نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش نهم

خانه / مطالب و رویدادها / نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش نهم

نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش نهم

اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ اسْمآئِكَ بِاكْبَرِها وَ كُلُّ اسْمآئِكَ كَبيرَةً؛ اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِاسْمآئِكَ كُلِّها. بارالها … ای خدا …

تفسير ادبى‏

     از نظر لغت «اسم» به معناى علامت و نشانه است. لكن در عرف، غلبه پيدا كرده و به آن چيزى كه «اسم» براى چيزى بگذارند اصطلاح شده است؛ يعنى علم براى چيزى است كه به آن «اسم» می گويند.

     يك حرف مشهور در ميان اصحاب است كه می گويند: «اسماءُ اللَّه توقيفى است.» اين صحيح است؛ يعنى پروردگار عالم اسماى حسنايى دارد و اين اسما را خود خدا بايد براى خود انتخاب كند و اين‏كه ما به طور علمى براى خدا چيزى وضع كنيم جايز نيست، اما عرف، ذوق و دقت اين را می پسندد، لذا اين كه می گويند اسماء الله توقيفى است؛ يعنى مثلًا اگر بخواهيم به خدا «عِلَّةُ الْعِلَلْ» بگوييم و اين عِلَّةُ العلل يكى از اسماى خدا باشد، جايز نيست. اما اگر صفتى براى خدا بياورم، نه از باب عَلَميّت؛ براى مثال بگويم پروردگار عالم واجب الوجود، عِلّتُ العِلل و اسْطقسُّ فَوْقَ اسْطُقُسات‏(1) است، مانعى ندارد، چون صفت آوردن براى خدا- هر صفتى كه لايق‏ ذات مقدسش باشد- اشكالى ندارد؛ لذا بين اسما و صفات به اين اعتبار تفاوتى نيست چنان كه بين اسما و كلمات هم تفاوتى نيست، و براى اين كه در جملات تكرار لازم نيايد از اين اسما كه در اين جاست عَلَم‏ هايى را كه براى ذات مقدس خداست، اراده می كنيم؛ يعنى آن اسم ‏هايى كه خود پروردگار عالم براى خود انتخاب كرده و به واسطه اهل‏ بيت به اطلاع ما رسيده ‏است.

     «فيض مقدس» از اسماى خداست؛ يعنى علامت خداست، و عَلَم براى ذات مقدس خدا نيست؛ بنابراين مراد از اسما در «اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ اسْمائِكَ»، «رحمان»، «رحيم»، «قيّوم»، «قدّوس»، «سلام» و اسم ‏هايى است كه در دعاها و قرآن شريف ديده می شود. و صفات خدا در قرآن گاهى به طور علميت گفته شده، چنان كه در دعاها هم فراوان است: «يا اللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحيمُ.»

اسم‏ هاى يادشده، عَلَم است و خدا را به اين اسم‏ ها كه از طرف ذات مقدس براى خودش گذاشته شده، می خوانيم. گاهى هم به طور وصفى است: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» در اين جا رحمان و رحيم، وصف براى اللَّه است، نه اسم.

شرح عرفانى‏

عارف، يعنى كسى كه به در خانه خدايش رفته است، گاهى به اسماى پروردگار عالم و صفات او توجه پيدا می كند و می بيند كه در ميان اسما اسمى به نام «اسم اعظم» و «اسم اكبر» داريم، لذا می گويد:

«اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ اسْمائكَ بِاكْبَرِها؛ اى خدا! به درخانه تو آمده ‏ام، توجهم به اسماى توست به بزرگ ‏ترين اسم‏ هايت تو را قسم می دهم.»

در همين حال توجه پيدا می كند كه همه اسما و صفات عين ذات او هستند، لذا می گويد: «وَ كُلُّ اسْمآئكَ كَبيرَةً اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِاسْمائكَ كُلِّها؛

اى خدا! همه اسمائت بزرگ‏اند، به در خانه تو آمده ام، و تو را به همه اسمائت قسم می دهم؛ يعنى تو را به ذات مقدست قسم می دهم.»

گاهى هم توجه می كند كه فيض مقدس از اسماى خداست؛ بنابراين می گويد: «اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ اسْمائكَ بِاكْبَرِها؛

خدايا! به درخانه تو آمده ‏ام، نظرم به رحمت واسعه توست. خدايا! تو را به آن اسمى كه بزرگ‏ترين اسم‏ هاى تو در اسماى افعال است و به حقيقت محمد صلّى الله عليه و آله قسم می دهم.»

گاهى توجه پيدا می كند كه فيض مقدس بسيط است، در اين حال می گويد: «وَ كُلُّ اسْمآئكَ كَبيرَةً اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِاسْمائكَ كُلِّها؛ اى خدا! به در خانه تو آمده ‏ام، تو را به رحمت واسعه‏ ات كه يك چيز بيشتر نيست، قسم می دهم.»

درس ولايى‏

عارف گاهى توجه به اهل بیت دارد و اين كه اهل بیت اسماى حسناى خدا هستند، وى در حال كثرت است و چهارده نفر را می بيند، لذا می گويد:

«اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ اسْمائكَ بِاكْبَرِها؛ اى خدا! به در خانه‏ ات آمده ام، تو را به حقيقت محمد صلّی الله عليه و آله كه بزرگ‏ترين اسماى توست قسم می دهم.»

وى در همان حال توجه پيدا می كند كه اهل بیت نور واحد، اسم واحد و كمال واحدند، در اين حال می گويد: «وَ كُلُّ اسْمآئكَ كَبيرَةً اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِاسْمائكَ كُلِّها؛ اى خدا، به در خانه ات آمده ام، نظرم به چهارده معصوم است، چهارده معصوم را به در خانه‏ ات شفيع آورده ام. اى خدا! تو را به اين چهارده معصومى كه نور واحدند، قسم می دهم.»

تذكر اخلاقى‏

وقتى كه عارف در خانه خدا برود و بگويد: «اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ اسْمائكَ؛ اى خدا! به در خانه ات آمده ام، توجهم به اسماى توست.» اگر دل و زبان او هم بگويد:

«اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ اسْمائكَ.» و دل او مظهر صفت جلال و جمال خدا باشد، خواه ناخواه به جايى می رسد كه صفات و اسماى جمال و جلال خدا بر دلش حكومت پيدا می كند: «يَدْعَونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً.»(2) عارف در اين حال به مقامى می رسد كه جز وى نمی تواند آن را درك كند و گاهى اسما و صفات پروردگار عالم در دل رسوخ می كند، و بالاتر از اين، گاهى پروردگار عالم بر دل انسان حكومت پيدا می كند: «لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ و لابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ.»(3)

نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش نهم

حكومت خدا بر دل‏

حكومت خدا بر دل، موجب می شود كه ديگر هيچ چيز و هيچ كسى انسان را مشغول نكند و دل به كسى جز خدا نبندد.

در اين حالت در خلوت و جلوت با خداست:

«الَذّينَ يَذْكُرونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنوبُهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَالارْض رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»؛(4) آنان كه خدا را [در همه احوال‏] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد می كنند، و در آفرينش آسمان‏ها و زمين می انديشند [و می گويند كه‏] پروردگارا، اين‏ها را بيهوده نيافريده‏اى، منزهى تو، پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.

– اين حالت از كجا پيدا می شود؟

– برهان؟ نمی تواند.

– عقل؟ پايش لنگ است.

پاى استدلاليان چوبين بود

پاى چوبين سخت بى تمكين بود(5)

– چه چيزى می تواند اين حالت را به انسان بدهد؟ چه وقت انسان می تواند مصداق اين آيه شريفه بشود كه: «اللَّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الِىَ النُّورِ»؛(6) «ولىّ» در اين جا به معناى «سرپرست» است. وقتى خدا بر دل مؤمنين حكومت می كند، تمام ظلمت‏ ها و طاغوت‏ ها از دل می رود، و نور می آيد: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظّلُماتِ الِىَ النُّورِ»؛- چه وقت خدا بر دل حكومت می كند؟

– وقتى كه دل لياقت حكومت خدا را داشته باشد.

«ديو چو بيرون رود فرشته در آيد.»(7)- هر وقت كه صفات رذيله و قساوت‏ ها از دل برود و رابطه با خدا محكم شود.

     روزه ماه مبارك رمضان، روزه ‏هاى مستحبى، شب زنده ‏دارى، راز و نياز با خدا، نماز، ب‏خصوص نماز اول وقت و از همه بهتر اجتناب از گناه، زمينه ساز حكومت خدا بر دل هستند. اين‏ها موجب می شوند تا نور خدا و اسما و صفات وى تجلى پيدا كرده و ذات مقدسش بر دل حكومت كند.

يك تقاضا

     در زندگى‏تان اگر «اجتناب از گناه» باشد به يقين نور خدا بر دل می تابد. قرآن می فرمايد: «هُدىً لِلْمُتَّقينَ.»(8) دست عنايت خدا بر سرآدم با تقواست. اما در آيات فراوانى می فرمايد:

«انَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمينَ.»(9)، «انَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفاسِقينَ.»(10) و «انَّ اللَّهَ لا يَهْدِى الْقَوْمَ الكافِرينَ.»(11) خدا بر دل گنه‏كار حكومت ندارد و دست عنايتش روى سر ظالم نيست. اگر خدا نباشد طاغوت و طاغوت‏ها و شيطان‏ها بر دل حكومت می كند، و صفات رذيله يكى پس از ديگرى بر دل هجوم می آورند: «والَّذينَ كَفَرُوا اوْلِيائُهُمُ الطَّاغُوُتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ الِىَ الظُّلُماتِ.»(12) اگر نور خدا نباشد ظلمت‏ها بر دل فرود می آيد: «اوْ كَظُلْماتٍ فى‏بَحْرٍلُجّىٍ يَغْشهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ.»(13)

اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ عِزَتِكَ بِاعَزِّها وَ كُلُّ عِزَتِّكَ عَزيزَةً؛ اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها.

تفسير ادبى‏

     «عزت» از نظر لغت به معناى «غلبه»، «قُوّت» و چيزى كه معادل ندارد و عزيزُ الوُجود است، آمده است. پروردگار عالم به حسب ذات بر هر چيزى غلبه دارد.

     قرآن می فرمايد: «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ.»(14) «وَاللَّهُ غالِبٌ عَلى‏ امْرِهِ»؛(15) پروردگار عالم غالب بر هر چيزى است، و بر بنده ‏هايش غالب می باشد. پروردگار عالم از نظر ذات مقدسش قوى است و مؤثرى در اين عالم جز خدا نيست، و تأثير هر چيزى به واسطه خداست:

«يا ايُّهَا النَّاسُ انْتُمُ الفُقَراءُ الَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَميدُ.»(16) ما سوى الله و مردم، فقر و ربط محض‏اند. غنى مطلق اوست، و هر اثر و تأثيرى در اين عالم به واسطه وجود او می باشد. پروردگار عالم از نظر ذات مقدسش عديل‏ ندارد، و صرف الوجود است و صرف الوجود مانند و نظيرى ندارد: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ‏ءٌ.»(17) چنان كه پروردگار عالم از نظر صفات جمال و جلال، به هر سه معنا، عزيز است از نظر صفات غالب است؛ يعنى تأثير هر چيزى به واسطه صفات جمال و جلال اوست.

پروردگار عالم از نظر صفات عديل، مثل، بدل و نظير ندارد. نه از نظر صفاتِ جمال، و نه از نظر صفات جلال كسى همانند او نيست.

فعل و فيض مقدس پروردگار عالم بر ماهيات غالب است، و مبدأ همه آثار است و فيض مقدسش عدل ندارد، چنان كه قرآن فرموده است: «فَانَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعًا.»(18)

نیایش با خدا – شرحی بر دعای سحر – بخش نهم

شرح عرفانى‏

     عارفى كه بر درِ خانه خدا می رود، اگر متوجه باشد وقتى كه به ذات مقدس، صفات و اسماى خدا توجه می كند، پروردگار عالم را اقواى از هر چيزى و صفات خود (صفات جمال و صفات جلال) می بيند، در اين نظر می گويد:

«اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ عِزَّتِكَ بِاعَزِّها؛ اى خدا! به در خانه ات آمده ام، تمام توجهم به عزت تو و به عزيزترين عزت ‏هايت است؛ يعنى به ذات مقدست تو را قسم می دهم.»

     عارف وقتى به عالم اسما و صفات توجه كند، و ببيند كه همه صفات خدا عين ذات خداست، می گويد: «وَ كُلُّ عِزَّتِكَ عَزيزَةً اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها؛ اى خدا! به درخانه ات آمده ام، و فقط تو را می بينم كه غالب بر هر چيز، مبدأ هر اثر و وجود بى نظير هستى. اى خدا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به ذات مقدست،- كه صرف عزت است- قسم می دهم.»

     اما اگر عارف در عالم اسماى افعال و عالم كثرت، به فيض مقدس ربوبى نظر داشته باشد و كثرت ببيند، در اين حال می گويد: «اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ عِزَّتِكَ بِاعَزَّها؛ خدايا! به درخانه ات آمده ام، و به فيض مقدست نظردارم، و می بينم كه عزيزترين فيض مقدست، حقيقت محمدى صلّی الله عليه و آله است، و تو را به پيغمبراكرم صلّی الله عليه و آله قسم می دهم.»

     عارف وقتى كه فيض مقدس را بسيط می بيند، می گويد: «وَ كُلُّ عِزَّتِكَ عَزيزَةٌ اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِعِزَّتِّكَ كُلِّها؛ اى خدا! همه عزت‏هايت عزيز است، يك چيز بيشتر نيست. اى خدا! به در خانه ات آمدام، و تو را به سعه رحمت و عزتت در اين عالم وجود، قسم می دهم.»

درس ولايى‏

     عارف گاهى نظر به اهل بیت عليهم السّلام دارد و می خواهد اهل بیت عليهم السّلام را كه عزيزترين موجودات است، به خانه خدا ببرد، وى در اين نظر می گويد: «اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ مِنْ عِزَّتِكَ بِاعَزِّها؛ خدايا! به درخانه ات آمده ام، نظر به چهارده معصوم دارم، و تو را به عزيزترين آن‏ها (پيغمبر اكرم صلّی الله عليه و آله) قسم می دهم.»

     وى وقتى توجه كند به اين كه چهارده معصوم داراى يك عزت و نورند، می گويد: «وَ كُلُّ عِزَّتِكَ عَزيزَة اللَّهُمَّ انّى‏ اسْئَلُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها؛ خدايا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به چهارده معصوم قسم می دهم.»

تذكر اخلاقى‏

     چيزى كه بايد در اين جمله به آن توجه داشت اين است كه مؤمن عزيز است، قرآن می فرمايد: «وَللَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنينَ وَلكِنَّ الْمُنافِقينَ لايَعْلَمُون»؛(19) عزت مختص خدا، پيامبر و مؤمنين است، ليكن منافقين نمی فهمند.

     هر چه ايمان، بيشتر در دل رسوخ كند مؤمن عزيزتر شده و می تواند بر هر چيزى غالب و مبدأ هر چيزى شود؛ يعنى در عالم تكوين تصرف كند، و می تواند بى نظير باشد. اگر انسان، كامل باشد در عالم وجود بى نظير است، می تواند عزيز باشد، و محبت وابهتش در دل‏ها ريخته شود. قرآن می فرمايد:

«مَن كانَ يُريدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَميعاً»؛(20) هر كس عزت می خواهد، عزت يك سره از آن خداست.

     اى انسان اگر رابطه‏ ات با خدا محكم شد عزيز می شوى؛ عزيز به هر سه معنا. قرآن می فرمايد: «انَّ الَّذينَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الَّرحْمنُ وُدّاً»؛(21) كسانى كه ايمان آوردند و طبق ايمان عمل كردند و كارهاى شايسته انجام دادند پروردگار عالم محبت آن‏ها را در دل‏ها می ريزد و آن‏ها را بر دل‏ها حاكم می كند.

امام حسن عليه السّلام در روايتى هنگام مرگ، به جناده فرموده است:

«جُنادَةُ! و اذا ارَدْتَ عِزّاً بِلا عَشيرَةٍ وَ هَيْبَةً بِلاسَلْطَنَةٍ فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصيَةِ اللّهِ الِى‏ عِزِّ طاعَتِه؛(22) اگر می خواهى در بين مردم عزيز باشى بدون اين كه خويشاوندانى داشته باشى، اگر می خواهى ابهت داشته باشى بدون اين كه قدرت و سلطنت ظاهرى داشته باشى لباسِ ذلتِ معصيت را بكَن، و لباسِ عزت اطاعت را بپوش.»

     اسباب ظاهرى به كسى عزت نمی دهد. مكنت‏ ها، قدرت‏ ها و مال و منال اين دنيا، فانى است. آن چه به انسان عزت حقيقى می دهد و انسان را به جايى می رساند كه همه از او حساب ببرند، رابطه با خداست؛ آن چه به انسان عزت می دهد، روزه، دعاى سحر، نماز شب و خواندن قرآن است اگر با حال خوانده شود، و زبان بگويد و دل از او متابعت كند. معرفت و نور خدا، و حكومت او بر دل هر چه بيش‏تر باشد، عزت و ابهت صاحب‏ دل در جامعه بيش‏تر خواهد بود؛ بنابراين اگر عزت و ابهت می خواهيد رابطه خود را با خدا محكم كنيد. در روايات می خوانيم: «گناه موجب سقوط است.»(23) گناه، انسان را نه تنها پيش خدا مطرود می كند بلكه پيش اهل بیت و در جامعه هم مطرودش می كند.

     گناه موجب می شود تا براى انسان در جامعه يك حّسِ بدبينى پيدا شود و در جامعه مطرود شده و ابهت و عزت خود را از دست دهد، اگر چه قدرت ظاهرى، مال و منال، مكنت و عشيره داشته باشد. ولى «مؤمن» يعنى آن كه رابطه‏اش با خدا محكم است- اگر چه هيچ كس را ندارد- عزيز است. چون خدا را دارد همه چيز دارد.

  • ذلت از طرف خدا چه وقت پيدا می شود؟
  • – وقتى كه انسان مطرود شود.
  • كى انسان مطرود می شود؟
  • – وقتى كه گناه در زندگى او زياد باشد.

پی نوشت:

1- از تعبيرات مختص به فيلسوف مشهور ميرداماد- عليه الرحمه- است؛ به معناى مادة المواد، اصل عناصر.

2- سجده، آيه 16.

3- نور، آيه 37.

4- آل عمران، آيه 191.

5- مثنوى معنوى، دفتر اول« ناليدن ستون حنانه چون براى پيغامبر صلّی الله عليه و آله …» بيت 16.

6- بقره، آيه 257.

7- حافظ، ديوان اشعار، غزليات، شماره 232.

8- بقره، آيه 2.

9- قصص، آيه 50.

10- منافقون، آيه 6.

11- مائده، آيه 67.

12- بقره، آيه 257.

13- نور، آيه 40.

14- انعام، آيه 18.

15- يوسف، آيه 21.

16- فاطر، آيه 15.

17- شورى، آيه 11.

18- نساء، آيه 139.

19- منافقون، آيه 8.

20- فاطر، آيه 10.

21- مريم، آيه 96.

22- حياة الامام الحسن بن على عليه السّلام، ج 2، ص 482.

23- ميزان الحكمة، ج 2، ص 986.

 

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *