سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام والمسلمين میرباقری _ نکاتی از سوره مبارکه علق”سمت خدا”

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانی مکتوب علما / سخنرانی مکتوب | حجت الاسلام والمسلمين میرباقری _ نکاتی از سوره مبارکه علق”سمت خدا”

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: نکاتی از سوره مبارکه علق
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 07-02-96
بسم الله الرحمن الرحیم

«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
آری هوا خوش است و غزل خیز در بهار *** باریده است خنده‌ی یک ریز در بهار
از باد نو بهار حدیث است تن مپوش *** باید درید جامه پرهیز در بهار
اما خدا نیاورد آن روز را که آه *** گیرد دلی بهانه‌ی پاییز در بهار
بی دید و بازدید تو تبریک عید چیست *** چندین دروغ مصلحت آمیز در بهار
با دیدنم پر از عرق شرم می‌‌شوند *** گلهای شاد دل انگیز در بهار
می‌بینم ای شکوفه که خون می‌شود دلت *** از شاخه انار نیاویز در بهار

شریعتی: سلام می‌کنم به همه شما. انشاءالله دل و جانتان بهاری باشد. به سمت خدا خوش آمدید. خیلی خوشحالیم که امروز هم همراه و در کنار شما هستیم. بیننده‌های عزیز و شنونده‌های خوب رادیو قرآن که همراه ما هستند. افتخار این را داریم که در آخرین روز هفته در محضر حاج آقای میرباقری عزیز باشیم. سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله. من هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم. ایام مبعث را تبریک عرض می‌کنم و امیدوارم که همه ما از برکات این ایام بهره‌مند شده باشیم و انشاءالله جزء رجبیون شده باشیم.
شریعتی: خیلی از بیننده‌ها اظهار لطف و محبت کرده بودند و تشکر کرده بودند از حضور ارزشمند شما در برنامه سمت خدا، روز مبعث مکرر یاد شما کردیم. چون تمام فرمایشات پنجشنبه گذشته شما که در مورد سوره اقراء و سوره علق بود و نکات لطیفی که در مورد مبعث نبی مکرم اسلام برای ما گفتید را سعی کردیم مرور و استفاده کنیم و امروز هم در خدمت شما هستیم و ادامه فرمایشات شما را می‌شنویم.
حاج آقای میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. (قرائت دعای سلامت امام زمان)
عرض کردیم که طبق نظر خیلی از مفسرین، سوره «اقرأ» اولین سوره‌ای است که بر وجود نبی اکرم نازل شده و گویا آغاز بعثت حضرت با این سوره هست. خدای متعال غیر از اینکه حضرت را در قبل از عالم دنیا آفریده و عوالم قبل را پشت سر گذاشتند، در همین عالم که آمدند با تشریفات خاص آمدند و به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام «منذُ کان فطیماً» از همان موقعی که از شیر گرفته شد بزرگترین ملک خودشان را موکل کردند که صبح و شب مقارن و همنشین با ایشان بود. «یَسلُک» ایشان را د وادی مکارم اخلاقی و فضایل سلوک می‌داده است. بعد از اینکه این پیامبر آماده شدند، خلوت‌ها و غار حرا و این ایام، حتی بعضی بیانشان، از جمله مرحوم علامه طباطبایی اینطور استفاده می‌شود که حضرت قبل از اینکه در چهل سالگی مبعوث شوند، در 27 رجب نبی بودند و نبوت داشتند، هنوز رسالت نداشتند. از همین سوره هم یک استظهاری می‌فرمایند. ایشان بعد از طی این مقدمات یک رسالتی پیدا کردند و رسالتشان اینطور بود. «اقْرَأْ» پیغمبر ما بخوان! «اقْرَأْ بِاسْمِ‏ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» (علق/1-5) تا اینجا را ترجمه کردیم که خدای متعال این پیامبر را آفریده است. خدای متعال رب العالمین است یعنی تمام ذرات عالم را او آفریده و پرورش می‌دهد و هدایت می‌کند. رب کائنات از کیهان تا ذرات ریز است و همه را خدای متعال اداره می‌کند. ولی این ربوبیت یکسان نیست. خدای متعال رب ما هست، رب اندام و اعضاء و بافت‌ها و سلول‌های بدن ما هم هست. آنها را برای ما آفریده و در پرتو وجود ما آنها را قرار داده و پرورش‌شان می‌دهد.
وجود مقدس نبی اکرم کسی است که همه کائنات در پرتو وجود ایشان آفریده شده و خدای متعال در ذیل ایشان عالم را خلق کرده است و اتفاقاً خود ایشان هم شاید یکی از مأموریت‌هایی که داشتند همین بوده که این عالم را که برای ایشان آفریده شده برسانند. «أَ لَمْ يَجِدْكَ‏ يَتِيماً فَآوى‏، وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى‏، وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‏» (ضحی/6-8) حضرت عائله مند است. همه عالم عائله حضرت هستند. اینقدر خدای متعال به حضرت رزق داده که همه عالم سیر می‌شوند. «فَأَغْنى» این وحی‌ای که حضرت شروع می‌کنند،یک مرحله جدیدش را از ربوبیت خدای متعال نسبت به نبی اکرم، شاید در مرحله شفاعت و دستگیری ایشان نسبت به عالم هست که ایشان مبعوث می‌شوند، بیایند.
«اقْرَأْ» این پیغمبر باید بخواند به اسم ربی که، «بِاسْمِ‏ رَبِّكَ» بحث ربوبیت خدای متعال نسبت به نبی اکرم است، که این پروردگار، رب نبی اکرم خلق کرده، «خَلَقَ» شاید کل عالم را، «خَلَقَ الْإِنْسانَ» انسان را آفرید. «مِنْ عَلَقٍ» گفتیم عَلَق آن چیزی است که وابستگی تام به شیء دیگر دارد. انسان را فقیر و وابسته آفرید. بعضی از روایت هم این را تفسیر به خلقت امیرالمؤمنین کردند. به نوعی از سرشت نبی اکرم ایشان خلق شدند. «اقْرَأْ بِاسْمِ‏ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق‏»، خَلَق را به خلقت نبی اکرم تفسیر کرده است. «خَلَقَ نورک الاَقدَم» بعد به خلقت امیرالمؤمنین از سرشت وجود مقدس نبی اکرم. «خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق‏» حالا آن معنا را کنار بگذاریم. عالم را آفرید، انسان را آفرید. انسان را وابسته به خود، فقیر به خود آفرید. این خیلی مقام مهمی است. حضرت می‌فرماید: «الْفَقْرُ فَخْرِي‏ وَ بِهِ أَفْتَخِرُ» (عدة الداعي، ص123) چه افتخاری از این بالاتر که آدم فقیر خدا باشد. «کیف لا استعز و الیک نَسَبتَنی» خدایا من چطور احساس عزت در کائنات نکنم، در حالی که منسوب به تو هستم؟ با تو نسبت دارم. انسان صفر وقتی کنار عدد قرار می‌گیرد، عدد می‌‌شود.
انسان را وابسته به خود آفرید، بعد «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ، الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» پروردگاری که کریمانه‌ترین لطفش را کرده «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» تعلیم «بالقلم» کرده است. «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» آنچه نمی‌دانسته به انسان آموخته است. این «الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» یک معنای ابتدایی دارد که بزرگان و مفسرین فرمودند: آموزش خط و بیان از مهمترین نعمت‌هایی است که خدای متعال به انسان داده است که منشأ تفاهم انسان‌ها با همدیگر و منشأ پیدایش فرهنگ و تمدن است که در سوره الرحمن از آن صحبت کرده است. «الرَّحْمنُ، عَلَّمَ‏ الْقُرْآنَ‏، خَلَقَ الْإِنْسانَ، عَلَّمَهُ الْبَيانَ» (الرحمن/1-4) و هم کتابت و نگارش که طریق انتقال فرهنگ است و به وسیله قلم اتفاق می‌افتد. «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» یعنی انسان قدرت کتابت و انتقال فرهنگ را بین نسل‌ها و جوامع عطا کرد که از نعمت‌های بزرگ الهی است.
واقعاً خیلی عجیب است که آدم عالم می‌شود. منتهی ما چون عادت کردیم به این نعمت خدای متعال، غافل هستیم و این نعمت را کفران می‌کنیم. انسان می‌تواند بیاموزد. یاد بگیرد چیزهایی را که نمی‌دانست. حیوانات هم مخلوقات خدا هستند ولی خیلی از ظرفیت‌های تعلیمی که ما داریم ندارند و این تفاوت جدی ماست. خدای متعال عالم را آفرید، انسان را آفرید و به انسان تعلیم کرد آنچه نمی‌دانست. حالا شما بخوان «اقرأ» شما بیایید و مکمل همه مراحل قبلی باشید.
احتمال دیگری که عرض کردم این بود که خدای متعال در مسیر ربوبیت نبی اکرم انبیاء را فرستاده، تعلیم بالقلم کرده است. معلوم نیست مقصود قلمی باشد که ما با آن می‌نویسیم. همان «ن وَ الْقَلَمِ‏ وَ ما يَسْطُرُون‏» (قلم/1) از طریق آن قلم به انبیاء تعلیم کرده است. انبیاء هم آنچه در اختیار بشر نبوده برایش آوردند.
شریعتی: آن چه قلمی است؟
حاج آقای میرباقری: در روایت دارد گاهی تفسیر به خود حضرت شده است. گاهی هم تفسیر شده که ملکی است. علی ای حال یک حقیقتی در باطن این عالم هست که سرنوشت این عالم، حقایق و اسرار این عالم به وسیله او رقم می‌خورد. «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»، «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ»،«ن وَ الْقَلَمِ‏ وَ ما يَسْطُرُون‏». به انبیاء تعلیم کرد. انبیاء آمدند معارفی را در اختیار بشر قرار دادند که به هیچ وجه امکان دستیابی به آن نبود. یعنی غیر از اینکه خدای متعال به ما حواس داد، قوه فهم داده، هوش داده، سنجش و امثال اینها را داده است، از طریق اینها ما یک دانش‌هایی را بدست می‌آوریم که حتی به حسب ظاهر گاهی ممکن است در این دانش‌ها ما خودمان را مستغنی از انبیاء هم بدانیم. ولی یک رشته دیگری از تعلیم است که آن رشته‌ای است که به وسیله انبیاء واقع شده است، آن کریمانه ترین لطف خدا به انسان است که انسان را رها نکرد. «عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»، «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» حالا همه انبیاء آمدند، مقدمه «اقرأ» شما باید آن علمی که انبیاء آوردند و اسرار و حقایقی که انبیاء آوردند، که هم علم معاد و هم علم معاش است و جامع اینهاست، آن را شما باید با قرائت خودت به کمال برسانی. «اقرأ» نوبت شماست. در میثاق هدایت و دستگیری از عباد الله، در میثاق بندگی خدای متعال بر همه انبیاء سبقت گرفته است. لذا این بار عظیم را خدای متعال به ایشان سپرده و روی دوش ایشان گذاشته و حالا این پیغمبر آمده و می‌خواهد قرائتش را در عالم شروع کند. وقتی ایشان قرائت می‌کند اگر اهل باشند همه قاری می‌شوند. اگر کسی دست در دست این پیغمبر گذاشت عبد می‌شود. عبد اوست ولی بقیه در ذیل او عبد می‌شوند. او قاری است، وقتی او وحی الهی را قرائت می‌کند، اگر دیگران اهل باشند آن هم در ظرف خودشان قاری می‌شوند.
یک زمان این را خدمت شما عرض کردم که خدای متعال با بشر سه جور صحبت می‌کند. یا وحی است، یا من وراء حجاب است، یا فرستاده‌ای می‌آید. جبرئیلی می‌آید. ما که از اولی محروم هستیم. هیچوقت خدا به ما وحی نمی‌کند و با ما مستقیم صحبت کند. از آخری هم که محروم هستیم. رسول و فرشته‌ای بیاید و برای ما وحی بیاورد نیست. خدای متعال اینطور هم با ما صحبت نمی‌کند. اما خدا یک طور دیگر با ما صحبت می‌کند و آن وراء حجاب نبی اکرم است. خدای متعال با پیامبر صحبت کرده است. پیامبر کلام خدا را بر ما می‌خواند.«كَلامُكَ النَّاطِقُ‏ عَلَي‏ لِسَانِ نَبِيِّكَ» (بحارالانوار/ج89/ص206) اگر انسان به جایی برسد که پرده‌ها کنار برود و از پیامبر بشنود، خدای متعال با او صحبت می‌کند من وراء حجاب نبی اکرم! اینکه گفتند: وقتی شما نماز می‌خوانید با خدای متعال تکلم می‌کنید. قرآن می‌خوانید خدای متعال با شما تکلم می‌کند، معنایش همین است. که خدای متعال از ورای حجاب نبی اکرم با ما صحبت کرده است. هرکس با این قرائت حضرت که حضرت قاری می‌شود، همه قاری می‌شوند. برای «اقرأ» معانی کردند، یک معنا که علامه طباطبایی فرمودند، معنای خوب و فاخری هم هست. این است که مقصود تلقی وحی در اینجا است. از آن صحیفه بخوان، بخوان و واجب شود. وحی را تلقی کن. وقتی ایشان تلقی می‌کند قاری می‌شود. کار همه عالم ساخته می‌شود. چون عرض کردم عائله حضرت هستند و خدای متعال این رزقی که داده همه عائله را سیر می‌کند. قرآن معدوة الله است. همه بر سر این سفره می‌نشینند و همه هم سیر می‌شوند و همه هم اول راه هستند. اینطور نیست که حالا تمام شود این سفره که خدا برای حضرت گسترانیده است.
خدای متعال اینقدر لطف کرده و این پیغمبر را تربیت کرده است، و در ربوبیت این پیامبر گرامی و تعلیم ایشان که خدای متعال این پیامبر را تعلیم کرد، تربیت کرد، در ربوبیت ایشان را مبعوث کرده و ایشان را دستور به قرائت داده بیاید بر ما زمینی‌ها که دستمان نمی‌رسد قرائت بکند. این قرآن اگر به وسیله پیامبر نمی‌آمد احدی به اسرار او پی نمی‌بردند. حالا این پیامبر آمده قاری شده است. «اقْرَأْ بِاسْمِ‏ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ» بعد می‌فرماید: «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/6و7) اما داستان انسان، اینکه این انسان کیست، انسان وقتی احساس استغنی کرد، طغیان می‌کند. انسانی که فقیر بود، اگر انسان از اضطرار‌های خودش، از فقرهای خودش که دائمی است، غفلت کرد و احساس استغنی کرد، نتیجه‌اش طغیان است. طغیان و سرکشی انسان ریشه‌اش انسانی است که از علقه است. وابسته تام است، این از وابستگی غفلت کند. احساس استغنی کند، احساس بی‌نیازی کند. توهم غنی است. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى، إِنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الرُّجْعى» بعد خدای متعال یک تهدیدی می‌کند که این دنیا و این دوران طغیان شما یک طغیانی دارد. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى، إِنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الرُّجْعى»
این فراز چه می‌خواهد بگوید؟ یک معنایی که هست همین است که واقعاً خدای متعال انبیاء را فرستاد و تعلیم به انسان کردند، این پیامبر هم آمده ولی وقتی انسان احساس استغنی می‌کند طغیان می‌کند بر فقر خودش و نیاز خودش و تعلق خودش را به خدای متعال ببیند وقتی فهمید، دست از طغیان برمی‌دارد. همین‌هایی هم که طاغی هستند، وقتی اسباب از کار بیافتد همه خاضع می‌شوند، خاشع می‌شوند. قرآن مکرر بیان می‌کند، وقتی سوار کشتی می‌شوند «فَإِذا رَكِبُوا فِي‏ الْفُلْكِ‏ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»‏ (عنكبوت/ 65) همه دین دارند. «لَكُمْ دِينُكُمْ‏ وَ لِيَ دِينِ» (کافرون/6) این دین هم عرض کردیم موضوعش عبادت است. «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ، لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُون، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ»‏ (کافرون/1-6) پس موضوع دین همان پرستش و اله هست. اله من با اله شما فرق می‌کند. همان‌هایی هم که دین دیگر داشتند، یک اله دیگری را می‌پرستیدند، وقتی اسباب از کار می‌افتد «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»‏ یعنی دیگر او را می‌پرستند. اسباب قطع می‌شود، از کار می‌افتد، آنوقت آن دینی که انتخاب کرده بودند، مسیرشان تغییر می‌کند.
یک زمانی در تفسیر بسم الله عرض کردم که حضرت فرمودند: «الله الذی یتاله الیه کل مخلوق فی الشدائد و الاحوال عند القطاع الاسباب» وقتی اسباب از کار می‌افتند، همه مخلوقات تعلق به او پیدا می‌کنند. منتهی این اسباب حجاب هستند. حجاب که کنار می‌رود همه آن را می‌خوانند. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» انسان وقتی توهم غنی کرد، خودش را دید، اسباب را دید، به اینها تکیه کرد، در مقابل خدای متعال طغیان می‌کند.
یادم هست بیانات حضرت امام را در ذیل سوره «اقرأ» می‌دیدم، در یکی از سخنرانی‌هایشان شاید به مناسبت مبعث در خاطرم هست، فرمودند: خدای متعال می‌خواهد بفرماید که این انسان با همه تعلیماتی که دارد، این انسان هنوز بستر طغیان در او فراهم است. پیامبر شما بیا اینها را تهذیب کن. شما باید تربیتشان کنی. تا تربیت نکنی،«عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»، «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» این تمدن و این فرهنگ و این دانشی که بشر دارد، کفایت بشر را نمی‌کند. شما باید بیایی، قاری شوی و تربیتشان کنی، و الا اینها طغیان می‌کنند. با همین دانشی که دارند، با همین امکاناتی که دارند، پس این یک احتمال است. خدای متعال می‌فرماید: پیغمبر! این انسان استغنی‌اش موجب طغیان می‌شود. اینطور نیست که اگر به دانش رسید، جلوی طغیانش را بگیرد. باید تربیت شود تا احساس فقر و اضطرار نسبت به خدای متعال داشته باشد. آن تعلق و فقر خودش را بفهمد و دائماً خود را مضطر ببیند. این با تعلیم شما می‌شود. پیامبر آمده ما را به اضطرارهای خودمان، به فقرهای خودمان واقف کند تا از طغیان دست برداریم و از این سرمایه علمی که خدا به ما داده است در مسیر بندگی خدای متعال استفاده کنیم. این یک احتمال است.
احتمال دیگر هم این است که حتی اگر ما علمی که از طریق انبیاء می‌آید، این علوم حقیقی هستند. انسان با آن علوم هم گاهی ممکن است حتی اگر احساس استغنی کرد، طغیان کند. داستان بلعم باعورا می‌دانید. «آتیناه من آیاتنا فنسلخ منها» شاید این علم را همین علوم ظاهری بگیریم، خیلی واضح است. اینها بار انسان را نمی‌بندد. انسان با همین ابزار طغیان می‌کند. آنچه موجب طغیان است، استغنی انسان است. حضرت باید بیایند با قرائت خودشان ما را از مرحله استغنی نجات بدهند.
یک احتمال دیگر که در اینجا هست و احتمال خوبی هم هست، این است که احساس استغنی فقط استغنی نسبت به خدای متعال نیست. ممکن است یک کسی کلاً احساس استغنی نسبت به حضرت حق بکند،پیداست طغیان می‌کند. ولی یک نکته دیگر وجود دارد اینکه خدای متعال نبی اکرم را پرورش می‌دهد و ذیل او می‌خواهد ما را تربیت کند. با نبوت او می‌خواهد ما را تربیت کند. ممکن است کسی ربوبیت خدای متعال را بالاجبار قبول کند، اما می‌گوید: من از طریق این پیغمبر نمی‌خواهم بیایم. ابلیس به خدای متعال می‌گوید: «ربِّ» تو رب من هستی! ولی من از این راه نمی‌آیم. «أَغْوَيْتَنِي‏» من این همه عبادت کردم،شش هزار سال عبادت کردم، جلوی چشم من یکی را خلق کردی و بعد در او دمیدی و می‌گویی: بر او سجده کن! من تو را عبادت می‌کنم ولی از این راه نه! اشتباه ابلیس را در جای خودش مکرر هم در این برنامه عرض کردیم. حقیقت او سجده بر گل نبود، سجده بر روح بود! ابتلاء و امتحان بود که خدای متعال آن کلمه روح را در قالب گل قرار داد که امتحان محقق شود. علی ای حال بحث این است که استغنی انسان یک موقع استغنی از ربوبیت کلی خدای متعال است، یکبار خدای متعال یک طریق ربوبیتی قرار داده است. انسان وقتی خودش را مستغنی از تو می‌بیند، طغیان می‌کند. احساس می‌کند نیازی به تو ندارد.
داستان بشر امروز همین است که خودش را مستغنی از انبیاء می‌بیند. سرش را هم بالا می‌گیرد و می‌گوید: ما از وقتی دین را کنار گذاشتیم، موفق شدیم. توسعه وقتی حاصل شد که ما دین را منزوی کردیم. فرهنگ دینی را منزوی کردیم. به عقل خود تکیه کردیم. الآن به انسان بگویی: خدا هست؟ می‌گوید: بله خدا هست. خدای متعال من را آفریده است. اما خودش را مستغنی می‌داند از این تعلیمی که تو باید بکنی. از این قرائتی که تو باید بکنی. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» بنابراین استغنی انسان مانع بهره‌مندی از نبی اکرم می‌شود. انبیاء آمدند همه چیز را آماده کردند حالا شما آمدی این حقیقت را در اختیار مردم قرار بدهی، به جای اینکه استفاده کنند و با قرائت تو قاری شوند و به حقیقت وحی تو توجه کنند و راه پیدا کنند و آن اسرار بر آنها گشوده شود، اینها وقتی خودشان را مستغنی از ربوبیت خدای متعال می‌بینند، از شما مستغنی می‌بینند. که خدای متعال دارد شما را پرورش می‌دهد، در طریق ربوبیت شما به شما وحی کرده، می‌گوید: حالا وحی او برای خودش. ما راه خودمان را می‌رویم!
الآن همینطور است بشر طاغی می‌گوید: انبیاء آمدند که آمدند. ما راه خودمان را تشخیص می‌دهیم و انجام می‌دهیم. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى، إِنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الرُّجْعى» این هم باز یک توهمی بیشتر نیست. این بساط جمع می‌شود. استغنی این نیست. انسان من الله و الی الله است. انسان هم «انا لله» و هم «انا الیه» است. نه مبدأ ما و نه منتهی ما هیچ استغنایی نداریم. بعد خدای متعال یک داستانی را می‌فرماید، کانه خدای متعال در همین آغاز وحی اگر این سوره بخصوص یکجا نازل شده باشد، با پیامبر گرامی صحبت می‌کنند از درگیری‌هایی که با این پیغمبر می‌شود. پیامبر ما تو مبعوث شدی ولی کار خیلی پر دامنه است. شما با اینکه اعظم انبیاء هستی، با اینکه وحی الهی را می‌خوانی، منتهی اینطور نیست که کار به راحتی به انجام برسد. از همین‌جا داستان استغنی انسان است. چه استغنی نسبت به خدای متعال، چه استغنی نسبت به شما، همین قدر که احساس استغنی می‌کنند، سر برمی‌دارند. داستان طغیان در برابر نبی اکرم همین است. معنی «حسبنا کتاب الله» همین است. معنایی غیر از این ندارد. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» وقتی خودش را مستغنی می‌داند. می‌گوید: خدا از تو یک آدرسی فرستاده است، ما این آدرس را می‌رویم. شما نامه رسان بودی و نامه‌ات را رساندی. کار ما با شما تمام شد. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» بعد داستان درگیری با نبی اکرم را شروع می‌کند و به حضرت از پایان کار خبر می‌دهد، و بعد هم یک دستوری در پایان سوره به حضرت می‌دهد. این داستان طغیان انسان در مقابل نبی اکرم، شما آمدی با این مقدمات، «اقرأ بِاسمِ رَبّکَ الَّذِي خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ» همه این مقدمات طی شده که شما بیایی، شما آمدی قاری شدی و این انسانی که احساس استغنی و توهم غنی دارد، متوهم است، این انسان طغیان در مقابل شما می‌‌کند. طغیان‌هایی که در مقابل حضرت می‌شده، در خیلی سوره‌ها توضیح داده شده است.
سوره مدثر سوره‌ای هست که نقل شده بلافاصله بعد از همین سوره نازل شده است. حضرت وقتی آمدند به حضرت خدیجه فرمودند: «دثرینی» پوششی روی ایشان انداختند، بعد خطاب شد: «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنْذِرْ» (مدثر/1و2) این ترجمه‌های ظاهری است. والا معنی مدثر این نیست. مدثر یکی از اسماء حضرت است. مزمل، مدثر اینها اسماء حضرت هستند. درآنجا هم باز به حضرت می‌گوید: «يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ، قُمْ فَأَنْذِرْ، وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ، وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ، وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ» (مدثر/1-5) خدای خودت را تکبیر کن. کبریای الهی را در قلوب بنشان. دور و بر خودت را پاک کن.  شاید معنی «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ» همین است. امتت را تطهیر کن! این رجزی که وجود دارد که جریان باطل هست، جریان طاغوت هست، «فَاهجُر» دوری گزیدن امت خودت را، دستوری به حضرت است که «قُمْ فَأَنْذِرْ» انذار کن. «وَ رَبَّكَ فَكَبِّرْ» کبریای الهی را در دل اینها بنشان و امتت را تطهیر کن. از جریان اولیای طاغوت اینها را نجات بده «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ، وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ» حالا من نمی‌خواهم به قرآن نسبت بدهم. من احتمال عرض می‌کنم. اینها معارف محتمل است. اگر بخواهیم به طور مقنن نسبت بدهیم حتماً باید بیش از اینها دقت شود و تأمل شود.
بلافاصله با پیامبر صحبت می‌شود.«ذَرْنِي وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيداً، وَ جَعَلْتُ لَهُ مالًا مَمْدُوداً» (مدثر/11و12) آن کسی را که من خودم آفریدم، این همه امکانات به او دادم، مال و فرزند، وقتی تو آمدی و وحی تو آمده، تدبیر کرده و بعد می‌گوید: اینها سحر یؤثر است. داستان ولید بن مغیره را ذکر می‌کند. که پیغمبر ما شما بیا ولی در مقابلت چنین جریانی هست. پس جریان مقابل حضرت توضیح داده می‌شود، این جریان مقابل هم به اشکال مختلف است. گاهی می‌فرماید: اینها تدبیر می‌کنند، این تدبیرها هم تدبیرهای پیچیده‌ای بوده است. گاهی آدم خیال می‌کند حرف‌هایی که آنها می‌زدند یک حرف‌های بسیط بوده است. بعد می‌بینی نه، همه دانش پیچیده امروز هم فلسفه‌های پیچیده امروز هم، حرف‌هایی که در مقابل انبیاء می‌زنند، همان‌هاست.«إِنْ‏ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» (مائده/110)، «أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ» (قلم/15) «مجنون» مثلاً شما خیال می‌کنید، در سوره «ن وَ الْقَلَم‏» داستانی است که شما متهم به جنون می‌کنند. «لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون‏» (قلم/51) نه اینکه نعوذ بالله بخواهند بگویند: نبی اکرم یک بیماری روانی دارد. می‌خواستند بگویند: عقلانیت در دستگاهش نیست. همین حرف امروز است. دعوت به عقلانیت می‌کنند.
در همین سوره «نون» آیه آخر «وَ إِنْ يَكادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ» (قلم/51) وقتی طرح تو را می‌شنوند، می‌گویند: این که عاقلانه نیست. تو همه عالم را می‌خواهی مسجد کنی؟عالم بازار هم می‌خواهد، محل تفریح هم می‌خواهد. نمی‌شود همه عالم مسجد شود. اظهار اینها عادلانه نیست.
یک موقع ما همه عالم را می‌خواهیم مسجد کنیم، بازار هم مسجد شود. نه اینکه مردم بازار نروند. «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ‏ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/37) مشغول به پول دنیا نیست. بازارش هم مسجد است. نمی‌توانند تحمل کنند. تو می‌خواهی همه جا را مسجد کنی؟ همه چیز خدا! نمی‌توانند تحمل کنند. «وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ‏ وَحْدَهُ‏ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» (زمر/45) آنهایی که آخرت گرا نیستند، انتهای نگاهشان دنیاست، از توحید مشمئز می‌شوند. می‌خواهند یک معبودهای دیگر هم داشته باشند. فقط محبت به خدا، فقط سرخوش به خدا، «إِلَهِي! أَسْتَغْفِرُكَ‏ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ‏ وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغْلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ» (بحارالانوار، ج 91، ص 151مناجاة الذاكرين). وقتی طرح تو را می‌شنوند که تو می‌خواهی همه عالم را مسجد کنی، همه عالم موحد شوند و تمام زندگی‌شان «ورداً واحدا و آل فی خدمتک سرمدا» فقط مشغول به تو باشند.
این بحث نیست که ما نیازمند نیستیم، خدای متعال اگر می خواست جهاز هاضمه برای ما خلق نمی‌کرد. معنی ندارد جهاز هاضمه خلق کند و بعد بگوید: نخورید. یا اینکه این جهاز هاضمه ما را از خدا دور کند. خدای متعال اگر ما را برای بندگی آفرید، هرچه برای ما آفریده متناسب با بندگی است. حتی نیازهای طبیعی ما، بحث سر این است که شما اینها را در مسیر قرب قرار می‌دهید و با خوردنتان به خدا نزدیک می‌شوید و خوردن شما می‌شود لذت از قرب، گرسنه می‌شوید فقر خودتان را درک می‌کنید، بعد لذت‌ها را از او می‌دانید. با تمتع به حمد می‌رسید. یعنی بین بسم الله و الحمدلله حرکت می‌کنید. این دو آیه اول قرآن «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین» عبد اینطور است. یا نه! نه اهل بسم الله هستید، نه الحمدلله، مشغول به همین دنیا هستید. یک عده «مَشْغُولَةً عَنِ الدُّنْیا بِحَمْدِک وَثَناَّئِک» هستند. در دنیا هستند اما رویشان را از دنیا برگرداندند. نه اینکه نمی‌خورند. هیچکسی به اندازه مؤمن در عالم لذت نمی‌برد. مگر در بهشت این همه لذت هست، «وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُنُ‏ وَ أَنْتُمْ فِيها خالِدُون‏» (زخرف/71) خدای متعال آنجا حرمسرا درست کرده است؟ دار لهو و لعب به پا کرده یا نه؟« وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان‏» (عنکبوت/64) همه ذکر است؟ همه حیات طیبه است. حجابی آنجا نیست. انبیاء می‌خواهند عالم دنیا هم همینطور شود. مثل بهشت شود. «لا يَمَسُّهُمْ‏ فِيها نَصَبٌ وَ ما هُم‏» (حجر/48) «لَهُمْ‏ فِيها ما يَشاؤُن‏» (نحل/31) «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ‏ مِنَ‏ السَّماءِ وَ الْأَرْض‏» (اعراف/96) طور دیگری در این عالم زندگی می‌کنند. پس مسأله این نیست که بحث لذت نبردن و محرومیت نیست که دین ما را به محرومیت دعوت کند. می‌گوید: سر سفره نفس ننشینید تا سفره پیغمبر برای شما پهن شود. از آن سفره استفاده کنید.
شریعتی: یعنی این دنیا باشد، با تمام امکاناتی که «سخر لکم» برای شماست، ولی این مسیر،مسیر توحیدی باشد.
حاج آقای میرباقری: یعنی آنها نمی‌فهمیدند، می‌گفتند: این عاقلانه نیست. این چه طرحی است تو می‌دهی؟ این طرح جامع پیامبر، این طرح عظیم تاریخی که یک گوشه‌اش در ظهور است و بعد تا دامنه قیامت می‌کشد، می‌گویند: این طرح عاقلانه نیست. به بشر وعده بیهوده می‌دهی. نعوذ بالله! وعده سر خرمن می‌دهی! قرآن وقتی توضیح می‌دهید، می‌فرماید: نزد عالم‌ترین‌شان آمدند. اینها یک آدم‌های معمولی نبودند که قرآن طرحشان را بیان می‌‌کند. همین ولید بن مغیره در سوره مدثر دارد می‌آمدند قرآن می‌شنیدند، گرفتار می‌شدند. حضرت می‌نشست کنار کعبه قرآن می‌خواند. جوان‌ها و دیگران می‌آمدند گرفتار می‌شدند. به ولید بن مغیره گفتند: برو یک فکری کن. گوش کن ببین این چه می‌گوید و چه باید بگوییم؟ این حرف چیست؟ خودش هم متأثر شد و درون خانه رفت و بیرون نیامد. سراغش آمدند که خودت هم اسیر شدی؟ مسحور شدی؟  گفت: نه اینطور نیست باید تدبر کنم. «إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ، فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ، ثُمَ‏ قُتِلَ‏ كَيْفَ قَدَّرَ، ثُمَّ نَظَرَ، ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ، ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ» (مدثر/18-23) همه تحولات روحی و فکری خودش را به کار گرفت. هرچه قوه روحی و فکری داشت خرج کرد. چه گفت؟ «فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ، إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» (مدثر/24و 25) کلام بشر است و برای بشر نیست. ولی سحر در آن است و یک جنس خاصی از سحر است. اینها هم همین را می‌گویند. می‌گویند: یک کلام شاعرانه است.
دیدید در مورد زبان وحی چه می‌گویند؟ می‌گویند: زبان وحی زبان علمی نیست. یک تأثیرات خاصی دارد. همان نعوذ بالله سحر یؤثر است. می‌خواهند بگویند: یک آثاری دارد. چطور مردم این همه با این کلام حرکت می‌کنند و تحت تأثیرش هستند؟ آن هم آدم‌های ساده‌ای نبودند. درگیری‌هایی که با نبی اکرم بوده از جنس‌های مختلفی است. گاهی تدبیر می‌کنند. گاهی متهم به سحر می‌کنند. گاهی متهم به جنون می‌کنند و امثال اینها. بعد هم گاهی بنای مداهنه با حضرت می‌گذارند. می‌بینند کلام حضرت پیش رونده است. می‌گویند: با هم کنار بیاییم. تو خدای ما را بپرست و ما هم خدای تو را بپرستیم. شما کوتاه بیا، ما هم کوتاه می‌آییم! که قرآن به شدت منع می‌کند. قرآن تدبیرهای پیچیده‌ای را نقل می‌کند و این تدبیرها هم تاریخی است. در سوره مدثر، مزمل، در سوره قلم، در همین سوره از این نوع مواجه‌هایی که با حضرت می‌شود. حضرت می‌خواهند یک کاری انجام بدهند. حضرت می‌خواهند عقل بشر را رشد بدهند. می‌گویند: این عقلانیت نیست. می‌خواهند احساس بشر را رشد بدهند، می‌گویند: شما می‌خواهی بشر را محروم کنی. همین تهمت‌هایی که کار دین محروم کردن است. کار دین عقلانی نیست. از این حرف‌هایی که می‌زنند. وقتی آن طرح را می‌دیدند، طوری متحیر می‌شدند، «لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِم‏» همه قوایشان را به کار بردند تو را زمین گیر کنند. «لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعالَمِين‏»
خدای متعال هم در مقابل آنها دو کار می‌کند. یکی به این وجود مقدس نبی اکرم می‌فرماید: داستان ما اینجا تمام نمی‌شود. معمولاً هم وقتی خدای متعال صحبت می‌کند، به پیامبر می‌فرماید: پیغمبر ما! صبر کن ما یک جایی جلوی اینها را می‌بندیم. وعده به آخرت و تهدیدهای اخروی می‌کند. می‌فرماید: «وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ‏ أُولِي النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلا»(مزمل/11) اینهایی که امکانات دارند و امکاناتشان اینها را مغرور کرده و آنها را به تکذیب رسانده است را رها کن. یک مهلت کوتاهی به اینها بده. «إِنَّ لَدَيْنا أَنْكالًا وَ جَحِيماً، وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ وَ عَذاباً أَلِيما» (مزمل/12 و13) یک مهلت کوتاهی به اینها بده، اینها وارد وادی آخرت می‌شوند. این هم باید توضیح بدهیم. چون یک لحظه کوتاه نیست. این چه نوع تهدید کردنی است؟ گاهی به ذهن ما می‌آید، یعنی چه؟ چرا خدای متعال همین‌جا حسابشان را نمی‌رسد؟ اینها دارند گردنکشی می‌کنند که آخرت کو؟ بعضی‌ جاها هم تهدید به دنیا می‌کنند. در سوره «ن و القلم» خدای متعال هم داستان سرنوشت دنیایی آنها را توضیح می‌دهد، هم آخرت را. سرنوشت دنیایی اینها در سوره نون بماند که خدای متعال چه می‌فرماید. «سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ‏، إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِين‏» (قلم/16 و 17) می‌فرماید: این عذاب دنیاست. اما عذاب اخروی بدتر است. یعنی در آن سوره هم سرنوشت دنیایی این دستگاه مادی را که در مقابل حضرت صف آرایی می‌کنند، این اتهامات را به حضرت می‌زنند توضیح می‌دهد و هم می‌فرماید: عذاب اخروی اینها از این هم شدیدتر است. این عذاب دنیوی اینهاست. وقتی داستان «إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ» سرنوشت اینها را که توضیحش مفصل است و مفسرین بحث کردند، می‌فرماید: «كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ» (قلم/33) این عذاب دنیایی اینهاست. بعد عذاب آخرت هم توضیح می‌دهد. «إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ، أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِين‏» (قلم/34 و 35) پس خدای متعال داستان درگیری‌های با نبی اکرم را در همان آغاز می‌گوید. می‌گوید: این کار شما یک مسیر پر فراز و نشیبی است. شما نگران نباش اینها با ما طرف هستند. با تو طرف نیستند. ما هم تدبیر کردیم. کار را بستیم. اینها عالم را نمی‌‌توانند به هم بزنند. نظام عالم از دست خدای متعال بیرون نمی‌رود. آنوقت گاهی به پیامبر گرامی می‌فرماید: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ‏ رَبِّك‏» (قلم/48) حکم پروردگار تو قطعی است و تو باید صبر کنی برای تحقق آن حکم. «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت‏» اینطور نباشد که عجله کنی و کار ناتمام بماند.
در این سوره یک نوع دیگر از مواجهه با حضرت گفته می‌شود. شما آمدی قاری شدی، یک مواجه سنگینی با شما می‌شود. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏» بعد می‌فرماید: مصداقش چیست؟ «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يَنْهى‏، عَبْداً إِذا صَلَّى، أَ رَأَيْتَ إِنْ كانَ عَلَى الْهُدى، أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى‏، أَ رَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى، أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏» (علق/9 -14) پیامبر ما تو مشغول نماز می‌شوی. اینها می‌آیند جلوی نمازت را می‌گیرند. نمی‌دانند که تو بر هدایت هستی. نمی‌دانند تو می‌خواهی عالم را متقی کنی. نمی‌دانند می‌خواهی عالم اهل تقوا شوند. تقوا خیلی چیز خوبی است. دیگران هم در همه جامعه‌ها تقوا دارند. منتهی تقوای مادی است. همیشه اله برای آدم تقوا هم می‌آورد. آدم چوب هم بپرستد تقوا پیدا می‌کند، منتهی تقوای متناسب با اله خودش! آدم به این کتاب هم که دلبسته شود برای او تقوا پیدا می‌شود. پیغمبر ما نفهمیدند که نماز تو می‌خواهد عالم را وارد مدار تقوا کند؟ وارد مدار ذکر کند. اینها می‌خواهند جلوی نماز پیغمبر را بگیرند. صلاة پیامبر! می‌دانید «الصلاة عمود الدین» پیغمبر وقتی اقامه صلاة می‌کند، اقامه دین می‌کند. خیمه دین به پا می‌شود و همه بشر زیر خیمه دین زندگی می‌کند. می‌خواهند این اتفاق در عالم نیافتد. می‌خواهند خیمه دین به پا نشود و عالم، عالم ذکر نشود. شما می‌خواهی عالم را به ذکر برسانی، نمی‌گذارند. صلاة نبی اکرم! ما یک زمانی نماز می‌خوانیم، خیلی که صلاة به پا کنیم این است که اهل خانه خودمان را اهل نماز می‌کنیم. «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ‏ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها» (طه/132) ولی اهل نبی اکرم چه کسی است؟ اهل پیامبر همه عالم هستند. عائله پیامبر، پیامبر می‌خواهد عالم را وارد وادی ذکر کند. حضرت می‌خواهد همه عالم را مسجد کند. آنها هم می‌خواهند همه عالم را میکده کنند. آدم‌ها مست دنیا هستند. «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» (حجر/3) همه اهل غفلت هستند. در داستان سوره لوط دارد که اینها مست بودند. آنها می‌خواهند همه عالم مست دنیا باشند. حضرت هم می‌خواهد همه عالم مشغول خدا باشد. حضرت می‌خواهد کائنات مسجد شود. آنها می‌خواهند کائنات میکده شود و دعوا سر همین است.
شریعتی: امروز صفحه 563 قرآن کریم، آیات 13 تا 26 سوره مبارکه ملک در سمت خدای امروز تلاوت می‌شود.
«وَ أَسِرُّوا قَوْلَكُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «13» أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ «14» هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَيْهِ النُّشُورُ «15» أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذا هِيَ تَمُورُ «16» أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّماءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ «17» وَ لَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «18» أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ «19» أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَكُمْ يَنْصُرُكُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْكافِرُونَ إِلَّا فِي غُرُورٍ «20» أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ «21» أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ أَهْدى‏ أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ «22» قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ «23» قُلْ هُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ «24» وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «25» قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ «26»
ترجمه: گفتارتان را پنهان كنيد يا آشكار سازيد، (تفاوتى ندارد) همانا او به آنچه در سينه هاست آگاه است. آيا كسى كه آفريد، (از حالات آفريده خود) آگاه نيست؟ در حالى كه او باريك بين و آگاه است. اوست كه زمين را براى شما رام ساخت، پس در شانه‏هاى آن رفت و آمد كنيد و از رزق الهى بخوريد (و بدانيد كه) برانگيخته شدن فقط به سوى اوست. آيا خود را از (قهر) كسى‏كه در آسمان است، ايمن مى‏دانيد، از اين كه شما را در زمين فرو برد، پس ناگاه زمين به لرزه افتد. يا از (قهر) كسى كه در آسمان است، ايمن شده‏ايد كه تندبادى از سنگريزه بر شما فرو فرستد. پس به زودى خواهيد دانست كه بيم دادن من چگونه است. همانا كسانى‏كه قبل از آنان بودند، انبيا را تكذيب كردند، پس (بنگر كه) كيفر من چگونه بود. آيا پرندگانى را كه بر فراز آنان، در حالى كه بال‏هاى خود را گسترده و جمع مى‏كنند (و در پروازند) نمى‏بينند؟ هيچ كس جز خداوند رحمن آنها را (در آسمان) نگاه نمى‏دارد. همانا او به هر چيز بينا است. آيا كيست اين كسى كه سپاه شماست و شما را در برابر (قهر) خداوند رحمن يارى مى‏دهد؟ كافران جز در فريب نيستند. آيا كيست آن كه اگر خداوند رزقش را قطع كند به شما روزى دهد؟ بلكه آنان در سركشى و فرار (از حقيقت) لجاجت مى‏كنند. پس آيا كسى كه به رو افتاده راه مى‏رود هدايت يافته‏تر است يا كسى كه ايستاده بر راه راست مى‏رود؟ بگو: اوست كسى كه شما را پديد آورد و براى شما گوش و چشم‏ها و دل‏ها قرار داد امّا شما اندكى سپاس مى‏گذاريد. بگو: اوست كسى كه شما را در زمين بيافريد و به سوى او محشور مى‏شويد. و (كفار، پيوسته از روى استهزاء) مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد اين وعده قيامت چه زمانى است؟ (به آنان) بگو: علم (به زمان قيامت) تنها نزد خداوند است و من تنها بيم دهنده آشكارم.
شریعتی: حاج آقای میرباقری حسن ختام فرمایشات شما را می‌شنویم.
حاج آقای میرباقری: عرض کردیم در این سوره وقتی مأموریت حضرت معین می‌شود، مقابله‌ای که با حضرت در این سوره ذکر شده است، مقابله با ذکر حضرت است. حضرت می‌خواهد عالم را فضای ذکر کند. همه زندگی بشر عبادت شود. مسجد شود و آنها مقابل این نیستند و خدای متعال یک تهدید سنگینی آنها را می‌کند و می‌فرماید: ما بساط آنها را جمع می‌کنیم. اگر دست برندارند، همه امکاناتشان را میدان بیاورند، ما هم امکاناتمان را می‌آوریم. این تهدید اخروی است. بعد یک دستور خاصی هم به پیامبر گرامی می‌دهد، مثل اینکه در سوره «نون» می‌فرماید: «فاصبر» اینجا هم آخرین آیه دستور خاص است. پیغمبر ما شما کار خودت را انجام بده و با سجده خودت همه عالم را به قرب برسان. سجده تو چیز دیگری است! امام رضا فرمودند: نزدیک‌ترین حالت قرب انسان به خدا حالت سجده است. حضرت دستور سجده می‌دهند. این پیامبر در این منزلت، می‌گویند: با سجده شما باید عالم متقرب شود. این سجده، سجده شفاعتی است. بنابراین در مقابل آنها که می‌خواهند عالم وارد وادی ذکر نشود، خدای متعال به پیامبر می‌فرماید: یک کاری ما می‌کنیم، شما با سجده خودت، همه عمر حضرت یک سجده در مقابل خدای متعال بیشتر نیست. با سجده خودت عالم را مقرب کن و این کار شما در عالم است.
شریعتی: یادی هم از همه شهدای مرزبان کنیم که خبر شهادتشان بسیار ما را متأثر کرد. به خانواده‌های این عزیزان تسلیت می‌گوییم و انشاءالله مهمان سفره امیرالمؤمنین باشند.

منبع: سمت خدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *