متن کامل مصاحبه‌ سید حسن نصرالله با روزنامه‌ الاخبار

خانه / مطالب و رویدادها / متن کامل مصاحبه‌ سید حسن نصرالله با روزنامه‌ الاخبار
حزب الله حس می‌کند که مسئول شیعیان عرب است (شیعیان اثنی عشری و اسماعیلی و علوی‌ها و …)؟
-همیشه عده‌ای بوده و هستند که می‌‌خواهند ما را اینطور نشان دهند. حزب الله از اول به عنوان یک حزب وطنی مطرح بوده و در سطح منطقه هم به عنوان جریان مقاومتی ضد اسرائیلی شناخته می‌شده است و اتفاقا در این نبرد‌ها موفقیت‌های عظیم و پیروزی‌های بزرگ هم به دست آورده است و حکومت‌های عربی و همه‌ی نیروهای سیاسی می‌دانسته و می‌دانند که حزب از نیروهای جدی (اگر نگوییم جدی‌ترین نیروها) است که مواجهه با طرح‌های صهیونیستی را وظیفه‌ی خود می‌داند. در نتیجه، بحثی در چرایی ارتباط حزب الله با نبرد ضد اسرائیلی و با وقایع میدانی داخل فلسطین وجود ندارد. وقتی  تحولات منطقه رخ داد، سعی شد که در هر کشوری یک جور استفاده [برای چند دسته کردن مردم] برده شود. در مصر چون بحث سنی و شیعه وجود نداشت، عنوان نبرد را گذاشتند مخالفین و نظام. همین ماجرا در لیبی و تونس هم رخ داد. ولی در عراق، رفتند سراغ تحریکات مذهبی. همه هم می‌دانند کدام کشورها و کدم رسانه‌ها عراق را به این تحریکات کشاندند، چه در دوره‌ی اشغال آمریکا و چه پس از عقب‌نشینی آمریکایی‌ها. وقتی که حوادث سوریه شروع شد، همین کار را کردند و درگیری را به درگیری طائفه‌ای و مذهبی تبدیل کردند، از طریق فضاسازی و تحریکات و سخنرانی و جمع کردن رزمنده از چهارگوشه‌ی عالم. حزب الله، هر وقت که در میدانی، کمکی یا حمایتی ارائه می‌کند، این کارش مبنا و خاستگاه طائفه‌ای ندارد، بلکه مبنایش چیزی است که ما به آن می‌گوییم نبرد امت و طرح امت و مصلحت کشورهایمان و ملت‌هایمان. به عنوان مثال، وقتی آمریکایی‌ها عراق را اشغال کردند، تمایل و روحیه‌ی بخش زیادی از ملت عراق با مقاومت همره نبود، آن هم به دلیل ظلم‌های صدام حسین ضد ملت عراق و به دلیل جنگ‌های پیاپی‌اش و محاصره‌ی عراق. این طبیعی بود، چون ملت به ستوه آمده بودند. با این وجود همه می‌‌دانند که چه کسی [یعنی حزب الله] بود که از روز اول طرف صحبتش را و همه‌ی امکانات رسانه‌ای و روابط و ارتباطاتش را (در راستای مقاومت ضد اشغالگری) به کار گرفت و بعد هم رسید به سطح ارتباط میدانی با مقاومت عراق خصوصا بخش شیعی آن. حزب الله نخواست «طبق» این حال و هوای شیعیان کار کند، بلکه رفت که «روی» آن و روی هر زمینه‌ای که برای مقاومت ضد اشغالگری آمریکا در عراق وجود داشت کار کند. خب، مقاومت در عراق به ره افتاد. و داخل پرانتز بگویم که بخش بزرگی از آن هم مقاومت شیعی بود، یعنی گروه‌های که دست به عملیات مقاومت می‌زدند از شیعیان عراق بودند. تعداد زیادی از این عملیات‌ها با تصویر و فیلم ثبت ‌می‌شد ولی شبکه‌های رسانه‌ای عربی، الجزیرة و العربیة و دیگر شبکه‌ها، قبول نمی‌کردند که این تصاویر را پخش کنند [درحالیکه تصاویر عملیات گروه‌های دیگر پخش می‌شد]. این عجیب نیست؟ دلیل این مسئله این بود که آنها (این اتهام به اهل سنت نیست، بلکه منظورم بخشی از نظام‌های حاکم است) نمی‌‌خواستند که به وجود مقاومت شیعی در جریان مقاومت عراقی اعتراف کنند. پس می‌بینیم که از همان اول در موضوع عراق و در سوریه و در لبنان رفتند سراغ تحریک مذهبی.
اصرار دارند که مقاومت در لبنان شیعی است، ما می‌گوییم نه، این مقاومت مقاومتی وطنی و متعلق به همه‌ی لبنانی‌هاست. تصادفا این شیعیان‌‌‌اند که در مرز با دشمن [اسرائیل] حضور دارند به همین دلیل شیعیان‌اند که می‌جنگند. ولی آنها همچنان اصرار دارند که این مقاومت شیعی است و ایرانی است و از این قبیل حرف‌ها. هرکس دلش می‌‌خواهد به اینطور حرف‌هایش ادامه دهد، بگذار مشغول باشد!
ما، از اولش اصرار داشتیم که حضورمان در سوریه بر مبنای طائفه‌گرایی نبوده است، کما اینکه مقاومت عراق را هم بر اساس غیرطائفه‌ای کمک کردیم. ما به حماس و جهاد اسلامی و دیگر گروه‌های مقاومت فلسطینی هم کمک کردیم درحالیکه از اهل سنت هستند. همیشه می‌‌خواهند طوری دخیل بودن ما در فلسطین را نشان دهند که ثابت کنند ما طائفه‌گراییم. ما می‌گوییم: هرجا بحث دفاع از فلسطین باشد و دفاع از محور مقاومت و دفاع از مردم و هرجا که بتوانیم حضور داشته باشیم و بتوانیم کمک کنیم، حتما حضور پیدا خواهیم کرد. اگر حزب الله اراده‌ی دفاع از خانواده‌اش و از ملتش و از آرمان امتش را داشته باشد و آماده‌ی آن باشد، اینکه جرم و گناه نیست. باید از دیگران این را پرسید که چرا طبق مسئولیتتان عمل نمی‌کنید و مثل حزب الله دفاع نمی‌کنید. اگر حزب الله در القصیر و قلمون نجنگیده بود، این نبرد اخیر فقط در عرسال رخ نمی‌داد، بلکه کل بقاع کارش تمام بود و تکفیری‌ها به منطقه‌ی جبل و عکار و ساحل [در لبنان] می‌رسیدند و باید در بیروت و جنوب می‌جنگیدیم. این یک مسئله‌ی قطعی است. شهید دادن برای محافظت از همه‌ی این جان‌ها و آبروها و خون‌ها و اموال یک واجب عقلی و دینی و شرعی و اخلاقی و ملی و انسانی است.
*می‌گویند که حزب الله یک حالت است نه یک حزب و در نتیجه نماینده‌ی همه‌ی شیعیان حساب می‌شود (خصوصا در جو فعلی). این شیعیان در اوضاع آرامش از مقاومت دفاع می‌کنند هرچند ممکن است که در خصوص کارهای شهرداری‌ها و کارهای اجرایی یا مجلس، مخالف حزب الله باشند. در نتیجه حزب الله متهم است که روی شیعیان چنبره زده است.
– من نمی‌توانم این توصیف را بپذیرم. ولی در هر حال این نتیجه طبیعی است. حزب الله یک مجموعه‌ی بشری است. یک جا میدانی برای جانفشانی است، خب ممکن است همه‌ی مردم در آن میدان از او حمایت کنند، مثل میدان مقاومت، اما وقتی سراغ میدان‌های دیگر می‌روی ممکن است این وضوحی که در موضوع مقاومت هست در آن موضوعات برای مردم نباشد. کسانی که در میدان‌های دیگر فعالیت می‌کنند ممکن است اشتباهاتی مرتکب شوند. تفاوت در این است که در برخی میادین وقتی کسی خطا کند خطایش آشکار می‌شود ولی در میادین دیگر مکن است خطا صورت بگیرد و مردم مطلع نشوند. ولی مشکل است که یک مجموعه‌ی انسانی وجود داشته باشد (حالا به اسم حزب یا جریان) که در همه‌ی عرصه ها فعالیت کند و در عین حال همه‌ی مردم را هم از خود راضی نگه دارد یا به همه‌ی خواست‌ها و آرزوها و توقعات آنان جواب بدهد.
حزب‌الله ویژگی‌ها [و نکات برتری] بسیاری دارد، در سطح اخلاق و جدیت و التزام و وفاداری. ولی بالاخره اعضای حزب‌الله هم انسان‌اند، امکانات و توانایی‌ایشان در حد خودشان است. هرچند می‌دانیم که ما اصرار داریم که در بسیاری از عرصه‌ها ایجاد تشکیلات را تشویق کنیم و تنوع ببخشیم و همه‌ی مسئولیت را به گردن خودمان نگیریم، از جمله در موضوعات اداره‌ی شهرها. بسیاری از شهرداران هستند که نمی‌توانم بگویم مسئولیت کارهایشان بر عهده‌ی حزب الله است، حتی اگر کارهایشان مثبت باشد. ممکن است دلیل این نتایج مثبت مربوط به عملکرد شخص آن شهردار باشد تا برنامه‌های کاری تدوین شده. در موضوع شهرداری‌ها، یک سری عادات و یک سری رسوم وجود دارد که حتی حزب الله هم نتوانسته از آن خلاص شود که آن هم موضوع لزوم حضور برخی خاندان‌است. شوراهای شهر (حتی آنهایی که اعضایش پیرو حزب الله محسوب می‌شوند) را نمی‌توانم بگویم که مؤسسات حزب الله هستند. فلذا در این موضوع انسان باید دائما پیشرفت کند. کما اینکه طرز رفتار افراد و مسئولین هم جا به جا و شخص به شخص فرق می‌کند. اعتقادات و روحیه‌های افراد متفاوت است و خب همه‌ی اینها مؤثر است. می‌‌ماند موضوع مقاومت. من مشکلی نمی‌بینیم که مردم تفکیک قائل شوند، البته منظورم جدایی کامل نیست. مثلا می‌شود کسی بگوید: در موضوع مقاومت من با حزب اللهم ولی در موضوع شهرداری‌ها با حزب الله نیستم، یا در موضوع فلان اتحادیه‌ی کارگری با حزب الله نیستم، یا در موضع‌گیری‌اش نسبت به فلان قانون با حزب الله نیستم. این طبیعی است. زمانی، عده‌ای بین مقاومت به عنوان مقاومت و یک آرمان بر حق و بین موضعشان درباره‌ی حزب یا اختلافشان با حزب (که می‌تواند از یک موضع شخصی باشد تا یک موضع تشکل دانشگاهی یا حتی شخص رئیس جمهور) جدایی قائل شده بودند. ممکن است در پرونده‌ای دیگر [جز مقاومت] اختلاف نظر داشته باشیم، ولی باید دید چطور می‌توانیم رفتار کنیم که اختلافاتمان با مردم یا با نیروهای سیاسی بر موضوع مقاومت اثر نگذارد.
*برخی مردم حس می‌کنند که به رغم دادن شهید، اثری به دست نیامده و این سؤال ایجاد شده که فایده‌ی اینها چیست؟
-حتی در عراق هم مثل لبنان برخی این سؤال را می‌پرسیدند، که حزب الله در سوریه چه چیزی به دست آورده. بعضی‌ها سر جهت موضوع و دلایلش با ما بحث می‌کردند. بعد از اتفاقاتی که در عراق افتاد [و تکفیری‌ها مناطقی را اشغال کردند] به موضع ما رسیدند. امروز چه در عراق و چه در سوریه، حال و هوای مردم برای ما مهم است و این حال و هوا شروع به تغییر کرده است. مثلا پیام‌های تشکر بسیاری به من می‌رسد.
*از مردم یا از سیاسیون؟
-اصلا ارتباطی به سیاسیون ندارد. مردم در جوی که ما هستیم نسبت به [ماهیت و چرایی] این نبرد آگاهند و در جو‌های دیگر این آگاهی رو به رشد گذاشته و احساس خطر [از طرح‌های تکفیریون] دارد زیاد می‌شود. [اخیرا] پیام خیلی مهمی به من رسید. برخی‌ها هستند که نمی‌‌خواهند در رسانه‌ها صحبت کنند. اما سیاسیون، مطمئن باشید که ما هرچه هم به آنها تقدیم کنیم ابدا راضی نخواهند شد و اعتراف نخواهند کرد. برخی سیاسیون متأسفانه دشمنی شخصی پیدا کرده‌‌اند که ربطی به این ندارد که کاری که ما می‌کنیم درست است یا غلط. در برخی مراحل، بعضی طرف‌های منطقه‌ای و بین‌المللی بودند که گروه‌های وابسته به خودشان را مأمور می‌کردند که با ما دشمنی کنند. دشمنی این گروه‌ها تا جایی درشان ریشه دواند که حالا آن طرف‌هایی که پشت سرشان بودند می‌یند اولویت‌ها تغییر کرده‌اند ولی گوش این گروه‌ها بدهکار نیست! این‌ها را کاری نمی شود کرد.
*سوریه می‌تواند به صورت جدی در پرونده‌ای مثل آوارگان کمک کند؟ از طریق اجازه‌ی بازگشت دادن به آنها.
-مشکل این است که خود این آوارگان می‌‌خواهند برگردند یا نه. ما همه آماده‌ایم که کمکشان کنیم. بعضی‌هایشان می‌توانند برگردند و در امن و امان زندگی کنند. بعضی جاها در سوریه هست در ریف دمشق و قلمون . حمص و غیره که افراد مسلح سه سال تمام با دولت جنگیدند و بعد با دولت مصالحه کردند [و سلاحشان را زمین گذاشتند] و امروز کسی کاری به کارشان ندارد. اینها که داشتند می‌جنگیدند اینطور بود، دیگر قضیه کسی که فرار کرده که مشخص است. پس باید بگردیم ببینیم دلیل اصلی اینکه بعضی‌ها اصرار داشتند به عنوان آواره مشخصا به لبنان بیایند و بمانند چیست. این اولا نیاز به اراده‌ای جدی از طرف آوارگان دارد و ثانیا نیاز به تصمیمی از طرف بعضی نیروهای سیاسی که استفاده از آوارگان به عنوان سلاحی انسانی و اخلاقی و امنیتی و سیاسی ضد نظام را متوقف کنند. این نیروها، گروه‌های مسلح را تشویق می‌کنند که خانواده‌هایشان را به لبنان بفرستند تا خودشان با خیال راحت در سوریه به جنگ ادامه دهند. اینجا جا دارد اشاره کنم که حمایت برخی لبنانی‌ها از گروه‌های مسلح در برخی مناطق سوریه هنوز هم جریان دارد، چه از جهت تأمین مالی و چه تسلیح و چه از جهت دخالت مستقیم و توجه و راهنمایی ولی این کارها به دور از چشم رسانه‌ها صورت می‌گیرد. این جریان هنوز ادامه دارد و چیزی تغییر نکرده است.
*آیا مشارکت شما در جنگ سوریه باعث خونریزی مدام و فرسایش مادی و انسانی حزب می‌شود؟ و تا چه حد می‌توان این خونریزی را تحمل کرد؟
-اینکه گفته شود این یک نوع فرسایش و خونریزی مدام است نوعی بزرگنمایی است. ولی در هر حال، قربانی‌هایی که حزب الله از روز دخالتش در سوریه تا الان داده است بسیار کمتر از قربانی‌ها و هزینه‌هایی است که حزب الله و همه‌ی لبنانی‌ها در صورت دخالت نکردن حزب الله باید در آینده می‌پرداختند.
*آیا نبرد سوریه باعث شده که تاکتیک‌هایی که حزب الله می‌‌خواست به عنوان غافلگیری بری اسرائیلی‌ها در آستین داشته باشد لو برود؟
-چیزی که برای اسرائیل تدارک دیدیم ماهیتش با نبردی که الان ضد گروه‌های مسلح داریم متفاوت است فذا فکر نمی‌کنم چیزی بوده باشد که حزب الله تدارک دیده و برای مواجهه با اسرائیل مخفی‌اش کرده بوده و حالا لو رفته باشد. بلکه بر عکس (و خب این با اینکه دلیل رفتن ما به سوریه نبود، یکی از نتایج مثبت حاصل از آن است) که این نبرد، تجربه و آگاهی و وسعت دیدی به ما داد که می‌توان آن را در هر مواجهه‌ای در آینده ضد اسرائیل (چه هجومی چه دفاعی) به کار گرفت. اسرائیل کاملا چشمش به تجربه‌ی حزب الله در سوریه است. در بحث‌های اسرائیلی‌ها خیلی گفته شد که آیا حزب الله بعد از کسب تجربه‌ی القصیر و قلمون می‌تواند دروس و نتایج این دو تجربه را در نبرد الجلیل به کار گیرد؟ [سید حسن نصرالله چندی پیش اسرائیل را تهدید کرد که در صورت بروز نبردی بین حزب الله و اسرائیل، دیگر نبرد دفاعی نبوده و رزمندگان حزب الله، الجلیل در شمال فلسطین اشغالی را فتح خواهند کرد. نبردی که در سوریه به راه افتاد، برتری‌ کیفی‌ای به ما در هر نبردی در آینده با دشمن اسرائیلی بخشیده است و در عین حال هیچ چیزی که در نبرد با دشمن اسرائیلی برای ما مفید باشد را هم از دست ما نگرفته است.
* در سوریه با اسرائیلی‌ها درگیر شده‌اید؟
-به صورت مستقیم نه.
*حضور حزب الله در سوریه به اهالی جولان کمک می‌کند که جنبش مقاومت مردمی‌ای [ضد اشغالگری اسرائیل] راه بیندازند؟
-این به خواست خودشان برمی‌گردد. وقتی از مقاومت در جایی حرف می‌زنی، در صورتی که خود اهالی منطقه، ساکنین محلی که در همان سرزمین حضور دارند اراده‌ی مقاومت داشته باشند تو می‌توانی عاملی کمکی برای آنان باشی. مثل چیزی که در لبنان رخ داد. در سال 1982 [1361 شمسی، زمان اشغال لبنان توسط اسرائیل] ایرانی‌ها و سوری‌ها نیامدند در لبنان بجنگند. لبنانی‌هایی بودند که اراده‌ی نبرد برای آزادسازی سرزمینشان را داشتند و اینجا بود که کمک، معنی پیدا کرد.
*پیش از قضیه بمب کارگذاشته شده شبعا [که چندی پیش ضد اشغالگران صهیونیست عمل کرد] و بعد از آن، چندین عملیات در منطقه‌ی جولان صورت گرفت. آیا حزب الله ارتباطی با این عملیات‌ها داشت؟
-چیزی که من می‌‌دانم این ست که یک تشکل واقعی در آنجا وجود دارد، یک تشکل ملی که نشانگر یک اراده است و آنها هستند که عمل می‌کند نه ما.
*درست است که شما اخیرا با برخی مخالفین سوری دیدار داشته‌اید و بعضی‌هایشان موضعشان را تغییر دادند؟
-آنهایی که من با آنها دیدار داشتم دلیلی ندارد که مواضعشان را تغییر دهند. می‌توانم بگویم که آنها موضع ما را درک کردند.
*آیا بین مخالفین سوری تمایز قائلی؟
-عملا و در عرصه‌ی واقعیت فعلی، مخالفین خارج‌نشین سوری دیگر هیچ وجودی [و تأثیری] داخل سوریه ندارند. و البته از نظر من اساسا از ابتدا هم وجود و تأثیری در داخل سوریه نداشتند. مخالفین خارج نشین عبارتند از شخصیت‌های سیاسی یا فرهنگی یا فکری که در چارچوب یک طرح سیاسی معین گرد هم جمع‌آوری شد‌ند. اغلبشان هم جلوی در سافرت‌خانه‌ها و هتل‌ها زندگی کرده‌اند و هنوز هم جلوی در سفارتخانه‌ها و هتل‌ها هستند. این تحلیل من نیست، تحلیل خود آنهاست. شخصیت‌های بزرگ به اصطلاح ائتلاف ملی مخالفین، این را در جلسات با دوستان لبنانی‌شان می‌گویند. می‌گویند که دور هم جمع می‌شوند و داستان‌سرایی می‌کنند و بیاینه می‌دهند. سفارتخانه‌ها و کشورهای مختلف و آنچه تجمع کشورهای دوست سوریه خوانده می‌شود هم چندپارگی آنان را چندپاره‌تر کرده‌اند. این واقعیت مخالفین خارج‌نشین است.
پس می‌توان پرسید: اصلا مخالفین خارج‌نشین امروز کجای معادلات سیاسی و میدانی‌اند؟ دیگر هیچ ارزش و اثری ندارند. واقعیت میدانی زیر سیطره‌ی گروه‌های مسلح است. حتی ارتش آزاد هم ارتش نبود، بلکه تجمعی بود از گروه‌های مسلح جدا از هم که گاهی با هم هماهنگ بودند و خیلی وقت‌ها هم سر غنیمت و سر کنترل ایست و بازرسی‌ها و گذرگاه‌ای مرزی با یکدیگر رقابت و درگیری داشتند. در عمل، الان بخش اساسی‌ای از واقعیت میدانی را داعش تشکیل می‌دهد و بخش کوچکتری را جبهة النصرة و بخشی را آنچه که در تجمیع اخیرشان جبهه‌ی اسلامی می‌‌خوانند. اما گروه‌هایی که دسته‌های ملی یا سکولار یا مدنی خوانده می‌شوند اساسا وجودی ندارند. نمی‌‌خواهم به صحبت‌های اوباما استناد کنم [که چندی پیش اعلام کرد مخالفان میانه‌رو و غیرتکفیری اثری در سوریه ندارند] ولی خب اوباما نسبت به وضع آنها کاملا بااطلاع است. سفیر آمریکا [در سوریه] است که بخش بزرگی از این دسته‌[های سکولار و …] را مدیریت می‌کند. الان واقعیت میدانی مخالفین در کف میدان این است که این مخالفین از گروه‌های مسلحی تشکیل می‌شود که اکثرشان تندرو‌اند و بین خودشان هم جنگ وجود دارد. این چیزی است که سیر واقعیت عملی به آن منتهی شده. فلذا حتی اگر بخواهیم دنبال یک نیروی سیاسی معین در بین مخالفن بگردیم تا با گفتگو به تفاهم برسیم هم اصلا چنین طرفی را پیدا نمی‌کنیم.
***
*برخی‌ها اینطور تحلیل می‌کنند که حزب الله وجودش را به عنوان یک جنبش اسلامی آغاز کرد که مرزها را به رسمیت نمی‌شناسد. سپس در مرحله‌ی بعدی تبدیل شد به یک جنبش مقاومت ملی، با جهت‌گیری اسلامی و الان هم (پس از نبرد در سوریه و صحبت‌هایی مبنی بر حضورش در عراق و یمن) تبدیل شده است به یک جنبش مقاومت فرامرزی. این صحبت تا چه حدی دقیق و درست است؟ و تاچه حد با آن موافقید؟
-فارغ از بحث فکری و سیاسی من دوست دارم مسائل را همانطور که هست عرضه کنم. رفتن برای نبرد در سوریه، در درجه‌ی اول برای دفاع از لبنان و دفاع از مقاومت در لبنان و دفاع از همه‌ی لبنانی‌ها بدون استثناء بود. حاثه‌ی اخیر عرسال [اشغال عرسال توسط تکفیریون] تحلیل ما را ثابت کرد، ولو اینکه دشمن لجباز بخواهد آن را مطابق میل خودش تحلیل کند.
برخی‌ها اینطور می‌گفتند که شما برای جنگ پیش‌دستانه به سوریه رفتید. من این را تعبیر دقیقی نمی‌دانم، چون جنگ در مرزهای ما بود. امروز برخی از نیروهای 14 مارس هستند (از همان کسانی که شب و روز از سیادت ملی و عدم دخالت خارجی [در لبنان] و اینها حرف می‌زنند) که نمی‌‌دانند که ارتفاعات عرسال که ده‌ها کیلومتر طول دارد و ارتفاعات دیگری در بقاع هستند که گروه‌های مسلح سوری از همان ابتدای حوادث، آنجا را اشغال کردند. این گروه‌ها در آنجا مراکز آموزشی ساختند و اتاق‌های عملیات و بیمارستان‌های میدانی و پادگان . مجتمع. داخل خاک لبنان. این وقتی بود که حتی یک رزمنده هم از حزب‌الله به سوریه نرفته بود. به ما می‌گویند چون شما رفتید آنها هم آمدند. برادر من، آنها خیلی وقت بود آمده بودند. موضوع جنگ پیش‌دستانه نیست. القصیر [که کانون حضور گروه‌های تکفیری بود] درست در مرز قرار دارد. مسئله‌ی قطعی‌‌ای که هر روز بیشتر تأیید می‌شود این است که اگر نبرد [حزب الله در] القصیر نبود، این گروه‌های مسلح به سرعت وارد هرمل و منطقه‌ی بقاع شمالی [در لبنان] می‌شدند. نبرد ما در سوریه، بُعد ملی را از مقاومت ما نمی‌گیرد چون ما داریم در مرزها از کشورمان دفاع می‌کنیم. درست است که ما در برخی جاها وارد سوریه شده‌ایم، ولی نبرد اساسا در مناطق مرزی است. مسئله‌ی مهم‌تر این است که خطر الان همه را تهدید می‌کند. چیزی که ما سه سال پیش می‌گفتیم را الان همه دارند می‌گویند، حتی دشمنان ما هم اقرار می‌کنند آنچه در منطقه می‌گذرد موجودیت‌ها و کشورها و جوامع و ملت‌ها را تهدید می‌کند، کل منطقه را تهدید می‌کند، حتی منافع کشورهای بزرگ را در منطقه تهدید می‌کند. امروز، من معتقدم بر کس که می‌تواند در این نبرد برای دفاع از لبنان و سوریه و عراق و فلسطین و منطقه و آرمان فلسطین و مسلمین و مسیحیان و اقلیت‌های دینی مشارکت کند، واجب است مشارکت کند. همه‌ی بحث‌های فکری و استراتژیک و تاکتیکی و نظریه‌پردازی‌های سیاسی و فکری را بگذار کنار. خطر بزرگی وجود دارد که دارد حمله می کند و پیش‌روی می‌کند و جنایت‌های هولناکی مرتکب می‌شود؛ نه ضابطه‌ای دارد نه مانعی می‌شناسد و نه به مرزی از نظر فکری و اخلاقی و شرعی و انسانی پایبند است. موجودی وحشی است که ریسمانش را پاره کرده و در منطقه افتاده است. حالا اگر کسی پیدا شود که با این موجود وحشی بجنگد و مانع دریده شدن ملت‌ها و دولت‌ها و موجودیت‌های منطقه توسط آن شود، باید از او تشکر کرد یا محکومش کرد؟ اما اینکه چه کسی این موجود وحشی را ساخته و چه کسی پرورشش داده و بزرگش کرده بحث دیگری است که به آن هم می‌رسیم. من هنوز هم می‌گویم روزی می‌رسد که دشمنان ما و ایرادگیرندگان لجباز امروزمان خواهند گفت: شما درست می‌گفتید، از شما ممنونیم.
*یعنی شما مطمئنید که چنین چیزی رخ خواهد داد؟
-روحیه مردمی [که تا چندی پیش، به خاطر تبلیغات و تحریکات ضد شیعی و ضد حزب الله، نظرشان نسبت به حزب الله منفی شده بود] تغییر کرده است. سیاسیون آخر همه حال و هوا و روحیه‌شان تغییر می‌کند چون حساب و کتاب منافع را می‌کنند. مثلا همین موضوع عرسال را در نظر بگیریم. آیا حال و هوا و روحیه مردمش مثل قبل از وقایع اخیر است؟ می‌بینیم که در شبکه‌های تلویزیونی چه می‌گویند، همان چیزی که از بعضی رهبران جریان المستقبل می‌شنویم، که می‌پرسند: آیا این بود دستمزد عرسال که آوارگان را پناه داد و پذیرایی کرد؟ البته در عرسال کسانی بودند که بیش از این [به تگفیریون] خدمات دادند و آنجا را تبدیل به یک پایگاه نظامی خط مقدم برای گروه‌های مسلح کردند. دلیلش بیانیه‌ی جبهة النصرة بعد از این وقایع که در آن به خطایی که در عرسال مرتکب شدند (و آن چیزی که آنجا برایشان داشت) اشاره کرد. چیزی که عرسال (نمی‌گویم اهالی عرسال) به عنوان یک منطقه‌ی جغرافیایی به مخالفین مسلح می‌داد، هیچ جای دیگر نمی‌داد. حالا این‌ها چه دستمزدی به اهالی عرسال دادند؟ حتی پیش از این نبرد اخیر، گروه‌های مسلح وارد شهر می‌شدند و می‌دزدیدند و غارت می‌کردند و آدم‌ربایی می‌کردند. اهالی عرسال حتی پیش از اتفاقات اخیر خواستار حمایت بودند چون حاکم واقعی آنجا شده بود داعش و النصرة.
یا حال و هوا و روحیه مسیحی‌های لبنان را در نظر بگیر. تغییر نکرده است؟ در بقاع شمالی، دیگر امروز دسته‌بندی مسیحیان 8 مارس و مسیحیان 14 مارس معنا ندارد، هر کس که می‌خواهد از خانه‌اش و روستایش و امکلاکش دفاع کند حاضر است در کنار ارتش سلاح به دست بگیرد و در مقابله با گروه‌های مخالف مسلح سوریه شرکت کند. در این زمینه بحثی وجود ندارد. داده‌های میدانی این را می‌گوید. این حال و هوا امروز در کل لبنان وجود دارد. ولی خب شخصیت‌های سیاسی‌ای هستند که منفعتشان در لجبازی است. امروز بعضی‌ها می‌گویند با افراطگری و تحجر و تروریسم خواهند جنگید، بسیار خب، معنی این چیست؟ وقتی که دولت لبنان تا الان فهرست تروریستی را تدوین نکرده است، معنی آن حرف این است که کسانی هستند که این فهرست را تهیه کرده و مشخص کرده‌اند چه کسانی تروریستند.
*موضع‌گیری ولید جنبلاط [که اخیرا به حزب الله نزدیک شده] هم در همین چارچوب قرار دارد؟
-قطعا. این بخشی از محاسبات اوست. این موجود وحشی‌ای که داعش نام دارد، بین مردم هیچ فرقی نمی‌گذرارد و دوست و دشمن و هم‌پیمان و رقیب نمی‌شناسد و ضابطه ای ندارد [همه را می‌کشد]. مقابله با این‌ها مسئله‌ی سلاح و مواجهه‌ی میدانی نیست. خود میدان هم روی فکر و اعتقاد و ایمان و فرهنگ و عواطف و احساسات بنیان می‌شود. به این سادگی نمی‌شود کسی به جایی برسد که این‌ها [نیروهای داعش] در حقد و کینه و آمادگی روحی برای ریختن خون به این صورت رسیده‌اند. کجا در تاریخ مثل این پیدا می‌شود؟ بحث داعش، به گردن سازمان ملل متحد است. بعضا کودکان و زنان ایزدی را زنده زنده خاک کرده‌اند. می‌بینیم که چطور با سر بردین تفریح می‌کنند. چطور به این رسیده‌اند؟ این فکر سال‌ها رویش کار شده تا به این سطح رسیده است.
در نتیجه باید پرسید، این خطر امروز چه کسی را تهدید می‌کند. به تجربه‌ی داعش در سوریه نگاه کنید. هر کسی جز خودشان را کشتند. در عراق، بعضی‌ها می‌گویند جنگ سنی-شیعه است. خب اصلا چند نفر شیعه در کل استان‌های نینوی و صلاح‌الدین وجود دارد؟ اینها امام جماعت‌های اهل سنت و شیوخ قبایل اهل سنت را چون بیعت با خلیفه را نپذیرفته بودند کشتند. تعداد زیادی از اهل سنت را آواره کرده و بیش و پیش از مساجد و مزارات شیعه، مساجد و مراقد و مزارات اهل سنت را ویران کردند، رفتارشان با اقلیت‌های دینی مثل مسیحی‌ها و ایزدی‌ها که بماند. کدام منطق در دنیا اجازه می‌دهد که ده‌ها هزار نفر را به کوه‌ها آواره کنند و محاصره‌شان کنند تا از تشنگی و گرسنگی بمیرند، آن هم جلوی چشم و گوش همه‌ی مردم دنیا؟!
این خطر، نه شیعه می‌شناسد، نه سنی، نه مسلمان، نه مسیحی، نه دُرزی، نه ایزدی، نه عرب و نه کرد. این موجود وحشی در حال بزرگ شدن و رشد کردن است، جبهه‌های مشخصی در سوریه و عراق وجود دارد که جلوی داعش مقاومت می‌کنند. در برخی جبهه‌های میدانی دیگر وضع موضعی در حال بهتر شدن است، در فلان شهر یا در بهمان روستا یا شهرستان. ولی باز هم به نظر می‌رسد که امکانات و رقم‌ها و توانایی‌هایی که در اختیار داعش قرار دارد، عظیم و سنگین است. این باعث نگرانی همه است و همه باید نگران باشند.
مثلا کردها، پیش خودشان محاسبات اشتباهی کرده بودند. وقتی در عراق آن اتفاقاتی که دیدیم، رخ داد، کردها وارد مناطقی که با حکومت عراق بر سر آن اختلاف داشتتند شدند و بر خودشان لازم ندیدند وارد مناطق دیگر شوند و گفتند که این مسئولیت مابقی عراقی‌هاست (شیعه و سنی و ایزدی و مسیحی) و خود آنها باید کار خودشان را پیش ببرند. رهبران کرد فکر می‌کردند که داعش به یک مرزی می‌رسد و در آنجا می‌ایستد و در این بین چیزی نیست که کردستان را تهدید کند. شاید منشأ این مسئله، تحلیل‌ها یا وعده‌ها یا تضمین‌هایی بود که دعش یا حامیان منطقه‌ای آن به کردها داده بودند. ولی چیزی که در عمل اتفاق افتاد این بود که داعش رسید به مسافت 30 تا 40 کیلومتری اربیل. و این، رهبران کرد را مجبور کرد که صدایشان را بلند کنند و خواستار کمک آمریکا و غرب و ایران و عراق و غیره شوند.
پس، داعش مرز ندارد. و یک خطر حقیقی وجود دارد و کشورها و طرف‌های زیادی حقیقتا احساس خطر می‌کنند چون از «ویژگی‌ها»ی این سازمان آن است که می‌تواند همه‌ی پیروان تفکر وهابی و القاعده‌ای را به خود جذب کند. خب یک عضو النصرة چرا نباید عضو داعش شود؟ مشکلی نیست، چون هر دوی اینها یک عقیده و یک تفکر و یک ادبیات و یک طرز رفتار و عمل دارند. اختلافشان یک اختلاف سازمانی است بر سر اینکه ابومحمد الجولانی امیر است یا ابوبکر البغدادی. در نتیجه، وقتی عضو النصرة می‌بیند که اهدافی که دارد را داعش دارد محقق می‌کند، به داعش می‌پیوندد. و داعش واقعا این قدرت را دارد که النصرة را به مرور آب کند و از بین ببرد. نه لزوما از طریق نظامی، بلکه از طریق پیوستن نیروهای النصرة به داعش. روی پیروان این فکر تکفیری وهابی ده‌ها سال کار شده و میلیاردها دلار برایشان خرج شده است. اینها در هر جای دنیا باشند، امیدها و آرزوها و طرح و آینده‌شان را در داعش مجسم می‌بینند. بعضی از کشورها خودشان می‌دانند چه چیزی درست کرده و پرورش داده‌اند به همین جهت است که تشخیصشان نسبت به خطر داعش، بزرگتر و مهم‌تر و دقیق‌تر از مثلا تشخیص ماست، چون می‌دانند چه دارند.
امروز، فارغ از بزرگنمایی، ترسی حقیقی در کشورهای خلیج فارس و عربستان سعودی وجود دارد و همه باید هم بترسند. چون این فکر، همان چیزی است که از ده‌ها سال پیش دارد به مردم القا می‌شود، در مدارس و در سیستم‌های آموزشی‌شان. به همین جهت است که می‌گوییم خطر بزرگی وجود دارد و همه باید هم نگران باشند. خطری حقیقی موجودیت‌ها و جوامع و کشورها و ملت‌ها را تهدید می‌کند. قطعا همه‌ی اقلیت‌های دینی در خطرند. خطر در کمین همه‌ی آنان و اموالشان و عرضشان و کودکانشان و زنانشان و مقدساتشان است.
البته نمی‌خواهیم ترس به جان مردم بیندازیم. با این خطر قطعا می‌توان مقابله کرد و بر آن پیروز شد و شکستش داد. ولی این امر نیازمند جدیت است. ما در القصیر و قلمون با ارتش آزاد و طرفداران تفکر سکولاریستی یا لیبرالی که نجنگیدیم، با پیروان همین تفکر جنگیدیم و شکستشان دادیم. ولی چیزی که از مردم مد انتظار می‌رود این است که موضع داشته باشند، و آگاه باشند و هوشیار.
*بازگشت سعد حریری [به لبنان] به معنی این است که عربستان فهمیده باید وضع را جمع و جور کند و رهبری جریان اعتدال‌گرا را در مقابل تروریسم به او بسپارد؟
-ممکن است.
*در دیدارهایی که چندی پیش با شخصیت‌های سیاسی داشتی، پیش از حمله‌ی داعش به کردستان، این حمله را پیش‌بینی کرده بودی. به نظرت چرا به سمت شمال راه افتادند و چرا به عربستان و اردن و ترکیه [که به هر سه می‌وانستند حمله کنند] کاری نداشتند؟
-نوبت همه‌ی اینها هم که گفتی می‌رسد. هرجا طرفداران تفکر تکفیری حضور داشته باشند، زمینه برای داعش وجود دارد. این چیزی است که در اردن و عربستان و کویت و کشورهای خلیج فارس وجود دارد. اگر کشوری هست که خیال می‌کند می‌تواند به این سازمان کمک کند و آن را [به نفع خودش] به کار بگیرد، وقتی نوبتش رسید خواهید دید که داعش به او رحم نخواهد کرد. ولی همه‌ی اینها [تقدم و تأخر در «نوبت» هرکدام] به داده‌های میدانی و جغرافیایی مرتبط است. حتی ترکیه‌ای‌ها هم اشتباه می‌کنند. در هر حال، داعش که با ؤنبيل از آسمان نیفتاده [وسط سوریه و عراق]. همه می‌دانند که رزمندگانی که از چهارگوشه‌ی عالم به سوریه آمدند از کدام مرز وارد شدند و چه کسی آنان را تأمین مالی و تسلیحاتی و امکاناتی کرد. نظر ما از همان اول این بود که چاه‌کن همیشه ته چاه است. این افعی را آنها درست کردند و در آستین خودشان پرورش پیدا کرد و حالا به حان خودشان افتاده است، حالا هر کس می‌خواهند باشند؛ چه آمریکا چه ترکیه‌ای ها و چه کشورهای خلیج فارس. هر کس فکر می‌کند می‌تواند این بازی را مدیریت کند و یا ادوات آن را در اختیار خودش داشته باشد و مسیرهایش را تعیین کند، متوهم و در اشتباه است.
*آیا ارتش سوریه و ارتش عراق در مسئله‌ی رشد داعش و جلوگیری نکردن زودهنگام از آن مسئولیت ندارند؟
-نمی‌شود سوریه را ملامت کرد. سوریه چون از همان اول وارد نبرد با این گروه‌های مسلح شد، فارغ از اسامی و عناوینشان.
*آیا در دوره‌ای ارتش سوریه اصطلاحا «بی خیال» داعش نشده بود؟
-تماسی بین ارتش سوریه و داعش نبود. در موضوع عراق، بحث جدی‌ای وجود دارد. آنچه در موصل رخ داد از موضوعات خطیر است. این از قهرمانی و دلاوری داعش نبود. وگرنه چه شد که به مجرد تلاش برخی نیروهای رسمی و برخی نیروهای مردیمی عراق، پیش‌روی‌هایش در بسیاری از جاها متوقف شد؟
*به نظرتان پیش‌روی داعش به سمت بغداد متوقف شده است؟
-طبق اطلاعات من، بله تا حد زیادی.
*نظرت درباره ظاهر شدن رسانه‌ای ابوبکر البغدادی چیست؟
-سیاست او این نبود که در رسانه‌ها ظاهر شود. ولی فکر می‌کنم ظاهر شد تا یک مشکل فقهی را حل کند: موقعی که داعش خلافت او را اعلام کرد، بحثی در جهان اسلام بین علمای اهل سنت درگرفت که چطور می‌توانیم با کسی بیعت کنیم که اسمش را نمی دانیم، شخصش را نمی‌شناسیم و هیچ اطلاعات و داده‌ای درباره‌‌اش در دست نداریم، چون بیعت با شخص مجهول جایز نیست و باید با شخص معلوم و شناخته شده بیعت کنیم. در نتیجه البغدادی مجبور شد که خودش را نشان دهد تا از حال مجهول تبدیل به معلوم و شناخته‌شده شود و باب بیعت باز گردد، این درباره‌ی این حرکتش. اما در مورد نسبش که می‌گوید قریشی است، دلیلش این است که حدیثی وجود دارد که می‌گوید «الائمة من قریش» یعنی پیشوایان از قریش‌اند. به حسب نظر مذاهب فقهی [اهل سنت] خلیفه باید از قریش باشد درحالیکه امیر یک کشور، مثلا پادشاه یا امیر یا رئیس‌جمهور، را خلیفه‌ی مسلمانان حساب نمی‌کنند. می‌گویند خلیفه‌ی مسلمانان باید قریشی باشد. و از آنجا که طرح ابوبکر البغدادی، طرح خلافت است باید به آنها بگوید قریشی است تا بیعت با او صحیح باشد.
او می‌‌خواهد بگوید قریشی است، از طریق نسبش که به اهل بیت می‌رسد [که آنان نیز خود قریشی‌اند] چون موضوع اهل بیت نزد شیعیان و اهل سنت اثری بارز دارد. اهل سنت محبت و احترم نسبت به اهل بیت دارند و در این موضوع بحثی نیست. فقط یک دسته‌ی خاص هستند (که اتفاقا در همین زمینه مغالطاتی هم صورت می‌گیرد) که به آنها ناصبی گفته می‌شود. عبارت نواصب یا ناصبی اصلا یک اصطلاح شیعی نیست. این یک اصطلاح اسلامی است که هم علمای شیعه و هم علمای اهل سنت به کار می‌برند و منظورشان از ناصبی کسی است که نصب العین‌اش و سرلوحه‌ی کارش دشمنی اهل بیت علیهم السلام باشد، با آنان دشمنی کند، از آنان کینه داشته باشد، به آنان دشنام و ناسزا بدهد. این یک اصطلاح شیعی نیست و اگر به کتب رجال اهل سنت نگاه کنید که برای درجه بندی احادیث [از طریق راویانش] به کار می‌رود، می‌بینید که می‌نویسند فلان کس ناصبی بود و از این اصطلاح استفاده می‌کنند. فلذا حالت ناصبی‌ها یک موضوع خاص است. عموم اهل سنت محب اهل بیت علیهم السلام هستند و به آنان احترام می‌گذارند و میزان این محبت از کشوری تا کشور دیگر متفاوت است. فلذا ابوبکر البغدادی می‌گوید من قریشی و از خاندان اهل بیت هستم. من نمی‌‌دانم چیزی که ادعا می‌کند راست است و آیا واقعا حسنی یا حسینی یا قریشی است یا نه؟ الله اعلم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *