چرا حضرت امیرالمؤمنین بعد از شهادت فاطمة الزهرا (عليهاالسلام) انتقام او را نگرفت ؟

خانه / مطالب و رویدادها / چرا حضرت امیرالمؤمنین بعد از شهادت فاطمة الزهرا (عليهاالسلام) انتقام او را نگرفت ؟

بسيارى از گروه‏ها و قبايلى كه در سال‏هاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش‏هاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملاً در دل آنها نفوذ نكرده بود. از اين‏رو هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت‏پرستى را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلام در مدينه مخالفت كرده، حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند. اینان با گردآورى نيروى نظامى، نظام نوپاى اسلامى را به شدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد، نبرد با مرتدان بود.

حضرت على(علیه السلام) نيز با ملاحظه خطرهايى كه در صورت قيام او، جامعه اسلامى را تهديد مى‏كرد از قيام و اقدام مسلحانه بر عليه ظالمان به حضرت زهرا خوددارى كرد، و با دشمنان خويش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در اين جا به چند نمونه از خطرهاى جدى كه در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهديد مى‏كرد، اشاره مى‏كنيم:

علی-ابن-ابی-طالب

  1. خطر مرتدين‏

بسيارى از گروه‏ها و قبايلى كه در سال‏هاى آخر عمر پيامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش‏هاى لازم اسلامى را نديده بودند و نور ايمان كاملاً در دل آنها نفوذ نكرده بود. از اين‏رو هنگامى كه خبر درگذشت پيامبر اسلام در ميان آنان منتشر گرديد، گروهى از آنان پرچم «ارتداد» و بازگشت به بت‏پرستى را برافراشتند و عملاً با حكومت اسلام در مدينه مخالفت كرده، حاضر به پرداخت ماليات اسلامى نشدند. اینان با گردآورى نيروى نظامى، نظام نوپاى اسلامى را به شدت مورد تهديد قرار دادند. به همين جهت نخستين كارى كه حكومت جديد انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنين موقعيتى كه دشمنان ارتجاعى اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حكومت اسلامى را تهديد مى‏كردند، هرگز صحيح نبود كه امام(علیه السلام) پرچم ديگرى به دست گيرد و قيام نمايد.

حضرت على(علیه السلام) در يكى از نامه‏هاى خود به مردم مصر، به اين نكته اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: «آن گاه كه پيامبر(ص) به سوى خدا رفت، مسلمانان پس از وى در كار حكومت با يكديگر درگير شدند. سوگند به خدا، نه در فكرم مى‏گذشت و نه در خاطرم مى‏آمد كه عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بيت او بگرداند، يا مرا پس از وى از عهده‏دار شدن حكومت باز دارند. تنها چيزى كه نگرانم كرد شتافتن مردم به سوى فلان شخص (ابوبكر) بود. من دست باز كشيدم تا آن جا كه ديدم گروهى از اسلام بازگشته، مى‏خواهند دين محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسيدم كه اگر اسلام و طرفدارنش را يارى نكنم (و دست به قيام بزنم)، رخنه‏اى در آن بينم يا شاهد نابودى آن باشم، كه مصيبت آن بر من سخت‏تر از رها كردن حكومت برشماست، كه حكومت كالاى چند روزه دنياست…

  1. خطر مدعيان دروغين نبوت

علاوه بر خطر مرتدين، مدعيان نبوت و پيمبرانى دروغين مانند «مسيلمه»، «طليحه»، «سجاح» نيز در صحنه ظاهر شده، هر كدام طرفداران و نيروهايى دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدينه را داشتند

كه با همكارى و اتحاد مسلمانان پس از زحماتى فراوان نيروهاى آنان شكست خوردند.

  1. خطر روميان

خطر حمله احتمالى روميان نيز مى‏توانست مايه نگرانى ديگرى براى جبهه مسلمانان باشد، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با روميان درگير شده بودند. از همين روى روميان مسلمانان را براى خود خطرى جدى تلقى مى‏كردند و در پى فرصتى بودند كه به مركز اسلام حمله كنند. اگر حضرت على(علیه السلام) دست به قيام مسلحانه مى‏زد، با تضعيف جبهه داخلى مسلمانان، بهترين فرصت به دست رومى‏ها مى‏افتاد كه از اين ضعف استفاده كنند.

لذا در چنین شرایطی سكوت حضرت على(علیه السلام) همانند سكوت پيامبر است كه گاهى براى مصلحت يا رفع فتنه سكوت مى‏نمود؛ مانند جريان طلب نمودن كاغذ و قلم در واپسين روزهاى حيات حضرت رسول(ص) كه بعضى از حاضران (عمر) گفتند: «اِنَّ رسول اللَّه(ص) يَهْجر»؛ (صحيح مسلم، ج 5، ص 76، دارالفكر، بيروت). پيامبر هذيان مى‏گويد، يا به قولى: «قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ»؛ (صحيح مسلم، همان؛ صحيح بخارى، ج 7، ص 9، دارالفكر، بيروت). درد بر او غالب شده است و بيهوده حرف مى‏زند. تا جايى كه حضرت دستور فرمودند همه از خانه بيرون بروند و از نوشتن صرف‏نظر كردند و سكوت فرمود.

امير مؤمنان على بن ابى‏طالب(علیه السلام) نيز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگيرى از نابود شدن اسلام سكوت كردند. ابو طفيل مى‏گويد: در روز شورا من در كنار آن خانه – محل شوراى شش نفره – بودم كه سر و صدا از اندرون بلند شد. شنيدم كه امام على(علیه السلام) مى‏فرمود: «زمانى مردم با ابوبكر بيعت كردند به خدا قسم كه من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عين حال اطاعت كردم تا مبادا مردم كافر شوند و گردن يكديگر را با شمشير بزنند. سپس ابوبكر براى عمر بيعت گرفت، در حالى كه به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولى باز هم اطاعت كردم كه مبادا مردم كافر شوند و امروز شما مى‏خواهيد با عثمان بيعت كنيد، اما به خدا سوگند، من رضايت نمى‏دهم و اطاعت نمى‏كنم».

در نهج‏البلاغه نيز مى‏خوانيم كه آن حضرت فرمود: «من رداى خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپيچيدم و كنار رفتم، در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا با دست تنها و بدون ياور به پا خيزم و حق خود و مردم را بگيرم و يا در اين محيط پر خفقان و ظلمتى كه پديد آورده‏اند، صبر كنم؟ محيطى كه پيران را فرسوده، جوانان را پيرو مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگى به

عقل و خرد، نزديك‏تر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مى‏ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مى‏ديدم ميراثم را به غارت مى‏برند».( نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 3.)

امام(علیه السلام) در جاي ديگر مي‌فرمايد: «خوب مى‏دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته‏ترم. به خدا سوگند، تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبه راه باشد و در هم نريزد و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان مدارا خواهم كرد».( نهج‏البلاغه، صبحى صالح، خطبه 74.)

آرى، حضرت على(علیه السلام) در برابر ظالمان و غاصبان کاري نکرد، تا زحمت‏هاى 23 ساله پيامبر و خون شهدايى چون حمزه، جعفر طيار و… به هدر نرود. ايشان به جهت حفظ اسلام از انتقام خودداري کرد تا اصل اسلام باقى بماند.

(پایگاه اطلاع رسانی شیعیان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *