تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 8

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 8

منافقان كه در باطن كافرند، ولى كفر درونى خود را كتمان مى كنند، گرچه در برخى احكام با كافران و مشركان شريكند، ليكن از كافران تبهكار و زيانبارترند و از اين رو قرآن كريم آنان را بدتر از كافران مى داند.

آیه 8- و من الناس من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين
گزيده تفسير 
منافقان كه در باطن كافرند، ولى كفر درونى خود را كتمان مى كنند، گرچه در برخى احكام با كافران و مشركان شريكند، ليكن از كافران تبهكار و زيانبارترند و از اين رو قرآن كريم آنان را بدتر از كافران مى داند.
خداى سبحان در آيات متعدد به افشاى منافقان پرداخته از كفر آنان نسبت به مبدا، رسالت و معاد و از رياى آنان در نماز و انفاق پرده برمى دارد.
هدف منافقان از اظهار ايمان، جاسوسى براى كافران يا بهره مندى از مزاياى اجتماعى بيشترى بود.
تفسير 
الناس: ناس مرادف انسان، انس و بشر است ، با اين تفاوت كه ناس و انس، اسم جنس جمعى است و بر فرد اطلاق نمى شود، ولى بشر بر فرد و جمع اطلاق مى شود.
در قرآن كريم، گاهى تعبير من الناس درباره پرهيزكاران است،
مانند آيه كريمه (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله) (609) و گاهى درباره كافران و مشركان ؛ مانند: (و من الناس من يتخذ من دون الله اندادا) (610) و گاهى مراد از آن منافقان است ؛ مانند آيه محل بحث و آيه (و من الناس من يعبد الله على حرف). (611) پس ناس شامل پرهيزكاران، كافران و منافقان مى شود.
من: من در من يقول يا موصل است و يقول صله آن مانند الذين در آيه (ومنهم الذين يوذون النبى) (612) و يا موصوف است و يقول صفت آن، مانند كلمه رجال در آيه (من المومنين رجال صدقوا…). (613)
يقول: ضمير در يقول به اعتبار لفظ من مفرد آمده است، مانند (ومنهم من يستمع اليك) (614) و اما ضمير در معنا امنا و ماهم كه جمع آمده، به اعتبار معناى آن است، مانند: (ومنهم من يستمعون اليك). (615)
در آيه كريمه قول به معناى تلفظ به زبان است ؛ مانند:  (يا ايها الرسول لا يحزنك الذين يسارعون فى الكفر من الذين قالوا امنا بافواههم ولم تومن قلوبهم) (616) و گاهى قول به معناى سخن مطابق با دل و عقيده و منطق است ؛ مانند: (قولوا امان بالله و ما انزل الينا). (617)
تذكر: گاهى انسان بين خود و خداوند مناجات و رازگويى دارد و مى گويد: (ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان امنوا بربكم فامنا…)  (618) و گاهى دربرخورد با مومنان مى گويد: آمنا. قسم اول همان چيزى است كه آيات پايان سوره آل عمران (190 – 194) عهده دار آن است و قسم دوم همين آيه محل بحث است ؛ زيرا معناى آيه اين نيست كه منافقان در مناجات با خدا مى گويد: امنا، بلكه شرح آن طبق آيه 14 همين سوره آن است كه هنگام برخورد با مومنان مى گويند: امنا، وگرنه خداع با مومنان صورت نمى پذيرفت.
غرض آن كه، اگر امنا را به طور سرى مى گفتند، مخادعه خدا صورت مى پذيرفت، ولى خداع مومنين حاصل نمى شد.
منافقان از كافران بدترند  
انسانها در برابر دين خدا سه گروهند: برخى در باطن و ظاهر، آن را مى پذيرند، اينان مومنان و پرهيزكارانند، گرچه بر اثر تقيه به ناچار ايمان باطنى خود را كتمان مى كنند و زمينه اى براى ابراز آن نمى يابند و يا به ناچار بر خلاف ايمان باطنى خود اظهار كفر مى كنند: (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان)، (619) (و قال رجل مومن من آل فرعون يكتم ايمانه). (620) برخى نيز در باطن و ظاهر منكرند اينان: كافرانند.
گروه سوم منافقانند كه در باطن كافرند، ولى اظهار ايمان مى كنند، مانند موش صحرايى كه لانه اش سوراخى دارد به نام نافقاء و سوراخ ديگرى براى گريز دار به نام قاصعاء و خاك رقيقى روى لانه اوست كه هنگام احساس خطر فورا آن خاك اندك را روى خود قرار مى دهد به طورى كه ظاهر آن خاك و باطن آن لانه است. كفر درونى منافقان در روز امتحان بروز مى كند: (هم للكفر يومئذ اقرب منهم للايمان يقولون بافواههم ما ليس فى قلوبهم والله اعلم بما يكتمون)  (621)
پس منافقان در واقع كافرند و از اين رو در برخى احكام با كافران شريكند؛ مانند سقوط در آتش قهر خدا: (ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا)  (622) چنانكه در برخى از احكام با مشركان شريكند، مانند حرمان از غفران الهى، خداى سبحان درباره مشركان مى فرمايد: (ماكان للنبى والذين امنوا ان يستغفروا للمشركين) (623) و درباره شرك نيز مى فرمايد: (ان الله لا يغفر ان يشرك به). (624) درباره منافقان نيز به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: براى آنان استغفار كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنها را نخواهد بخشيد: (سواء عليهم استغفرت لهم لم الم تستغفر لهم لن يغفر الله لهم)  (625) پس منافقان نيز مانند مشركان از غفران الهى بهره اى ندارند.
در برخى آيات نيز احكام ويژه منافقان آمده، مانند اين كه آنان از كافران بدترند: (ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار) (626) و سر آن زيانبارتر بودن منافق از كافر و مشرك است، چنانكه بعدا معلوم مى شود.
افشاى منافقان  
منافقان مى گويند: ما به خدا، قيامت، وحى و نبوت، ايمان داريم و بر اين ادعاى دروغين تاكيد مى ورزند و ظاهر تعبير آنها اين است كه ايمان به هر يك از مبدا و معاد، با برهان مستقل و جدا حاصل شده است ؛ زيرا لفظ باء را در (وباليوم الاخر) تكرار كرده اند تا شاهد استقلال هر كدام باشد. خداى سبحان، هم ايمان به مبدا و معاد را از آنان سلب مى كند: (و ما هم بمومنين) و هم اعتقاد به وحى و رسالت را: (اذا جاءك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول الله و الله يعلم انك لرسوله والله يشهد ان المنافقين لكاذبون)  (627) و هم از رياى آنان در نماز و انفاق پرده برمى دارد: (وما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفروا بالله وبرسوله و لا ياتون الصلوه الا و هم كسالى و لا ينفقون الا وهم كارهون)  (628) سر عدم پذيرش اعمال منافقان اين است كه آنان در باطن كافرند و اين گونه، خداى سبحان درون مستور آنان را مكشوف و مشهور كرده، مى فرمايد: اثر سوء كسالت و كراهت در درون آنها مشتعل است، گرچه در بيرون تظاهر به نشاط عبادى و مسرت در امتثال اوامر الهى دارند.
هدف منافقان از اظهار ايمان اين بود كه خود را در صف مومنان قرار دهند و خود را به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نزديك كنند تا بتوانند اطلاعات بيشترى براى كافران فراهم كنند و يا از مزاياى اجتماعى بيشترى بهره مند شوند. خداوند سبحان در آيه كريمه مورد بحث با تاكيد (جمله اسميه موكد به باء) از دروغ و نقاق آنان پرده برمى دارد و مقصودشان را افشاء مى كند و آنان را از دستايبى به آن هدف ناپاك ناكام مى كند.
لطايف و اشارات  
1- لطايف تعبيرى قرآن در افشاى منافقان
قرآن كريم افزون بر آنكه با صراحت از كفر درونى منافقان پرده برمى دارد، در لطايف تعبيرى خود نيز به آن اشاره كرده، مى فرمايد: آنان در حوادثى مانند جنگ، شتابزده در كافران گرايش مى يابند: (فترى الذين فى قلوبهم مرض يساروعون فيهم…). (629) تعبير (يسارعون فيهم) به جاى يسارعون اليهم نشانه آن است كه منافقان باطنا در جمع كافرانند، و در ذيل آيه نيز مى فرمايد: آنان از مستور ساختن كفر خود نادم خواهند شد: (فيصبحوا على ما اسروا فى انفسهم نادمين). (630) غرض آن كه، از جمله (يسارعون فيهم)، برمى آيد كه گرايش قلبى منافقان به سوى كافران قبلا بوده و هم اكنون به سرعت در بين آنان حضور پيدا مى كنند، نه به سوى آنها.
2- اضلال كيفرى قرآن نسبت به منافقان 
خداى سبحان در آيات آغازين سوره مباركه بقره، شرايط پنج گانه بهره مندى از قرآن را برمى شمارد: ايمان به غيب، ايمان به وحى و رسالت، يقين به آخرت، اقامه نماز و انفاق. سه شرط اول، ايمان به اصول سه گانه دين و دو شرط ديگر نمونه اى از فروع دين است و منافقان كه نه ايمانى به اصول و مبانى اعتقادى دين دارند: (و ما هم بمومنين) و نه امتثالى از سر اخلاص نسبت به فروع دين: (ولا ياتون الصلوه الا و هم كسالى ولا نفقون الا وهم كارهون)  (631) نه تنها از هدايت قرآنى محرومند، بلكه مشمول اضلال كيفرى قرآن نيز هستند: (و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنين ولا يزيد الظالمين الا خسارا)  (632)
قرآن براى اهل ايمان مظهر اسم نافع از اسماى الهى و براى اهل كفر و نفاق مظهر اسم ضار است و از باب تشبيه معقول به محسوس مانند خورشيدى است كه براى صاحبان چشم سالم، عامل بصيرت و براى كسانى كه چشمى بيمار دارند، مايه افزايش رنجورى است. گروهى بر اثر ايمان خالص و عمل صالح از قرآن بهره مى برند و عده اى بر اثر كفر آشكار يا مستور، از آن جز خسارت نصيبى ندارند.
3- مبناى تقسيم انسانها به مومن، كافر و منافق
تقسيم انسانها به سه دسته كافر، مومن و منافق، تقسيمى طولى و محصول دو قضيه منفصله حقيقه است و آن اين كه: انسان يا با ظاهر و باطن خود دين را مى پذيرد (مومن) يا با ظاهر و باطن آن را نمى پذيرد. چنين انسانى يا هم در ظاهر و هم در باطن دين را نفى مى كند (كافر) يا باطنا دين را انكار و ظاهر آنرا مى پذيرد(منافق).
عكس قسم سوم نيز در حال تقيه فرض دارد، زيرا انسان در اين حال دين را در باطن پذيرفته است گرچه در ظاهر، آن را نفى مى كند: (الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان). (633) اين قسم در حقيقت جزو مومنانند، چنانكه قسم سوم (منافقان) نيز در حقيقت از كافرانند.
4- نفى قطعى ايمان از منافقان
منافقان در ملاقات با مومنان مى گفتند: (امنا) و مقتضاى تقابل نفى و اثبات اين بود كه جواب داده شود: الم تومنوا، نظير (قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا) (634) پس تعبير (و ما هم بمومنين) در آيه محل بحث، به جاى لم يومنوا بدين معناست كه منافقان كه منافقان اصلا از گروهها مومن به شمار نمى آيند، نه در گذشته و نه حال نه درآينده، زيرا مستفاذ از تعبير مزبور، نفى مطلق است و اطلاق نفى، شامل همه احوال است.
5- چرا منافقان از كافران بدترند؟
سرا اين كه منافقان كافران بدترند و در پايين ترين درك جهنم به سر مى برند، آن است كه افزون بر اين كه همانند كافران در درون منكر دينند و درونشان را كفر پر كرده، اهل كتمان، دروغ، خدعه و استهزا نيز هستند. كسى كه كفرش ‍ كفر محض است، ديگر به اين تباهيهاى نفسانى مبتلا نيست، ولى كفر منافق آميخته با اين تباهيهاست. از سوى ديگر، خطر منافقان براى جامعه اسلامى بيش از زيان كافران و مشركان است، چنانكه در بحث روايى روشن مى شود.
بحث روايى  
1- تقسيم آيات آغازين سوره بقره
– عن الباقر (عليه السلام): فى سوره البقره الم… ثم اربع آيات فى نعمت المومنين و آيتان فى نعت الكافرين و ثلاث عشره آيه فى نعمت المنافقين (635)
اشاره: از اين گونه نصوص استنباط مى شود كه آيات اوايل سوره (1 – 20)، براى بازگو كردن احوال سه گروه است، نه چهار گروه كه صاحب المنار پنداشته است.
2- خطر بزرگ منافقان
– عن اميرالمومنين (عليه السلام):  و لقد قال لى رسول الله (صلى الله عليه وآله): انى لا اخاف على امتى مومنا ولا مشركا، اما المومن فيمنعه الله بايمانه و اما المشرك فيقمعه الله بشركه ولكنى اخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان يقول ما تعرفون و يفعل ماتنكرون (636)
اشاره: مومن ظاهرا و باطنا انسان صالح است و كافر ظاهرا و باطنا موجود طالح، ولى منافق ظاهرا انسان و در باطن جانورى چون مار و عقرب است و چون باطن او شناخته نيست تماس با او حاصل مى شود و همين تماس ‍ سبب مسموم شدن است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *