازى احتجاج اباحى گرى ملحدان ونيز استدلال گروهى از فقهاى اسلامى به آيه محل بحث را چنين ياد مى كند:

اباحيون گفتند: مفاد آيه اين است كه همه چيز براى همه كس خلق شده است. پس كسى حق ندارد چيزى را مخصوص خود قرار دهد. فقهاى اسلامى گفتند: ظاهر آيه اين است كه اصل اولى، اباحه انتفاع به هر چيز است (1585) (مگر دليل بر منع آن اقامه شود).

قرطبى از ابن العربى نقل مى كند: آيه محل بحث مقتضى حظر يا اباحه يا توقف نيست ؛ زيرا مضمون آيه در معرض استدلال و تنبيه بر وحدانيت خداست (1586) ؛ يعنى، ناظر به مسئله كلامى است و اصلا نظرى به بحث فقهى يا اصول فقه ندارد. از پيشينيان مفسران امامى مانند شيخ طوسى (رحمه اللّه) در تفسير آيه محل بحث چيزى راجع به مسئله فقهى تعرّض ‍ نشده، ليكن بعد از آنان كاملا فقهى بودن آن مطرح شده است. از اين رو طبرسى (رحمه اللّه) ضمن اشاره به اصل مسئله، آيه را سند اصالة الاباحه قرار داده است (1587) ؛ چنانكه صدرالمتاءلّهين به آن عنايت كردهاست.(1588)

گرچه بحث تفصيلى از حوزه بحث كنونى بيرون است، ليكن بايد توجه شود: الف: احراز اين كه آيه محل بحث درصدد بيان حكم بايد و نبايد، فقهى و حقوقى است دشوار است ؛ زيرا محور اصلى آيه بود و نبود نظرى و كلامى است كه راجع به نظام تكوين الهى است، نه بايد و نبايد

و تشريع. بنابراين، گرچه در مورد اباحه، حظر و توقف راءى صحيح همان اصالت اباحه است، ليكن براى آن دليل خاص اصولى و فقهى است، كه در موطن مخصوص خود بيان شده و تمسك به آيه محل بحث براى اثبات آن آسان نيست ؛ گرچه بعيد هم نيست.

ب: همان طور كه بازگو شد، آيه يا اصلا درصدد بيان حكم بايد و نبايد فقهى و حقوقى نيست، از اين روز هرگز مجالى براى دستاويز اباحيون نخواهد بود، يا اگر آيه مزبور همه چيز را براى همه افراد مباح بداند، دلالت آن در مدار اطلاق آن است. آيات فراوان ديگرى در قرآن وجود دارد كه احكام فقهى و حقوقى اشياء، اموال و حقوق اشخاص را تحديد كرده و از تعرض ‍ به آن با تهديد جلوگيرى و كيفر قضايى و دوزخ قيامت را براى متعديان مقرر كرده است ؛ مانند آيات تحريم ربا، تحريم سرقت ، تحريم تغيير وصيّت، تحريم تصرف در اموال ايتام و مانند آن. بنابراين، همه چيز براى همه كس ‍ مباح نيست، بلكه اولا اشياى مباح از محرم تفكيك شده و ثانيا براى دسترسى به اشياى مباح شرايط ويژه حيات، تجارت، رضايت و مانند آن لازم است. غرض آن كه، بر فرض دلالت آيه بر حكم فقهى مفاد آن اباحه مجموع اشيا براى مجموع اشخاص است، نه اباحه جميع اشيا براى جميع اشخاص.

5– تسخير متقابل انسانها 

تسخير ساير موجودات به وسيله انسان، يك جانبه است، ولى انسانها نسبت به يكديگر تسخير متقابل دارند؛ يعنى، انسان حق ندارد يك طرفه كسى را تسخير كند. خداى سبحان درباره تسخير متقابل انسان مى فرمايد: (اءهم يقسمون رحمت ربك نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتّخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمت ربك خير ممّا يجمعون) (1589) ما انسانها را از جهت استعدادها و اشتياقها يكسان نيافريديم وگرنه كارها فلج گوناگون و با استعدادها و اشتياقها متنوع آفريديم، تا با تسخير متقابل آنان نظام احسن تحقق يابد. افراد جامعه همه اجزاى يك كل هستند و هيچ انسانى نسبت به ديگرى برترى ندارد، جز به تقوا و تقوا نيز مجوز تخسير يك جانبه، يعنى استعمارِ مذموم نيست.

تسخير يك جانبه مورد مذمت است ؛ چنانكه رسول اكرم (ص) مى فرمايد: كسى كه زحمتش را بر ديگران تحميل كند و سرباز جامعه باشد، از رحمت خداوند دوراست: ملعون من اءلقى كله على الناس (1590).

6 سنجش انسان با آسمان و زمين 

خداى سبحان در برخورد با انسان مادى انديش مى گويد: كوه و زمين و آسمان از تو بزرگتر است: (ءاءنتم اءشد خلقا اءم السماء بنيها)(1591)، (انك لن تخرق الارض ولن تبلغ الجبال طولا) (1592)، اما به انسان الهى انديش ‍ مى گويد: تو از آسمانها و زمين و كوهها بزرگترى ؛ زيرا تو بار امانتى را بر دوش ‍ معرفت و محبت كشيدى كه هيچ يك از آنها توان حمل آن را ندارند: (انّا عرضنا الاءمانة على السموات والا رض والجبال فاءبين اءن يحملنها و اءشفقن منها و حملها الا نسان إ نّه كان ظلوما جهولا) (1593)

بحث روايى 

1- معناى تقدم آفرينش زمين !

عن الباقر (عليه السلام):انّ اللّه عزوجل خلق الجنة قبل اءن يخلق النار و خلق الطاعة قبل اءن يخلق المعصية و خلق الرحمة قبل اءن يخلق الغضب و خلق الخير قبل الشر و خلق الارض قبل السّماء و خلق الحيوة قبل الموت و خلق الشمس قبل القمر و خلق النور قبل الظلمة (1594)

اشاره: معناى تقدم آفرينش بسيارى از امور ياد شده در اين حديث مى تواند از سنخ تقدم رحمت بر غضب باشد كه خود آن نيز يكى از موارد مذكور است، ليكن تقدم آفرينش زمين بر آسمان از اين قبيل نيست، بلكه نظام به تطور مادى اين دو جزء از اجزاى نظام كيهانى است كه كيفيت تقدم و تاءخر اين دو نسبت به يكديگر از لحاظ اصل آفرينش زمين از يك سو و دَحْو و بسط و گسترش آن از سوى ديگر در ثناياى بحث تفسيرى بازگو شد.

2- هدف از تسخير

عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام) فى قول اللّه عزّوجّل (هو الّذى خلق لكم ما فى الارض جميعا ثمّ استوى الى السّماء… بكل شى ء عليم) هو الّذى خلق لكم ما فى الارض جميعا لتعتبروا به وتتوصّلوا به الى رضوانه وتتوقّوا به من عذاب نيرانه… و لعلمه بكل شى ء علم المصالح فخلق لكم كل ما فى الارض لمصالحكم يا بنى آدم (1595)

واعملوا للجنّة عملها: فان لدّنيا لم تُخلق لكم دار مُقام بل خلقت لكم مجازا لتيودوا منها الاعمال الى دار القرار فكونوا منها على اءوفازٍ و قَرّبوا الظهور للزيال (للزوال (1596)

اءلا و انّ الارض الّتى تقلكم (تحملكم) والسّماء الّتى تُظِلُّكم مطيعتان لربّكم و ما اءصبحتا تجوران تجودان لكم ببركتهما تَوَجُّعا لكم ولا زلفةً اليكم و لا لخير ترجوانه منكم و لكن اءمرتا بمنافعكم فاءطاعتا و اءقيمتا على حدود مصالحكم فقامتا ان اللّه يبتلى عباده عندالاعمال السىّءة بنقص الثمرات و حبس البركات و اغلاق خزائن الخيرات ليتوب تائب….(1597)

اشاره: بهره انسان از مواهب طبيعى گاهى در حدّ انتفاع گياهى و زمانى در محدوده استفاده حيوانى است و گاه نيز در اوج بهره ورى انسانى است كه اين قسم اخير مهمترين مراحل بهره مندى از مواهب الهى است. انتفاع انسانى گاهى به لحاظ علم است و زمانى به لحاظ عمل. انتفاع علمى گاه براى بهره هاى عملى و رفاهى است و زمانى براى معرفت خداوند و اسماى حسناى او از شواهد تجربى، رياضى، عقلى و بالاخره شهود قلبى كه معرفت برين خواهد بود و استفاده عملى همان نثار و ايثار و قيام و اقدام و جهاد و اجتهادهاى مناسب در مقاطع گونه گون فردى و اجتماعى است كه از بارزترين مصاديق حسنات دنيا محسوب مى شود.

تذكّر: تقديم كلمه (لكم) بر مفعول، يعنى (اءرض) يا (ما فى الارض) در آيه محل بحث مانند آيه 22 همين سوره براى تبشير انسانها از يك سو و توجه به اهميت مقام والاى انسانيت از سوى ديگر است.

سئل رجل من اءهل الشام عن علىّ (عليه السلام): اءخبرنى عن اءوّل ما خلق اللّه تبارك و تعالى ؟ فقال (عليه السّلام): خلق النور. قال: فممّ خلقت السّموات ؟ قال (عليه السّلام): من بخار الماء. قال: فممّ خلقت الارض ؟قال (عليه السلام): من زبد الماء… (1598)

عن اءميرالمؤ منين (عليه السلام): … ثمّ اءنشاء سبحانه ريحا اعتقم مَهَبَّها و اءدام مُرَبَّها و اءعصف مجراها و اءبعد منشاها فاءمرها بتصفيق الماء الزّخّار و اثارة موج البحار فمخضته مخص السِّقاء و عصفت به عصفها بالفضاء. تَرُدُّ اءوّلَه الى آخره، وساجيه (ساكنه) الى مائره حتى عبَّ عُبابُه و رمى بالزّبد رُكامُه فرفعه فى هواء منفتق وجوّ منفهق فسوّى منه سبع سموات جعل سفلاهن موجا مكفوفا و علياهن سقفا محفوظا و سمكا مرفوعا بغير عمد يدعمها ولا دسار ينظمها ثمّ زيّنها بزينة الكواكب وضياء الثواقب واءجرى فيها سراجا مستطيرا و قمرا منيرا فى فلك دائر وسقف سائر ورقيم مائد (1599)

اشاره:

1- موارد كاربرد سماء در قرآن و روايات متعدد است ؛ چنانكه مقاطع و تطورات وجودى سماء نيز متنوع است. لازم است مصاديق متعدد و مقاطع متنوع آفرينش و پرورش آسمان طى بحثهاى متناسب تفسيرى و روايى بازگو شود.

2- دليل غير قطعىِ منقول جز احتمال پيام ديگرى ندارد. از اين رو نمى توان آن را فتواى قطعى دين تلقى كرد.

3- فرضيه هاى غير يقينى دانش تجربى نيز پيامى جز احتمال ندارد؛ يعنى، نه مى توان مضمون دليل غير يقينى منقول را بر ره آورد مسلّم علم تجربى تحميل كرد و نه مى توان فرضيه غير يقينى دانش تجربى را بر ظاهر قرآن و روايت تحميل كرد.

4- آنچه از بيان اميرالمؤ منين (عليه السلام) بر مى آيد اين است كه آفرينش ‍ آسمانها پس از آفرينش زمين است. صدرالمتاءلّهين (قدّس سرّه) آن را مخالف دليل عقلى و نقلى دانست ؛ زيرا مفاد آن ادله تقدم خلقت آسمانها بر زمين است. آنگاه توجيه خاص خود را راهگشاى حلّ اين مخالفت دانست و آن اين كه، علت غايى از يك جهت مقدم و از جهت ديگر مؤخّر است. آسمانها نيز از جهتى مقدم بر زمين است و از جهت ديگر مؤ خّر از آن است و روايات و آيات متضارب را بر اين دو جهت حمل كردند.

لازم است توجه شود كه برهان عقلى در خصوص تقدم و تاءخر اجرام مادى

قطعى (نه غير آن) مى تواند در اين باره داورى كند؛ چنانكه كبراى مطلب گرچه تام است، زيرا علت غايى از جهتى مقدم و از جهت ديگر مؤخّر دليل است.

5- صعوبت بحث درباره آفرينش آسمان و زمين و تاخر و تقدم آنها نسبت به هم از دوران صحابه تا كنون مطرح بوده است.(1600)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *