شعر آتش هجران

شعر آتش هجران

خانه / اشعار / شعرهای مناسبتی / شعر آتش هجران

مانع شویم ز آنچه بجوشد به چشم ما
از جوشش سرشک درین چشمه سار نه

با هرچه درد و داغ بسازم درین میان
با درد هجر دوست نیایم کنار نه

شعر آتش هجران

شعر آتش هجران

از هرچه بگذریم ز چشم نگار نه
از جلوه های ماه به شبهای تار نه

ما در مسیر وصل هم اینگونه بوده ایم

دل خسته از فراق ، وَ از انتظار نه

از هرچه بگذریم به غیر از وصال دوستم
یعنی ز عطر و لاله به فصل بهار نه

دل در جوار هرچه خزان خسته می شود
از این که با بهار شود همجوار نه

مانع شویم ز آنچه بجوشد به چشم ما
از جوشش سرشک درین چشمه سار نه

با هرچه درد و داغ بسازم درین میان
با درد هجر دوست نیایم کنار نه

جان را بس است تاب و قراری که گفته اند
بی تابم از فراق و ندارم قرار ، نه

در قلب زار آتش هجران خموش باد
در جان عشق شعله و شور و شرار نه

دل رنگ خون گرفت ز تیر فراق تو
از جلوه های لاله ی گلگون عِذار نه

از هجر یار ” یاسر” اگر خون جگر شود
از وعده ی وصال ز طرْفِ نگار نه

شاعر:حاج محمود تاری

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *