مبارزه ی بهلول با جشن باغ ملّی

خانه / مطالب و رویدادها / مبارزه ی بهلول با جشن باغ ملّی

مبارزه ی بهلول با جشن باغ ملّی

آنچه در ادامه می آید برگی از صفحات زندگی مجاهدانه ی روحانی وارسته و پارسا مرحوم شیخ محمدتقی بهلول گنابادی است که از پیشگامان مبارزه با سلطه ی طاغوت در جریان کشف حجاب بود.

کودکی و نوجوانی

     حاج شيخ محمّد تقي بهلول در سال1279 شمسي در روستاي بيلند شهرستان گناباد پا به عرصه حيا ت گذاشت.شيخ در 6 سالگي رسماً به مکتب مي رود ودر 8 سالگي تمام قرآن را حفظ کرد وي در 7 سالگي برا ي زن ها منبر مي رفت كه در آن زمان به خاطر رفتار خاصّش به بهلول شهرت يافت. درس هاي حوزه از ادبيات تا قوانين را نزد پدرش در بيلند آموخت. وي در سن 14 سالگي در گناباد يك منبري معروف بود در همان نوجواني (در 14 سالگي) با صوفيه گناباد (فرقه نعمت اللّهي) مخالفت مي كرد و صوفي ها نيز در آن زمان چند بار قصد كشتن شيخ بهلول را كردند. لذا پدر ايشان تصميم گرفت با خانواده اش به سبزوار مهاجرت كند تا اوّلاً شيخ بهلول به دليل منبر رفتن، از درس خواندن باز نماند و ثانياً از صوفي هاي گناباد دور باشد. شيخ بهلول اوّلين سخنراني آتشين خود را در سن 16 سالگي در زمان احمد شاه در ايّامي که امر به معروف و نهي از منکر ممنوع گرديده بود بر عليه رژيم شاه ايراد کرد.

مسافرت به قم براي جهاد و ادامه تحصيل

     شيخ بعد از سبزوار به قم مسافرت مي كند تا علما را در مقابل دولت همراهي كند ولي وقتي به قم مي رسد، هيچ اثري از جنگ و درگيري بين علما و دولت مشاهده نمي كند و حتّي مشاهده مي كند كه علما در نزد دولت بسيار محترم هستند به طور مثال مي توان به جريان نظام وظيفه اشاره كرد كه علما از شاه درخواست معاف كردن شهر قم و حومه اش كرده بودند كه شاه هم موافقت كرده بود. شيخ هم با مشاهده اين اوضاع درسش را ادامه داد و گاهي اوقات براي سخنراني به دهات اطراف قم مي رفت به طوري كه در ميان بيست و پنج ده رسوخ كامل پيدا كرد.

bohlool

مخالفت با ساختن باغ ملّي در محلّ قبرستان قم

     بعد از قضيه ی خراب كردن قبرستان قم شهرداري قصد داشت كه بجاي قبرستان، باغ ملي قم را در همان محل احداث كند براي همين نهالهاي زيادي را در آنجا كاشت شيخ بهلول هم به همراه مردم شبانه به آنجا رفتند و نهال ها را كندند و با خود بردند. رئيس شهرباني كه فهميده بود اين كار بهلول است به فكر افتاد كه او را دستگير كند، ولي طرفداران و دوستان شيخ او را پناه دادند و شهرباني نتوانست او را دستگير كند. ترس از شهرباني مانع از مبارزه شيخ نشد و او از يك ده به ده ديگر مي رفت و گاهي اوقات نيز در مجالس بزرگي كه به سبب مرگ يا عروسي برگزار مي شد به طور ناگهاني وارد مي شد و بر عليه شاه و دولت هرچه مي خواست مي گفت و دوباره به محلّ اختفاي خود بر مي گشت. شيخ بهلول بعد از پنج ماه جنگ و گريز با شهرباني كه منتظر قيام علما بود به سبزوار برگشت.

حضور شيخ بهلول در صحنه مبارزات سياسي

جشن باغ ملّي سبزوار در روز اوّل محرم

     اسلام زدايى در كشورهاى اسلامى ، بويژه در منطقه ی خاورميانه ، مهمترين استراتژى استعمار بود. اين استراتژى شيطانى با به قدرت رسيدن رضاخان به طرز پيچيده و زمانبندى شده اى در ايران به مرحله ی اجرا در آمد. امّا به سبب برخورد قاطع مردم به رهبرى روحانيت از جمله موضع گيرى تند و كفرستيزانه ی آيت الله بافقى مدت 8 سال طرح حجاب زدايى از زنان مسلمان ايران به تعويق افتاد. در اين هشت سال از سال 1305 الى 1314 شمسى ، روحانيت در معرض شديدترين حملات روانى و يورش هاى تبليغاتى قرار گرفت . طرح موذيانه استفاده از عمامه به شرط داشتن تصديق دولتى،خود بخشى از اين حملات روانى بود. و بالاخره رضا شاه پهلوي شاه ايران و مصطفي کمال پادشاه ترکيه در کشور انگلستان با هم عهد بستند که ممالک خود را به صورت کشورهاي اروپايي در آورند و روحانيت را بردارند و به جاي آن بي حجابي و شراب خواري و… را رواج بدهند. جهت تحقّق بخشيدن به اين هدف امان الله خان شاه افغانستان با خانمش سفري را در ايران آغاز کردند که رضا شاه آنها را از مرز بازرگان ترکيه وارد ايران کرد و از تبريز و مشهد و … عبورداد و از تربت جام به وطنشان فرستاد. دربين راه به هر شهري كه مي رسيدند، باغ ملّي آن شهر را زينت مي دادند و جشن در آن برگزار مي كردند. در اين جشن ها انواع حرامات ديني مانند شراب و رقص زنان فاحشه و بي حجاب وجود داشت. اتّقاقاً ورود امان الله خان به سبزوار مصادف شد با شب اوّل محرم و مأموران، باغ ملّي را براي جشن، تزئين كرده بودند. شيخ بهلول كه در آن زمان در سبزوار زندگي مي كرد نيز درصدد مخالفت با اين جشن بر آمد و براي كمك گرفتن نزد پنج تن از امامان جماعت سبزوفت ولي هيچ يك از آنها حاضر نشدند كه به او كمك كنند و گفتند كه مخالفت با دولت، حكم خودكشي دارد و شرعاً و عقلاً ممنوع است.

     ساعت چهار بعد از ظهر، بعد از آنكه شيخ بهلول از همه جا و همه كس نااميد شد خود به جلو باغ ملّي رفت. هركس كه شيخ را مي ديد به او مي گفت چه عجب شما به اين منطقه از شهر براي تماشا آمده ايد شيخ در جواب آنها مي گفت كه من براي تماشا نيامده ام بلكه من تأسّف مي خورم كه روز اوّل محرّم شهر ما بايد همانند شهر شام زينت داده شده باشد؟!! و بدين گونه بهلول مردم را تحريك نمود يک ساعت بعد(ساعت5 بعد از ظهر)حدود 150 نفر اطراف شيخ جمع مي شوند که همگي هم نظر با شيخ بودند. شيخ بهلول: همه به بدي اينکار اقرار داريد و هيج غيرتي نشان نمي دهيد. يکي از حاضران: اين کار وظيفه ی علما است بايد آنها پيش قدم شوند تا ما از آنها پيروي کنيم. اگر يک روحاني براي منع اين کار حاضر شود همه او را ياري مي کنند. شيخ بهلول: اگر من هم که مجتهد نيستم قيام کنم من را همراهي مي کنيد؟ مردم در جواب شيخ گفتند بلي ، ما تو را از مجتهدين شهر خود محترم تر مي دانيم. شيخ بهلول: دو نفر شجاع بروند و به شهردار سبزوار بگويند که يک دسته از مؤمنين در باغ ملّي جمع شده اند و با شما کار دارند. شهردار كه ترسيده بود، موضوع را به شهرباني اطّلاع داد و بعد از آن نزد مردم رفت. شيخ بهلول به شهردار گفت: به نام دين و وجدان از تو درخواست مي كنيم كه اين جشن را برگزار نكني. امّا شهردار در مقابل اين حرف كوتاه نيامد و مي گفت : اين جشن به دستور شاه ايران برپا شده است و كسي حقّ بر هم زدن آن را ندارد. سپس مردم را تهديد به بازداشت كرد.

     شيخ بهلول مي گويد:((در حالي که شهردار صحبت مي کرد دو نفر پليس از طرف شهرباني پيدا شدند و به طرف ما مي آمدند ولي پيش از اينکه به ما برسند پليس ديگري با عجله از عقبشان آمد و به آنها چيزي گفت و هرسه به طرف شهرباني برگشتند بنده از اين منظره فهميدم که شهرباني شکست خورده و اوّل دو پليس را به عقب من فرستاده و بعد که ديده جمعيّت در تزايد است خود را کنار کشيده قوّت قلبم زياد شد و به اطرافيان گفتم اکنون که شهردار حاضر نيست اين بساط را برچيند؛ شما آن را بر چينيد.)) برادر زن شيخ (عبدالوهّاب) پيش دستي کرده و يک شيشه برق را به زمين زده و مي شکند. شهردار مضطرب شده و با صداي لرزان مي گويد: آقايان بي نظمي نکنيد ما خودمان ابن بساط را جمع مي کنيم. شيخ بهلول: پانزده دقيقه مهلت داريد تا ما به مسجد رفته و نماز بخوانيم و بر گرديم؛ اگر اين بساط باقي بود هر کاري که بخواهيم انجام خواهيم داد. شیخ بهلول به همراه جمعیت که 100 الی 200 نفر بودند به مسجد می رود و زمانی که بر می گردد دیگر اثری از جشن باقی نبود.

     این اوّلین حضور شیخ بهلول در صحنه ی مبارزات سیاسی بود. بنا به گفته ی ایشان «در این وقت برایم معلوم شد که بنده آنقدر که خودم را کوچک می بینم کوچک نیستم و دولت آنقدر که مردم آن را بزرگ می دانند، بزرگ نیست؛ بلکه اگر مردم همّت کنند هر دولتی را می توانند از پای در آورند» و بعد از این واقعه چون تحت تعقیب قرار گرفت، پیاده عازم قم شد.

به نقل از سایت وارثون و حوزه

پایگاه اطّلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *