سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام والمسلمين عابدینی– سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن – حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهما السلام”سمت خدا”

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانی مکتوب علما / سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام والمسلمين عابدینی– سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن – حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهما السلام”سمت خدا”

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهم‌السلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 20-03- 96

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
هر قدر که می‌خواست گدا، شاه‌ کرم داشت *** آنقدر که پیش کرمش خواسته کم داشت
در خانه‌ی او بود که در اوج غریبی *** دلهای غریبان جهان راه به هم داشت
دلخوش به نفس‌های مسیحایی او بود *** شب‌های مدینه که فقط غربت و غم داشت
داغی شده بر سینه‌ی غم‌های وسیعش *** یک کوچه باریک که بیش از همه غم داشت
ای آینه‌ها، آینه‌ها ذکر بگویید *** ای کاش حرم داشت، حرم داشت، حرم داشت!

شریعتی: سلام می‌کنم به همه شما. عید میلاد با سعادت کریم اهل‌بیت، امام مجتبی علیه السلام بر شما مبارک باشد. امامی که دریای سخاوت است و اقیانوس سخاء است. انشاءالله بهترین‌ها در این روز نورانی برای شما رقم بخورد. انشاءالله برای شب‌های قدر مهیا می‌شویم و انشاءالله به حق مولود این ماه، امام مجتبی تمام خیرات و برکات که خداوند متعال به بندگان صالحش عنایت می‌کند به همه شما مرحمت کند، انشاءالله! افتخار داریم به رسم شنبه‌ها در محضر حاج آقای عابدینی بزرگوارمان باشیم. حاج آقا عابدینی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام می‌کنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. ماه مبارک رمضان هم ایام مهمانی خداست و هم تولد کریم اهل بیت است که تبریک می‌گویم. این دو وقتی با هم مضاعف می‌شود واسطه فیض کریم اهل‌بیت است و فیاض هم خدای متعال است که ماه اوست. انشاءالله آنچه که می‌خواهیم و برای ما بهترین است و برای بهترین‌هایش قرار داده است نصیب و روزی همه ما شود.
شریعتی: قصه‌ی ما قصه‌ی حضرت ابراهیم بود، امروز ببینیم به کجای این قصه خواهیم رسید، این پیامبر دوست داشتنی که محبوب دلهای ماست.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم به برکت این ماه مهمانی خدا و به برکت کریم اهل‌بیت این تحفه و مدال سرداری حضرت در سینه همه ما بنشیند.
در اول کلام یک حدیثی از امام حسن کریم اهل‌بیت زمزمه کنیم، دارد که وقتی امام حسن علیه السلام می‌خواست به نماز وارد شود، «اذا قام الی الصلاة» وقتی وضو می‌گرفت می‌خواست آماده نماز شود، رنگ حضرت می‌پرید. از ایشان سؤال می‌کردند: چرا حال شما منقلب شد؟ فرمود: می‌خواهیم بر یک حقیقتی بار پیدا کنیم که هرچقدر انسان آن را بیشتر بشناسد، حال او نزارتر می‌شود. در پیشگاه او ذلیل تر می‌شود. برایش ارتباط سخت‌تر می‌شود. در این روایت شریف می‌فرماید: وقتی می‌خواست به نماز وارد شود، «لَبِسَ أَجْوَدَ ثِيَابِهِ» (وسایل‌الشیعه/ج4/ص455) بهترین لباسش را می‌پوشید. وقتی از ایشان سؤال می‌شد: چرا بهترین لباس را می‌پوشید؟ حضرت می‌فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَالَ فَأَتَجَمَّلُ لِرَبِّي» خدا زیباست، زیبایی را دوست دارد و من برای خدا خودم را تجمل می‌کنم، خودم را زیبا و آراسته می‌کنم. «وَ هُوَ يَقُولُ» او فرموده «خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ» لذا دوست دارم بهترین‌ لباس‌هایم را در بهترین لحظاتی که می‌خواهم خودم را برای او آماده کنم، قرار بدهم. غیر از این ظاهر نشان می‌دهد وقتی انسان با بهترین لباسش مراقبه این کار را پیدا می‌کند، این مراقبه خودش حال محبت به خدا و انس با خدا را بیشتر ایجاد می‌کند و فقط یک نگاه ظاهری نیست. انسان وقتی می‌خواهد به مهمانی بزرگی برود، وقتی می‌خواهد یک جای مهمی برود، سعی می‌کند بهترین لباس‌هایش را بپوشد و از لباسش مراقبت می‌کند تا خراب نشود و به آنجا برسد. چون دوست دارد به بهترین وجه خودش را نشان بدهد. لذا وقتی به نماز وارد می‌شویم سعی کنیم این سنت را رعایت کنیم. خود این محبت می‌آورد و رابطه محبت ایجاد می‌کند. انشاءالله خداوند ما را بیشتر با کریم اهل‌بیت مأنوس کند و ایشان را بیشتر محبوب دل ما قرار بدهد.
بحثی که در رابطه با حضرت ابراهیم علیه السلام داشتیم، تعبیر مرحوم علامه طباطبایی که یکبار هم عرض کردیم تعبیر زیبایی است که ایشان فرمود: سرگذشت ابراهیم یک دوره کامل از سیر عبودیت است. یعنی اگر عبودیت من البدو الی الختم را بخوانم ترسیم کنم، در قرآن کریم سیری که ابراهیم خلیل طی کرده و تمام وقایعی که خدا ذکر کرده است، یک سیر کامل از عبودیت است که مراحل مختلف این مسأله را، هرکدام از اینها هم اشاره به یک منزل و مقام عظیمی دارد که خود این منزل و مقام منازلی را تحت پوشش دارد. لذا ما تا کنون با ابراهیم خلیل الرحمان منازل زیادی را دیدیم که عبور کرده است و حسرتش بر جان ما نشسته است. ما ادعای این را نداریم که همراه شدیم اما می‌توانیم ادعای این را بکنیم که وقتی می‌بینیم ایشان عبور می‌کند حسرتش بر دل ما هم هست، آرزویش بر دل ما هم هست که ای کاش ما هم این توان را داشتیم و این عزم را داشتیم و خدا به ما این توفیق را می‌داد که همراه شویم. همین دوست داشتن و همراهی خود مرتبه‌ای از همراهی است.
این محبت خود فعلیت می‌آورد. لذا از بعضی اولیای الهی پرسیده بودند، شما از سابقه‌ای که این همه دارا بودند و کمالات داشتند، شما از آنها چه داری؟ یک جواب خوبی داد و گفت: من سوز نداری آنچه آنها داشتند را دارم. این سوز نداری را داشتن خودش طلب است و اگر انسان با این طلب از دنیا برود، این طلب یک عمل است و بعد از این عالم به مرتبه‌ای از فعلیت می‌رسد. انشاءالله این طلب را نداشته باشیم. لذا نگاه ما به سرگذشت ابراهیم خلیل یک سیر کامل از عبودیت است که خدا برای ما مجسم کرده و ترسیم می‌کند که برای ما الگو شود. همانطور که قبلاً گفتیم که فرمودند: ابراهیم برای شما اسوه است. لذا می‌شود به او اقتدا کرد. می‌شود قدم جای پای او گذاشت و به دنبال او حرکت کرد.
ما در عین اینکه داریم سرگذشت ابراهیم علیه السلام را عرض می‌کنیم به سرگذشت حضرت اسحاق و اسماعیل هم در همین بین پرداختیم و به دو بانو که هاجر سلام الله علیها و ساره سلام الله علیها هم هست، پرداختیم. لذا اختصاص تنها به حضرت ابراهیم نداشته که اگر قدری جلسات طولانی شده است برای این است که دو نبی دیگر هم دارد مطرح می‌شود و انشاءالله دیگر مستقلاً به آنها نمی‌پردازیم. لذا سه نبی است و دو بانوی با کرامت که جزء افضل زنان عالم هستند.
در جلسه گذشته در بیان بشارت به تولد حضرت اسحاق علیه السلام بودیم که گفتیم: چرا در جریان اسحاق به بشارت بیشتر توجه شده است تا جریان حضرت اسماعیل؟ جلسه گذشته گفتیم: نگاه الهی که در قرآن کریم هست نگاه نمی‌کند که قوم یهود به عنوان رقیب مسلمان‌ها هستند که بگویند: اگر پیغمبر آنها را تقویت کردیم، در آباء آنهاست، این باعث شود که دین اسلام ضعیف شود. نه این در نگاه الهی مطرح نیست. منتهی چرا در مورد حضرت اسحاق در چهار یا پنج جای قرآن به جریان اسحاق و بشارت او پرداخته شده است. علتش این است که حضرت اسماعیل سلام الله علیها با اینکه اولین فرزند ابراهیم خلیل بود. اما از جانب مادری امکان تولد ممکن و عادی بود. از جانب پدر، پدر پیر بود اما از جانب مرد این مسأله ممتنع نیست. اما در مورد حضرت اسحاق، هم مادر از ابتدا نازا بود و هم سن پیری این خانم بود. لذا پررنگ‌ کردن جریان حضرت اسحاق خود یک معجزه بود. لذا در جاهای مختلف بشارت به ابراهیم خلیل در مورد حضرت اسحاق پررنگ‌تر مطرح شده است. این جریان خود یک معجزه‌ای بود از ابراهیم خلیل که از یک خانمی که نازا است و پیر هم هست، فرزندی به دنیا بیاید.
نکته دیگری که در جلسه گذشته اشاره کردیم، بین وقایعی که برای انبیاء پیش می‌آید، بعضی از وقایع به بعضی دیگر گره می‌خورند. رابطه پیدا می‌کنند، در زندگی ما هم هست اما خیلی پررنگ نیست و ما خیلی قدرت تحلیل و رسیدن به آن را نداریم. در زندگی انبیاء، خدای متعال گاهی این بیان و گره خوردن‌ها را بیان می‌کند. مثلاً جریان حضرت اسحاق را وقتی خدا می‌خواهد مطرح کند در چندین جا از این پنج، شش جایی که مطرح شده گره می‌زند بشارت تولد حضرت اسحاق را به عذاب قوم لوط. یعنی وقتی ملائکه‌ای آمدند عذاب قوم لوط را به ابراهیم خلیل اعلام کنند و شاید از او اطلاع بدهند به عنوان اینکه انسان کاملی بوده و در آن زمان حاکم بوده و در عالم خلیفة الله بوده و از مجرای وجود او باید این کار محقق شود، با اینکه می‌خواهند ابراهیم خلیل را مطلع کنند و او را به این مسأله آگاه کنند و خبر بدهند، در کنار این بشارت به تولد حضرت اسحاق مطرح می‌شود.
یک اماته در کار است که هلاکت قوم لوط است. در قبال این یک احیا در کار است. آمدن و بشارت به اسحاق است. اسحاق علیه السلام یک فرد نیست، یک سرسلسله‌ی انبیای بنی اسرائیل است. یعنی فقط این نیست که به عنوان فرزند ابراهیم خلیل مطرح باشد. این امتداد حقیقت که قومی از این محقق می‌شود که بنی اسرائیل است و تمام انبیای بنی اسرائیل در این نسل قرار می‌گیرند، لذا وعده به تحقق یک نسل است در قبال اماته یک نسل. ارتباط بین این دو چقدر زیباست. که این در نظام وجودی محقق است و ما به این توجه نداریم که روابطی که برای پیش می‌آید باید با یک رابطه دیگر نوع دیگرش را هم ببینیم. آنجایی که گاهی انذار است و سختی است، یک بشارت دیگر کنارش هست که باید ببینیم. این دو همدیگر را با هم تکمیل می‌کنند. در کتاب علل الشرایع نقل هست، در عیون اخبار الرضا هم شاید آمده باشد که می‌فرماید: وقتی ابراهیم خلیل تقاضای احیای پرندگان را کرد که به من نشان بده احیاء چگونه صورت می‌گیرد، در آنجا در قبال آن به او گفتند که اماته حی هم برایت قرار می‌گیرد. احیای موتی برای پرنده‌ها هست، اما به او می‌گویند: یک مردنِ زنده هم برای تو قرار داده می‌شود. بعد معلوم می‌شود که این مردنِ زنده ذبح اسماعیل است. یعنی آن مقامی که ابراهیم خلیل در رابطه با جریان احیای پرندگان پیدا کرد و مظهر اسم محیی شد، در آنجا می‌فرماید: در قبال این باید یک تکلیف دیگری را انجام بدهی. اینطور نیست که هر مقامی که به انسان می‌دهند بدون ابتلاء و امتحان باشد و این امتحان و ابتلاء هم باید با مقام تناسب داشته باشد. لذا اگر اینجا برای تو مظهر محیی می‌شوی و پرندگان ذبح شده را ذبح کردی و بعد احیایشان کردی، یک ابتلاء ذبحی هم برای تو محقق می‌شود که فرزندت را ذبح کنی. اینها خیلی جالب است. در نظام وجودی عالم این سنت‌های الهی است.
اگر اینجا دارد اشاره می‌شود، دارد آن اوجش آشکار می‌شود تا ما بفهمیم در عالم چقدر حوادث به هم گره خورده است. گسسته نبینیم. نگاه ما به حوادث عالم گسسته است و این نگاه ارتباطی را نداریم اما حوادث عالم کاملاً به هم چسبیده و پیچیده و به هم مرتبط هستند. منتهی نگاه ما گسسته است. لذا اگر جایی مصیبت می‌بینیم در همان مصیبت متوقف هستیم. به جهت دیگر و روی دیگر این که آنجا چه کمالی را برای ما آشکار می‌کنند و چه ذخیره‌ای را برای ما دارند ایجاد می‌کنند یا اگر جایی برخوردار هستیم، متوقف در آن هستیم. توجه به اینکه در قبال این ممکن است چه ابتلایی برای ما پیش بیاید و ممکن است چه چیزی متناسب با این برای ما در نظام وجودی باشد، آن هم فقط چیزهای مادی نیست. با مراتب وجود انسان اگر در نظر بگیریم این حوادث اینطور به هم گره خوردند و این یک سنت عالی است که هرچه در این مورد گفتگو شود، کم است. لذا نگاه ما به عالم گسسته است و تا به یک حادثه می‌رسیم که سخت است، جزع ما در می‌آید. چون آن رویش را ندیدیم. آنجا می‌مانیم و مأیوس می‌شویم. اگر یک حادثه‌ی خوشی را ببینیم، فرحناک می‌شویم به طوری که غافل می‌شویم. چون نمی‌دانیم اینها در کنار چه حوادث دیگری است که اگر توجه ما جلب شود این ذکر است و رشد است. نه آن رفاه انسان را غافل می‌کند، نه آن مصیبت انسان را مأیوس می‌کند. این نگاه یک نگاه عالی است.
اگر هاجر و اسماعیل هجرت می‌کنند، مبدأ حج می‌شود تا الی یوم القیامه، اینها با هم مرتبط است. اگر ذبح صورت می‌گیرد که خودش در قبال آن جریان احیا بود آنوقت الی یوم القیامه تمام قربانی‌ها در قبال این تا روز قیامت به همین نسبت، چقدر برکات بر این متفرع می‌شود. این نگاه ارتباطی دیدن حوادث که خدا دارد در این آیات حوادث را به هم مرتبط می‌کند. این نگاه در ما کم است و خیلی تمرین می‌خواهد تا بتوانیم این نگاه را در زندگی‌مان پیدا کنیم و حوادث زندگی‌مان را به همدیگر زنجیره کنیم. باید ارتباطش را بفهمیم. بعد اگر فهمیدیم بتوانیم آرام شویم و بتوانیم کمال استفاده را بکنیم و بدانیم چه فعلی را انجام بدهیم که به دنبالش ممکن است چه چیزی ایجاد شود؟ یعنی نسبت به وقایع بعدی منتظر باشیم چون این سنت‌ها شناخته شده می‌شود. ابتلائات قابل پیش‌بینی می‌شود و اگر قابل پیش‌بینی شد، آن زمان انسان گاهی در خواستن‌هایش توقعش را به گونه‌ای قرار می‌دهد که منتظر وقایع بعدی‌اش هم باشد، نه اینکه خدای متعال بخیل است و نعوذ بالله اگر یک چیزی را به انسان می‌دهد، می‌خواهد از او بگیرد. نه اینطور نیست. هردو دادن است منتهی این دادن نحوه دیگری از دادن است که در مراتب وجود انسان است. ما عادت کردیم که دادن را فقط مادی ببینیم لذا چون مادی می‌بینیم ذبح اسماعیل برای ما یک گرفتن محسوب می‌شود. در حالی که گرفتن‌های خدا هم دادن است. این نگاه اگر ایجاد شود بلکه آن جاهایی که گرفتن‌هاست به ظاهر دادنش اَقواست. چرا؟ چون او کریم و رحیم علی الاطلاق است.
مادری که گاهی به بچه‌ای که مریض است، سخت می‌گیرد و به او شربت تلخ می‌دهد و یا نمی‌گذارد غذای لذیذ بخورد، اینجا مادرتر است تا وقتی که بچه غذای لذیذ را می‌خواهد به او می‌دهد. می‌خواهیم بگوییم: این رحمت در آنجا عظیم‌تر است. لذا جاهایی که به ظاهر سخت است، آنجا رحیمانه‌تر است، هرچند ما آنجا را از رحمت در نگاه اولمان نمی‌بینیم. این سنتی بود که خیلی قابل تفکر است.
جریان حضرت اسحاق، عمر حضرت اسحاق حدود 180 یا 160 سال در روایت ذکر شده است و مادرش ساره هم حدوداً 127 سال زندگی کرده است. ساره و اسحاق سلام الله علیها در بیت المقدس ساکن بودند و هاجر و اسماعیل در کنار بیت الله ساکن شدند، اولین قومی هم که به اینها پیوستند و دعوت ابراهیم خلیل را در حج اجابت کردند، یمن بودند. این هم خیلی جالب است که یمنی‌ها اولین اجابت کنندگان به دعوت ابراهیم خلیل الرحمان بودند که به جریان اسماعیل پیوستند، انشاءالله خدای متعال این کشور یمن و مسلمانان یمن را که خیلی به ما از نظر اعتقادی نزدیک هستند، از شر وهابیت حفظ کند. شرشان را به خودشان برگرداند. این را گفتم که در ماه رمضان به یاد سختی‌هایی که شیعیان دارند می‌کشند و مظلومیتی که دارند و همه جا آنها را بایکوت کردند، اقلاً ما اگر کاری نمی‌کنیم دل ما بسوزد و الا اصل مسلمان بودن ما زیر سؤال می‌رود. اگر این دل سوخت، خدا امنیت را برای ما حفظ می‌کند وگرنه اگر بی تفاوت شدیم، رفاه ما را فرا گرفت و از سختی‌ها و ناآرامی‌هایی که آنها مبتلا هستند، غفلت کنیم این نعمت ممکن است از ما سلب شود و خدای نکرده به غیر امنیت تبدیل شود. لذا اگر می‌بینیم حادثه‌ای رخ می‌دهد، این صدای اول خداست. اگر بیدار شدیم، این صدای اول دیگر صدای بلند نمی‌خواهد. اما اگر بیدار نشدیم و باز به خوابمان اصرار کردیم، صدای بعدی بلندتر می‌شود. انشاءالله مردم با صدای کم بیدار شوند و خدای متعال شهدای چند روز پیش ما را در ماه رحمت مهمان اهل‌بیت علیه السلام بگرداند.
جریانی که در قرآن مطرح است این است آیا ذبیح اسماعیل است یا اسحاق است؟ یهودی‌ها و بنی اسرائیل عمدتاً دوستدار این بودند که ذبیح اسماعیل باشد. چون این ذبیح بودن را یک کمال و مقامی می‌دانستند. عظمتی برای آن قائل بودند. دوست داشتند اسحاق ذبیح باشد. اما طبق روایات و ظاهر قرآن، یعنی با تحلیل و برگرداندن آیات به همدیگر معلوم می‌شود همین سوره صافاتی که در محضرش هستیم، نشان می‌دهد ذبیح اسماعیل علیه السلام است و پیغمبر هم فرمود: من فرزند دو ذبیح هستم! هم پدر خود پیغمبر عبدالله، فرزند عبدالمطلب هم ذبیح بود و بعد در قبالش صد شتر گرفته شد، هم اسماعیل سلام الله علیها ذبیح بود.
آیات 99 تا 113 سوره صافات را بررسی کنیم. از آیه 83 در مورد ابراهیم علیه السلام است، ولی ما از آیه 99 تا 113 سوره را مورد بحث قرار می‌دهیم. ابراهیم خلیل وقتی دارد به سوی خدا حرکت می‌کند، «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدِينِ‏» دارد از بین قومش، بعد از جریانی که آتش بود و سالیانی آنجا ماند و احتجاجاتش را کرد، دارد عبور می‌کند «الی ربی» نمی‌گوید: بیت المقدس می‌روم. رفتن او سیر الوهی است. در انبیاء سیر مادی معنی ندارد. اگر سیر مادی هم دارند، سیر مادی مقدمه سیر الوهی است. لذا سیر الی الله است     و روز به روز رشد می‌کند. «وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّي سَيَهْدِينِ‏» خدا هدایتش را شامل حال من کند. «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» حالا که از همه قوم و خویش و تعلقات و فامیلش بریده است، در قبال این بریدن تقاضایی است. خدایا من بخاطر تو از همه اینها بریدم. این بریدن با یک پیوستن همراه است. تو از صالحین به من ببخش و بده. این دو باز به هم مرتبط است و نزدیک است. اما«رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» آیا ابراهیم خلیل فرزند می‌خواهد تا با فرزند انس بگیرد؟ ابراهیمی که وقتی می‌خواهند او را در آتش بیاندازند، ابراهیم سلام الله علیها با آن عظمت وجودی و انس وجودی وارد می‌شود، وقتی می‌گوید: به من حاجتی داری؟ می‌گوید: نه! فکر می‌کنیم فرزندی را می‌خواهد تا با او انس بگیرد، یعنی مثل ما نگاه می‌کند؟ ابراهیم خلیل تقاضا می‌کند که این خط سیر توحید بقا پیدا کند. دوست دارد این نگاه توحیدی و مکتب توحیدی باقی بماند. «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» این صالحین کلی حرف دارد. گسستن از همه تعلقات و ارتباطاتی که داشت، مثل پیغمبر که از مکه هجرت کرد و از مکه یاد می‌کرد، موطنش را یاد می‌کرد و آنجا را دوست داشت. اما در عین حال چون مهاجرت الی ربی است، می‌گوید: یک پیوستنی در کار باشد که «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ».
بعد آنجا تا این را گفت، «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» (صافات/101) چقدر زیباست. در اینجا غلام آمده است. غلام یعنی نوجوان. یعنی کودک داریم که سَبی است. یک مرد داریم که جوان است. یکی هم بین این دو است که غلام است. غلام یعنی نوجوان، حدود سیزده سال. در اینجا هم دارد که سیزده ساله بوده است. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» یک غلامی که حلیم است.
در قرآن کریم شاید 12 بار لفظ حلیم آمده است. خیلی زیباست که بدانیم سه مورد به غیر از مورد خداست، نه مورد در مورد خداست. غفور حلیم است. علیم غفور است. آن سه مورد، یک موردش این است که قوم شعیب می‌خواستند با شعیب احتجاج کنند که آیا این نماز تو، تو را امر کرده که ما را از این بت‌ها نهی کنی. تو که حلیم بودی. خدا به شعیب نفرمود: حلیم است. اینها می‌خواهند شعیب از کارش دست بردارد، حلیم بودن شعیب را بر این گرفتند که تو کاری به ما نداشته باش. این قول خدا نیست. این قول قوم شعیب است که می‌خواستند خطا انجام بدهند اما شعیب هم به آنها اعتراض نکند که تو حلیم هستی. الآن هم گاهی می‌گویند: مؤمن باید حلیم باشد و کاری به دیگران نداشته باشد. بی تفاوت باشد. امر به معروف و نهی از منکر معنا ندارد. حلیم باشید. سعه صدر داشته باشید. سعه صدر خیلی خوب است، اما سعه صدر منافی این نیست که وقتی امر الهی جایی دارد زمین می‌خورد، آنجا ناخرسند باشد و تذکر بدهد و بی تفاوت نباشد.
دو مورد است که در مورد شخص است، هر دو مورد در مورد حضرت اسماعیل هست. تعبیر این است که «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» اینجا می‌گوید: این غلام حلیم است. چرا غلام را به حلیم گره زد؟ نگفت: نبی حلیمی است. نگفت: مرد حلیمی است. این اشاره است که حلیم بودن در دوره نوجوانی این محقق می‌شود. که همان جریان ذبح است که اسماعیل    تسلیم امر خدا شد. ابراهیم می‌فهمد که وقتی به او می‌گویند: غلام حلیم، یعنی بعد از این معلوم نیست باشد. در جریان حضرت اسحاق دارد که خدا به اسحاق بشارت داد «وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ‏ يَعْقُوبَ‏» (هود/71) از ابتدا به ابراهیم بشارت داد که اسحاق و بعد هم یعقوب نافله هستند. یعنی از ابتدا هاجر و ابراهیم فهمیدند که این فرزند بزرگ می‌شود و فرزند دار می‌شود، یکی از دلایلی که نشان می‌دهد ذبح مربوط به اسحاق سلام الله علیها نیست همین است که اگر گفته: اسحاق فرزنددار می‌شود و یعقوب در قرآن، نمی‌شود این نسخ شود. نشان می‌دهد از جریان اسحاق سلام الله علیها حتماً اسحاق فرزند دار خواهد شد و قبل از اینکه بخواهد فرزند دار شود، اگر ذبح نسبت به او در دوران نوجوانی باشد، آنوقت نمایش می‌شد. چون به ابراهیم وعده داده شده بود که از این یعقوب به دنیا می‌آید. پس معلوم می‌شود کشته نمی‌شود و ذبیح نبود. اما نسبت به اسماعیل می‌گوید: «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» نوجوان حلیم! یعنی تا دوران نوجوانی را ذکر کرده و بیش از این برای او چیزی نیامده است. معلوم می‌شود این به دنیا می‌آید، به سن نوجوانی می‌رسد، به حلم متصف می‌شود در سن نوجوانی. اما سه واقعه را به او بشارت داد. یکی اینکه کودکی از تو به دنیا می‌آید، این کودک به سن نوجوانی خواهد رسید. در سن نوجوانی به مقام حلم خواهد رسید. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» در نوجوانی حلیم است. چقدر قرآن لطیف مسأله را بیان می‌کند و چقدر دقیق است ودر کمترین الفاظ بیان می‌کند.
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» (صافات/102) وقتی این کودک به دورانی رسید که می‌توانست حاجاتش را برآورده کند، با ابراهیم در کارهایی که داشت همراهی کند. یعنی از او کار می‌آمد و می‌توانست به حضرت ابراهیم کمک کند. «قالَ يا بُنَيَّ» اینجا دارد ابراهیم خلیل مشغول مناسک بود. شب ترویه است. اولین بار آنجا در خواب می‌بیند که فرزندش را ذبح می‌کند. شب دوم دوباره می‌بیند. شب نهم، شب عرفه می‌بیند که باز دارد فرزندش را ذبح می‌کند. شب عید قربان که شب سوم است باز می‌بیند که دارد کودکش را ذبح می‌کند. «إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ» مفسرین بیان کردند که «انّی» با تأکید است یعنی مکرر دیده شده است. لذا مثل جریان خواب حاکم مصر است که باز آنجا دارد «انِّی أری» که چند بار دید و به صورت‌های مختلف دید. گاهی دید که خوشه‌های شاداب هستند و یا دید گاو‌های ثمین، گاوهای لاغر را می‌خورند. «انِّی أری» یعنی مکرر، آنجا به شکل‌های مختلف بود و اینجا نه، هرسه یک شکل بود. این نشان می‌داد که مگر در خواب می‌شد که به انبیاء وحی شود؟ انبیاء خواب و بیداری‌شان یکی است. قلبشان در خواب، خواب ندارد و در روایت هم داریم که چشمان ما به خواب می‌رود اما قلب ما نمی‌خوابد. لذا وحی به انبیاء در خواب هم محقق می‌شده مثل وحی. اما اینجا چرا شب اول ابراهیم انجام نداد؟ امر نیست، خبر و واقعه است. لذا در خواب می‌دید که «انّی أری فی المَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم. خدا نفرمود که امر می‌کنم که او را ذبح کن. اگر اینطور بود همان شب اول محقق می‌شد. دنبال این بود که این واقعه تأویل و حقیقتش چیست؟ لذا وقتی سه شب تکرار شد که شب عید قربان آخرین شب سه شب بود، یقین کرد این امر است یعنی نبی از خواب شب سوم احساس کرد این امر است و باید این کار را بکند. لذا این خود یک روند در نظام وحی بر آنهاست. گاهی امر است که باید انجام بدهد. گاهی اخبار است مثل جریان یوسف صدیق که دید «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ‏» (یوسف/4) دید که یازده برادر او و شمس و قمر بر او سجده می‌کنند. این را در خواب دید اما کاری نباید می‌کرد. اخبار بود. «إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من دارم تو را ذبح می‌کنم.
«فَانْظُرْ ما ذا تَرى» تو نظر و فکرت چیست؟ چقدر زیبا مطرح کرده است. ابراهیم خلیل دست اسماعیل را گرفته و برده و مشغول انجام بعضی مناسک هستند. در بعضی نقل‌ها دارد که به عنوان اینکه داریم می‌رویم هیزمی جمع کنیم، یک کارد و ریسمانی هم بیاور، که بتوانیم این هیزم را جمع کنیم که مادر به یک تشویش و سختی دچار نشود. به منا رسیدند، آنجا واقعه را برای فرزند بیان می‌کند، آن هم فرزندی که این همه سال منتظر او بود. وقتی به دنیا آمد بعد از مدتی هجرت کرد و او را با مادرش به یک جای دوری فرستاد. با همه سختی‌ها اینجا آمده و امر الهی بر این است که او را ذبح کند. این چه سیر عبودی برای ابراهیم است؟
«فَانْظُرْ ما ذا تَرى» تو نظر و فکرت چیست؟ جوابی که این فرزند می‌دهد نشان می‌دهد که این غلام حلیم است. این بیان سر تا پا توحید است. «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» نمی‌گوید: «افعل ما رأیت». اگر می‌گفت: آنچه دیدی، یا می‌گفت: «افعل» آنچه می‌خواهی، نه! اینها همه بوی بشریت دارد. «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» امر خداست، تو نبی هستی. هرچه به آن امر شدی را انجام بده. اگر می‌گفت: «افعل ما رأیت» به شخص ابراهیم باز می‌گشت. اما «افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» فقط به خدا برمی‌گردد. یعنی اسماعیل در عنفوان جوانی نمادی از ابراهیم است وقتی که شانزده ساله بود و می‌خواستند او را در آتش بیاندازند. اینجا اسماعیل سیزده ساله است. می‌گوید: می‌خواهم سر تو را ببرم! اگر قرار بود ابراهیم سر خودش را ببرد ساده تر از این بود. یعنی بین این واقعه که این خبر را به اسماعیل می‌دهد تا وقتی که می‌خواهد به اجرا در بیاید و انجام شود چه وقایعی در بین این دو و در آن فضا و بین ملائکه گذشت، ما نمی‌توانیم تصور کنیم. بعد در ادامه می‌فرماید: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» (صافات/102) می‌گوید: اگر خدا بخواهد صبر می‌کنم. یعنی صبر هم به خودم منسوب نیست. در روایت دارد به پدر عرض کرد: پدرجان! شما وقتی می‌خواهی مرا ذبح کنی، دستان مرا ببند که من دست و پا نزنم و برای تو سخت شود. صورت مرا به سمتی قرار بده که روی تو به صورت و چشمان من نیافتد، چاقو را سعی کن سریع بکشی که دردش کمتر باشد. لباس مرا در بیاور که بعدها اگر مادرم بهانه مرا گرفت، این لباس خونی نباشد و تمیز باشد و بوی من به مادرم آرامش بدهد. لباس خودت را جمع کن که خون من روی آن نپاشد که وقتی دیدی برای سخت باشد.
شریعتی: امروز از جزء پانزدهم قرآن کریم، آیات ابتدایی سوره مبارکه اسراء از صفحه 282 را تلاوت خواهند کرد. حادثه روز چهارشنبه که در تهران اتفاق افتاد را خدمت همه شما تسلیت می‌گویم. به همه خانواده‌های داغدار تسلیت می‌گویم. انشاءالله همه شهدا مهمان سفره اهل‌بیت باشند و برای مصدومین این حادثه آرزوی شفای عاجل می‌کنیم. چقدر خوب است که ثواب تلاوت آیات را هم به شهدای عزیز حادثه تروریستی تهران تقدیم کنیم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏، سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ‏ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ«1» وَ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِي إِسْرائِيلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيلًا «2» ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً «3» وَ قَضَيْنا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيراً «4» فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا «5» ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً «6» إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِيراً «7»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده‏ى مهربان‏، پاك و منزّه است آن (خدايى) كه بنده‏اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى‏ كه اطرافش را بركت داده‏ايم شبانه بُرد، تا از نشانه‏هاى خود به او نشان دهيم. همانا او شنوا و بيناست. ما به‏موسى كتاب (آسمانى) داديم واو را هدايت‏گر بنى‏اسرائيل قرارداديم، كه غير از من تكيه‏گاه و كارسازى نگيريد. (اى بنى‏اسرائيل!) اى فرزندانِ كسانى كه آنان را همراه نوح، سوار (بر كشتى) كرديم و (نجات داديم!) همانا نوح، بنده‏اى بسيار شكرگزار بود (شما هم مثل او باشيد، تا نجات يابيد). ما در كتاب (تورات)، به بنى‏اسرائيل اعلام كرديم كه قطعاً شما دوبار در زمين فساد مى‏كنيد و برترى‏جويىِ بزرگى خواهيد كرد. پس همين كه وعده‏ى نخستين فتنه فرا رسد، گروهى از بندگان توانمند و جنگجوى خويش را (براى سركوبى شما) بر انگيزيم. پس درون خانه‏ها را جستجو كنند (تا فتنه‏گران را يافته كيفر دهند) و آن، وعده‏اى قطعى است. سپس، جنگ را به سود شما و عليه آنان برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان كمك كنيم و نفرات شما را بيشتر قرار دهيم. اگر نيكى كنيد به خودتان نيكى كرده‏ايد واگر بدى كنيد (باز هم) به خود بد كرده‏ايد. پس همين كه وعده‏ى (فسادگرى) دوّم فرا رسد (جنگجويان نيرومند و مؤمن را براى قلع وقمع شما مى‏فرستيم) تا سيماى (نظامى وعزّت دنيوى) شما را زشت نمايند و (براى گرفتن قدرت) به مسجدالاقصى وارد شوند، همان گونه كه بار نخست وارد شدند وتا آنچه را زير سلطه درآورده‏اند، به سختى ويران كنند.
شریعتی: آرزو می‌کنیم که زیارت کربلا و نجف و زیارت بقیع نصیب همه شما شود و انشاءالله روزی برای امام حسن مجتبی یک حرم باشکوه بسازیم و برای همه ائمه بقیع با نابودی آل سعود. انشاءالله. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: آیه اول این سوره که تلاوت شد، می‌فرماید: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ‏ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» با بحث ما خیلی تناسب دارد. ابراهیم خلیل از مسجد الاقصی به مسجد الحرام هجرت کرد. اینجا سیر عبودی پیغمبر اکرم در معراج از مسجد الحرام آغاز می‌شود به مسجد الاقصی می‌رسد و از آنجا به مراتب عالم سیر می‌کند. این ارتباط دو سِیر چقدر زیباست. ابراهیم خلیل، پدر از اینجا به آنجا می‌رود و سیرش به کمال می‌رسد و پیغمبر اکرم از آنجا به اینجا می‌آید. مسجد الاقصایی که «بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا» لذا دارد پیغمبر در این سیری که انجام می‌داد در جای جای آنجا فرود می‌آمد و نماز می‌خواند و از آن موطن و مکان جیرئیل برای او توضیح می‌داد که این چه آیه‌ای از آیات الهی است و چه کمالی را می‌تواند برای مؤمنین ایجاد کند. لذا مسجد الاقصی و حَولَهُ برای کمال مؤمنین، یکی از مسائل عظیم است که قبله اول مسلمان‌ها بوده است. لذا اگر امروز اینقدر مسلمان‌ها در آنجا شهید و مجروح می‌شوند و مصیبت می‌بینند تا حفظش کنند، ما نباید بی تفاوت باشیم و فکر کنیم به ما ربطی ندارد، معراج پیغمبر ما وقتی در قرآن عظمتش را بیان می‌کند، بیان این است آن هم با سبحانَ، سبحان تنزیه است و در انتهای سوره الحمدلله است. ابتدای سوره و وسط سوره همه با سبحان هست و تسبیح است و انتها به حمد می‌رسد. با این بیان که تسبیح خدا «أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ‏ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» لذا آرزوی دیدن مسجد الاقصی و استفاده از برکات آن باید در دل مؤمن باشد و خدا اینجا دارد تخمی را در دل می‌کارد، بذری را می‌پاشد که این بذر محبت مسجدالاقصی را در دل ما ایجاد کند. اگر این محبت در دل ما ایجاد شود، این برکاتی که «بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا» که آیات ما آنجا جلوه‌گر است، اگر این ایجاد شود، آن زمان علاقه ما باعث می‌شود اگر در اینجا هم موفق نشدیم، این برکت برای ما طلب باشد. ثانیاً توانمان را به کار بگیریم برای اینکه محقق شود. لذا پشتیبانی می‌کنیم از کسانی که دارند آنجا از جانب بقیه مسلمانان از آن قبله دفاع می‌کنند. انشاءالله خدای متعال در این ماه رمضان، که جمعه آخر هم روز قدس است، به برکت این ماه، این روز و به برکت کریم اهل‌بیت قبله مسلمان‌ها را از دست شر ترین انسان‌ها آزاد کند و همه ما را به زیارت او مشرف کند.
شریعتی: دعا بفرمایید و همه آمین بگوییم.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله خداوند در ماه زیارت خودش به حق کریم اهل‌بیت بهترین روزی‌ها و کمالاتی که برای روزه‌داران حقیقی و اولیای خودش از اول تا آخر عالم قرار داده است، برای همه ما قرار بدهد. مشکلات مسلمان‌ها را برطرف کند. مسلمانان یمن، مسلمانان سوریه و عراق، مسلمانان لیبی و کشورهای اسلامی را از دست ظلم ظالمین و اشرار انشاءالله به نجات و آرامش برساند. کشور ما را در پرتو امام زمان عجل الله تعالی الفرجه شریف امن‌ترین کشورها و صالح‌ترین کشورها قرار بدهد.
شریعتی: بنگر به مرتضی که در این ماه روزه را، با بوسه از لب پسر افطار می‌کند…
انشاءالله به برکت نام امام مجتبی، شب‌های قدر همه ما پر برکت باشد. تا شب قدر سه شب فرصت باقی است.

منبع: سمت خدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *