داستان های امام صادق علیه السلام -

داستان های امام صادق علیه السلام – صبور باش

خانه / قرآن و عترت / عترت / ستارگان هدایت / امام صادق (علیه السلام) / داستان های امام صادق علیه السلام – صبور باش

داستان های امام صادق علیه السلام – صبور باش 

 

مصادف و مرازم – كه هر دو از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام هستند – حكايت كنند:
روزى ابوجعفر منصور دوانيقى حضرت صادق عليه السلام را نزد خود احضار كرده بود.
پس از آن كه امام صادق عليه السلام از مجلس منصور بيرون آمد و خواست از شهر حيره خارج شود، ما نيز به همراه حضرت حركت كرديم .
اوائل شب بود كه به دروازه شهر رسيديم و دژبان، مانع حركت حضرت شد و گفت كه نمى گذارم خارج شويد.
امام عليه السلام اصرار زيادى نمود؛ ولى سودى نبخشيد و مامور حكومت، بر ممانعت خود اصرار مى ورزيد.
مصادف گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم ، اين شخص همچون سگ شما را مى آزارد و مى ترسم بيش از اين موجب ناراحتى شما گردد، اجازه فرما تا من و مرازم كار او را بسازيم و جسد او را در رودخانه بيندازيم .
حضرت اظهار داشت: ساكت باش، لازم نيست كارى بكنى .
و بالا خره، دژبان همچنان به ممانعت و اذيّت خود ادامه داد تا آن كه مقدار زيادى از شب سپرى شد و بعد از آن ، حضرت را آزاد كرد و توانستيم به حركت خود ادامه دهيم .
و چون مقدارى راه رفتيم، امام عليه السلام فرمود: اى مرازم! آيا الا ن بهتر شد يا كارى كه مى خواستيد انجام دهيد؟ گفتيم : ياابن رسول اللّه ! الا ن بهتر شد.
سپس حضرت فرمود: چه بسا مردى به جهت بى تابى و كم صبرى از يك ناراحتى ناچيز نجات يابد؛ ولى بعد از آن مبتلا به يك ناراحتى شديد و بزرگى گردد.(1)

1- كافى : ج 8، ص 73، ح 49.

منبع: اهل البیت علیهم السلام 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *