ابوحنیفه و عظمت علمی امام صادق علیه السلام

ابوحنیفه و عظمت علمی امام صادق علیه السلام

مقصود ابوحنیفه ازدانستن آرا و اقوال مختلف مردم، اجتهاد فقهى براى مقارنه و تطبیق بین مذاهب مجتهدین بوده است و ابوحنیفه پیشواى بزرگ اهل سنت اعتراف دارد که امام صادق (علیه السلام)آشناترین مردم به اختلاف نظر مردم در مدینه است. چه اینکه آن حضرت محدثان را در مدینه و مجتهدین را در کوفه تعلیم داده است، مدینه و کوفه به دست مالک و ابوحنیفه به عالیترین موقعیت خود رسیدند و آن دو و همچنین سفیان ثورى پیشواى دیگر عراق از شاگردان امام صادق هستند.

ابوحنیفه و عظمت علمی امام صادق علیه السلام

شخصیت امام صادق(علیه السلام) همچون اجداد بزرگوارش تنها متعلق به شیعه نیست، بلکه مربوط به کل جهان اسلام و بلکه بشریت است.

هر چند خاورشناسان غیر مسلمان به مطالعه ابعاد مختلف زندگى و شخصیت این امام بزرگوار پرداختهاند، لیکن با کمال تأسف، امام را تنها از زاویه دید محدود مادى نگریستهاند، و کتاب «مغز متفکر جهان اسلام» ثمره همین شناختهاى ناقص و بررسىهاى سطحى و مادى است که «مرکز مطالعات اسلامى استراسبورگ» نشر داده است و چون نتوانسته اند امام و شخصیت ملکوتى او را بشناسند، و از طرفى نتوانستهاند آن همه معارف و دانشهاى امام را منکر شوند، دچار لغزشهاى غیر قابل گذشت شدهاند و او را شاگرد مع الواسطه «بطلمیوس» معرفى کرده اند.

اینک، نظراتى که از دانشمندان و پیشوایان مذاهب اسلامى درباره شخصیت بى مثال ششمین پیشواى معصوم شیعه، امام به حق ناطق حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) مىآوریم، باید توجه داشت که این دیدگاهها منهاى اعتقاد به مقام امامت و عصمت آن حضرت ابراز شدهاست. و از همین رهگذر ناقص بوده و این تعبیرات نمىتواند آن طور که شایسته است سیماى بلند و ملکوتى این امام همام را ترسیم کند، و گویاى ابعاد وجودى و شخصیت معنوى حضرت امام صادق (علیه السلام)باشند.

نویسنده توانا آقاى عبدالحلیم جندى، مشاور رئیس جمهورى مصر، که از عالمان دیانت و سیاست است. تحت عنوان «شاگردانى که خود پیشوا شدند» آورده است که: ابو حنیفه و مالک، هردو در خدمت امام صادق(علیه السلام)تلمذ کرده و چه در فقه و چه در سیر و سلوک، آن دو تحت تأثیر آن حضرت بوده اند. مالک بن انس استاد شافعى بوده و احمد بن حنبل، مدت ده سال در محضر او کسب علم و دانش کرده است. اینان پیشوایان چهارگانه اهل سنتاند که مستقیم یا غیر مستقیم از شاگردان امام صادق(علیه السلام) بودهاند.

جندى، در جاى دیگر از کتابش مىافزاید: «اگر براى مالک افتخار است که بزرگترین شافعى بوده و یا براى شافعى افتخار است که از بزرگترین اساتید حنبل بوده است، و یا اینکه براى هر دو استاد افتخار است که در نزد این دو استاد تلمذ نمایند، اما شاگردى نزد امام صادق(علیه السلام) افتخارى است که مذاهب چهار گانه اهل سنت، همه در آن شریکاند. بزرگوارى امام صادق(علیه السلام) فزونى و کاستى نداشت، امام(علیه السلام)علم و دانش جدش (صلّی الله علیه وآله) را به همه مردم منتقل مىساخت، امامت مقام و مرتبه او بود و شاگردى پیشوایان اهل سنت در نزد او، آراستگى آنان به سبب نزدیکى با چنین شخصیتى والا بوده است.

علاوه، محدثان بزرگ دیگرى مانند سفیان ثورى که در ورع و سنن و فقه پیشواى زمان در همه عراق بود و در برخورد با خلیفه وقت موضعى استوار داشت، و همچنین بزرگانى مانند عمرو بن عبید که فرقه معتزله را به وجود آورد و محمد بن عبد الرحمان و ابن ابى لیلى همتاى ابو حنیفه و سفیان بن عیینه و رجال بزرگ دیگر فقه و حدیث اهل سنت، نیز در محضر آن حضرت تلمذ کردند. چنانکه ابن ابىالحدید معتزلى مىنویسد: فقه مذاهب اربعه اهل سنت به فقه الصادق(علیه السلام)برمىگردد.

مالک بن انس مىگوید: «و لقد کنت آتى جعفر بن محمد (علیه السلام) و کان کثیر المزاح و التبسم، فاذا ذکر عنده النبى (صلّی الله علیه وآله) اخضر و اصفر و لقد اختلفت الیه زماناً و ماکنت اراه الا على ثلاث خصال: امّا مصلیاً و امّا صائماً و اما یقرء القرآن، و ما رأیته قط یحدث عن رسولالله (صلّی الله علیه وآله) الا على الطهاره و لایتکلم فى مالایعنیه و کان من العلما الزهاد الذین یخشون الله، و ما رأیت الایخرج الوساده تحته و یجعلها تحتى»

مدتى خدمت جعفر بن محمد (علیه السلام) مشرف مىشدم او مزاح مىکرد و لبخند بسیار بر لب داشت، هرگاه نام پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نزدش برده مىشد چهرهاش تغییر مىکرد، ابتدا به سبزى و سپس به زردى مىگرائید، در مدتى که به خانه آن حضرت رفت و آمد داشتم، او را داراى سه ویژهگى یافتم، یا در حال نماز بود، و یا روزهدار بود و یا قرآن تلاوت مىکرد، و هرگز بدون وضو از حضرت رسول خد(صلّی الله علیه وآله) نقل حدیث نمىفرمود، و سخنى به گزاف نمىگفت، وى ازعلما و پرستشگران زاهدى بود که از خداى خویش بیم داشت و هرگاه به دیدارش مىرفتم زیرانداز (یا بالش) خود را اختصاص به من مىداد. مالک در جاى دیگر مىافزاید: «یک سال با حضرت صادق(علیه السلام) حج به جاى آوردم هنگامى که سوار بر مرکب براى احرام مهیا شد هرچه خواست لبیک بگوید: صدا در گلویش قطع شد و نزدیک بود از مرکبش به زیر افتد، بدو گفتم: «اى پسر رسول خد(صلّی الله علیه وآله) ناگزیر باید لبیک بگویى». فرمود: «چگونه جرأت مىکنم لبیک بگویم مىترسم خداى عزّوجل بفرماید: لا لبیک و لا سعدیک»

و خود مالک نیز هرگاه نام پیامبر (صلّی الله علیه وآله) را مىبرد رنگش به زردى مىگرایید و آنگاه که حاضرین جلسهاش سبب آن را سؤال مىکردند مىگفت: اگر آن چه را که من دیدهام شما هم دیده بودید شما هم تصدیق مىکردید و آنگاه، احوالات امام صادق (علیه السلام) را برایشان نقل مىکرد.

«ابوحنیفه» نعمان بن ثابت زوطى، پیشواى مشهور فرقه حنفى، آنگاه که سر تسلیم در پیشگاه عظمت علمى امام صادق (علیه السلام) فرود مى آورد مىگوید: «ما رأیت افقه من جعفر بن محمد (علیه السلام) و انه اعلم الامه»

یعنى کسى را داناتر و فقیهتر از جعفربن محمد (علیه السلام) ندیده ام، و او به طور مسلم اعلم امت اسلامى است. و این نیز گفته او است چنانکه آلوسى در «مختصر تحفه اثنى عشریه» مىنویسد: این ابوحنیفه که مایه فخر و مباهات است با صراحت تمام مىگوید که اگر آن دوسالى که از محضر جعفر بن محمد(علیه السلام) استفاده علمى کردم نبود، هلاک شده بودم، «لولاالسنتان لهلک النعمان»

وى در مدینه و کوفه با امام صادق (علیه السلام) دیدارهاى پراکندهاى داشت. اما دوسال متوالى در مدینه بود و از دانش سرشار امام (علیه السلام) بهرهمند شد، و همین دوسال است که وى را از هلاک رهایى بخشید. منصور، امام صادق (علیه السلام) را از مدینه به عراق آورد و کسى را نزد ابو حنیفه فرستاد و بدو گفت: مردم شیفته و فریفته فضایل امام صادق شدهاند براى محکوم ساختن او یک سرى مسایل دشوار علمى را تدارک ببین…

ابوحنیفه پس از آن درباره ملاقات خود مىگوید:

ابوجعفر منصور دوانیقى در «حیره» بود که کسى را نزد من فرستاد و من نزد او رفتم، وقتى وارد شدم، دیدم جعفر بن محمد (علیه السلام) سمت راست او نشسته است. هنگامى که چشمم به او افتاد ابهت او بیش از منصور مرا گرفت، بر او سلام کردم، به من اشاره کرد نشستم، سپس منصور متوجه امام صادق (علیه السلام) شد و گفت:اى ابا عبدالله (کنیه امامصادق(علیه السلام)) این شخص ابوحنیفه است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «او قبلاً هم پیش ما آمده است» و او را مىشناسم. آنگاه منصور متوجه من شد و گفت اى ابوحنیفه، مسائل خود را بر ابوعبدالله صادق (علیه السلام) عرضه بدار، و من مسائل خود را بر او عرضه کردم، و آن حضرت همه مسائل مرا پاسخ داد، و فرمود: شما چنین مىگویید و مردم مدینه چنین مىگویند، و ما چنین مىگوییم، گاهى گفته آنها را مىپذیرفت، و گاهى با همه مخالفت مىکرد تا اینکه چهل مسأله را بر او عرضه داشتم و همه را پاسخ گفت.

پس از پایان مناظره، ابو حنیفه بىاختیار آخرین سخن خود را با اشاره به امام صادق (علیه السلام) چنین ادا کرد: «ان اعلم الناس،اعلمهم باختلاف الناس»

دانشمندترین مردم کسى است که به آرا و نظرهاى مختلف علما در مسائل احاطه داشته باشد.

مقصود ابوحنیفه ازدانستن آرا و اقوال مختلف مردم، اجتهاد فقهى براى مقارنه و تطبیق بین مذاهب مجتهدین بوده است و ابوحنیفه پیشواى بزرگ اهل سنت اعتراف دارد که امام صادق (علیه السلام)آشناترین مردم به اختلاف نظر مردم در مدینه است. چه اینکه آن حضرت محدثان را در مدینه و مجتهدین را در کوفه تعلیم داده است، مدینه و کوفه به دست مالک و ابوحنیفه به عالیترین موقعیت خود رسیدند و آن دو و همچنین سفیان ثورى پیشواى دیگر عراق از شاگردان امام صادق هستند.

ابوحنیفه از نظر سن از امام صادق (علیه السلام) بزرگتر بود، چند سال قبل از او متولد شد و پس از او هم از دنیا رفت. ابوحنیفه صرفنظر از عمل کردن او به رأى و قیاس، در استدلال فقهى قوى پنجه است که مالک به قدرت استدلال فقهى او اشاره کرده و مىگوید: «ابوحنیفه اگر بگوید ستون مسجد از طلا است، بر آن دلیل اقامه خواهد کرد».

بعد از ابوحنیفه پس از یک صد سال «ابوبحر جاحظ» انتقادگر بزرگ و از دانشمندان قرن سوم مىگوید:

«جعفر بن محمد الذى ملأ الدنیا علمه و فقهه و یقال: ان ابا حنیفه من تلامذته و کذلک سفیان الثورى و حسبک بهما فى هذا الباب»

جعفر بن محمد کسى است که دانش و فقه او دنیا را پر کرده و گفته مىشود که ابوحنیفه و سفیان ثورى از شاگردان او هستند، و تلمذ این دو نزد آن حضرت در عظمت او کافى است. ابن حجر عسقلانى مىگوید: «جعفرالصادق (علیه السلام) نقل الناس عنه ما سارت به الرکبان و انتشر صیته فى جمیع البلدان»

یعنى مردم از آن حضرت علوم مختلفهاى نقل کردهاند که توسن فکر بشر به آن نرسد. و این علوم چنان زبانزد مردم گشته که آوازه آن همه جا پخش شده است. از «عمروبن ابى المقدام» روایت شده است که مىگوید: «کنت اذا نظرت الى جعفر بن محمد (علیه السلام) علمت انه من سلاله النبیین قد رایته واقفاً عند الجمره یقول: سلونى، سلونى»

یعنى هرگاه به جعفر بن محمد (علیه السلام) نگاه مىکردم، در مىیافتم که او از نسل پیامبران است، و او را دیدم که در «جمره» ایستاده بود و مىگفت: از من بپرسید، از من بپرسید. و نیز از صالح بن ابى الاسود روایت شده است که آن حضرت همانند جدّش على (علیه السلام)مىفرمود: «سلونى قبل أن تفقدونى، فانه لایحدثکم احد بعدى بمثل حدیثى»

یعنى قبل از آنکه مرا از دست بدهید مسائل و مشکلات علمى خود را بپرسید، و بعد از من کسى نیست که چون من براى شما حدیث بگوید.

 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *