پسرم مي گفت تا اربعين زنده نيستم

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / پسرم مي گفت تا اربعين زنده نيستم

گاهي بدون هيچ مقدمه اي از دانشگاه به تلفن همراه من پيامكي با اين مضمون مي داد كه « حلالم كنيد و دعا كنيد كه شهيد بشوم»!

 سركار خانم فاطمه طوسي فارغ التحصيل مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) و مادر شهيد مدافع حرم در گفتگويي اختصاصي و صميمي از فرزند شهيدش سخن گفت.
فارغ التحصيل مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) با اشاره به روحيه بسيجي فرزند شهيدش اظهار داشت: وي از همان دوران تحصيل در ابتدايي به عضويت بسيج در آمد و در راهنمايي و دبيرستان نيز حضوري كاملا پررنگ و مستمر در بسيج داشت، به گونه اي كه در همه دوره هاي بسيج شركت مي كرد و اين علاقه به بسيج و شركت در دوره هاي آن،  در دانشگاه نيز ادامه داشت.
هرچه آقا بگويد
سركار خانم فاطمه طوسي با اشاره به اين كه محمد رضا ، خود را سرباز ولايت مي دانست اظهار داشت: طبيعي است كه شايد در بين مردم و آشنايان، باشند كساني كه با انقلاب يا نظام، زاويه داشته باشند يا حد اقل نسبت به آن آگاه نشده باشند. شهيد دهقان در برخورد با آن ها به راهنمايي آن ها مي پرداخت و ويژگي اش اين بود كه در جملاتي ساده، بيانش را عنوان مي كرد. البته تكه كلام اودر مسائل ديني و سياسي نيز براي كساني كه او را مي شناختند، مشخص بود و آن هم اين بود: « هر چه آقا بگويد »
وي با بيان اين كه هميشه و حتي در اوج شلوغي كارهايش، اخبار و سخنان مقام معظم رهبري را پيگيري مي كرد، اظهار داشت: سخنان مقام معظم رهبري را بارها و با دقت مي خواند و مي شنويد و حتي گاه در روزنامه زير برخي جملات آقا، خط مي كشيد.
خانم طوسي كه خود در حوزه درس خوانده و كارشناسي علوم قرآني مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) را دارد، ادامه داد: از اساتيدم آموختم كه ريشه همه كمالات و هدف همه اين تعليم ها، دو مطلب است: انجام واجبات و ترك محرمات. لذا در تربيت فرزندانم نيز همواره همين دو را از بچه هايم مي خواستم. مي توانم بگويم كه محمد رضا از لحاظ اعتقادي فوق العاده بود؛ به گونه اي كه تقريبا زبانزد بود.
وي با اشاره به این که فرزندش چند وصیت نامه دارد، ادامه داد: محمد رضا در وصيت نامه ای که به طور شخصی برای من نوشته است، گفته برای اطمینان، فقط 5 روز برايش روزه بگيرم و 20 روز نماز صبح بخوانم. البته در وصیت نامه اصلی که به قول خودش خیلی « دست بالا» گرفته، مقدار نماز را 6 ماه قید کرده است.
فاطمه طوسي در مورد ويژگي هاي اخلاقي  شهيد مدافع حرم نيز اظهار داشت: كمك به ديگران و مهرباني او امري مشخص بود، به گونه اي كه دوستان ايشان بارها گفتند كه هيچ بدي از او نديدند. حتي كارهاي خيري را به صورت پنهاني انجام داده بود كه ما بعد از شهادت از آن ها مطلع شديم.
احترام فوق العاده شهيد به اعضای خانواده
وي با اشاره به احترام شهيد نسبت به پدر و مادر، به ذكر خاطره اي در اين مورد پرداخت و گفت: در يكي از روزها، بنده در محل كارم در يكي از جنوبي ترين نقاط تهران بودم. از آنجا كه خسته بودم، به محمد رضا تلفن زدم و از او سئوال كردم كه مي تواند دنبال من بيايد يا نه كه او با خوشروئي جواب داده بود، مي آيم، فقط كمي طول مي كشد. به هر حال آن روز آمد و با هم به خانه رفتيم. قضيه تمام شد؛ اما بعدها از طريق دوستانش فهميدم كه او براي زيارت شهدا به كهف الشهدا در ولنجك ( در نقاط شمالي تهران ) بوده كه فاصله اش با من بسيار زياد بوده است؛ حتي دوستان به او پيشنهاد كرده بودند كه به من بگويد كه فاصله اش دور است تا شايد خودم از او بخواهم كه نيايد، اما او پاسخ داده بود « وقتی مادر یا خواهر به آدم رو می اندازند، باید هرجوری هست، انجام داد» و بلافاصله از همانجا سراغ من آمد.
من شبيه شهيد مدافع حرم، شهيد رسول خليلي هستم // وقتي شهيد شدم عكسم را كنار او بزنيد
فارغ التحصيل مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)  با اشاره به عشق و علاقه وافر و غير قابل توصيف محمدرضا دهقان به شهدا و شهادت اظهار داشت: به قدري شهدا را دوست داشت كه سرگذشت همه شهداي مشهور را مطالعه كرده و حفظ بود؛ همه عمليات ها و رمز آن ها و اتفاقاتي كه در آن ها افتاده را از كثرت مطالعه بلد بود. هر كتابي از شهدا – مخصوصا آن هايي كه با تقريظ حضرت آقا همراه بود – را مي خواند. به همه شهدا عشق مي ورزيد.
وي ادامه داد: حتي وقتي سن كمتري داشت، به خاطر عشقي كه به شهدا داشت، ما را با خود همراه مي كرد تا به مناطق عملياتي جنوب و كردستان و مخصوصا آن محل هايي كه دو دايي اش در دفاع مقدس به شهادت رسيده بودند، برويم؛ به گونه اي كه همواره ، برنامه ي دو سه روز مانده به نوروز ، براي ما مشخص بود و آن هم سفر راهيان نور بود كه البته بيشتر با ماشين شخصي و به صورت خانوادگي مي رفتيم.
وي با اشاره به اين كه شهيد محمدرضا دهقان با شنيدن خبر شهدات شهداي مدافع حرم، به حال آن ها غبطه مي خورد، ادامه داد: يكي از شهداي مدافع حرم، شهيد رسول خليلي است؛ محمدرضا عشق عجيبي به او پيدا كرده بود و مي گفت من شبيه او هستم و عكس من را وقتي شهيد شدم، در كنار او بزنيد!
طوسي با بيان اين كه اوقات فراغت محمد رضا نيز در كنار شهدا و يا دوستان هيئتي اش مي گذشت، ادامه داد: گاه وقتي از او مي خواستم تا براي عوض شدن روحيه اش به بيرون برود، به بهشت زهرا يا كهف الشهدا يا هيئت امامزاده علي اكبر (علیه السلام) چيذر مي رفت.
پيامك مي زد: حلام كن، دعام كن شهيد بشوم
وي با بيان اين كه پسرش مي دانست شهيد مي شود، اظهار داشت: گاهي بدون هيچ مقدمه اي از دانشگاه به تلفن همراه من پيامكي با اين مضمون مي داد كه « حلالم كنيد و دعا كنيد كه شهيد بشوم»! اين نوع دعا و آن هم در اين سن و در حالي كه بسياري از هم سن و سال هاي او، داراي آرزوها و خواسته هاي ديگري هستند، برايم سبب تعجب بود. البته اكنون مي فهمم كه او با كارهايش و سخنانش مرا براي شهادتش آماده مي كرد.
من حاجت روا مي شوم
وي با اشاره به خاطره اي از فرزند شهيدش گفت: سال گذشته وقتي قرار شد براي پياده روي اربعين برويم، چفيه اش را به من داد تا به حرم هاي مطهر، تبرك كنم. اما در نجف و در آن ازدحام و شلوغي، متوجه نشدم كه چگونه اين چفيه از دور گردن من افتاد و گم شد. لذا با او تماس گرفته و گفتم، چفيه ديگري تهيه كرده و آن را متبرك مي كنم. او جواب داد، نمي خواهد؛ چرا كه اين قضيه نشان مي دهد من حاجت روا مي شوم!  به هر حال پس از برگشت از زيارت اربعين، با او شوخي مي كرديم كه مگر حاجتش چه بوده كه فهميده حاجت روا مي شود. اما او ناگهان گفت: حاجت من، شهادت است. طبيعي بود كه من به عنوان مادر و با توجه به مهر مادري به فرزند، دوست نداشتم چنين سخناني را از او بشنوم؛ لذا گفتم من هرگز به تو اجازه نمي دهم كه به عراق بروي. البته در آن زمان نمي دانستم كه اعزام به سوريه وجود دارد، در حالي كه او مي دانست و حتي كارهاي مقدماتي را هم انجام داده بود. به من گفت: مگر فقط در عراق جنگ است؟  و بعد ادامه داد: من تا اربعين سال آينده زنده نخوهم بود!
مرا اينجا دفن كن!
وي با اشاره به خاطره اي ديگر گفت: سال گذشته در عزاداري در هيئت چيذر، حالش بد شده بود؛ از من خواست که پیشش بروم؛ تا خودم را به آنجا رساندم، دوستان به وي رسيدگي كرده بودند و حالش بهتر شده بود ( به اصطلاح قند خونش پايين آمده و بي حال شده بود ). با توجه به شلوغی و تردد برادران در پایان هیئت، من صبر کردم تا شهید بیرون بیاید. وی من را با خودش داخل خیاط امامزاده برد و ناگهان رو به من كرد و به نقطه اي اشاره كرده و گفت: مرا اينجا دفن كنيد!!! و ديگر چيزي نگفت.
مادر شهيد دهقان اميري افزود: او دوره هاي فشرده اي را مي گذراند و من هم فكر مي كردم كه همان دوره هاي معمولي بسيج است ، اما وی این دوره ها را برای آمادگی جهت دفاع از حرم می دید. لذا در حالي كه من متوجه اصل قضيه نبودم ، او  به صورت جدي، خود را براي شهادت آماده مي كرد.
خانم طوسي افزود: بعد از اين كه متوجه حضور او در سوريه و جدي بودن قضيه شدم، طبيعي بود كه به عنوان مادر، دلم نا آرام باشد؛ اما وي از من سئوالي كرد كه مرا آرام كرده و راه را بر من براي مخالفت با تصميم او مي بست. از من پرسيد: اگر روزي حضرت زينب (س) به تو بگويد كه حرم من و حريم شيعه نا امن بود و شما كه پسر داشتي كه مي توانست، دفاع كند، چرا او را نفرستادي، چه جواب مي دهي؟ ديدم واقعا جوابي ندارم. لذا از آن به بعد مخالفت نكردم و هر بار كه او حتي براي دوره هاي اموزشي مي رفت، او را به صورت كامل بدرقه مي كردم و از زير قرآن رد مي كردم.
فارغ التحصیل مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ادامه داد: حتی قبل از رفتن، وسائل شخصی و مورد علاقه اش را از قبیل موتور و انگشترهایش را به دوستانش بخشید و وقتی مورد اعتراض خانواده قرار گرفت، جواب داد که دیگر به آن ها نیاز نخواهد داشت!
وي خطر نشان كرد: در ايام محرم در تماسي به من گفته بود: « اينجا امكان عزاداري و سينه زني با صداي بلند نيست. اگر مي شود، شال عزاي مرا به هيئت چيذر ببريد» . منظورش همان شالي بود كه حدود هشت سال تمام در مراسم هاي عزاداري همراهش بود. وقتي شهيد شد، همان شال را كه حاوي قطرات اشك او در عزاي اهل بيت (علیه السلام) بود، بر  پيشاني و جسمي كه نشان از دفاع او از حريم اهل بيت (علیه السلام) را در برداشت، پيچيديم و او را به خاك سپرديم.
وي ادامه داد: وقتي قرار بود براي پياده روي اربعين امسال، برنامه ريزي كنيم، به ما گفته بود « شما از اين طرف برويد كربلا، من از آن طرف مي آيم » . او راست مي گفت و سه هفته مانده به اربعين، كربلايي شد.
مادر شهيد مدافع حرم خاطر نشان كرد: شهادت او يك امر اتفاقي نبود، بلكه با توجه به عزم او براي شهادت و سخناني كه بارها و بارها زده بود، انتظار شهادتش را مي كشيديم. الآن هم از خداوند مي خواهم كه اين قرباني را از ما بپذيرد.
این مادر شهید اظهار داشت: من معتقدم پسرم را در شب اول ماه صفر، برای سلامتی و رفع بلا از قلب مبارک حضرت صاحب الامر (عج) به عنوان صدقه، بخشیده ام؛ چرا که به فرموده حضرت آیت الله بهجت (ره) گاهی لازم است برای رفع بلاهای بزرگ، صدقات بزرگ داد و در این دوره و زمانه، بلاهای عظیمی دور و بر امام زمان (عج) را گرفته است.
لازم به ذكر است شهيد محمد رضا دهقان اميري 26/1/74 در تهران به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي خود را در منطقه 9 آموزش و پرورش تهران و راهنمايي را در منطقه 10 تهران  گذرانيد و سپس در دبيرستان امام صادق (علیه السلام) در رشته معارف مشغول به تحصيل شد. وی سپس در رشته حقوق دانشگاه شهيد مطهري قبول شد. بعد از دو سال تحصيل و در شروع سال سوم دانشگاه، انتخاب واحد کرد، اما در کلاش شرکت نکرد و مدام می گفت که کار واجب دارد، لذا به جای شرکت در کلاس، به سوريه رفت تا درس ايمان و اعتقادش را پس بدهد و بعد از حضوری قریب به 40 روز حضور مستمر در آن جا، در حالي كه 20 بهار از عمرش گذشته بود، به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *